گنجور

حاشیه‌ها

Sepide در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۸ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۱۹:۳۴ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۳۹ - لطف حق:

فکر می‌کردم این شعر از مولانا باشه. حقیقتا عالیه این شعر.

روح بانو پروین قرین آرامش♡

 

افسانه چراغی در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۸ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۱۸:۱۰ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب سوم در عشق و مستی و شور » بخش ۳ - در محبت روحانی:

به سودای جانان به جان مشتغل ...

مشتغل شدن به: سرگرم و مشغول شدن

مشتغل شدن از: روی‌گردان شدن، رو برگرداندن، اِعراض کردن

بنابراین در هر دو مصرع، مشتغل درست است. 

 

احمد فضل الهی در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۸ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۱۷:۲۴ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۰۳:

از نظر قافیه و ردیف انتهای بیت ۸ باید "پریشانش کنم " باشد.

 

مسعود شیخی نژاد در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۸ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۱۶:۲۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۲۷ - در بیان آنک صفا و سادگی نفس مطمنه از فکرتها مشوش شود چنانک بر روی آینه چیزی نویسی یا نقش کنی اگر چه پاک کنی داغی بماند و نقصانی:

آقای کوروش افشار ، از شما ممنونم

 

گیوه چی givhamid@gmail.com در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۸ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۱۴:۰۰ در پاسخ به امیررضا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۴:

سلام، در فیلم یک حبه قند "کشته" با کسره ک خوانش میکند

 

سهیل قاسمی در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۸ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۱۳:۳۹ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۹:

نمک به قیمت بستان یعنی بابت نمکی که می‌گیری پولش را پرداخت کن. که رسمی نشود. یعنی رسم بد بنیاد نهاده نشود که غلام سلطان حق دارد نمک بگیرد و پول ندهد. چون الان اگر تو نمک بگیری بگویی برای شاه می‌خواهم و حق نداری پول بگیری، بعد از این بقیه هم به خلق زور خواهند گفت.

اگر شاه به‌اندازه‌ی پنج تا تخم مرغ به مردم ستم کند، (مثلاً پنج تا تخم مرغ بگیرد و پول ندهد) رسم می‌شود و لشکری‌های او، هزار تا مرغ از رعیت می‌گیرند و می‌زنند به سیخ و کباب می‌کنند و پول نمی‌دهند

 

نیشتر در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۸ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۱۳:۳۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹:

سلام - نه عاقل است که نسیه خرید و نقد به هِشت

 

نیشتر در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۸ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۱۳:۲۶ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲۷:

مرا که واله آن چاک سینه ام ...

سلام- «کوچه باغ» از محله های معروف تبریز است و منظور صائب اینست که چطور میتوانم از خاطرات این کوچه بسادگی دل بکَنم 

کجا گشاده شود دل ز «کوچه باغ» به هِشت؟

 

ملیکا رضایی در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۸ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۱۲:۴۱ دربارهٔ آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷:

چرا یاد غزل سعدی افتادم :

وقتی دل سودایی می‌رفت به بستان ها بی خویشتنم کردی بوی گل و ریحان ها ...

البته این شعر سعدی چیز دیگری ست ولی بی وقفه یاد این افتادم :-)

 

علی رفیعی در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۸ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۱۲:۲۸ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴۳:

به نظرم خیلی غزل زیباییه و در اون از آرایه های ادبی بسیار لطیف و دلنشین استفاده شده. به قول "محمود" خیلی زلاله.

من البته خیلی در شرح و  تفسیر وارد نیستم و بیشتر از همین سایت گنجور پیداشون میکنم. ولی چون برای این شعر چیزی نبود، نظر شخصیمو مینویسم تا کاربلدا اصلاحم کنن.

بیت اول : انگار که زیبایی های معشوقش رو در دفتری گردآوری کرده و در فهرست اون پر از خط و خاله. یعنی معشوقش بسیار زیباست. اما بعد میگه که شرح کامل زیبایی تو در پوششی از خط و خال و زیبایی ظاهری تو هست. یعنی تو برای من خیلی زیباتر از خط و خال هایت هستی.

بیت دوم : منظور اینه که قهر و خشم تو، انتهای تمامی سختی های دنیاست و لطف تو، انتهای اقبال و توفیق. این رو از تضاد مشرق و مغرب میشه برداشت کرد. یعنی خشم تو برای من بزرگ ترین شوربختی و لطف تو بزرگ ترین موفقیته.

بیت سوم : میگه جرم و جفای من به تو، خدشه ای به صفت بخشندگیت وارد نمیکنه. ذات تو همیشه ثابت و زیباست.

بیت چهارم : منظور از شمع همون معشوقشه. پروانه که همون عاشقه، وقتی به دور شمع میچرخه، بالش میسوزه. اما شاعر میگه که این سوختن مهم نیست، معشوق داره عاشق رو زیبا و متعالی میکنه؛ حالا در این راه هر رنجی هم وارد بشه رواست

بیت های بعدی هم از شوریده حالی و اوضاع خرابش به خاطر عشق که به قول حافظ آتشیست که در خرمن پروانه افتاده،حکایت میکنه. در بیت 5، شاعر از تقابل عشق و عقل گفته. اما به نظرم لازمه که بگیم منظور از عقل، تفکر مصلحت اندیشه و نه عقلی که در قرآن میگه باهاش تعقل و تفکر کنید. اتفاقا به نظرم توانایی عاشق شدن آدم ارتباط مستقیم با میزان تفکری که در همه چیز میکنه داره.

خوشحال میشم اگه چیز دیگه ای به نظر شما اومد، نظرات من رو هم اصلاح کنید.

 

جهن یزداد در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۸ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۰۸:۴۷ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی همای چهرزاد سی و دو سال بود » بخش ۱:

سخن گویی پارسی را باید از سراینده  شاهنامه اموخت  پاکست و بیچون خدایی کش افرید  چه زیبا گفته
چو بگشاد گسترده ها برگرفت 

 

شیخ الاسود در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۸ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۰۷:۵۹ دربارهٔ وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۲:

الحق که شاهکار این غزل

 

ملیکا رضایی در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۸ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۰۷:۱۲ دربارهٔ رهی معیری » چند قطعه » قطعهٔ ۵۲ - شور وطن:

درود

چرا ترانه ها رهی را قرار نداده‌اید ؟

ترانه‌های ناب و زیبای بسیاری دارد :-)

 

معین در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۸ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۰۲:۲۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱۹:

یا هو

فکر کنم در حاشیه شعر کمتری از غزلیات مولانا در گنجور این‌ چنان بحث و جدل انجام شده باشد در حدود یک دهه!! 

آنهم همانجایی که حضرت تأکید دارند که «هیچ مگو».

دوستان، عزیزان این غزل یکی از شاهکارهای نوشتاری در تاریخ خداشناسی است، آدرس خانه‌ی خدا و نوع سخن با او بیان شده است به نحوی بی‌همتا. با اندکی تامل موی بر اندام شما سیخ می‌شود. اما عزیزان برای قریب به ۱۰ سال است که درگیر «سخن» یا «سخی» و یا «شمع» و «شمس» و غیره هستند. بگذرید و هیچ مگویید، هر کدام از این حالات اگر درست باشند باز هم شما را به یک جا هدایت می‌کنند. مگر غیر از آن است که حضرت در ابتدای کتاب دیگرشان به وضوح فرمودند «هر کسی از ظن خود شد یار من» ؟  

سکوت خود من هم اینجا به نابجا شکست اما شاید باعث شود کسی عمیق‌تر به این گُلِ دیوان بنگرد و شهدِ معنارا از آن بمکد. 

یا حق

 

امیر سپهری در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۸ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۰۱:۴۵ دربارهٔ ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶:

سلام.

گویا در بیت اول اعدا را درست هست. چون وزن و قافیه و حتی معنا این رو صحیحتر نشون میده. یعنی دوستانی برگزیدم تا به وسیله ایشان اعدا یا دشمنان رو گوشمالی داده یا تنبیه کنم.

لطفا تصحیح شود.

 

سعید در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۸ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۰۰:۵۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۳:

دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد

 

ملیکا رضایی در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۸ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۰۰:۱۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۰:

صبح هر روز بلند می‌شوم و با آنکه هر دردی و شادی باز برای من رقمی نو بر برگ است اما عادت زندگی ست پیوسته در شادی و درد بودن ؛

و باز. در گوش من نجوایی ست از قافله اسرار عشق اما چه کنم که آن لحظه که چشم باز میکنم جز پیوستگی چیزی نمیابم ...

در صدای گریه های شبانه مفقود بودم و حال در صدای تار و سه تار برآمده از این گوشی محو گشته ام ...

 

پیوسته حرف میرانم ولی آن یک حرف همچنان باقی ست ... 

؛

به راستی و حق رمزی در این شعر هست که امروز و دیروز مرا محو خود کرده است ...

یکی آغاز صبح و یکی آغاز شب ...

یکی با صدای خسرو آواز یکی با پیوسته خواندنش از پشت این صفحه گوشی یا برگهای کهنه و معطر دیوان حافظ ...

 

 

نمیدانم چرا احساس میدارم چیزی از دست داده ام لیک چیزی را نمی‌بینم و نمیتوانم ببینم که درک کنم از دست داده ام یا نه ...

این غزل به نوعی ست مخصوصا با صدای استاد شجریان که گویی عزیزی را از دست داده و در تنهایی غوطه ور گشته ای ... 

مگر میشود تنها نبود و دلت نلرزد با این غزل ؟.

 

ملیکا رضایی در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۷ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۲۰:۵۷ در پاسخ به امیرحسین دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۳:

درود ...

البته اینجا در این غزل به آن معنایی که در وحله اول شاید به ذهن همگان رسد ، نیست طبیعتاً؛

قابل ذکر است که معنای واژگان در گذار زمان تغییر می‌کند شاید همین واژه در آن زمان معنای عام اش با امروز فرق داشته که به حق فرق هم داشته است ؛

 

 

ahad.r در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۷ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۱۸:۵۱ دربارهٔ سعدی » بوستان » در نیایش خداوند » بخش ۳ - سبب نظم کتاب:

همانا که در پارس انشای من

چو مُشک است کم‌قیمت اندر خُتن

خُتَن، شهری در ترکستان چین که مشک آن شهرت داشته؛ در مصراع دوم بیت، به فراوانی و ارزانی مشک در آنجا اشاره شده‌است و کم‌رونقی شعر فارسی در فارس که منبع ذوق و شعر بوده است.

بیت یادآور مَثَلِ عربی است:

اَزهَدُالناسِ فِی‌ العالِم جیرانه ( بی‌اعتناترین مردم نسبت به عالِم، همسایگانِ اویند.)

مقتبس از بوستان سعدی به تصحیح غلامحسین یوسفی)

 

امیرحسین در ‫۲ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۷ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۱۷:۰۶ در پاسخ به طبا دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۳:

عزیز من، حتی اگر گفته شمارو درباره واژه گوز در این شعر قبول کنیم، که به نظر من این کار یک جور فرار از عدم پذیرش واقعیت هست؛ باز هم نمی‌تونیم از اشتباهی که در خوانش «گوز» به معنای «گردو» پیش میاد بگذریم. «گوز» با مصوت «او» و تلفظ (gooz یا gouz) با گوز با مصوت اُ و تلفظ (gows) خیلی متفاوت هست. 
سعدی استاد سخن که نمیاد همچین اشتباهی در شعر انجام بده و گوز (gows) به معنای گردو رو هم قافیه روز قرار بده که.
اگر یک نگاه به قافیه‌ها بندازیم مصوت «او» در تمام قافیه‌ها تکرار میشه. مانند: روز، سوز، بدآموز و... . حال اینکه خوانش «گوز» به معنای «گردو» به صورت: گوز (گُز = gowz) هست. یعنی با مصوت اُ.
حتی در گویش خراسانی که هنوز هم در خیلی از مناطق مانند کاشمر، تربت حیدریه، نیشابور و ... برای گفتن گردو از واژه جوز استفاده میشه و به این حالت گفته میشه: جوز (جُز = jows) با مصوت اُ. 
بنابراین لطفا نخوایم که همه چیز رو مقدس و شسته رفته و بدون تاثیر پذیرفتن از جامعه در نظر بگیریم. اون هم بخصوص در آثار کسی همچون جناب سعدی شوخ.

 

۱
۸۸۲
۸۸۳
۸۸۴
۸۸۵
۸۸۶
۵۰۶۰
sunny dark_mode