گنجور

حاشیه‌ها

رضا از کرمان در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۱۲:۳۲ دربارهٔ شاه نعمت‌الله ولی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴:

با سلام 

 که جهان صورت است ومعنی یار   

لیس فی الدار  غیره دیار 

این بیت مربوط به ترجیع بندی منسوب به منصور حلاج است  که در  ظاهر  (جز ما هیچکس ساکن دنیا نیست)  یا در معنی جز حضرت حق در کل هیچ احدی وجود ندارد. 

 دوستان گرامی وفرهیخته خواهشمندم در مورد تفهیم بیشتر  این قصیده  حضرت شاه نعمت الله ولی  با توضیحات خود بنده را مستفیض فرمایید  با سپاس شاد باشید.  

 

Ziba Yekta در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۱۲:۱۴ در پاسخ به رضا ساقی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۵:

ممنون از شما ،بسیار عالی بود !

در ضمن خوانش آقای فرح اندوز و لیله کوهی بسیار دلنشینه ،با تشکر از هر دوی عزیزان .

 

یلدا ی. در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۱۱:۳۷ دربارهٔ شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۷:

با صدای بهرام جی بسیار دلنشین است 

 

محمد بخارایی در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۰۹:۱۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۶:

بسیار زیبا 

 

ملیکا رضایی در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۰۷:۵۰ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۲۱ - تمثیل در بیان رابطهٔ شریعت و طریقت و حقیقت:

گفته بودم که عاشق ریاضی هستم ؛ در ریاضی هرچند عدد صفر عددی بسیار کوچک است لیک میتواند هر معلوم را مجهول کند اگر عدد به توان ۰ رسد یک میگردد اگر ضربدر عددی شود ۰ میشود اگر تقسیم بر ۰ شود گنگ است اگر از سمت راست به آن ۰ افزوده گردد بزرگ و اگر از سمت چپ افزوده شود کوچکتر شده و اعشار میگردد؛

نقطه هم همین طور که اگر نقطه ای اگر نبود این متن دیگر متن نبود...نقطه ای اگر نبود دایره ای نبود برای چرخیدن و چرخاندن...

و همه ما درون یک دایره هستیم و می‌پنداریم او در مرکز است ولی خارج دایره او نیز هست؛او در مرکز دایره او در درون دایره او قالب دایره ما قالب او او خارج دایره در هر او در هیچ او در کل ... او در هست و نیست ... او همه جا و هیچ جا هست .‌..  ؛

و اما چرا دایره ؟!

گاه باید آنچنان بر وجه ها مکعب قالب گشت که بتوان صاف و بی منتهی و انتها شد چون دایره ...

چرخیدن ما انسان یعنی همان گذراندن هر روزه زندگی و هر روز مرتبا میگردیم روی این دایره بر مرکز دایره ؛

رسد مرتبه ای که این پرگار نوک ش میشکند و ما از چرخیدن پیوسته به دور دایره و روی دایره خلاص گشته و به دنیایی جدید پای میگذاریم ...

آیا آن دنیا جدید نیز در درون دایره ای ست و اگر هست آن دایره هم در درون دایره دیگری ست ؟

و دایره در دایره و هر دایره قالب دایره دیگری و همچنان قالب در قالب ...

 

و این را نهایت پایان نتوان برد چون اعداد که پایان ندارد ...

 

 

 

ملیکا رضایی در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۰۷:۴۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۳۰:

ماه میتواند همان یار باشد ولی از نظر من اینجا ماه همان ماه و شب همان شب است؛

حتما غزل بی من مرو مولانا را که هم همایون جان شجریان و هم علیرضا قربانی خوانده است را شنیده اید احتمالا؛در آنجا بیتی هست با این مضمون : شب ز نور ماه روی خویش را بیند سپید شب منم تو ماه من بر آسمان بی من مرو ٫٫در همین غزلی که عرض کردم ماه یار است و شب عاشق ولیکن اگر دور از این مجاز و استعاره ها بمانیم و شب همان شب و ماه همان ماه باشد در این بیت از غزل عرض شده شب عاشق ماه هست و آنچنان که روی سیاه او از عشق و از زیبایی ماه سپید شده و نورانی میشود هرشب و وقتی صبح برمیخیزد و خورشید برآید از آن ماه زیبا سفید میشود و حتی میتوان گفت از دوری از ماه او میگوید شبرمنم تو ماه من بر آسمان بی من مرو که یعنی واقعا از ماه میخواهد که هر ثانیه کنارش باشد ... دیدن ماه بر ما تنها در سیاهی امکان دارد پس باید همیشه شب سیه بماند ...

اینجا هم عشقی زیبا هست از بیان عشق شب به ماه که همان مصراع دوم بیت اول رباعی« این زود گذشتن» نشان از سپید شدن سیاهی شب و صبح شدن است و چه زیبا شب از عشق خود در بیت دوم جواب داد ... .

اما این رباعی عشق و ایمان را به هم مخلوط داده است این را شاید عده ای از دوستان ایمان به خدا و دین تلقی کنند لیکن در این رباعی مایه هایی میبینم که مولانا در آن عرصه که این سرود ، غرق در عشق بود و در حال دست یافتن به عشق والا و بالاتری گویی در مراحل ابتدایی دست یافتن به عشق بالاتری بوده و هنوز به ابتدا راه هم کاملا نرسیده بود ...

بیت دوم :

شب در جواب سوال(این ایرادی که در واقع ازش گرفته شده که مانند استفهام انکاری هم میتواند باشد اما سوالی نیست ولی خب اگر به نوعی معنی بشه می‌تونه سوالی هم باشه) من اینگونه گفته است :گناه ما چیزی نیست که عشق بی پایان است ...

تضادی در این شعر موج میزند ...مصراع اول بیت اول و مصراع دوم بیت دوم؛

در واقع تا اینجا میابیم که عاشق از شب سوال کرده ... اما اگر بخواهیم بهتر معنی کنیم گویی عاشق اینجا با آنکه یک نفر است اما با خودش در حال گفتگو ست و شب همان عاشق است اما تصویر عاشق یعنی مثل همین که ما در زندگی روزمره خود با خودمان حرف بزنیم ...این دیوانگی نیست ...شاید بیشتر در اوقات تنهایی اینگونه باشیم یا اگر هم در کنار دیگران اینگونه باشیم به دنیای اطراف و افراد اطراف خود توجه و دقتی نداریم یا اصطلاحا تو باغیم :)))

-اینجا نیستیم;)-در واقع خب عاشق دارد میگوید که من بیگناهم یا گویی به نوعی دارد این سیری که از ابتدای عاشق شدن تا کنون را بررسی میکند یا با خود از عشقش می‌گوید ...

و این هنگام است که عاشق میبیند هیچ گناهی نکرده ... البته گناه یعنی همان خطایی و گناهی که در عشق است نه از نظر دینی و ...

به همین علت میگوید : ما را چه گنه چو عشق بی پایانست 

و میتوان به گونه دیگر هم گفت: عاشق واقعا با شب سخن بگوید ...اصطلاحا خیال پردازی عاشق است ...از بی پایانی اندوه اینگونه میشود که ما خیال پردازی میکنیم ولی غرق در این خیال نمی‌شویم ...تنها با کسی سخن میگوییم چون درد را جز آنکه کشیده است نمی‌داند پس با یک کس یا با یک چیز حرف می‌زنیم ...او با شب حرف زده و جوابی که در واقع خود عاشق به خودش داده همان مصراع دوم بیت دوم است ولی بسیار دقت باید کرد که او با آنکه با کس و چیز دیگر حرف زده و از او جواب گرفته با این حال در واقع با خودش حرف زده ؛ ورنه حرف زدن با کسی که وجود خارجی ندارد یا زنده نیست و نفسی ندارد ممکن نیست ؛

مثل یک داستان کوتاه از عشق است و بس ... تضاد ملایمی که در این شعر است در واقع زیبایش کرده ...بیت اول گویی خیلی رک میگوید که پس تو عاشق نیستی ، بیت دوم هم میگوید که عشق بی پایان است ... او خود میآید و میرود(ماه میرود و صبح شده و رفته است)این تداوم پدیده است که بی پایان است و چون عاشقم جز این چاره ندارم ... روشن بودن در دوری ماه شاید نبودن همان تیرگی ست ... نبودن چشمی که فقط کور باشد و یکی بیند که او همان یار یا معشوق یا همان ماه است و تیره بودن آسمان در این عشق همان شب در حضور ماه اثبات این عشق است که تا یار هست همه جا تیره است و تنها یکی چراغ است و چون او برود همه جا روشن از چراغ شود آنچنان که راهی چشم نمی‌بیند ...به عبارت دیگر این تضاد اینگونه هست:

بیت اول همانگونه که گفتم میگوید عاشق نیستی و بیت دوم اما توجیه میکند میگوید من عاشقم ؛ او هست که دور میشود و میآید باز و این تا ابد ادامه داشته و هیچ گاه پایان ندارد ..

زیستن و هر لحظه را به تماشا معکوس نشستن و در نهایت در عمق حیرانی عاشق بودن ...

درود بر دوستان عزیز و درود بر مولانا ... .

 

Mohamad.Mehdi.(pretty_autumn) در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۰۷:۲۵ در پاسخ به میلاد دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۷۹ - دماوندیۀ دوم:

گدازه های آتشفشانی ، ابتدا از دهانهء آتشفشان به سمت آسمان پرتاب میشوند سپس به زمین فرود میآیند،

شاعر منظور خود از ضربت و مشت در شعر یادآور شده !

 

Mohamad.Mehdi.(pretty_autumn) در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۰۷:۲۲ در پاسخ به توکل دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۷۹ - دماوندیۀ دوم:

درود برشما.

آفرین، درست و زیبا اشاره داشتید...

منظور از ابر هم ، ابری از آتش و خاکستر داغ آتشفشانی میباشد ...اگر  " وی " قرار داده شود معنی ناهمگون پیدا خواهد نمود ، ضمن اینکه  در اصل بافت این شعر " ری " هست و اجازهء چنین جابجایی معنا  رو نداریم !

منظور شاعر این هست که ؛

به آسمان برو و چند ضربه بر  ری  فرود بیاور ،

نه اینکه به آسمان برو و بر آسمان چند ضربه بزن !

[آسمان کاملا" بی گناه است و خطایی مرتکب نشده که مستوجب مشت آهنین دماوند باشد !]

 

مهدی ا در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۰۴:۵۱ در پاسخ به گمنام دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۲۹:

اقتدا ِی ما به شا ِه اولیا ست                           آنکه نورش مشتق از نو ِر خداست

ای که داری دیده روشن ، ببین                        جسم وجانش ، جسم و جان مصطفاست

رهنـمای اولیـن و آخرین                                  آنکه دایٔم با خدای کبریاست

هرکه بی ِمهرش بود ، در راه دین                     بی تکلف ، از گـروِه اشقیاست

از ضیای آفتاب روی او                                    آفتاب و ماه را ، نور و ضیاست

تا ببوسد پای آن حضرت ، ز شوق                    هفت چرخ نیلگون ، پیشش دو تاسش

از صفاتش ، اولیا حیران شده                         ذات پاکش ، فیض بخش انبیاست

از نواِی مدحتش ، عشاق را                            بی مخالف راست ، صدگونه نواست

قل تعالوا ، از حقش آمدخطاب                      وز رسولالله ، علی بابـهاست

اوست سلطان حقیقت ، زین سبب                 بر درقدرش ، همه شاهان گداست

در شریعت ، عالمان را او دلیل                       در طریقت ، عارفان را پیشواست

محرِم اسرار حی ذوالجلال                             نام پاکش ، مرتضی و ایلیاست

بعد از او باشد حسن ، میر و امام                  آنکه در بحر علم هل اتی است

بعد از او ، دیگر امام مؤمنان                        افضل واکمل ، شهید کربلاست

من متیع عابِدینم ، از یقین                          باقرم در ره، امام و مقتداست

مقتدای مؤمنان متقی                                جعفر صادق ، امام باوفاست

موسی کاظم ، شه عالی نسب                     آن که فرزندش علی موسی الرضاست

چشم جانم ، روشن از مهر تقیست              آنکه مهرش ، درد دلها را دواست

مر نقی را دان ، امام پاک دین                     والی حق ، رهنمای اولیاست

روز و شب دارم ، هواِی عسکری                 در دلم مهر ولی با ولاست

آن محمد مهدی صاحب زمان                  حبذا جانی ، که با وی آشناست

التجا دارد بدیشان ، شمس دین                آنکه مولی را ، به معنی رهنماست

 

توضیح : دربیت آخر مولی – مولا خوانده میشود و منظو خود مولاناست.

 

برای دوستانی که چون حقیر خواندن فارسی بدون اعراب مشکل میباشد لطفاً به پیوندهای دیوان شمس تبریزی جلد اول  و دیوان شمش تبریزی جلد دوم  مراجعه فرمائید کلیات دیوان در دو جلد با اعراب و درج مآخذ موجود است. این غزل در جلد اول شماه ۴۵۶ میباشد.



 

تسلیمی در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۰۳:۵۶ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۷:

با سلام، دو نکته را به عرض می رساند:

یکم: کاربر محترمی فرموده اند که در  نسخۀ فروغی چنین آمده است:  «دوگانه ای به درگاه یگانه بگذارد». [با اشتباهِ املاییِ کلمۀ بگذارد در این لحظه کاری نداریم.]  اما، هم در تصحیحِ مرحوم فروغی و هم در تصحیح مرحوم دکتر غلامحسین یوسفی،  فقط «دوگانه ای بگزارد» ضبط شده است. می توان چنین فرض کرد که گفتۀ اصلیِ سعدی همین است و بعدها شخصِ خوش ذوقی قیدِ «به درگاه یگانه» را افزوده است، که گرچه زیباست اما برخلافِ ضبطِ نسخه های معتبر است. در ضمن اگر دقت شود، در عبارتِ «دوگانه ای به درگاه یگانه بگزارد» حشوی احساس می شود زیرا دوگانه را خودبخود به درگاهِ یگانه می گزارند (کسی نماز را جز به درگاهِ خداوند ادا نمی کند) پس قیدِ «به درگاهِ یگانه» در معنا زائد است و نیازی به آن نیست. 

دوم: برخی از کاربرانِ فاضل در بارۀ معنا یا مفهومِ «در پوستینِ خلق افتادن» اظهار نظرِ شخصی فرموده اند. باید توجه داشت که وقتی معنای واژه یا تعبیری در فرهنگهای معتبری چون لغت نامۀ دهخدا و فرهنگ معین آمده است، نیازی به اجتهادِ شخصی نیست و اصولاً چنین اجتهادی در صورتی معتبر است که اجتهاد کننده، خود در حدِ علّامۀ دهخدا و دکتر معین باشد! باری، در هر دو منبعِ یاد شده، معنای «در پوستین کسی افتادن»، عیبجویی کردن، غیبت کردن، بدگویی کردن ضبط شده است. 

با آرزوی توفیق. 

 

ابو سعید در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۰۱:۲۶ در پاسخ به باران دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۶:

سلام به شما

منم با شما هم نظرم، چون سلامت همه‌ی آفاق فقط در گرو سلامت امام عصر هرزمان هست نه انسانهای عادی! در روایت داریم از لحظه‌ی آفرینش آدم تا قیام قیامت اگر ولی‌ای از جانب خدا بر روی زمین نباشه حیات از زمین برچیده خواهد شد، قیامت هم دقیقا همینطور رخ خواهد داد.

این غزل شدیدا من رو یاد بخش دوم دعای زیبای آل یاسین می‌اندازه، وقتی که ما برای امام زمان خود دعا میکنیم: اللهم اعذه من شر کل باغ و طاغ و من شر جمیع خلقک و احفظه من بین یدیه... و احرسه...، تا خدا به واسطه‌ی دعای ما ولی عصر رو از بلایا و شر خلق و چنین مسائلی محافظت بکند.

و ظاهر دژم و باطن نژند من رو به یاد ترکیب: المرتقب الخائف در همین دعا می‌اندازد یعنی امام زمان منتظر اما دچار ترس و خوف هستند. حتما زیارت آل یاسین رو همراه با معنا بخوانید مخصوصا بخش الحاقی یا همان بخش دوم رو.

به نظر من منظور خواجه از اینکه شفا ز گفته‌ی شکرفشان حافظ جوی یعنی همینکه من برای سلامتی و طول عمر تو ای امام حی و حاضر با زبان خود دعا می‌کنم امید که از دعای اینجانب شفا و صحت تن و روان داشته باشی.

 

کوروش در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۰۱:۲۳ در پاسخ به بابک دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۹۹:

دقیقا

 

ب. ا در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۲۳:۱۹ دربارهٔ وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷:

صد نوبهار را ز تو آب است و ...

در این بیت، منظور از کلمهٔ «آب» همان «آبرو» است.

 

امیر نوروزی در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۲۲:۴۳ دربارهٔ عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۵۰:

درود. مصرع اول به نظرم اشتباه داره و باید اینطور باشه. در عشق تو کس پای ندارد جز من.

 

 

 

افسانه چراغی در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۲۲:۳۹ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۲۰ - حکایت شحنه مردم آزار:

گزیر در بیت اول به معنی عسس و داروغه است.

 

کوروش در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۲۰:۳۴ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۳۰:

عشق بی پایان است چه ربطی داشت اخه ، عذر ماه پذیرفتنی نیست

 

کوروش در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۲۰:۳۲ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۲۱ - تمثیل در بیان رابطهٔ شریعت و طریقت و حقیقت:

چو سیر حبه بر خط شجر شد

ز نقطه خط ز خط دوری دگر شد

چو شد در دایره سالک مکمل

رسد هم نقطهٔ آخر به اول

دگر باره شود مانند پرگار

بر آن کاری که اول بود بر کار

 

 

نقطه منظور فضای تک بعدی ، خط فضای دو بعدی و در بیت بعدی دایره منظور فضای سه بعدی که فقط در کره اگر مستقیم حرکت کنیم به نقطه اول میرسیم این ویژگی فضای سه بعدی ، واقعا شگفت آوره اون زمان از چی حرف میزدیم الان وضعمون چیه

 

Hamed Hosseini در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۱۸:۱۴ در پاسخ به رعنا دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۹:

"گشودن" در اینجا استعاره از گشودن دروازه و به معنی فتح و تسخیر است. 

 

بیژن آزاد در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۱۷:۵۲ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۵:

بیت 2/بگو به شیخ که از کفر تا به دین فرق است

 

ایهام در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۱۷:۳۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲:

چه زیباست این بیت حافظ،آفرین برنفس دلکش ولطف سخنش

 

۱
۸۸۳
۸۸۴
۸۸۵
۸۸۶
۸۸۷
۵۰۴۷
sunny dark_mode