گنجور

حاشیه‌ها

محمد صالح در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۷:۲۰ دربارهٔ آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹:

زیبا بود

حافظ سعدی در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۶:۳۶ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۵:

یارب آسیبی مباد آن کرکس ...

لغت نامه دهخدا:

-کرکس فلک ; ستاره شعرا. (ناظم الاطباء). شعرا را گویند و آن ستاره ای است از ثوابت . (برهان ):
آمد همای رایت شاهنشهی پدید
وزکرکس فلک ز پر و بال درگذشت.

خاقانی .

-کرکس زرین ; خورشید. (منتهی الارب ):
چون که نور صبحدم سر برزند
کرکس زرین گردون پر زند.

مولوی .

Parsaaa در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۴:۵۵ دربارهٔ هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۲:

بنظر در بیت ۵ ام خمار درست تر است.

سید حسین اخوان بهابادی در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۰۷:۲۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۹:

آب زنید راه را هین که نگار می رسد،

برای پذیرایی از معشوق آماده شوید که بزودی نگار خواهد آمد.

مژده دهید باغ را بوی بهار می رسد،

زمین به باغی سرد و بی روح تشبیه شده که مملو از ظلم و ستم به گل و گیاه و سبزه است و هوا بس ناجوانمردانه سرد است و سرما سخت سوزان است و صدایی گر شنیدی، صحبت سرما و دندان است، شاعر نومیدی را بر نمی تابد چراکه خوب می‌داند پس از زمستان بهار خواهد آمد لذا مژده‌ی آمدن بهار را می‌دهد  و گویی خوب درک کرده است این حدیث را «یَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطًا وَعَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ ظُلْمًا وَجَوْرًا؛ [امام زمان (ع) بعد از ظهور] زمین را پر از عدل و داد می‌کند، بعد از آن که زمین پر از ظلم و جور شود.»

شاعر  بوی بهار را نیز از هم اکنون احساس می کند چراکه بهار را نزدیک می داند همچنانکه قرآن درباره قیامت هم اشاره به نزدیک‌بودن آن دارد.

شاعر گویا در این بیت می خواهد بگوید که ابتدا باید هرکس برای آمدن معشوق آماده شود و سپس به دیگران هم نوید آمدن بهار را بدهد چراکه آنها هم امیدوار و در پی آماده شدن برای استقبال از بهار برآیند .

راه دهید یار را آن مه ده چهار را،

اگر در بیت قبل از آماده شدن صحبت به میان آمده است (آب زنید راه را) در اینجا گویی شاعر می خواهد که موانع راه را برطرف کنید(راه دهید یار را).

از موانع ظهور نداشتن معرفت واقعی و احساس نیاز، ناسپاسی، و وجود صفات رذیله و وابستگی به دنیا را می توان نام برد و نیز راه دهید یار را، یعنی با او ارتباط قلبی برقرار کنید و او را به دل و قلب خود وارد کنید تا قلب و وجود خود را نورانی کنید و همچنین هنگام آمدنش او را بپذیرید و یاری کنید که او یار و دوست حقیقی است یاری که مانند ماه شب چهارده دارای بیشترین نور است، کز رخ نوربخش او نور نثار می‌رسد،خودش نور است و نورافشانی هم می کند و تاریکی ها و جهل ها را کنار می زند.

چاک شدست آسمان، غلغله ایست در جهان

گویی آسمان چاک خورده است که این گونه ابرها می بارند، از روایات استفاده می شود که در عصر ظهور امام زمان سال های پربارشی فراروی بشر خواهد بود و بارش رحمت الهی بیشتر از همیشه وجود خواهد داشت.

غلغله ایست در جهان، قطعا جهان در عصر ظهور دچار تغییرات زیادی خواهد گردید.

عنبر و مشک می دمد سنجق یار می رسد.

در عصر ظهور سبزی و خرمی، کوه و دشت و صحرا را فرا می گیرد و بیابان های بایر و همیشه خشک، اثری از خشکی نخواهند داشت و نعمت های الهی فراوان می شود و این هم از ثمرات چاک شدست آسمان است، سنجق یار می رسد، سنجق یعنی پرچم که نمادی برای حکومت است سنجق یار می رسد یعنی حکومت امام شکل می‌گیرد.

رونق باغ می رسد،چشم و چراغ می رسد،غم به کناره می رود، مه به کنار می رسد.

زمستان ظلم و ستم زمین می رود و عدالت، پرنعمتی و خوشی ها خواهد آمد و همه چیز عالی خواهد شد دیگر غم و ناراحتی هم نخواهد بود امام معصوم مظهر زیبایی و روشنایی در کنار مردم خواهد بود( متی ترانا و نراک)

تیر روانه می رود، سوی نشانه می رود، ما چه نشسته ایم پس، شه ز شکار می رسد، روانه به معنای زود و فوری، تیر ها زود و سریع به سمت هدف می روند و کارساز خواهند شد یعنی دشمنان و ظالمان نابود خواهد شد و نباید ما فقط تماشاگر باشیم و یا اینکه به پا خیزید و جشن پیروزی برپا کنید که شاه از جنگی که برای او چون شکاری بیش نیست با دست پر برگشته است. باغ سلام می کند، سرو قیام می کند، سبزه پیاده می رود، غنچه سوار می‌رسد، مردم زمین به او سلام و خوش آمد گویی می کنند با او بیعت می کنند و همراه او می گردند امام که چون سرو مظهر آزادگی، زیبایی و زندگی است قیام خواهد کرد و افراد متناسب با لیاقت های خود جایگاه می گیرند همه بهره‌مندند هم سبزه و هم گل اما جایگاه ها هم محفوظ است.

خلوتیان آسمان تا چه شراب می خورند، خوشی و شادی به خلوتیان آسمان هم کشیده شده است آنان هم بزم خود را دارند چراکه آنها نسبت به انسان ها بی تفاوت نیستند بطور مثال داریم که فرشتگان برای مومنین استغفار می کنند، روح خراب و مست شد، عقل خمار می رسد، ویژگی روح و عقل در دوران ظهور هم خاص است روح در اوج و عقل کامل خواهد شد.

چون برسی به کوی ما، خامشی است خوی ما، زان که زگفتگوی ما گرد و غبار می رسد.

اگر به کوی ما یعنی به باور و مذهب ما وارد شوی می‌بینی که روش ما خاموشی، سکوت و تقیه است چراکه اگر بخواهیم بگوییم و یا فاش و آشکار صحبت کنیم دعوا و جدال های زیادی ایجاد می‌گردد خاموشی در اینجا نه به معنای مطلق حرف نزدن است چراکه شاعر تا اینجا برایمان کلی بیت آورده است خاموشی گویا این است که نمی توانی علنی و آشکارا سخن بگویی. در ضمن از این بیت می توان دریافت که مولوی بعضی از سخنان را نگفته و یا به افراد خاص فرموده و طریقه ی تقیه را دنبال می‌کرده است لذا در باب مذهب او هم نمی توان با قاطعیت صحبت کرد.

Mr. H Last Name در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۰۶:۰۵ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۷ - گفتار اندر ستایش پیغمبر:

ابیات فوق شاهکاری پر معنا و پر محتوا از فردوسی بزرگ هستند که در کنار تاریخ, نشان دهنده عقیده صحیح ایرانیان و حبِّ آنها به اسلام و خلفای راشدین است, و همچنین این ابیات, عِلم و دقَّت بالای فردوسی به مسائل تاریخی را نشان می‌دهد.

 

کـه خورشـیـد بعد از رسولان مـه - - - نتابـید بر کس زِ بُوبَـکـر بـه

 

+ نماد: «خورشید» نماد از حیات و زندگی هست.
+ کنایه: «بهترین تابش خورشید بر ابوبکر» کنایه از عزَّت دادن به اسلام بهتر از همه هست.
+ مراعات نظیر: واژگان «مه» و «خورشید», و همچنین, «رسول» و «ابوبکر».
+ قافیه و سجع: «مه» و «به» دارای قافیه هستند.

 

خورشید که نمادِ «حیات» و «اوج» و «قدرت» هست بیان می‌کنه که بعد از «رسولان» به کسی نتابید جز ابوبکر «ابوبکر صدّیق» - یعنی بعد از عزَّت و اوجی که دین در زمان رسولان گرفت, به واسطه ابوبکر, «عزَّت» و «جان» دوباره‌ای به اسلام داده شد.

 

عُــمَــر کَــرد اِسـلام را آشِــکـار - - - - بیاراست گیتی چو باغِ بهار

 

+ مراعات نظیر: «گیتی», «باغ» و «بهار».
+ مبالغه: «بیار بودن گیتی».
+ تشبیه: تشبیه شدن «گیتی» به «باغ و بهار».
+ واج آرایی: «عمر» و «آشکار» و «بیار» و «بهار».

 

عمر رضی الله عنه اسلام رو بر مردم آشکار کرد - در اینجا داره اشاره می‌کنه به جهاد هایی که امیر المومنین عمر برای گسترش اسلام داشتن, و به صورت مبالغه آمیز میگه: با این مجاهدت ها هستی به مانند باغ و سرزندگی بهار بیار شد.

 

پس از هر دو آن بود عثمانِ گُزین - - - - خداوند شرم و خداوند دین

 

+ مبالغه: «خداوند شرم» و «خداوند دین»
+ تکرار: «خداوند».
+ واج آرایی: «آن» و «عثمان» و «گزین» و «دین» و «خداوند».
+ تلمیح: «گُزین» اشاره دارد به گزینش شورا.

 

پس از ۲ خلیفه اوَّل, ابوبکر و عمر, عثمان بود رضی الله عنهم - گُزین بودن اشاره دارد به انتخابِ شورای شش نفره امر المومنین عُمَر که در آن عثمان منتخب شد؛ در ادامه ایشان را به صورتِ مبالغه آمیز به شکلی خدا خواسته, با شرم و حَیا معرفی می‌کند؛ کسانی که تاریخ حکومت ایشان را خوانده‌اند متوجه خواهند شد که در این مصرَع چقدر دقیق صحبت شده است؛ بخش بعد هم اشاره به پاسداری ایشان از دین خداوند دارد؛ بازهم کسانی که تاریخ را خوانده باشند, خواهند دانست که پیروان خوارج در حکومت ایشان, چقدر ایشان را به بهانه های جزئی برای حفاظت ایشان از دین و قرآن آزار دادند.

 

چـهارم علـی بـود جُـفـت بـتـول - - - - که او را به خوبی ستاید رسول

 

+ استعاره: «بتول» استعاره از فاطمه رضی الله عنها.
+ قافیه: «بتول» و «رسول».
+ واج آرایی: «چهارم» و «را» و «رسول».

 

خلیفه چهارم هم علی رضی الله عنه بود که همسر بتول بود, و نبی از ایشان به خوبی تعریف می‌کنه - بتول استعاره از فاطمه رضی الله عنها هست.

 

نَـبـی آفتاب و صحـابـان چو مـاه - - - به هم بستهٔ یک‌دگر راست راه

 

+ تشبیه: «نبی آفتاب» و «صحابان چو ماه».
+ استعاره: «صحابان» استعاره از صحابه
+ جِناس: «ماه» و «راه».
+ مراعات نظیر: «آفتاب» و «ماه».
+ واج آرایی: «آفتاب» و «صحابان» و «ماه» و «راست» و «راه».

 

این بیت نیز اشاره به رابطه و جایگاه صحابه با پیامبر دارد, و ارتباط نا گسستنی آنها از یکدیگر را بیان می‌کند.

. دکتر شکوهی در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۲۸ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۲۳:۱۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۹:

درود. نوشتار درستِ بند دوم غزل چنین است: 
ای شاه! عشق پرور، مانندِ شیرِ مادر * ای شیرجوش! دَر-رَو، جان پدر به رقص آ

چِمار: ای شاه! ای گرامی! تو نیز عشق بِپَروَر، همانند شیر که در پستان مادر، پیش و پس از زاییدن فرزند به جوش می‌آید و مادر شیر را با عشق به فرزندش می‌دهد. ای ابزارِ شیرجوش! در-رَو و بگریز. ازیرا که هیچ نیازی به تو نیست. ای گرامی! ای شاه! جانِ پدر به رقص آی.

محسن چاووشی بند 2 و بند 5 را نا-درست می‌خواند. 

دَر-رَو بن اکنون-و-آینده از ستاک دَر-رَویدن است. 

نیما نجاری در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۲۸ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۲۲:۱۰ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۵:

سلام خدمت اهالی صفحه ی محترم گنجور، غزل بسیار روان و سرشار از معانیست جناب صائب بخوبی توانستند در این غزل حال دلشان را به خواننده منتقل سازند ؛

افسردگی و سرد مزاجی ای که حتی اندام منبع گرمی زمین که "خورشید" باشد را میلرزاند از سوز آه ، :کوهی" که کمر می دزدد از شدت تحمل آنهمه درد(و کمر دزدیدن طبق لغتنامه ی علامه دهخدا بمعنای از زیر بار شانه خالی کردن و کنایت از خود را از انجام کاری کنار کشیدن است.)

حاصل زندگی اش را به "میوه" ای تعبیر می‌کند که از این سست رگی و سست ریشه گی درخت (که درخت همان اصل زندگی باشد) بی فایده است و در مصرع بعدی ضد کلمه "خام" را می آورد و میگوید "پختگی" ما و زندگی ما از شدت تجربیات تلخ اگرچه پخته است اما روی ما زرد و نزار است چونان زردی آتش.

زیبا می‌گوید بیت بعدی را که مردان خدا حتی اگر در راه عقیده شان شکست هم بخورند باز هم در تاریخ پیروز اند چرا که عاشقان صدیق در شکست هم پیروزند چنانکه مولانا جلال الدین در دفتر پنجم مثنوی می‌فرمایند؛

هر که پایندان وی شد وصل یار

او چه ترسد از شکست و کارزار

 

سپس صائب باز سخن از آه غم آلودش می‌گوید اما این بار برخلاف بیت اول که آهش سرد بود و خورشید را میلرزاند این بار آتشین و جگر سوز است و گلستان روزگار که توامان با خار است [شاید هم اشاره به بردا و سلاما و گلستان ابراهیم علیه السلام دارد] هر خاری چونان تیر آتش دار که مانند مژه های انسانی که گریسته آتش بر این گلزار می‌زند.

بازی "نردی" که راه می اندازد در بیت بعدی تماشا چی دارد اما تماشاگران از رقص غم آلود این تاس و مهره های نردش تماشاهای "رنگین" و بسا که منظور رنگ خون است دارند.

دامن "مجنون" را هم می‌گیرد در این غزل و پایش را به این دشت پر از گل که گلهایش را مدیون خرامیدن "آهوان" اش هست باز کرده و روی مجنون را به سوی "حی" که همان قبیله ی کوچک را گویند می‌گرداند چنانکه شیخ اجل سعدی نیز در باب کلمه مجنون و حی در بوستان شریفشان میفرمایند؛

به مجنون یکی گفت کای نیک پی

چه بودت که دیگر نیایی به حی .

 

 در بیت بعدی هنوز در خرامیدن آهو که یادآور راه رفتن و قد "رعنا" ی نگار است به سر می‌برد مقدمه می‌شود برای اشاره به غزل دهم کلیات جناب طالب آملی که طالب جان آملی فرموده اند ؛

بسکه بر بستر گران شد جسم غم پرورد ما

بعد مرگ از خاک، معشوقانه خیزد گرد ما

 

و می‌گوید که ای جناب طالب آملی ! صائب آنقدر غرق در ناز و عشوه ی دلدار محو و افتان است که قیامت هم نمی‌تواند برخیزاندش.

 

برقرار باشید و سلامت.

 

 

 

یوسف شیردلپور در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۲۸ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۲۱:۳۸ دربارهٔ عارف قزوینی » تصنیف‌ها » شمارهٔ ۱۹:

باسلام این شعرهم سیاسی هم دعاودست به دامان خدا شدن است روح عارف دلسوخته شاد🙏این شعررا استاد شجریان به زیبایی هرچه تمام تراجرا کرده اند🙏

یوسف شیردلپور در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۲۸ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۲۰:۱۶ دربارهٔ صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۹:

فوق العاده است شاهکاری از صفای اصفهانی هم درمورد عشق وعاشقی هم فرقت وفراق وچه استادانه خسرو آواز استاد شجریان این ‌شعر را به درچندین اجرا ودستگاه های مختلف به زیبایی اجرا کرده اند مخصوصا بیت 15

بارغم عشق اورا گردون نیادر تحمل

چون مینواند کشیدن این  پیکرلاغرمن

چققققدر این بیت نابه وچه رویایی اجرا کرده اند استاد شجریان 💞💞🙏🙏

مجید ع در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۲۸ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۰:۰۳ دربارهٔ افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۳:

وزن صحیح شعر 

فاعلن فاعن فاعلن فع 

است.

کوروش در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۲۸ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۰۶:۴۸ دربارهٔ مولانا » فیه ما فیه » فصل اول - یکی می‌گفت که مولانا سخن نمی‌فرماید:

لَبسْنَ الْوَشْیَ لَا مُتَجَمِّلَاتٍ وَلکِنْ کَیْ یَصُنَ بهِ الْجَمَالَا» 

ترجمه لطفا

قطره بقایی در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۷ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۲۱:۳۴ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۵۵:

این غزل را در دو وزن میتوان حساب کرد.

۱ فاعلن مفاعیلن فاعلن مفاعیلن

۲ فاعلات مفعولن فاعلات مفعولن

 

در چند بیت اشتباه املایی هم رخداده است که از طریق ویرایش اصلاحش خواهم کرد.

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۷ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۸:۲۹ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۱۳ - حکایت در معنی رحمت بر ضعیفان و اندیشه در عاقبت:

عیان کرده اشکش به دیباچه راز ( اشکِ دیباچه, رازش را عیان کرده)

دیباچه: رخساره, روی, صورت

راز: اینکه اربابِ قبلی خودش رو گدا درب خانه اربابِ جدید یافته بود.

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۷ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۸:۲۸ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۱۳ - حکایت در معنی رحمت بر ضعیفان و اندیشه در عاقبت:

مگر می نترسی زِ تلخیِ خواست

مگر تویِ (توانگر) از تلخی و سختیِ نیازمندی و نیازمند شدن نمی ترسی? (که اینگونه بدرفتاری و ترشرویی می کنی?)

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۷ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۸:۲۸ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۱۳ - حکایت در معنی رحمت بر ضعیفان و اندیشه در عاقبت:

مشعبد صفت, کیسه و دست پاک:

شبیه شعبده بازها  شده بود که همیشه دست و کیسه و کلاه شون خالی و پاکِ پاک است به این معنی که هیچی تویِ این کلاه و کیسه و دستشون نیست ولی یکدفعه خرگوش یا کبوتر ازش بیرون میاد! 

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۷ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۸:۲۷ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۱۳ - حکایت در معنی رحمت بر ضعیفان و اندیشه در عاقبت:

بیت زیر به چه معنی است?

شقاوت برهنه نشاندش چو سیر

نه بارش رها کرد و نه بارگیر 

 

 

میم الف در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۷ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۷:۵۰ دربارهٔ سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الخامس فی فضیلة العلم، ذکر العلم اربح لانّ فضله ارجح » بخش ۸ - فصل فی ذکرالعشق و فضیلته و صفة‌العشق والعاشق والمعشوق ذکرُالعشق یُریح القلوب و یُزیل الکروب:

دوستان در حاشیه به اشتباه سربَر نوشته‌اند که اشتباه است

با توجه به ابیات بعد، سربُر درست است. که میگوید عشق با سربریده گوید راز.

در متن هم تصحیح کردم که سرویر نوشته شده به اشتباه.

دلبرِ جان‌رُبای، عشق آمد

سَربُر و سِرنمای، عشق آمد

 

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۷ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۷:۵۰ در پاسخ به محمدرضا دربارهٔ سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۱۳ - حکایت در معنی رحمت بر ضعیفان و اندیشه در عاقبت:

تمامِ این ضرب‌المثل ها در موردِ بیچارگان, هنگامی جاری و ساری می شود که طرف در مسیر راستی و درستی گام بردارد وگرنه اگر برای مثال طرف فقیر باشد و همچنین ناپاک,  در و گشایشی که گشوده نمی شود هیچ, روز به روز هم فقیر تر و بیچاره تر  نیز خواهد شد.

این تجربه و مشاهدات بیش از ۴۰ سال آوارگی  و دربه دری خودم بود که عرض کردم.

به قول حافظ:

گفتم: ای سلطانِ خوبان (خدا)  رَحم کن بر این غریب

گفت: در دنبالِ دل (کسی که به دنبالِ هوی و هوس خود است) ره گم کُنَد مسکین غریب 

حسین موسوی در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۷ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۶:۵۹ در پاسخ به حسین مهدو ی نیا دربارهٔ عطار » فتوت نامه:

جناب حسین سلام با اینکه شما دو سال پیش این نظر رو گذاشتید ولی دوست داشتم کمی بیشتر راجع به این مسئله گفت و گو کنیم.البته اگر مشکلی نیست.شما فرمودید که جناب عطار زن را بالاتر از مرد می داند ولی به نظر من این درست نیست.در نظر مردم قدیم همیشه زن مرتبه پائین تری نسبت به مرد داشته و شاعرانی مانند عطار و مولوی و سعدی و غیره هم همین نظر را داشتند.بیتی از بوستان سعدی را به یاد دارم که خواندنش مطمئناً نظر شما را تغییر می دهد.

زن نو کن ای دوست هر نوبهار

که تقویم پارینه ناید به کار

سعدی می گوید هر سال باید زن جدید گرفت چون زن مانند تقویم است و تقویم پارسال به درد نمی خورد.شیخ محمود شبستری نیز در اثر مشهورش گلشن راز با اشاره به یک حدیث زنان را موجوداتی پست معرفی میکند که هم عقلشان ناقص است و هم دینشان و مردان باید سعی کنند شبیه آنها نشوند.

زنان چون ناقصات عقل و دینند

چرا مردان رهِ ایشان گزینند؟

همچنین ابیاتی را از مولوی و عطار به یاد دارم که خواندنشان خالی از لطف نیست

مردانِ مرد اینجا در پرده چون زنانند                          تو پیش صف چه آیی؟ چون نه زنی نه مردی(عطار).     

از مصراع اول این مفهوم بر می آید که شاعر زنان را پائین تر دانسته وقتی میگوید مردان مرد اینجا چون زن اند یعنی آنهایی که مقام بالایی دارند اینجا در مقابل خداوند مثل زنان پست اند.

و مولوی در این بیت عرفانی زنان را ترسو معرفی می کند ان طور که من فهمیدم

شاهی و معالی جو خوش لست ابالی گو                    از شیر بگیر این خو مردی نه ای آخر زن

این ابیات گواهی بر پائین بودن مرتبه زن در نظر مردمان قدیم هستند.البته قصدم توهین به شعرای فارسی زبان نیست چون آنها فخر ایران و ایرانی هستند ولی فرهنگ آن زمان این‌گونه بوده که زنان همیشه رتبه ای پایین تر از مرد داشتند.

 

 

Mohsen Jamal در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۷ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۶:۲۲ در پاسخ به کتایون دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۱۴:

یعنی دل ما دیوانه زنجیری است. و زلف پریشان تو زنجیر این دیوانه بوده  است. اگر تو نباشی ، دلبر دیگری خواهد آمد.

۱
۶۸۶
۶۸۷
۶۸۸
۶۸۹
۶۹۰
۵۲۶۷