گنجور

حاشیه‌ها

زیبا روز در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۱۹ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۱۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۴۳:

چوشنیدم این بگفتم توعجب تری ویا او؟

که هزار جوحی اینجا نکند به جز مریدی 

جوحی که در ادب غرب به جُحی مشهور است در نگاه مولانا باید از رندانی باشد که خود را به 

حماقت می زنند تا حقیقت درون متشرعان را آشکار سازند . ماجرای مفتون شدن قاضی بر زن جوحی در دفتر ششم موید این معنی ست 

رضا از کرمان در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۱۹ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۸:۵۹ در پاسخ به سعید دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸۵:

سعید جان سلام 

  در پاسخ به شما دوست گرامی با توجه به معنای ابیات قبلی که میگه تا حالا هر کار کردی رها کن وبه کار دیگری بپرداز معنی بیت۴ میشه :

ای که حوریان سپید اندام زیادی را در کنار وآغوش کشیده ای  اکنون مدتی کناره‌ات را از همه خالی کن و ببین که چیز بهتری (عشق ورزی) را میتونی در کنار خودت بگیری،وبهتر بگم چون جای هردو وجود نداره هم آغوش بهتری  جایگزین خواهد شد.

  شاد باشی

امیر ایرانی در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۱۹ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۸:۲۹ در پاسخ به سایه های بیداری سایه های بیداری دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸۵:

بسم الله الرحمان الرحیم

انسان بودن خود هدفی بزرگ است.. 

آن دو درخواست سید الشهدا در راه انسانیت بوده است ، انسانیتی که حکم میکند از جنگ و خونریزی و اسارت حدالامکان جلوگیری شود.

ماجرای کربلا بسیار پیچیده است ، سید الشهدا ابتدا امری را فدای امری می کند ، یعنی آبرو و اعتبار را فدای زنده ماندن خود و خانواده اش و جلوگیری از جنگ می کند. (که البته این کار تنافی با هدف احیای دین ندارد زیرا در صورت زنده ماندن حضرت ، بلاشک این هدف دنبال می شد. اصلا سیدالشهدا در آغاز نیز برای جنگ خارج نشد بلکه برای عزیمت به کوفه از مکه خارج شد پس اصلا جنگ مانعی در برابر حضرت بوده و حتی زمانی که توسط لشگریان یزید متوقف می شود به آنها متذکر میشود که خودتان مرا برای بیعت خواندید ، حال که مایل نیستید بر می گیردم)

بعد از این فداکاری که موفق نبود ، حضرت دست به فداکاریِ بزرگتری می زند : فداکردن جان و اسارت خانواده در برابر احیای سنت الهی....

هیهات من الذله

در آخر گمان کردم که در صحبتتان تلویحا مقام سیدالشهدا کوچک شمرده شده ، قطعا این گمان من اشتباه است اما برای یادآوری این مطلب که بزرگانی چون مولانا خاک پای عترت اهل بیت اند این رباعی را بخوانیم:

در دایرهٔ وجود موجود علیست

اندر دو جهان مقصد و مقصود علیست

گر خانهٔ اعتقاد ویران نشدی

من فاش بگفتمی که معبود علیست

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۰۳

 

 

رضا از کرمان در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۱۹ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۰۶ در پاسخ به امیرعلی داودپور دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳۰:

سلام 

  ضمن تشکر از حاشیه شما  البته باید توجه کرد معنای فقر در عرفان با فقر مصطلح مالی قطعا یکی نیست. 

کوروش در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۱۹ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۰۲:۲۷ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۲۷:

میشه تفسیر کنید ؟

شهرام همائی بروجنی در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۱۹ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۲۶ دربارهٔ جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۹۸۳:

در نشانیِ زیر به آواز خوانده شده است:

پیوند به وبگاه بیرونی

بیت دوم، مصراع دوم:

جانم فدات درست است.

محمد باقر انصاری در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۱۸ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۴۳ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۴:

در باره حدیث کل مولود یولد علی الفطره، حدیث دیگری هم هست که السعید سعید فی بطن امه و الشقی شقی فی بطن امه، یعنی آدم درستکار در شکم مادر درستکار خلق شده و همینطور گمراه و بدکار. بحث در این مسأله بسیار مفصل است و علما نظرات مختلفی دارند. آنچه مسلم است انسان قابل تعلیم و تربیت است و بر خلاف عقیده مسیحیت که انسان طبعاً گناهکار و بد سرشت است، در اسلام فطرت انسان پاک است و قابل تربیت. و در تاریخ و تجربه نمونه های زیادی وجود دارد. نمونه تاریخی حر ابن یزید ریاحی است که در برابر امام حسین (ع) توبه کرد و بهشتی شد. این مطلب اجمالاً عرض شد تا دوستان در باره آن تحقیق و مطالعه نمایند. 

جهن یزداد در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۱۸ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۱۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹:

گرد دراز کرد ای پخته بخواهی خوردنا

 گرد = گردن

Eli Yari در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۱۸ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۳۸ در پاسخ به امیر مهاجر دربارهٔ خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » هیچ است [۱۰۷-۱۰۱] » رباعی ۱۰۲:

این شعر در هیچ منبع معتبری از آثار مولوی وجود ندارد.

همیرضا در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۱۸ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۲۲ در پاسخ به سپیده سپهری دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰:

این مطلب را مطالعه بفرمایید:

پیوند به وبگاه بیرونی

علی مرادی در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۱۸ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۱۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۹ - گمان بردن کاروانیان که بهیمهٔ صوفی رنجورست:

کیست بیگانه تن خاکی تو

کز برای اوست غمناکی تو

تنها بیگانه که در واقعیت وجود انسان وجود دارد این جسمی است که وابسته به دنیاست و هر اقدام و علمی چه خوب یا بد اگر برای جسم انجام دهد در اصل دارد دنیا را میسازد و هراقدامی که برای روح انجام دهد در اصل دارد جسم را هم در زیر تسلط روح آباد می کند حتی اگر در ظاهر برای جسم دنیایی بد باشد.

حالاتی که برای جسم دنیایی است مثلا خشم کینه نفرت حرص و طمع غرور تکبر 

علی مرادی در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۱۸ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۳:۴۵ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۹ - گمان بردن کاروانیان که بهیمهٔ صوفی رنجورست:

رگ و ریشه

شاهرخ تندروصالح در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۱۸ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۳:۰۶ دربارهٔ عطار » مختارنامه » باب چهاردهم: در ذَمّ دنیا و شكایت از روزگار غدّار » شمارهٔ ۶:

پیرامون رباعی حاضر ، خوانشی دیگر دیده ام که در اینجا ذکر می کنم :

دود است جهان ، جهان همه دود انگار 

وین کهنه رباط را فنا زود انگار 

چون نابود است اصل هر بود که هست 

هر بود که پود گشت نابود انگار

امیرعلی داودپور در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۱۸ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۱۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳۰:

این غزل جناب مولانا در باب معرفت به چند اصل ریاضت عارفان است. اصل اول زخم زدن و زخم خوردن عارف از غیب ( حق و باطل)،

ای عاشقان ای عاشقان آن کس که بیند روی او

شوریده گردد عقل او آشفته گردد خوی او

معشوق را جویان شود دکان او ویران شود

بر رو و سر پویان شود چون آب اندر جوی او

 

زیرا حق تعالی شکسته بند است و آنچه خراب است (باطل اس) تخریب کرده و اصلاح میکند و از آن رسته است دروغ یعنی آنچه عارف از دروغ وام گرفته به حق بدل میکند. خراب شدن دکان و پویان شدن بر دست و پا مقام فقر عارف است، یعنی عارف به مقامی میرسد که دکان او سود ندهد و این نقطه تقابل عرفان و ادیان است، ادیان مسیر فراخ و عرفان مسیر تنگ است. اگر عرفان مسیر فراخ گردد جمله ردای آخوندی و روحانیت به تن کنند، اما عارف به مقام آراهات یا ارزشمندی میرسد هر چند ممکن است معروف و مشهور نگردد،

شد قلعه دارش عقل کل آن شاه بی‌طبل و دهل

بر قلعه آن کس بررود کو را نماند اوی او

این مخالف حکمت و تدبیر امر جهان نیست بلکه عارف به مقام و فیض حکمت و تدبیر امر جهان نیز میرسد.  اما مقام مسکین بودن شاهان عین و چشمه عدالت است، در نزد عدالت شاه فقر است و فقر شاه اینست که غالب اهل معرفت گمان بر ریاضت فقر میبرند تا از درگاه چیزی بستانند، هر چند آنچه با فقر می آید با ثروت میرود. پس ریاضت فقر ریاضت غالب نیست، 

کسی که به مقام معرفت نرسد و عدالت را نشناسد مفهوم و حقیقت تن پسین (تناسخ) را نداند گمان میکند که احوال بشر بر یک حال بماند، یعنی سیاه، سیاه رو و سپید سپید رو در نزد خداوند محشور گردد، یعنی لیاقت ابدیست، لیاقت امر نسبیست و نسبیت لیاقت مرهون تلاش و تدبیر امر دنیاست. جهان نشان داده که هیچگاه کرسی مادام العمر کس زیبنده هیچ میدان حکم و احکام نیست جز آنچه با عمر رشد میابد و آن فضیلت است.

Yar Nik در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۱۸ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۱۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۴۲:

بیت شماره 10 : سیر آیی به جای سیرابی.

Yar Nik در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۱۸ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۰۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۴۲:

به نظر می رسد افسون معنی مناسبی را نوشته اند. از امکان ترجمه گوگل استفاده کردم و ترجمه از  یونانی به فارسی را بررسی کردم که تا حدی نزدیک باشد. معنای جالبی برای آغا پوسی آمد: "چقدر عشق" ..در اینصورت بیت خواهد گفت: ای ماه بر یارم بتاب و بگو چقدر عشق... ای باد بر زلفش بزن و بگوچقدر عشق....تصویر لطیفی است..

احمد خرم‌آبادی‌زاد در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۱۸ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۰۷ دربارهٔ فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۰ - نشستن موبد در بزم با ویس و رامین و سرود گفتن رامین به حال خود:

در نسخه گاخاریا، پس از بیت شماره 57 کنونی، یعنی: «چو باشد رنگ رویم ارغوانی/نداند دشمنم درد نهانی» بیت زیر نیز وجود دارد:

به هر چاره که بتوانم بکوشم/مگر درد دل از دشمن بپوشم

یادآوری: در نسخه گاخاریا، این بخش از ویس و رامین، دارای 277 بیت می‌باشد که با اندکی دقت در شماره‌گذاری بیتهای 115 تا 120 متوجه می‌شویم که چون بیت شماره 121 به اشتباه شماره 120 خورده است، تعداد کل بیتها 276 دیده خواهد شد.

نسرین سیدزوار در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۱۸ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۰۶ دربارهٔ عطار » مصیبت نامه » بخش سی و یکم » بخش ۳ - الحكایة و التمثیل:

آورده‌اند که پادشاهی مجنون را حاضر کرد (وگفت) که «ترا چه بوده است و چه افتاده است؟ خود را رسوا کردی و از خان و مان برآمدی و خراب و فنا گشتی لیلی چه باشد و چه خوبی دارد؟ بیا تا ترا خوبان و نغزان نمایم و فدای تو کنم و به تو بخشم» چون حاضر کردند مجنون را و خوبان را جلوه آوردند مجنون سر فروافکنده بود و پیش خود می‌نگریست پادشاه فرمود «آخر سر را برگیر و نظر کن» گفت «می‌ترسم؛ عشق لیلی شمشیر کشیده است اگر بردارم سرم را بیندازد» غرق عشق لیلی چنان گشته بود. آخر دیگران را چشم بود و لب و بینی بود آخر در وی چه دیده بود که بدان حال گشته بود؟

مولانا فیه مافیه

نیما -ت در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۱۸ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۴۴ دربارهٔ فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۰:

درود

سپاس از خوانش آقای علی شاه‌پور. 

در بیت ماقبل آخر شما بجای کلمه‌ی جور که در متن هست، هجر خواندین. دلیل بخصوصی وجود دارد؟

 

دکتر صحافیان در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۱۸ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴:

زمانی که معشوقان یاسمن بو، در کنارت بنشینند غبار غم را فرومی‌نشانند، اما چون به ستیزه برخیزند آرام و قرار از دلت خواهند گرفت.
۲- چون دلهای عاشقان را به فتراک ستم بر اسب ببندند بسته‌اند و چون گیسوان خوشبو را باز کنند جان‌ها را آشفته و پراکنده می‌کنند.
۳- (از ناز و زیبایی)اگر در مدت عمر، یک لحظه هم‌نشینمان شوند برمی‌خیزند، اما پس از برخاستن آنها، نهال‌های شوق در جانمان نشانده می‌شود.
۴- به اشک‌ عاشقان گوشه‌گیر اگر نظری بیفکند مروارید یافته‌اند و پس از آن اگر ارزش این کار را بیابند دیگر چهره مهربانشان را از عاشقان نخواهند گرفت.
۵- آنگاه که با دهان و دندان شیرین می‌خندند، از چشمانم اشکهایی چون یاقوت اناری می‌بارد که در پی آن، راز عشق را از چهره‌ام می‌خوانند.
۶- آنکه دوای درد عشق را آسان پنداشته از اندیشه درمان آن درمانده است( این بیت در خانلری و نیساری نیست)
۷- آنان که چون منصور حلاج از مراد و معشوق حقیقی بهره برداشته‌اند، بر دار شدند. حافظ را از این درگاه عالی هنگام دعوت، طرد می‌کنند.( مصراع دوم شرح ختمی لاهوری:چو مجنونان هر آن قومی که حی رانند حیرانند. به طرف قبیله حی- قبیله لیلی- می‌رانند حیران هستند.
در این حضور عاشقانه، پاسخ نیاز عاشقان، ناز بی.وقفه معشوق است.آری آنکه با درد عشق به دنبال درمان است زار و درمانده است.چه دردی شیرین‌تر از عشق؟!( اگر عاشق در حضور معشوق نیاز آرد معشوق جفا گیرد که خوشی معشوق در آن باشد. رساله لوایح)
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح

پیوند به وبگاه بیرونی

۱
۶۶۳
۶۶۴
۶۶۵
۶۶۶
۶۶۷
۵۵۲۵