گنجور

 
اوحدی

عشق و درویشی و تنهایی و درد

با دل مجروح من کرد آنچه کرد

آه من شد سرد و دل گرم از فراق

بر سر کس کی گذشت این گرم و سرد؟

مونسم مهرست و صحبت اشک سرخ

علتم عشقست و برهان روی زرد

دیده‌ای دارم درو پیوسته آب

چهره‌ای دارم برو همواره گرد

نازنینا، در فراق روی تو

چند باید بودنم با سوز و درد؟

گفته بودی: غم خورم کار ترا

غم نخوردی تا غمت خونم نخورد

حاکمی، گر نرم گویی ور درشت

بنده‌ام، گر صلح جویی ور نبرد

مرد عشق از جان نترسد در غمش

وآنکه از جانی بترسد نیست مرد

ای که بستی دستهٔ‌گل از رخش

من به بویی قانعم زان روی ورد

اوحدی، یا ترک روی او بگوی

یا بساط نیک نامی در نورد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
رودکی

حاتم طایی تویی اندر سخا

رستم دستان تویی اندر نبرد

نی، که حاتم نیست با جود تو راد

نی، که رستم نیست در جنگ تو مرد

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از رودکی
سنایی

صدر تو چرخست و تن را بال سست

روی تو شیدست و جان را چشم درد

جان من آزاد کن تا عقل من

هر دمت گوید زهی آزاد مرد

تازه گردانم به ناجستن که باد

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
وطواط

آوخ ! آوخ ! وای وای و درد درد!

دل ز درد آزاد داری روی زرد

از رخ زردم روان و ز دل روان

وز روان زی دل روان آزار و درد

دور دارد آرزوی دل ز دور

[...]

انوری

قلتبانی هم به خواهر هم بزن

نیست پیدا گرچه کس پنهان نکرد

چند گویی خواهر من پارساست

گپ مزن گرد حدیث او مگرد

پارسا در خانهٔ تو نان تست

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
جمال‌الدین عبدالرزاق

ای سخا را از کف تو پیشخورد

وی خرد را پیش رایت چشم درد

خلق تواهل هنر را دستگیر

جود تو مرد خرد را پایمرد

تیز با حزم تو کوه کند سیر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه