جهن یزداد در ۱ سال و ۹ ماه قبل، سهشنبه ۲۸ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۰۷:۴۱ دربارهٔ غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۲:
اینقدر دانم که دشوارست اسان زیستن
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ۱ سال و ۹ ماه قبل، سهشنبه ۲۸ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۰۲:۴۳ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱:
به حوادث متفرق نشوند اهل بهشت
طفل باشد که به بانگِ جرسی برخیزد
سنگ وش در رهِ سیلاب کجا داری پای
هرکه زین راه به بادی چو خَسی برخیزد
یزدانپناه عسکری در ۱ سال و ۹ ماه قبل، سهشنبه ۲۸ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۰۲:۲۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۷۸:
14- در آن مکان که مکان نیست قصرها داری - در این مکان فنا چون حریص تمکینی
15- هزار بارت گفتم خمش کن و تن زن - تو از لجاج کنون احمدی و پارینی
***
[یزدانپناه عسکری]
عوامل مؤثر در عدم تعقل قلب: 1- خود اندیشی و خود مهم بینی. 2- عدم خمشی درون. 3- حریص تمکین به قصد جمعی و خود..
میر نور الدین علوی در ۱ سال و ۹ ماه قبل، سهشنبه ۲۸ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۰۲:۱۰ در پاسخ به تهمینه سیمرغ دربارهٔ سراج قمری » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲:
مشهور انتساب این شعر به خیام است هر چند که عده ای در این نسبت تشکیک کرده اند
و فارغ از سراینده، ظاهر این شعر کلام باطلی است
میر نور الدین علوی در ۱ سال و ۹ ماه قبل، سهشنبه ۲۸ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۵۴ در پاسخ به حمیدرضا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳:
این شبهه (که در بیت خیام یا منسوب به وی مطرح شده)، مردود است چرا که منافاتی بین علم خداوند و اختیار انسان در افعالش، نیست
و در جواب آن سروده اند:
آن کس که ز روی علم و دین اهل بود
داند که جواب شبهه بس سهل بود
علم ازلی علت عصیان بودن
پیش حکما ز غایت جهل بود (و در نقلی: نزد عقلا ز غایت جهل بود)
Khishtan Kh در ۱ سال و ۹ ماه قبل، سهشنبه ۲۸ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۲۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸:
زیباست
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود
ازردهگی و لطافت بکار رفته در این شاه بیت احساساتی فراتر و ظریف تر از احساسات یک مرد لازم داشته و میشه گفت درک زنانگی در سعدی قابل تامله❤⭐کما اینکه در هنگامه وداع جنسیت مطرح نیست
جهن یزداد در ۱ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۲۲ دربارهٔ کسایی » دیوان اشعار » موی سپید و روی سیاه ...:
در فرهنگ اسدی این بیت از کسایی امده
می نیابم نان خشک و سوخ شب
تو همی حلوا کنی در شب طلب
سوخ = پیاز
از اینجا پیداست که سوخان/سوقان پارسی است و ترکی نیست
سیدمحمد جهانشاهی در ۱ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۰۴ دربارهٔ شهریار » منظومهٔ حیدر بابا:
هر دو ترجمهء منظومهء حیدر بابا تسط مرحوم دکتر بهروز ثروتیان و جناب آقای کریم مشروطه چی به لحاظ ادبی ، اعلا و بی نظیر هستند .
کوروش در ۱ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۱۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۵۴ - به عیادت رفتن کر بر همسایهٔ رنجور خویش:
گوش حس تو به حرف ار در خورست
دان که گوش غیبگیر تو کرست
یعنی چه ؟
کوروش در ۱ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۰۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۵۴ - به عیادت رفتن کر بر همسایهٔ رنجور خویش:
صل انک لم تصل یا فتی
یعنی چه ؟
امین در ۱ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۹:۳۹ در پاسخ به زینب روزبهانی فر دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۴ - صفت رسیدن خزان و در گذشتن لیلی:
درود بر شما
درباره وصیت لیلی به مادرش به مختصر اومده که " شعار عید سرخ پوشی بوده" و این سرخ کفن نمودن اشاره به همین قضیه داره.
اما به عقیده بنده اگر میم واژه عیدم را به معنی "عید من" در نظر بگیریم ، این میتونه اشاره به عید لیلی داشته باشه که میتونه منظور روز ازدواج او با ابن سلام باشه. یعنی لیلی داره میگه مانند روز عیدم که روز ازدواج من بود من با کفن خونین (به عقیده خودش) به خانه بخت رفتم ، هنگام مرگ هم کفن من را چنان کن.
البته اگر میم واژه عیدم را جهش ضمیر بگیریم معنایی که عرض کردم دور میشه....!
میلاد زارع در ۱ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۹:۳۲ دربارهٔ خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » هرچه باداباد [۱۰۰-۷۴] » رباعی ۹۹:
کلیدیترین واژه این رباعی «مستی» است.
«مستی» منظور خیام رهایی از کالبد جان در عالم حیات و اتصال به منبع لایزال هستی میباشد که حدود علوم در دایره حیات زمینی نگنجد مگر آنکه در مدهوشی و مستی به ادراک کامل برسی.
رضا محمدزاده در ۱ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۹:۲۷ در پاسخ به رضا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:
سپاس خدا را که هستی آقا رضا ممنونم از تفسیر زیبای شما
bahman youssefi در ۱ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۸:۰۹ در پاسخ به محسن رضایی دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲:
آقای رضایی هر نظری محترم نیست
از جمله نظر شما که ناشی از فقر فرهنگی و سواد شماست
جهن یزداد در ۱ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۸:۰۳ دربارهٔ عنصرالمعالی » قابوسنامه » باب سی و هفتم: اندر خدمت کردن پادشاه:
آزاده را میازار چو آزردی بیوژن
کایسا در ۱ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۵۷ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۷۵:
توضیح بیت هفتم:
حسن یکتا بیدل از تمثال دارد انفعال
جای زنگارت همین آیینه میباید زدود
بیدل همین مفهمومو یه جای دیگه میگه:
از کجا وهم دو رنگی به قدح ریخته بنگم
حسن، بی رنگ و من بیخبر آیینه به چنگم
میگه حسن رنگی نداره و من آینه گرفتم دستم که چیو نگاه کنم؟
کلا میگه این زیبایی رنگ نداره، یه جا دیگه میگه:
جلوهها بیرنگی و آیینهها بیامتیاز
حیرتی دارم چرا آیینهدارم کردهاند!
کایسا در ۱ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۵۲ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۳۵:
از کجا وهم دو رنگی به قدح ریخته بنگم
حسن، بی رنگ و من بیخبر آیینه به چنگم
میگه حسن رنگی نداره و من آینه گرفتم دستم که چیو نگاه کنم؟
کلا میگه این زیبایی رنگ نداره، یه جا دیگه میگه:
جلوهها بیرنگی و آیینهها بیامتیاز
حیرتی دارم چرا آیینهدارم کردهاند!
کایسا در ۱ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۲۰ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۴۶:
توضیحات مربوط به بیت هفتم:
امروز آمدنها چندین بهار دارد
فردا که راست امید تا خود چهسان بیایید؟
در بیت هفتم یک کارکرد خاص از کلمۀ «بهار» میبینیم. شاعر آن را به صورت فعل «بهار دارد» صرف کرده است. در واقع بهار اینجا مفهوم «لطف» و «جلوه» یافته است. وقتی میگوید «بهار دارد» یعنی «جلوه دارد»، «لطف دارد».
در بیت زیر نیز «چقدر بهار دارد»، مجازاً یعنی «چقدر خرّمی و فرخندگی دارد» یا «چقدر نیک و خوشایند است».
.
چقدر بهار دارد سوی دل نگاه کردن
به خیال قامت یار، دو سه سرو آه کردن
.
وقتی با این صرف فعل «بهار داشتن» آشنا شویم، مشکل بسیاری از بیتهای بهاری بیدل حل میشود. مثلاً در اینجا دربارۀ کتاب گلستان سعدی میگوید
.
از گل و سنبل به نظم و نثر سعدی قانعم
این معانی در گلستان بیشتر دارد بهار
.
یعنی «این معانی، در گلستان بیشتر جلوه دارد» (منظور کتاب گلستان سعدی است). این هم مثالهایی دیگر.
شبنم ما را به حیرت آب میباید شدن
کز دل هر ذرّه، طوفانی دگر دارد بهار
بی فنا نتوان گلی زین هستی موهوم چید
صفحهی ما گر زنی آتش، شرر دارد بهار
در اینجا در بیت اول میگوید «طوفانی دیگر جلوه کرده است» و در بیت دوم میگوید «از صفحۀ ما، آتش برخاسته است». ملاحظه میکنید که بهار در اینجا فقط اسم فصل نیست، بلکه مفهوم «خرمی و نشاط» دارد و این یک کارکرد جدید از این کلمه است که در شعر بیدل بسیار دیده شده است.
منبع: کانال خانهآیینه
فرهود در ۱ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۰۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۹ - گمان بردن کاروانیان که بهیمهٔ صوفی رنجورست:
«گر بوَد اندیشهات گل، گلشنی»
من این مصرع را اینجور بیشتر شنیدهام.
محمد حسین شعفی در ۱ سال و ۹ ماه قبل، سهشنبه ۲۸ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۲۶ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۲۰: