دکتر صحافیان در ۱ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۱۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۴:
دیشب در فرازمان دیدم(دعوت لسان الغیب:شما هم ببینید) که فرشتگان بر در خلوتخانه خاص خداوند، دقالباب میکنند(با تحیر، کنجکاوی یا اعتراض) و خداوند گل آدم را با عشق میآمیزد و به پیمانه وجود میزند(فاعل بسرشتند کیست؟- ادامه مصراع اول و به فرشتگان برگردد، لیکن این اسناد مغایر آیه ۵۱ کهف است که فرشتگان اجازه شهادت در آفرینش نیافتند و فاعل حق است.گاهی به جای فعل مفرد که بدیهی است مانند خداوند، جمع میآید و در متون قدیم نیز هست: این لطف بین که با گل آدم سرشتهاند/وین روح بین که در تن آدم تنیدهاند غزل ۲۲۵ سعدی. شرح شوق، ۲۳۳۰)
۲- پس از این توجه خاص حق، ملازمان ایستاده در حریم پاک و پنهان ملکوت* با من خاک نشین بیچاره، شراب بیخودی آور نوشبدند(ایهام به سجده ملائک)
*ملک کثرت و ملکوت ترتیب و جبروت وحدت است هر سه عالم از آن خدایند و با هم و در هماند.جبروت ذات عالم ملک و ملکوت است...(الانسان الکامل،۱۵۸)
۳-آسمان پهناور از قبول امانت عشق و معرفت سر باززد، سرانجام این بار سخت را بر من حیران( مجذوب توجه حق در آغاز آفرینش- بیت ترجمه دقیقی از آیه ۷۲ احزاب)نهادند.(آدمی را این تشریف نه بس باشد که خداوند آسمان و زمین را به شش شبانهروز آفرید و در آن تشریف "بیدی" ارزانی نداشت. ولی آدم را که عالم صغری بود حواله به چهل روز و این تشریف کرد( مرصاد، ۸۰) چون نوبت به دل رسید گل آن از ملاط بهشت بیاوردند و به آب حیات ابدی بسرشتند و به آفتاب سیصد و شصت نظر بپروردند همان،۷۴)
۴-از جنگهای سطحی مذاهب درگذر، چون به باطن دین نرسیدند، در افسانه ظاهر مذهبشان گرفتار شدند(حسین منصور را پرسیدند تو بر کدام مذهبی؟ گفت: بر مذهب پروردگارم.او از مذهبها دور است تخلقوا باخلاق الله گواه است.طالب را با نهنده مذهب کار است نه با مذهب تمهیدات، ۲۲ و ۱۲۹)
۵- همه اینها را مرهون آشتی با معشوق حقیقی(ایهام: پیر یا معشوق زمینی)عالم هستم، لحظهای که با حوریان بهشتی شراب شکر را در حال خوش نوشیدم( خانلری: شکر آن که- حوریان رقصکنان)
۶- آتش حقیقی آن نیست که در زبانه شمع موجب خندهاش میشود، آن است که به تمام وجود پروانه عاشق زدند.
۷- با این شرح مفصل آفرینش، بدانکه از آنگاه که عروس سخن را با قلم آرایش میکنند، کسی چون حافظ پرده از چهره عروس سخن برنداشته است( خانلری: نکشید از رخ اندیشه نقاب)
نقطه عشق دل گوشهنشینان خون کرد
همچو آن خال که بر عارض جانانه زدند
ما به صد خرمن پندار ز ره چون نرویم
چون ره آدم بیچاره به یک دانه زدند
(دو بیت اضافی در شرح عرفانی ختمی لاهوری)
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
رضا صدر در ۱ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۰۲:۳۳ در پاسخ به رامین کبیری دربارهٔ سعدی » بوستان » باب سوم در عشق و مستی و شور » بخش ۶ - حکایت در معنی غلبه وجد و سلطنت عشق:
تعبیر جالبی پیشنهاد کردید. با تعبیر شما معنی سازگار میشه ولی زیبایی کم میشه چون دو ترکیب اگر هم املا باشند (یعنی کلمه سمرقند و ترکیب دو کلمه سمر و قند) اون وقت صنعت ایهام رو برآورده میکنند، از طرف دیگه من برای «سمر» هنوز معنیی پیدا نکردهام که به این مصرع بخوره (سمر= افسانه، داستان، مشهور ...،)
بیقرار در ۱ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۰۴ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۴۷:
دل با تو دگر با دگری کار ندارد
وین دل که دگر طاقت دیدار نداردزیبایی و حُسنت که زند طعنه به آفاق
این حُسن تو را ، گلشن و گلزار نداردسرمست شد از عطر نفس های تو ساقی
این شهر یکی عاقل و هشیار نداردآنکس که دلش را پی دلدار فرستاد
همدم به جز از دیده ی بیدار نداردروبه صفتان را چه به تفسیر شجاعت !!
این طایفه جز خصلت کفتار نداردهر قطعه ی این خاک غمین دست تو بوسد
این سازه به جز ساز تو معمار نداردآن دل که دلاشوب دلی ساده و شیداست
یک ذره در آن زرکده زنگار نداردویران شده این غمکده از بس که جفا دید
اما به نظر جور تو آوار ندارداز میکده و بار و خرابات نترسید
آنجا که کسی دستک و دستار نداردعاقل نکند فهم دل عاشق و معشوق
حرفش ، عملش رونق بازار ندارد
ای آنکه قرار از دل زارم بربودی
خوش باش کهاین مرحله تکرار ندارد
۲۷ شهریور ۱۴۰۲
#رضارضایی « بیقرار »
MOSTAFA Nikroozi در ۱ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۵۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۹۶:
چقد زیباست این شعر
امید در ۱ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۰۷ دربارهٔ عطار » فتوت نامه:
جناب موسوی مشکل اینجاست که شما نمیتونی چند تا بیت شعر از متن شعر های مختلف جدا کنی و نتیجه بگیری که اون ها همچین اعتقادی داشتن ! اگر هم داشته باشند این چیزایی شما گفتی دلیل کافی نیست ، زن و مرد و همینطور هزاران کلمه دیگه که تو این اشعار استفاده شده اشاره به مفاهیم خیلی عمیقتری داره که درکشون کار ساده ای نیست .
کلا هم بعضی کلمات معنی جنسیتی ندارن مثلا شما به یک خانم هم میتونی بگی که مثلا چقدر نامردی و این کلمه نامرد مفهوم خودش رو داره . بهر حال ما صفات مردانه داریم و صفات زنانه ، که این نه با علم روز نه با اخلاق و نه با چیز دیگه ای در تضاد نیستن ، شما اگر بخوای زیبایی چیزی رو تحسین کنی اون رو به یک زن تشبیه میکنی و اگر بخوای قدرت فیزیکی رو بکنی به یک مرد ، این طبیعت هست نه دید جنسیتی
قطره بقایی در ۱ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۰۱ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۰:
پی امتحان چوسحر دَود به هوا رقم نزدی چرا
حرف (دودم) نیست (دَود) است، حرف م باید حذف گردد
دکتر امین لو در ۱ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۲۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۰۱ - قوله علیه السلام من بشرنی بخروج صفر بشرته بالجنة:
مصرع دوم بیت دهم به صورت زیر صحیح است .
پیش او کوثر نماید آب شور
بردیا در ۱ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۳:۳۶ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۷:
خیلی زیبا
بهنام ابوالقاسم زاده در ۱ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۲۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲:
منظور شمع جان انسان بسیار با ارزش تر از آنست که در لگن بی ارزشی بسوزد . خداوند انسان والا را از این لگن بی ارزش به بالا میخواند ومیگوید بیا
بردیا در ۱ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۱۴ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۱:
عالیست
خسرو ترقی در ۱ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۳۰ دربارهٔ رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۶۹:
معنی ژی یعنی ابگیر و تالاب
صفدر مرادی در ۱ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۱۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز:
همه دوستان زحمت کشیدن وهرکس به اندازه بینش خود شعر حضرت مولانا را معنی(تفسیر) کردن که همه بجای خود درست وزیبا.حالا چگونه به اصل خودبرگردیم وآینه درون را از گردو غبار پاک کنیم برای رسیدن به خدا چکار باید کرد.چگونه میتوانید درون خودت راببینید وبه عشق خدائی برسید مولانا باکمک شمس راه رسیدن بخدا را پیدا کرد برای رسیدن به این عشق الهی کی تجربه دارد به من کمک کند منم اشعار مولانا رامی فهمم اما چگونه میتوانم ازچنگال غرایز ونقصهای درونی خودرانجات دهم که این نقصهاوغرایز فعال من زنگار آینه درون من هستند.کمک کنید سپاسگزارم
یوسف شیردلپور در ۱ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۰۵:۰۱ دربارهٔ فایز » ترانههای فایز بر اساس نسخهای دیگر » دوبیتیها » شمارهٔ ۳۶۰:
آخ آخ اخ چه رویاییست ودلنشین این دوبیت فایز چه عاشقانه چقدر دوستانه
وروان یک کلیپ از جاهای فوق العاده زیبا ی کوه درفک منطقه جیرونی را پست گذاشتم اینستاگرام وبرای کلبه هایی که الان خالی ازسکنه هستند این شعررا انتخاب کردم
رسول تیموری در ۱ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۰۲:۵۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۰۱:
اشتباه املایی وجود دارد لطفا اصلاح شود
در مصراع آخر به جای واژه نشد ، شد نوشته شده است
محمد طاها کوشان mkushantaha@yahoo.com در ۱ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۰۴ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۸ - انتظار فرج:
دو بیت ناب را چرا از این غزل شیوای حضرت شهریار برداشته اید؟
آنکو لهیب دوزخش از رو نمی رود
اندیشه ای کُند مگر از دود آه تو
گر اشک توبه ات به دوات مَلَک نریخت
بگذار پای من بنویسندگناه تو
حسن خوش فکر در ۱ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۱۰ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸:
بیت۱: نیست غیر از آه، دلسوزی دلِ افگار را/شمعِ بالین از تبِ گرم است این بیمار را. معنی: برای کسی که غمگین است تنها همدمی که دم به دم با اوست دم و آه ناله خود اوست و برای بیمار بجای شمعی که بالای سر او روشن باشد تا تیمار او را برای پرستار تسهیل کند تب گرم و سوزان او جای شعله گرم شمع را گرفته و درواقع تب تن خودش پرستار بیماری خود بیمار است.
بیت۲: گوهر از سُفتن بود ایمن در آغوشِ صدف/به ز خاموشی نباشد محرمی اسرار را. معنی: اگر دهان صدف باز شود و درفشانی کند و مروارید سخن پراکند، صیادان دُر در میانش سوراخی می زنند و به بندی جمعش می کنند، پس جای امن دُر در دهان صدف است و چنانکه صدف از در نگهداری می کند، سکوت نیز از اسرار نگهداری می کند.
بیت۳: گل ز شبنم دیدهور گردد درین بستانسرا/از نظربازان مکن پوشیده آن رخسار را. معنی: با نشستن شبنم بر روی چهره گل گویی شبنم ها مانند چشمان آن چهره گل هستند(درخشان و گرد بودن شبنم) و گل بدین سبب عرق شبنم بر رویش نشسته جلب توجه بیشتری می کند، تو نیز گل چهره ات را مانند عفیفانی که از دیده شدن عرق شرم به چهره می آورند و دائم مستورند از ما پنهان مکن.
بیت۴: تندخویی نیکوان را دیدهبانِ عصمت است/زود میچیند تماشایی گلِ بی خار را. معنی: بقول سعدی لعبت شیرین اگر ترش ننشیند، مدعیانش طمع کنند به حلوا. به همین جهت اخم و تندخویی و بداخلاقی زیبارویان حصار و نگهبانی برای آنان است تا ظاهر پرستان دست طمع به عصمت و پاکی نیکوان دراز نکنند، همانطور که اگر گلی خار نداشته باشد هرکسی براحتی گل را میچیند و اگر خار داشته باشد، ترس رفتن خار در دست مانع دست درازی بسیاری می شود، پس هر گل اندام خوشرویی خار بدخلقی را باید داشته باشد.
بیت۵: چشم پوشیدن به است از دیدنِ نادیدنی/زین سبب آیینه گیرد از هوا زنگار را. معنی: چشم بستن و نگاه نکردن بهتر از دیدن چیزهایی است که ماذون به آن نیستیم، بدین جهت آیینه از هرآنچه حتی غبار هوا نیز کمک می گیرد تا روی خویش را که سراسر چشم است پوشاند تا آنچه مجاز به دیدنش نیست را نبیند.بیت۶: خارخارِ حرص، فِلس از طینتِ ماهی نبرد/چون ز جمعیت شود دلجمع، دنیادار را؟ معنی: ابتدا باید دانست همانطور که حسد اعمال نیک را می خورد چنانکه آتش هیزم را، باید دانست که حرص هم حکمت را می خورد و گفته اند: الطَّمَعُ یُذهِبُ الحِکمَةَ مِن قُلوبِ العُلَماءِ. طمع حکمت را از دلهای دانشمندان می برد. و نیز باید این حدیث را هم شنید که گفته اند: أصلُ الشَّرَهِ الطَّمَع. ریشه سیری ناپذیری، طمع است. پس بعنوان مقدمه باید گفت ماهی حریص آب است و با اینکه آب می خورد بلافاصله دوباره آب می خورد و انگار دائما می گوید: آب، آب و از آب سیر نمی شود. این بخش با حدیث دوم در ارتباط است. در بیت ما فلس را که هنگام دست کشیدن خلاف جهت بر بدن ماهی مثل خار است، نمادی از خار و نفسانیات و عادات منفی و مذموم روحی می دانیم، چون شاعر از عبارت فلس طینت استفاده کرده است که نشان دهنده امیال پست درونی است. پس در مصرع اول باید گفت: ماهی با آنهمه عطش و اشتیاق به آب(که شستشو دهنده درون است) نتوانست نفسانیات را از درون خود بشوید و درون خود را پاک کند، آری براستی اینچنین است که کسی که حرص و طمع دنیا و جمع کردن مال دنیا را دارد، با گردآوری مال دنیا به جمعیت خاطر و آسودگی خیال نخواهد رسید و هرچه یشتر از آب شور مال دنیا بخورد، عطشش بیشتر می شود.
بیت۷: دیدهای کز سرمهٔ عبرت منوّر گشته است/چشمِ خوابآلود داند دولتِ بیدار را. معنی: سرمه کشیدن باعث تقویت بینایی و افزایش نور چشم است و چشمی که حوادث روزگار را زیاد دیده و عبرت گرفته، به سبب آن تجارب، از دیگران بیناتر و آگاه تراست، پس همانگونه که سرمه بینایی می افزاید، تجربه بصیرت می افزاید. از طرفی به چشمی که خنواب است سرمه نمی کشند، سرمه را وقتی شخص از خواب بیدار می شود و مهیای کار روزانه میشود برای آرایش و نیز خاصیت می کشد، پس چشمی که در خواب است سرمه نمی کشد و منور نیز نمیشود، به همین ترتیب چشمی(شخصی) که تجربه نکرده نیز ارزش تجربه و آگاهی و موفقیت را می داند. دولت بیدار در مقابل دولت خفته است. کسی ک هت دولتش بیدار باشد یعنی بخت با او یار است. پس: تجربه به انسان بصیرت و آگاهی می دهد و قدر این آگاهی و تجربه را فقط کسی می داند که از فقدان آگاهی و تجربه آسیبها دیده باشد.
بیت۸: نقطهٔ خاک است سِیر و دورِ گردون را سبب/مرکزِ ثابتقدم، دایر کند پرگار را. معنی: مصرع اول این بیت به این باور قدما اشاره دارد که زمین ثابت است و آسمان و فلک دوّار هستند. در مصرع اول گفته شده است که زمین خاکی به این علت که مانند نقطهای که روی کاغذ کشیده میشود و سوزن پرگار روی آن قرار میگیرد ثابت است، باعث شده است که آسمان مانند پرگار به دور زمین بچرخد. به همین جهت شخص ثابت قدم نیز به جای اینکه به دنبال دیگران بگردد و تقلید کند مورد تقلید قرار میگیرد و به دور او میگردند.
بیت۹: از حریصِ مالِ دنیا راستی جُستن خطاست/برنیارد گنج پیچ و خم ز طینت مار را. معنی: از کسی که تشنه مادیات هست نمیتوان انتظار راستی و درستی داشت و چنین شخصی ذاتش مانند ظاهر مار ناراست و پر گره است همان گونه که گنج که جز طلای با ارزش چیزی نیست با آن همه ارزشی که دارد نمیتواند ذات گزنده مار را تغییر دهد چون هر چیزی که به مار نزدیک شود مار او را خواهد گزید و فرقی بین دوست و دشمن برای او نیست انسانی که طمع مال دنیا را دارد نیز آتش ناراست است و با هیچکس راستی نخواهد کرد.
بیت۱۰: جمع سازد برگِ عیش از بهرِ تاراجِ خزان/در بهار آن کس که میبندد درِ گلزار را. معنی: کسی که در فصل بهار که زمان عشرت و استفاده از نعمات بهار است در باغ خود را میبندد و امکان استفاده آن را از دیگران و خود سلب میکند در واقع امکاناتی را که دارد پسانداز کرده است تا دزد خزان با آمدنش تمام آنها را از بین ببرد و غارت کند بدون آنکه قبلا سود آن نعمات به کسی رسیده باشد. شخصی که خسیس است نیز از مال خود استفاده نمیکند و امکان استفاده آن را به کسی نمیدهد تا اینکه حوادث روزگار آن را از بین میبرد در حالی که هیچکس از آن استفاده نکرده است. امام علی علیه السلام میفرمایند در مال تو دو کس شریک هستند وارث و حوادث.
بیت۱۱: عاشقان از درد و داغِ عشقِ صائب زندهاند/آبِ حیوان است آتش مرغِ آتشخوار را. معنی: همانگونه که آتش برای مرغ آتشخوار خوراک محسوب میشود و باعث زندگی او است، برای سایرین کشنده است. عاشقان نیز با درد و داغ عشق زنده هستند در حالی که درد و داغ و غصه برای سایر افراد به جز عاشق ملال آور است.
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۱ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۲۵ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۹:۵۵ در پاسخ به رویا زلقی دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۳۹:
درود بر شما
از نظر معنا هم «عشق» درست است
یعنی اگر اژدها در راه است اما عشق مانند زمرد است. با این زمردِ عشق، اژدها را دفع کن
اما «عشقی» معنای صحیح ندارد
حامد کهدویی در ۱ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۲۵ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۹:۴۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۱:
حوری مگر؟ نه از گلِ آدم سرشته ای؟
رضا چمانی فر در ۱ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۲۵ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۲۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۷ - خلوت طلبیدن آن ولی از پادشاه جهت دریافتن رنج کنیزک:
ضرب المثل در باب نگفتن راز به کسی
یزدانپناه عسکری در ۱ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۰۸ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۹۵: