گنجور

حاشیه‌ها

مریم بکوک در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۳۲ در پاسخ به هیوا اشرف نژاد دربارهٔ حافظ » ساقی نامه:

جان؟؟؟؟ در این شعر اصولا تناسب وزنی رعایت نشده!!!!!!! میشه لطفا از اصل متن یک نمونه برای ما بفرمایید؟؟؟؟؟

دقیقا پیشنهاد شما (بیار) هم کاملا از نظر معنایی هیچ مفهومی نداره و هم کاملا وزن رو بهم میریزه. دو بیت موقوف المعانی هست. یعنی در بیت اول از ساقی دعوا به آمدن میکند و در بیت دوم دعوت به دادن و ریختن شراب میکند. خیلی ساده س.

مریم بکوک در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۲۹ در پاسخ به رضا دربارهٔ حافظ » ساقی نامه:

دوست محترم شما ادامه ی شعر رو میخونی یا نه؟؟؟؟ دو بیت موقوف المعانی هست. درست همونیه که تو متن نوشته شده. دادنِ شراب در بیت دوم اتفاق میوفته. بیا ساقی ... بده تا بگویم!! خیلی واضحه.

Azar در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۰۰ دربارهٔ سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّادس فی ذکر نفس الکلّی واحواله » بخش ۲۷ - در حرص و شهوت و خشم گوید:

  در بیت هفدهم، احتمالا باید خشم باشه نه شخم. با توجه به بیت بعدش .

مجتبی مهرأَبی در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۳۱ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۸۳:

نمایان‌گشتی‌از پشتِ نقاب‌آهسته‌آهسته

و دریای‌خیالی‌شد سراب‌آهسته‌آهسته

 

نسیمی‌می‌برد ابر به زیر نور مه بینی

شود کوه دروغینت حباب آهسته آهسته

مهر_أبی

 

یهودا خرم در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۲۴ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۸:

یه سلام‌خسته نباشید بدم به تیم مدیریتی گنجور

واقعا دست مریزاد.خسته نباشید.

من کاری به فیلم غریب و خونده شدن این شعر آخر فیلم ندارم.ولی قشنگ میشه اگه با شاعران دیگر هم ارتباط گرفته بشه.از وقتی من بخاطر دارم یا حافظ بوده یا سعدی.چه کار قشنگی که از دیگر شاعران کشورمون هم توی فیلم ها شعری خوانده بشه و معرفی بشن به نسل جدید.

امیرشریعتی در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۴۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۳:

سلام و عرض ادب خدمت دوستان گنجور

تمام مطالبی که عزیزان درج فرمودند رو خوندم، بسیار عالی بود....

اما پیشنهاد می‌کنم که تفسیر عرفانی جناب دکتر ابراهیمی دینانی در سه برنامهء تلویزیونی "معرفت" را نیز گوش کنید، آن جناب دریچه‌های ناب عرفانی بسیاری بر روی ما می‌گشایند.

امیدوارم بتوانیم جرعه‌نوش این چشمهء گوارا باشیم.

در پناه حق باشید...

حسن خوش فکر در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۴۳ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷:

بیت۱: کم نسازد جامِ می زنگِ دلِ افگار را/داس صیقل ندرود این سبزهٔ زنگار را. معنی: افکار و غصه ها مانند زنگی که بر فلزات می نشیند و آنها را مکدر می کند، دل و جان انسان را مکدر و غمگین می کند. افراد گاهی اینکه از اندوه فرار کنند به فراموشی بیخودی که شراب بدنبال می آورد پناه می برند. دلتنگی ما بقدری است که حتی مستی و بیخودی و فراموشی هم باعث نمیشود که غصه هایمان را فراموش کنیم، چنانکه اگر این اندوه ها و مشغولات دل ما سبزه باشد، بقدری محکم است و در دل ما ریشه دوانده که حتی داس تیز هم نمی تواند آنها را از دل ما ببُرد و ببرد.

بیت۲: در میان دارد دلِ تنگِ مرا سرگشتگی/بر سرِ این نقطه جولان است این پرگار را. معنی: همانگونه که پرگار به دور سوزن خود می چرخد تمام فشار را سوزن و مرکز پرگار تحمل می کند، سرگشتگی نیز دل مرا احاطه کرده و تحت فشار دارد.

بیت۳: دردسر خواهی کشیدن از هجومِ بلبلان/جلوه‌گاهِ گل مکن آن گوشهٔ دستار را. معنی: اگر نقاب از چهره ات برداری و گل رویت را نمایان کنی آنگاه باید فوج تماشاچیان زیبایی ات که چون بلبل به دور گل رویت ازدحام خواهند کرد را تحمل کنی که این جماعت بقول سعدی مگسانند دور شیرینی.

بیت۴: در دیارِ ما که کفر و دین ز یک سر‌رشته‌اند/سبحه در آغوش گیرد رشتهٔ زنّار را. معنی: در توضیح مصرع اول ابتدا باید گفت مراحل عرفان هفت است: طلب، عشق، معرفت، استغنا، توحید، حیرت و فنا. و در مرحله آخر که فناست چیزی از سالک باقی نیست و هرچه هست اوست. کفر و دین هر دو زاییده وجود و هستی اند و بقول شیخ محمود شبستری چو کفر و دین بود قائم به هستی/شود توحید عین بت‌پرستی. پس هرجا منیّت باشد توحیدی نیست و منیّت و هستی همان کفر و بت پرستی است. در مصرع اول بنظر می رسد منظور این است که کفر و دین از یک سررشته که همان منیّت و هست بودن است نشات گرفته اند. و یا گفته اند: رسد به مرتبه ای خواجه پایه توحید/که عین شرک بود لا اله الا الله، پس در مسلک شاعر وجه اشتراک کفر و دین این است که هر دو نشان از وجود پرستنده ای دارند که یکی بت می پرستد و دیگری حق و از این جهت که در هر دو پرستنده هنوز خود را در میان می بیند و فانی نگشته است، کفر و دین با هم تفاوتی ندارند و از یک سرچشمه(منیّت) می جوشند. در چنین دیاری تسبیح و زنار که نمادی از کفر و دین هستند با یکدیگر دست در آغوش وحدت(در نشان از منیت داشتن واحدند) دارند و برابرند.

بیت۵: از نظر‌بازی به مژگانِ سخن‌پردازِ او/آنچنان گشتم که می‌فهمم زبانِ مار را. معنی: معنی نظربازی یکی به روی خوبان نگریستن است و دیگری ارتباط چشمی عاشق و معشوق. با نگاه های عاشقانه و معنی دار به چشمان معشوق که دارای مژگانی باریک مثل زبان مار است و از طرفی نوک تیز و سیاه چون قلم که برای نوشتن و سخن پردازی مناسب است، مهارت درک ایماها و اشارات را بدست آورده ام بگونه ای که سخنانی ظریف و معانی باریک را نیز درک می کنم.

بیت۶: کار خامان می‌توان از پخته‌گویی ساختن/گرمیِ آتش کند کوته، زبانِ خار را. معنی: همانگونه که گرمای آتش در خار موثر می افتد و آن را می سوزاند و از زخم زدن نوک تیز خار جلوگیری می کند، زبان درازی و یاوه گویی انسانهای سبک مغز که زبانشان چون خاری دیگران را می آزارد را می توان با جوابهایی سنجیده کوتاه کرد.

بیت۷: به که طفل اشکِ خود را رخصتِ بازی دهم/چند دارم در گره این اخترِ سیّار را. معنی: تا کی باید اشک خود را که مانند کودکی بازیگوش مدام از تسلط من خارج و جاری می شود را در چشمان خود نگه دارم و گریه نکنم؟ اشکی که مانند ستاره ای درخشان مدام در حال جاری شدن است.

بیت۸: بر حریفان چون گوارا نیست صائب طرزِ تو/به که بفرستی به ایران نسخهٔ اشعار را. معنی: صائب وقتی که در این سرزمین غربت سبک شعر تو طرفدار ندارد و از پختگی باعث حسادت دیگر شاعران می شود، بهتر است اشعار خود را به ایران بفرستی زیرا ایران مهد شعر است و مردمانش به خواندن اشعار فاخر عادت دارند.

کتابدار در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۸:۵۹ در پاسخ به Sang Cast دربارهٔ بلند اقبال » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۸ - تضمین با غزل خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی (رحمه الله علیه):

دوست عزیز با اینکه نمیدانم کدام غزل اما تمام بند ها و مصرع قبلی آنها سروده حافظ هستند 

این چه شوری‌ست که در دور قمر می‌بینم

همه آفاق پر از فتنه و شر می‌بینم

هر کسی روزبهی می‌طلبد از ایام

علت آن است که هر روز بتر می‌بینم

اسب تازی شده مجروح به زیر پالان

طوق زرین همه بر گردن خر می‌بینم

دختران را همه جنگ است و جدل با مادر

پسران را همه بدخواه پدر می‌بینم

هیچ رحمی نه برادر به برادر دارد

هیچ شفقت نه پدر را به پسر می‌بینم

پند حافظ بشنو خواجه برو نیکی کن

که من این پند به از در و گهر می‌بینم

نرجس نامجو در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۰۵ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸:

موود.

صدرا در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۱۸ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳ - زکات زندگی:

منظور از (روز ستاره تا سحر، تیره به آه کردن است) کاملا مشخصه...

روزگار کسی رو به چیزی تیره کردن، شده است (روز به چیزی تیره کردن)؛ معنا هم میشود: روزگار ستاره را با آه کشیدنم تا سحرگاه تیره و تار میکنم؛ یعنی تا خود صبح به آه کشیدن مشغولم و روزگار ستاره‌ها رو سیاه میکنم.

مسافر در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۲۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۱۱:

 

سلام

این غزل توسط آقای پرویز شهبازی در برنامه 974 گنج حضور به زبان ساده شرح داده شده است

می توانید ویدیو و صوت شرح  غزل را در آدرسهای  زیر پیدا کنید:

parvizshahbazi

 aparat.com

دکتر صحافیان در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۳۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۰:

محبوبم! دهان چون پسته‌ات(نمکین و تنگ)داستان شیرینی قند را برچیده است.مشتاق آن شیرینی‌ام، به خاطر خدا یک شکر( واحد اندازه گیری نظیر یک کوچه راه در شعر صائب)بخند!
۲-درخت بهشت هم نمی‌تواند در برابر قامت زیبایت سخنی و ادعایی بکند، ازین حکایت بگذریم که تفصیلش به درازا می‌کشد.
۳- اگر می‌خواهی از چشمانت اشک خونین جاری نشود، دل در عشق فرزند مردم نبند!
۴- ای رقیب! اگر به خود می‌نازی یا سرزنش عشقمان را می‌کنی، ما به شیخ خودپسند باوری نداریم(خانلری: طیره می‌نمایی- مرد خودپسند)
۵- آنکه اسیر کمند عشق نشده از آشفتگی‌ام کی آگاه خواهد شد؟!
۶- اکنون بازار شوقم به معشوق گرم شده، آن قامت‌موزون کجاست، تا جانم را بر آتش چهره‌اش سپند کنم.
۷-آنجا که شیرین دهن من خنده‌های شیرین آغازد، ای پسته، تو که هستی! به خاطر خدا به خودت نخند!( این بیت در خانلری نیست)
۸- حافظ، حال که از غمزه زیبایی ترکان دل نمی‌کنی، جای تو در خوارزم(خیوه:سرزمینی بزرگ در ازبکستان و ترکمنستان، در کنار دریاچه آرال) یا خجند( دومین شهر بزرگ تاجیکستان)است.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح

پیوند به وبگاه بیرونی

دچار .... در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۲۰ در پاسخ به رضا ساقی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۰:

درود

دچار .... در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۱۲ در پاسخ به آرش جباری دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۰:

درود برشما👌  حرف حساب زدید و جایی  برای بحث نذاشتید

مجتبی احمدی زاده در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۰۹ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۱:

بیت دوم این رباعی بسیار قابل تامل هست .میشه تا آخر عمر درگیرش بود و بهش فکر کرد ....

درود بر خیام و خیام دوستان ♥️🙏

Abolfazl_B در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۲۷ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۲۳ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۳:

درود

در بیت زیر مگه (ن) مصدر نباید حذف بشه و بعد قافیه تعیین بشه؟

اگر اینطور باشه که شدن و زدن می‌شه شد و زد پس قافیه نیست!

کنون تان بباید بر او شدن

به هر بیش و کم رای فرخ زدن

دو سه بیت قبل تر هم اینطور دیدم که اگر حروف الحاقی رو حذف کنیم قافیه درست نمی‌شه میشه توضیح بدید که آیا واقعا قافیه در این بیت نادرسته یا من اشتباه میکنم؟

سپهر روزدار در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۲۷ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۳۰ دربارهٔ امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۲۰:

این قصیده بنا بر آنچه در دیوان امیر معزی به تصحیح عباس اقبال آمده، در مدح "شرف الدین ابوطاهر سعد بن علی مستوفی" گفته شده. بیت زیر از همین قصیده، شاهدی بر این مدعاست:

بوطاهر طاهر نسب نامش سعادت را سبب

پیرایهٔ فضل و ادب سرمایهٔ عقل و فطن

 

 

Mahmood Shams در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۲۷ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۰۸ در پاسخ به فاطمه زندی دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱:

با سلام و درود 

سپاس بیکران از خوانش های خوبتون و زحمت انتشار معنی و تفسیر اشعار حضرت سعدی ، کارتون بسیار ارزشمند و قابل ستایش

سلامت و برقرار باشید 

 

عرفان صادقی در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۲۷ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۹:۴۸ دربارهٔ سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۸:

سلام 

 

صوت این شعر رو چ گونه می توانم پیدا کنم

 

علیرضا در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۲۷ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۸:۳۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸:

با سلام در تصحیح استاد مرحوم ه.ا.سایه (هوشنگ ابتهاج) این بیت هم هست:

من بعد چه سود ار قدمی رنجه کند دوست 

کز جان رمقی در تن رنجور نمانده ست

۱
۶۶۴
۶۶۵
۶۶۶
۶۶۷
۶۶۸
۵۴۰۸