گنجور

حاشیه‌ها

رضا تبار در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۹:۰۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹:

معنی ابیات

 

۱- اکنون که از طرف باغ و بوستان نسیم بهشتی در حال وزیدن است،

- در چنین فضایی شایسته است که خود  با شراب شادی آور انس الهی و کسی که شرشت ( ذات/ طبع/خمیر مایه) او چون حوریان بهشتی ( زیبا ترین مظهر خیال انوار الهی) است ،بگذرانیم. 

 

۲- ( در این حالتی که درهای معنویت گشوده شده ،آنهایی که بهره مند هستندکه هیچ) حتی گدا و آنکس که تا بحال در این وادی نبوده،چرا ادعای پادشاهی نکند؟

- که ابر معنویت بر سرمان سایه افکنده و لب کشتزار حیات چون بزمگاه شاهی است.

 

۳- چمن در این موقعیت حکایت اردیبهشت و طراوت بهاران دارد،

- کسی که این حضور متعالی را که بهشت نقد است رها کند و به فرداها فکر کند عاقل نیست.( در حالی که بهشت تماما به صحنه آمده است!).

 

۴- با شراب احساس حضور حضرت محبوب در این صحنه،  دل خود را آباد کن زیرا این جهان خراب( دنیا)،

- بنا دارد از بدن ما را تبدیل به خاک و از آن خشت بسازد.

 

۵- از دشمن به هر صورتی که باشد نباید انتظار وفا داشت،

- همانطور که نمی شود شمع صومعه را ( انس با حضرت حق ) با چراغ کنشت( که در آن روحیه یهودی گری و دنیا دوستی حاکم است) روشن کرد.

 

( با روحیه مادی گرایی نمی توان به حضور و معنویت رسید).

 

۶- مرا که مست شعف حضور در این صحنه هستم و( از نظر شما) کارنامه سیاهی در این خصوص دارم، سرزنش نکن،

- چه کسی آگاه است که تقدیر او چگونه نوشته شده  لست ؟( یا چه کسی می داند که به سعادت می رسد؟)

 

۷- در تشیع جنازه حافظ  که در کوتاهی خود نسبت به مردم خود را گناهکار می داند کوتاهی نکن،

- او با توجه به همین احساس گناهی که در خود دارد و گرفتار غرور نشده ،طبق وعده الهی به بهشت می رود.

 

( در روایت داریم: دو کس وارد مسجد شدند ، یکی مومن رفت و فاسق بیرون آمد و دیگری فاسق رفت و مومن بیرون آمد.زیرا آنکس که مومن بود به ایمان خود مغرور شد و فاسق گشت و کسی که کافر بود متذکر شد و به رحمت الهی متوسل گشت و مومن شد. حضرت پیامبر ( ص) فرمودند : داخل بهشت نمی شود هر کس به قدر یک دانه خردل کبر( غرور) در دل او باشد و هر کس در راه رفتن خود را یزرگ شمارد و تکبر کند،پروردگار را در حالتی که بر او غضبناک باشد ملاقات خواهد کرد)

حمید ضیایی در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۸:۳۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۷:

پیش رویت قمر نمی تابد

خور ز حکم تو سر نمی تابد

نیکویی خوی کن که نرگس مست

(بر تو با کین و شر نمی تابد

دم غنیمت بدان،زمان بشناس)

زهره وقت سحر نمی تابد

رضا تبار در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۷:۲۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸:

در عرفان نظری اسماء جمالی اسامی است که باعث ظهور حق و اعطای کمال و نعمت بر خلق میگردد( نظیر : رحیم، رزاق،لطیف،...) در عرفان عملی تجلی آنها باعث انبساط و انس سالک میگردد.اسامی جلالی عبارتند از اسمایی که از عظمت و کبریایی حق تعالی حکایت می کند و باعث خوف او یا منع نعمت و یا کمال در خلق میشود.( نظیر متکبر،عزیز، قهار، مغتنم،...) ودر عرفان عملی موجب قبض و هیبت در سالک میگردد.

در ابیات زیر حافظ از صفات و اسماجلالی میگوید:

معنی ابیات

۱- آیا دیدی که تجلی انوار جلالی پروردگار هیچ التفاتی به سالک داشته باشد؟(او حتی دل سوختگی سالک را نیز به چیزی نمی گسرد تا رعایتش کند)،

- او هیچ اعتنایی به هجران سالک و غمی که پیش آمده ندارد.

 

۲- یا رب، این نور اسم جلالی را از من نگیر ،هرچند دل کبوتر گونه مرا،

- گرفت و سر برید و حتی رعایت این دل را نکرد که کبوتر وار به گرد حرم تو می گردد.

 

۳- این نوع برخورد با من سخت است،( زیرا می خواهم خودی در میان داشته باشم  وگرنه نور جلال حضرت محبوب)،

- جز رسم لطف و طریق کرم نیست.

 

۴- بنابراین سالک باید از منیت های ذهنی خود بدر آید،

- هر که این سختی را نکشد و بجهت خام بودنش هر جا قدم بگذارد،جایگاه و احترامی ندار( زیرا نتوانسته از خود بگذرد)

 

۵- ای ساقی که شراب فنا فنا و بیخود شدن از خود عطا می کنی ( و انسانها با آن نور شراب ،عبادتشان دیگر از سر تکلیف  نیست بلکه از سر عشق است)، به محتسب بگو:( مامور نهی کننده دینی که گرفتار ظاهر است و مردم را در محدوده ای ظاهر پرس و جو می کند  و گمان می کند دینداری تنها در همین محدوده است) 

- چنین احوالاتی را انکار نکن که انسان با تمام عالم وجود یگانه می شود و بدین معنا چنین جامی را جام جم یعنی جمشید هم نداشت.( جامی که جمشید در آن همه عالم را می دید).

 

۶- هر سالک که به حریم محبوب راه نیافت و سختی تجلی جلالی را نچشید و با  نفی منیت ها به حضور بیکرانه وجود نرسید،

- این بیچاره راه را طی کرد ولی سلوک او ناقص بود  و به حریم انس حقیقی نرسید.

 

۷- حافظ ( تو که به حضور رسیدی) با نظم کلام شیوای خود گوی فصاحت را از مدعیان ربودی،

- مدعیانی که نه تنها هنر ندارند ،حتی خبری هم از حقیقت بیکرانه ندارند.

 

 

 

 

سجاد نوروزی در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۷:۲۷ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۵۴ - نکته‌ای چند:

صبح و مسا= صبح و شب

نشو و نما= بالیدگی و روییدگی

رضا تبار در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۵:۵۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷:

معنی ابیات

 

۱ - وقتی سالک نغمه سرا به وصال می رسد ،در عین بهره مندی از الطاف روحانی ناله های زار سر می دهد،

-این ناله ها حاکی از دوری و فراق نیست بلکه قصه دیگری دارد.

 

۲- به او گفتم حال که وصل شده ای  و پرتو حقیقت تو را در بر گرفته و برگ گل بر جان متجلی است، دیگر این ناله و فریاد برای چیست؟

- گفت جلوه معشق هزاران بعد دارد و با اولین تجلی کار تمام نمی شود.

 

۳- اگر حضرت محبوب در دور دست است و به راحتی نمی توان به او نزدیک شد، جای گله و اعتراض نیست،.

- زیرا او در بی نیازی کامل و در کامروایی است و ما در نیازمندی کامل .

 

(نباید انتظار داشت که او در حد ما فرود آید و از درد فراق ما بکاهد).

 

۴- در برایر زیبایی حضرت دوست، محبت و درخواست ما کاری پیش نمی برد،

- خوشا بحال آن دوستدارانی که بخت یارشان شده و می تولنند راهی به حسن او بیابند.

 

۵- بیا تا جان خود را فدای قلم آن نقاش ( ذات یکتا) کنیم،

- که این همه نقشهای عجیب( مخلوقات که انسان را خیره و از خود بیخود می کند) ، درون فضای مدور گردش افلاک بوجود آورد.

 

۶- اگر پیرو عشق حقیقی هستی از بد نامی نترس،

- شیخ صنعان (روایتی از عطار نیشابوری در کتاب منطق الطیر ،که بخاطر عشق دختر ترسا حاضر به هر کاری شد)خرقه شیخی خود را برای مقداری شراب در شرابخانه گرو گذاشت.

 

۷- یاد و حال آن قلندر کامل و شیرین کار( منظور شیخ صنعان) بخیر باشد،

- که در حالیکه کمر بند زنار ( رشته ای که ترسایان بر کمر می بندند) بر کمر بسته بود،به ذکر و نیایش خداوند می پرداخت.

 

۸- چشم و نگاه حافظ در همان فضایی است که شیخ صنعان در آن قرار داشت( که تکبر را از خود دور کرد) و انسان را با زیباترین صورت خیال ( حوریان بهشتی) که مخصوص مقربین است مواجه می کند.

- این همان شیوه رسیدن به باغ بهشتی است که پای درختان آن آب روان جاری است.

( اشاره به آیه ۵۷ - سوره نساء).

 

 

حافظ سعدی در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۵:۱۲ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۵ - موعظه و نصیحت در اجتناب از زخارف دنیا:

آفرینش نثار فرق تو اند بر مچین خون خسان ز راه نثار

خون، جمع خوان است

خوان لغت‌نامه دهخدا

خوان . [ خ ِ / خ ُ ] (معرب ، اِ) معرب خوان فارسی . هرچه بر وی طعام خورند. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). ج ، اَخْوِنة، خون .

امیرحسین در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۴:۳۵ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۳ - در وداع ماه رمضان:

ماه رمضان در راه است...

از دست ندهیدش که بعد باید چون سعدی غمِ فراقش را خورد..

نیما نجاری در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۳:۵۳ دربارهٔ عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۱۰ - تغزل:

با سلام؛

اَنگِشت زغال را گویند.

و در این مصرع انگشت اول بصورت اَنگِشت به معنی زغال و انگشت دوم که همان معنی مصطلح امروز است

اَنگِشت شود بیشک در دست من اَنگُشت.

Doxtare_sahand M در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۱:۳۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۲۵:

این سه خوانش، بیت اولو کاملا اشتباه میخونند اصن معنی شعر و متوجه نشدند. 

و بعد از "مرو آنجا" مکث نمیکنن. 

 این شعر زیبا رو فقط باید از زبان شاملو و یزدانی عزیز شنید. ❤️

روح و ریحان در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۰:۵۴ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲۸:

در سینه خون گرمش یاقوت و لعل گردید

در زیر تیغ، چون کوه هر کس فشرد پا را

 

امین در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۲۳:۰۹ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۸:

درود بر همگی عزیزان

و درود بر حکیم بزرگ

نکته ای که خیلی برایم جالب بود اینکه این همه داستان های مختلف پیرامون سهراب و این همه بیت های مختلف و روز و شب ها ، این پهلوان در یک یا نهایت دو بیت جنگش با رستم به پایان میرسه و رستم ضربه‌شو میزنه

 

به نظرم حکیم فردوسی این گونه هنر خود را نشان داده که اتفاقات و حوادث بد و ناگوار در یک زمان اندک اتفاق میفته... نیامده ده ها بیت جنگ بین این دو پهلوان رو کش بده. عین واقعیت و خود زندگی

حبیب سعادت در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۷:۱۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۵۸:

با سلام و درود به رهروان عشق و آگاهی

حضرت مولانا به زیبایی تمام تضاد بین مسیر نور و آگاهی را در برابر گمراهی ،جهل و خودخواهی مقایسه میکند. و مسیر نور و عشق را با همه سختی ها و چالشها را به لطف و برکت حضرت حق همرا با شعف و شور و زنده بودن حقیقی بیان میکند بطور یکه شداید و سختیها برایشان هموار میگردد مسیر چون گلزار. و در مقابل حرکت در گمراهی، وابستگی به نفسانیات ، کجروی ها و خود خواهی ها را ضلالت و نیستی میداند و چون حرص و زیاده خواهی برایشان تمامی ندارد هر چند به جاه و مقام یا مالی دست پیدا میکنند به رضایت درون و آرامش  دست نمی یابند و چون مردگانی بر دار اند که ادای زنده بودن را دارند

طاهری در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۶:۲۷ دربارهٔ شاه نعمت‌الله ولی » مفردات » شمارهٔ ۱۳:

کاش امکان ترجمه در گنجور فراهم می شد، حداقل برای زبان عربی 

طاهری در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۶:۲۶ دربارهٔ شاه نعمت‌الله ولی » مفردات » شمارهٔ ۱۱:

این بیت مصرع دومی ندارد؟

رضا تبار در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۶:۱۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶:

معنی ابیات

۱- در این دنیا ، من غیر از درگاه تو پناهی ندارم،

- برای من جز سر فرود آوردن به درگاه حضرت محبوب راهی نیست.

 

۲- وقتی در شرایط جور و ستم خودی ها قرار داریم،مصلحت نیست در مقابل  تیغ آنها سپر بگیریم( مقابله نظامی کنیم)،

- راه دیگر ، راه تغییر از طریق برگرداندن دلها با دعا و نیایش است.

 

۳- چرا باید از کوی خرابات و نظر به محبوب روی یر گردانم،

- در حالیکه بهتر از این راه در جهان ، راه و رسم دیگری تیست.

( دیگر راهها به تقایل و فخر فروشی نسبت به دیگران منتهی می شود و نه به گشودگی نسبت به افراد و آزاد بودن از تنگ نظری).

 

۴- اگر زمانه با تنگ نظری های مردمانش و سخت گسری های بیجا به خرمن عمر من آتش بزند،

- بگو مرا بسوزان، زیرا که عنر دنیایی من جز برگ کاهی نیست و سوختن برگ کاه امر  مهمی نیست.

 

۵- (در چنین زمانه پر از سخت گیری و تنگ نظری مقدس مابانه) من غلام چشمان خمار آن ماه وشی هستم ،

- که از سر غرور و مستی در مقام کبریایی اش به هیچ کس نظر ندارد.

( تنها با گشودن فضای دل می توان راهی بسوی او باز کرد).

 

۶- ( در چنین فضایی که گویا همه بر دشمنی با یکدیگر اصرار دارند ،  اصلی ترین گناه ، روحیه سیطره و کنترل بر دیگران است). تو  در پی آزار دیگران نباش و بعد از آن هر طور خواهی عمل کن،

- که درشریعت عشق ورزیدن،  تنها آزار دادن گناه است.

 

(وقتی عنان خود را به عشق ورزیدن سپردی، حتما به مسیر انسانیت  وارد می شوی و جز خوبی از تو عملی سر نخواهد زد)

 

۷- ای پادشاه کشور حسن( خداوندا) عنان ( مهار) را بکش و آرام حرکت کن تا به اطراف هم نظر کنی،

- و مردمی را (که  مورد آزار ظاهر گرایان قرار گرفته اند) بنگر  که مظلوم وار در حال دادخواهی اند و بداد آنها برس!

 

۸- حال که از همه طرف دامهای غفلت از اهداف متعالی را می بینم و به هر بهانه ای به آزار یکدیگر بر خواسته ایم( نباید گمان کرد که خداوند ما را در بن بست قرار داده و راه اصلاح جامعه را بسته است)،

- ابدا اینطور نیست، بلکه راه حمایت زلف او و پناه آوردن زیر سایه رحمتش برای ما گشوده شده است).

 

۹- حافظ، گنجینه دل خود را به هر زلف و خالی( مظاهر و زیبایی های دنیا) نسپار!

- زیرا آن عشقی که ما را از این همه دام نجات می دهد،کارش دل سپردن به هر زلف و خالی نیست.

سبا کاهه در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۵:۳۹ در پاسخ به محمد دربارهٔ عطار » الهی نامه » بخش پانزدهم » (۷) حکایت پادشاه و انگشتری:

اتفاقا همین امروز این قسمت رو دیدم 

و واقعا برام جالب بود که چقدر قدر شاعر های خودمونو نمیدونیم

رضا تبار در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۵:۲۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵:

حافظ در ابیات زیر از نحوه گشودگی جمال محبوب و نامحسوس بودن آن چنین اظهار میدارد:

معنی ابیات

 

۱- اینطور نیست که خواب چشم فتنه انگیز تو را دیدن چیز کم و بی اثری باشد،

- همچنین زلف پر پیچ و خم تو( کنایه از ظهور جمال و انوار الهی )چیز کمی نیست که بتوان از آن گذشت.

 

۲- در دوران طفولیت ، وقتی شیر از لبت روان بود،

- من می دانستم که شکری( کنایه از لب) که گرداگرد  نمکدان( کنایه از دهان) توست چیز کمی نخواهد بود.

 

( آنچه که در مرحله بلوغ از تو به ظهور آمده ،همه از آعاز نمایان بود/ از ابتدا بنای تو جلب عشاق و عطا کردن عشق به کسانی بود که آماده اند در این راه قدم بگذارند.).

 

۳- عمرت دراز باد که اطمینان دارم،

- که در کمان بودن تیر مژگانت بی حساب و کتاب نیست( با تیر مژگانت قلب عشاق را هدف قرار می دهی).

 

۴- ( حافظ بخود می گو ید:) ای دل تو مبتلا به غم و غصه و اندوه فراق شده ای،

- ولی اینطور نیست که این ناله و فغان بی فایده باشد و چیزی به حساب نیاید.

 

۵- دیشب باد از سر کوی او بطرف گلشن

( فضای گشوده شده دل) عبور کرد،

- ای دل این چاک پیراهن تو بی دلیل نیست.

( خبر او را از باد گرفتی و از شوق یقه ات را شکافتی)

 

۶- اگر چه دل ، عشق را از مردم پنهان نمی کند و تلاش می کند آنرا درون خود نگه دارد،

- ولی دیده گریان حافظ که حاکی از عشق است ،بدون علت و بی دلیل نیست.

 

( ای حافظ ،اگر چه دل، درد عشق را پنهان می دارد، ولی اشک چشم آنرا بیان می کند.،پس عاشقی تو از آن معلوم است.

Seyed Mohseni در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۲:۲۹ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۳۸۰:

وقتی آنقدر بی حساب وقت خود را به صرفه آموختن می‌کنی به درجه ای خواهی رسید که دیگران حرفهای تو را جدی نخواهند گرفت و این کفاره دانستن بیشتر است.... اندوه و تنهایی تو را خواهد رساند به حق جایی که با مرگ خود دوستی کنی 

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۱:۱۲ در پاسخ به 7 دربارهٔ سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۱۰ - حکایت کرم مردان صاحبدل:

اولین ناجوانمردی که در حقِ فردوسی شد همین هجونامه است که به ایشان منتسب کرده اند.

کلِ حرفِ این هجونامه اینست که ای محمود غزنوی چرا بجایِ ۶۰ هزار دینارِ طلا به من ۶۰ هزار درهم نقره دادی! و حالا که ندادی خدا تو رو فلان کنه و بهمان بشی! این بیشعوری که هجونامه را سروده,  حکمت و شعور فردوسی تا سطحِ بیشعوری خود پائین آورده است!

انگار فردوسی به سفارشِ محمود غزنوی شاهنامه را سروده است که طلبکار باشد! زمانی که فردوسی شاهنامه را شروع به سرودن کرد, سلسله سامانیان رویِ کار بودند و غزنویان اصلا نبودند.

تنها دلیلی که فردوسی شاهنامه را به محمود غزنوی تقدیم کرد, دریافت حمایت و  پشتیبانی مالی برای انتشارِ شاهنامه در سراسرِ ایران و نگه داشتن فرهنگ ایران بود و بس! که موفق هم شد و الان ما شاهنامه را در اختیار داریم.

علی قاسمی در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۰۲:۱۷ دربارهٔ ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۶۹ - ای خایه:

یعنی کل هزلیات یک طرف این نظم یک طرف 😂😂😂😂😂😂

۱
۶۸۸
۶۸۹
۶۹۰
۶۹۱
۶۹۲
۵۲۶۷