ای خیال قامتت آه ضعیفان را عصا
بر رخت نظارهها را لغزش از جوش صفا
نشئهٔ صدخم شراباز چشممستتغمزهای
خونبهای صد چمن از جلوههایت یک ادا
همچوآیینه هزارت چشم حیران رو بهرو
همچوکاکل یکجهان جمعپریشان درقفا
تیغ مژگانت به آب ناز دامن میکشد
چشم مخمورت بهخون تاک میبندد حنا
ابروی مشکینت از بار تغافلگشته خم
ماندهزلف سرکشت ز اندیشهٔ دلها دوتا
رنگ خالتسرمه در چشم تماشا میکند
گرد خطت میدهد آیینهٔ دل را جلا
بسته بر بال اسیرت نامهٔ پرواز ناز
خفته در خون شهیدت جوشگلزار بقا
ازصفای عارضت جان میچکدگاه عرق
وز شکستطرهات دلمیدمد جایصدا
لعل خاموشتگر از موج تبسم دم زند
غنچهسازد در چمن پیراهن ازخجلت قبا
از نگاهت نشئهها بالیده هر مژگان زدن
وز خرامت فتنهها جوشیده از هر نقش پا
هرکجا ذوق تماشایت براندازد نقاب
گر جمالت عام سازد رخصت نظاره را
آخر از خود رفتنم راهی به فهم ناز برد
کیست گردد یک مژه برهم زدن صبرآزما
مردمک از دیدهها پیش از نگهگیرد هوا
سوختم چندانکه با خوی توگشتم آشنا
عمرها شد درهوایت بال عجزی میزند
تاکجا پروازگیرد بیدل از دست دعا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و جذابیت محبوب خود اشاره میکند و احساسات عمیق و عاشقانهاش را بیان میکند. او از قدرت زیبایی محبوبش در تسلط بر دلها و تأثیرگذاری بر احساسات دیگران صحبت میکند. تصویرهای زیبا و تشبیهات دلنشین از جمله "تیغ مژگانت" و "عطر عارضت" نشاندهنده احساس شگفتی و حیرت شاعر در مقابل زیبایی معشوق است. شاعر همچنین به تأثیر عشق بر زندگیاش و چگونگی غرق شدن در این احساس اشاره میکند، به طوری که حتى نمیتواند از آن رهایی یابد. در نهایت، احساس درد و محبت عمیق او به صورت عاطفی در متن جاری است.
هوش مصنوعی: ای تصور زیبایی تو، آه، کسانی که ناتوانند برای خود تکیهگاهی به تو دارند و به تماشای تو نشستهاند، اما این ناظرین از تماشای صفای تو دچار لغزش و تزلزل میشوند.
هوش مصنوعی: مستی و شوقی که از نگاه جذاب تو به من دست میدهد، به اندازهٔ صد جام شراب سرخوشی به من میبخشد. زیبایی و تأثیر تو مانند نمایشی است که میتواند ارزش و زیبایی بینهایتی از چمنها را به تصویر بکشد.
هوش مصنوعی: همچون آینهای که هزار چشم حیران دارند و به جلو خیره شدهاند، مثل کلاهگیس که یک عالمه پریشان را در پشت خود جمع کرده است.
هوش مصنوعی: مژگان زیبا و نازک تو مانند تیغی است که به آرامی بر روی آب حرکت میکند، و چشمان پر از شراب تو، مانند خون تاک، رنگ حنا را به خود میگیرند.
هوش مصنوعی: ابروهای مشکی تو به خاطر بیتوجهی، کمی خم شده و گیسوان زیبای تو از تفکر و اندیشههای دلها به دو سمت افتادهاند.
هوش مصنوعی: چهرهٔ تو مانند سرمه، در نگاه دیگران جلوه میکند و نقش خط چهرهات، آینهی دل را درخشان میسازد.
هوش مصنوعی: در این شعر، به تصویر نیروی آزادی و زیبایی اشاره شده است. پرندهای که در قفس است، نامهای از پرواز و آزادی میبرد و در عین حال، خاطرهای از جانبازان و گلزار سرسبز زندگی و جاودانگی را در دل دارد. به طور کلی، این عبارت نمادی از امید و یادآوری است که در کنار درد و سختی، زیبایی و شکوفایی نیز وجود دارد.
هوش مصنوعی: از زیبایی چهرهات جانم سرشار میشود و عرق میریزد. از لطافت موهایت دل من میتپد و زندگی میگیرد.
هوش مصنوعی: اگر لبخندت را با طراوت و زیبایی ابراز کنی، همچون گلبرگی در باغ، از شرم و زیبایی لباسی از گل و عشق به خود خواهد پوشید.
هوش مصنوعی: نگاه تو باعث شده که نشئهها از مژگان تو رویش پیدا کنند و از راه رفتنت، فتنهها و آشفتگیها از هر اثری که بر جای میگذاری، بیرون میآید.
هوش مصنوعی: هر جایی که جذابیت و زیبایی تو باعث شود پردهها کنار برود، اگر زیباییات را برای مردم عرضه کنی، اجازه تماشا را به دیگران میدهی.
هوش مصنوعی: در پایان، وقتی از خودم خارج شدم، به درک زیبایی نازش رسیدم. چه کسی میتواند با یک چشم بر هم زدن، صبرش را آزمایش کند؟
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به احساسات عمیق و آشنایی با معشوقش اشاره میکند، به طوری که قبل از اینکه به او نگاه کند، اشتیاق و محبتش را حس کرده است. این ارتباط عاطفی به قدری قوی است که او خود را در دنیای معشوق احساس میکند و به نوعی با او آشنا میشود.
هوش مصنوعی: سالهاست که در عشق تو هستم و در تحمل ناتوانی به سر میبرم. نمیدانم تا کجا میتوانم به پرواز ادامه دهم و از دعا و خواستههایم بهرهمند شوم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
همین شعر » بیت ۷
بسته بر بال اسیرت نامهٔ پرواز ناز
خفته در خون شهیدت جوشگلزار بقا
ای خوشا، طغرل که بیدل میسراید مصرعی
خفته در خون شهیدت جوش گلزار بقا
عسکری شکر بود تو گو بیا می شکرم
ای نموده ترش روی ار جا بد این شوخی ترا
از که آمختی نهادن شعرهائی شوخ چم
گر برستی شاعران هرگز نبودی آشنا
کشه بربندی گرفتی در گدائی سرسری
[...]
پادشا بر کامهای دل که باشد؟ پارسا
پارسا شو تا شوی بر هر مرادی پادشا
پارسا شو تا بباشی پادشا بر آرزو
کآرزو هرگز نباشد پادشا بر پارسا
پادشا گشت آرزو بر تو ز بیباکی تو
[...]
تا دل من در هوای نیکوان گشت آشنا
در سرشک دیده ام کرد این دل خونین شنا
تا مرا بیند بلا با کس نبدد دوستی
تا مرا بیند هوی با کس نگردد آشنا
من بدی را نیک تر جویم که مرد مرا بدی
[...]
شاعران بینوا خوانند شعر با نوا
وز نوای شعرشان افزون نمی گردد نوا
طوطیانه گفت و نتوانند جز آموخته
عندلیبم من که هر ساعت دگر سازم نوا
اندران معنی که گوید بدهم انصاف سخن
[...]
ای جهانداری که هستی پادشاهی را سزا
در جهانداری نباشد چون تو هرگز پادشا
از بشارتهای دولت وز اشارتهای بخت
شاه پیروز اختری و خسرو فرمانروا
پادشاهی یافته است از نام تو عز و شرف
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۱ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.