حبیب شاکر در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۲۲ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۱:
سلام بر همراهان ارجمند
آن کوزه گر نیک سرشت با هوش
کز کوزه شکسته آب نوشیدی دوش
می گفت به کوزه من و تو همدردیم
بشکست فلک ز من دل،از تو سر و گوش
سپاس از همراهان
حسین طیبات در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۵۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷۵:
طراری یا دزدی روحانیت بین صوفیان حلال و زیاد رواج دارد مولانا در بیت اول هشدار میدهد که در شهر دست کم چند طرار هستند که با تدابیر و روشهای خاص میتوانند تو را تخلیه روحانی کنند
در بیت دوم برای فرار از دست طرار روش رندی را پیشنهاد میکند به ظاهر مست ژولیده باش به باطن هوشیار..مفلس همه چیز دار....ابیات دیگر نیز ویژگیهای رندانه یک صوفی است
احمد خرمآبادیزاد در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۱۹ دربارهٔ جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۵ - وله:
«مُوَسَّم» در مصرع دوم بیت پایانی به معنی «وسمه کشیده» و مجازا «آراسته» است. گویا جیحون یزدی تنها کسی است که این واژه را ساخته و سپس به کار برده است (در این قصیده و نیز قصیده شماره 80).
محمد هارون صادقی در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۲۴ در پاسخ به ترمه خادم زاده دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۶:
با تقدیم سلام خدمت خوانندگان محترم!
با ابراز تشکر از کار بر محترم نظریات شما خوب است اما به جز از سه مورد .... آنچه در سایت تحریر شده است صحت دارد. به طور مثال: بیت هفتم شما به اظهار و کمال اشاره کردید. « اظهار به اضافت خوانده میشود تا که کلمه کمال ظاهر گردد.» همچنان در بیت هشتم « زاهدان کوسه » یک ترکیب بیدلی است که در اینجا کوسه صفت برای زاهد شده است. در بیت دوازدهم، باز هم « کلمات به شکل یک ترکیب آمده است تا خوانند بداند که گلستان برایشان مشخص گردیده است» درگلستانیکه : اشاره میرساند به مکان مشخص. سپاسگزارم
برگ بی برگی در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۰۵:۵۳ در پاسخ به زمزمه عشق دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۴:
دقیقاََ، درود بر شما
زمزمه عشق در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۰۴:۲۹ در پاسخ به برگ بی برگی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۴:
برگ بی برگی چقدر این بیت حافظ راهنماست که میگوید :
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
واقعا اگر ما آدم ها گوهر یگانه وجودی همدیگر را که حقیقت ماست میدیدیم هرگز به جنگ نمی پرداختیم. اما حافظ میگوید دلیل این جنگها نشناختن حقیقت وجودی خودمان و یکدیگر هست .چون این حقیقت را نمی شناسیم در وهم و ترس از یکدیگر یا به عبارتی در راه افسانه و تخیل پا میگذاریم و وارد جنگهای متعدد میشویم . مثل تمام جنگهای دنیا
زمزمه عشق در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۰۴:۱۵ در پاسخ به برگ بی برگی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۴:
زمان خوشدلی دریاب و دریاب
که دایم در صدف گوهر نباشد
غنیمت دان و می خور در گلستان
که گل تا هفته دیگر نباشد
داریوش ابونصری در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۰۴:۰۳ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۲۶:
جهاندار دهقان یزدان پرست
چوبر واژه برسم بگیرد بدست
واژه در این بیت اشتباه است و واژ درست است . واژیعنی دعای زیر لب که زرتشتیان میخوانند در حالی که بَرسَم که شاخه های جوان درخت انار است را بدست گرفته اند. این کار از آداب زرتشتی است.
همایون در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۲۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۸۱:
غزلی ناب که همیشه تازه است هستی است زمان است
زمان همین آمیختگی است و هستی نیز اینگونه است
راز هستی که گشودنی نیست در دل همین آمیختگی نهفته است برای عقل آمیختگی یعنی گل آلودگی و دوچیز ناهمگون درهم ریختن
مهرگان و نوروز را عقل چگونه میتواند درهم بیامیزد
چگونه میتوان دید که گذشته همین اکنون است و آینده نیز در آن آمیخته میشود چنین آمیختگی پیبردنی نیست مگر آنکه چون ساغر شاهانه نوشیده شود
هرگز خوشایندگویی برتر از این از شمس بر زبان نیامده است که اینجا آمده و این غزل زیباترین و ژرف ترین است
برخلاف باور های دینی مذهبی که هرچیزی یا خوب است یا بد یا گناه است یا صواب در باور مهرگانی مهر و کین با همدیگرند و فریدون بی ضحاک پدید نمیآید پس فریدون نیز ضحاک را نمیکشد تا مهر همواره در آمیزش باشد همانگونه که جلال عزیز شمس را زنده جاوید ساخت و او را در دل ها به بند کشید
همایون در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۱۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۸۳:
مهرگان گردون ترکیبی است که به عقل هیچکس نمیرسد این آمیختگی و پیوستگی براستی طلایی است
آن روز میوه درختان هستی عاشقان بودهاند که مُهر ویژهای بر پوست دارند که دیگرگونه است
شهرزاد جعفری در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۳۳ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۹:
لطفا معانی اشعار بزارید
همایون در ۱ ماه قبل، شنبه ۱۴ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۱۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۷:
کار جلالدین به رخس درآوردن همه است که اینجا رخسی میان میدان پدید آمد نخست خود جلالدین هنگامی که پارهای پارسی و پارهای عربی میگوید خود نوعی رقصیدن است و چون از دختران ضمیر نام برد یاد دختران جمشید مرا به رخس آورد و عربی ها را پارسی گفتم و وحید جان هم به زیبایی به میدان آمد
همایون در ۱ ماه قبل، شنبه ۱۴ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۰۲ در پاسخ به رضا شاهی دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۹۰:
با درود
تصحیح میکنم غزل بی ارزشی نیست بلکه سخن تازه ندارد غزل های ناب هرکدام نکتهای نو در خود دارد
شهریار آریایی در ۱ ماه قبل، شنبه ۱۴ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۱۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۱:
در مصراع نخست از بیت دوّم، باید به جای کلمهی "خرمن" کلمهی "خرقه" باشد. چون زاهد که "خرمن" ندارد که آتش بگیرد، بلکه "خرقه" اش آتش میگیرد. با این توصیف، بیت دوّم این گونه میشود:
در "خرقه" صد زاهد عاقل زند آتش/این داغ که ما بر دل دیوانه نهادیم
م . ف ثانی در ۱ ماه قبل، شنبه ۱۴ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۱۳ دربارهٔ رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۳۸:
کشی و فیریدن:
کشی خودستایی کردن است.
چنانکه کش و فش=کرّ و فرّ میآید
شاید اینجا نظر به کش و فرّ بوده است که فیریدن به شکل مصدری [جعلی یا صحیح؟!] آمده
یا شاید از فَرِی[زهی، خوشا، صوت تحسین] باشد که مکمل خودستاییست
شاید هم فیریدن، پیریدن[پیراییدن] باشد که بعید است
غنج: نیز ناز و عشوه است
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ۱ ماه قبل، شنبه ۱۴ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۳۳ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد بزهگر » بخش ۴:
چنین گفت کای بیخرد چنگزن
چه بایست جستن به من برشکن
اگر کند بودی گشاد برم
ازین زخم ننگی شدی گوهرم
اگر امکانش هست لطفا این دو بیت را معنی کنید.
سپاسگزارم
برگ بی برگی در ۱ ماه قبل، شنبه ۱۴ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۲۱ در پاسخ به یوسف شیردلپور دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۹:
درود بر شما
دکتر صحافیان در ۱ ماه قبل، شنبه ۱۴ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۰۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۹:
سعادت یاری نمیدهد و نشانهای از دهان شیرینش نمیآورد و پادشاهی اقبال خبری از این راز نهان( ایهام: کوچکی دهان)نمیدهد.
۲- برای یک بوسه شکرینش جان میدهم، جانم را میگیرد ولی از بوسه خبری نیست( خانلری: اینم نمیستاند)
۳- در سوز این جدایی مردم، ولی به درون پرده راه نیست. یا راهی هست و پردهدار نشانم نمیدهد.( خانلری: مردم ز اشتیاق)
۴- نسیم صبا موهای خوشبویش را میکشد، اما زمانه بیمقدار را ببین که حتی به اندازه باد( که هیچ است)مجال دریافت زیباییاش را نمیدهد.
۵-پیوسته چون پرگار در اطرافش میچرخم ولی چرخ زمانه، میان راهم نمیدهد تا چون نقطه نزدیک کانونش باشم.(خانلری: چو پرگار میروم)
۶- شیرینی دبدارش با شکیبایی حاصل میشود ولی زمانه بیوفا این پیمان را هم میشکند و فرصت دیدار نمیدهد.
۷- اکنون ناامید از هر راهی، گفتم به خواب روم و چهره زیبایش را ببینم ولی حافظ با این آه و ناله عاشقانهاش امانم را بریده است.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
ققنوس در ۱ ماه قبل، شنبه ۱۴ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۰۵:۰۸ در پاسخ به برگ بی برگی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۲:
ببخشید کدام معشوق قبل از این جهان ؟
دقیقا کدام چهان قبل؟ ممنون می شم توضیح بدهید و روشنگری بفرمایید .
واین که کدام معشوق الست ؟
اگر منظور خدا هست ،خدا مگر لب لعل و چشم و رخ ماه گون دارد؟!!
فاطمه زمانی در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۰۵ در پاسخ به رضا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱: