عشق و درویشی و تنهایی و درد
با دل مجروح من کرد آنچه کرد
آه من شد سرد و دل گرم از فراق
بر سر کس کی گذشت این گرم و سرد؟
مونسم مهرست و صحبت اشک سرخ
علتم عشقست و برهان روی زرد
دیدهای دارم درو پیوسته آب
چهرهای دارم برو همواره گرد
نازنینا، در فراق روی تو
چند باید بودنم با سوز و درد؟
گفته بودی: غم خورم کار ترا
غم نخوردی تا غمت خونم نخورد
حاکمی، گر نرم گویی ور درشت
بندهام، گر صلح جویی ور نبرد
مرد عشق از جان نترسد در غمش
وآنکه از جانی بترسد نیست مرد
ای که بستی دستهٔگل از رخش
من به بویی قانعم زان روی ورد
اوحدی، یا ترک روی او بگوی
یا بساط نیک نامی در نورد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره تجربههای عاطفی و درد ناشی از عشق و تنهایی است. شاعر با دل مجروح و دردی عمیق از فراق معشوق، از احساس سردی و گرمی صحبت میکند. او از غم و اندوه ناشی از دوری محبوبش رنج میکشد و به شدت تحت تأثیر عشق قرار دارد. شاعر به تضاد میان حالتهای روحی خود اشاره میکند و از عشق به عنوان علتی برای درد و رنج یاد میکند. او به عشق و قدرت آن اشاره میکند و بیان میکند که مرد عشق باید از جان خود در درد عشق نترسد. در پایان، شاعر به طور نمادین به زیبایی محبوبش اشاره کرده و از آن به عنوان منبع آرامش یاد میکند.
هوش مصنوعی: عشق، زندگی زاهدانه، تنهایی و رنج، آنچه با دل زخمی من کرد، همهٔ آنهاست که برایم به وجود آورد.
هوش مصنوعی: آه من دیگر سرد شده و دل من از جدایی هنوز گرم است. بر سر کسی این حال فرو نیامده که تغییرات این احساسات را حس کرده باشد؟
هوش مصنوعی: دوست من، تو تجلی مهر و محبت هستی و صحبتهای من پر از اشکهای سرخ است که نشانهی درد عشق من است. دلیل حال خراب من، چهرهی زرد تو است.
هوش مصنوعی: من چشمی دارم که همیشه در حال اشک ریختن است و همچنین چهرهای دارم که همواره غم و اندوه بر آن نشسته است.
هوش مصنوعی: عزیزم، تا چه زمانی باید به خاطر دوری تو در غم و درد زندگی کنم؟
هوش مصنوعی: تو گفته بودی که برای تو غم بخورم، اما خودت هیچ وقت به حال من غم نخوردی. تا زمانی که غم تو را در دلم حس نکردم، غم من هم تو را آزرده نکرد.
هوش مصنوعی: هر حاکمی که باشد، اگر با نرمی صحبت کند، من زیر دست او هستم؛ و اگر با خشونت برخورد کند باز هم بندهاش هستم. اگر به دنبال صلح باشد، من همراه اویم و اگر بخواهد به جنگ برود، خواهم رفت.
هوش مصنوعی: مردی که عاشق است، برای عشقش هیچ ترسی از جانش ندارد و کسی که از جانش بترسد، نمیتواند به عنوان یک مرد واقعی شناخته شود.
هوش مصنوعی: ای کسی که چهرهات مانند دستهگلی است و بوی خوشی از آن برمیخیزد، از آن روی تو من به آرامش و رضایت رسیدهام.
هوش مصنوعی: یا باید از زیبایی او صحبت کنی یا اینکه به جایی برسی که نام نیکو بیابی و در زندگیات به دست آوری.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاتم طایی تویی اندر سخا
رستم دستان تویی اندر نبرد
نی، که حاتم نیست با جود تو راد
نی، که رستم نیست در جنگ تو مرد
صدر تو چرخست و تن را بال سست
روی تو شیدست و جان را چشم درد
جان من آزاد کن تا عقل من
هر دمت گوید زهی آزاد مرد
تازه گردانم به ناجستن که باد
[...]
آوخ ! آوخ ! وای وای و درد درد!
دل ز درد آزاد داری روی زرد
از رخ زردم روان و ز دل روان
وز روان زی دل روان آزار و درد
دور دارد آرزوی دل ز دور
[...]
قلتبانی هم به خواهر هم بزن
نیست پیدا گرچه کس پنهان نکرد
چند گویی خواهر من پارساست
گپ مزن گرد حدیث او مگرد
پارسا در خانهٔ تو نان تست
[...]
ای سخا را از کف تو پیشخورد
وی خرد را پیش رایت چشم درد
خلق تواهل هنر را دستگیر
جود تو مرد خرد را پایمرد
تیز با حزم تو کوه کند سیر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.