بخت از دهانِ دوست نشانم نمیدهد
دولت خبر ز رازِ نهانم نمیدهد
از بهرِ بوسهای ز لبش جان همیدهم
اینم همیسِتانَد و آنم نمیدهد
مُردم در این فِراق و در آن پرده راه نیست
یا هست و پرده دار نشانم نمیدهد
زلفش کشید بادِ صبا چرخِ سِفله بین
کانجا مجالِ بادِ وَزانَم نمیدهد
چندان که بر کنار چو پرگار میشدم
دوران چو نقطه رَه به میانم نمیدهد
شِکَّر به صبر دست دهد عاقبت ولی
بدعهدیِ زمانه زمانم نمیدهد
گفتم رَوَم به خواب و ببینم جمالِ دوست
حافظ ز آه و ناله امانم نمیدهد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این غزل احساسات عاشقانه و درد فراق را بیان میکند. او از نداشتن خبر و نشانهای از دوستش شکایت دارد و حتی برای یک بوسه از لب او آماده است تا جانش را بدهد. در این وضعیت، مردم به دنبال راهی برای دیدن دوست هستند، اما پردهای از جدایی بر بینایی آنها حاکم است. باد صبا نیز زلف معشوق را بههم میریزد و شاعر به دوری خود میاندیشد. او میداند که شکر صبر در نهایت نتیجه خواهد داشت اما زمان بدعهدانه به او فرصتی نمیدهد. در نهایت، شاعر آرزو دارد که در خواب چهرهی دوست را ببیند، اما حتی در خواب نیز به خاطر آه و نالهاش آرامش ندارد.
بخت و اقبال من، نشانهئی نمی دهد که بتوانم به وصل دهان دوست امیدوار باشم. دولت و طالع من نیز خبری برای من ندارد که رازی نهانی در آن باش
حاضرم برای بوسهئی از لبِ او، جانِ خودم را بدهم. اما او این (جان) را از من میستانَد، اما آن (بوسه) را به من نمیدهد
در این فراق مُردم. اما در آن پرده (خلوتِ یار) راه ندارم. انگاری که راهی در آن پرده برای من نیست. شاید هم راهی هست و پردهدار آن را به من نشان نمیدهد.
بادِ صبا توانست زلفِ یار را بکَشَد! ای لعنت به این چرخِ سِفله! که آنجا و در نزدیکیِ یار و زلفِ یار، حتا اندازهیِ بادی که میوزد هم به من مجال و فرصت نمیدهد.
هر چقدر که مانندِ پرگار، بر کنار و محیطِ دایره میچرخم، دوران و روزگار، حتا مانندِ نقطهئی که در میانهیِ دایره است، راهی نمیدهد تا به میان (کمر)ِ معشوق دست بیابم.
میدانم که سرانجام بر اثرِ صبر، میتوان به شکَر دست یافت. اما بدعهدیِ زمانه، زمانی به من نمیدهد که بخواهم صبر کنم تا سرانجام به شکَر دست یابم
با خود گفتم که بخوابم و به خواب بروم، مگر در خواب بتوانم زیباییِ یار را ببینم. اما این حافظ از بس آه و ناله کرد، نگذاشت بخوابم که لااقل در خواب یارم را ببینم
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
گفتم مگر به خواب ببینم خیال دوست
اینک علی الصباح نظر بر جمال دوست
همین شعر » بیت ۷
گفتم رَوَم به خواب و ببینم جمالِ دوست
حافظ ز آه و ناله امانم نمیدهد
دوران نشان ز بخت جوانم نمیدهد
جامی ز دست پیر مغانم نمیدهد
از هر که نوشداروی جان میکنم طلب
جز از شرابخانه نشانم نمیدهد
در هجر او که گریه شده در گلو گره
[...]
خالش خبر ز سر دهانم نمیدهد
زان راز سر به مهر نشانم نمیدهد
شد بسته راه خیر به نوعی که آن دهن
یک بوسه آشکار و نهانم نمیدهد
هرچند شد ز حلقه خط پای در رکاب
[...]
بخت از قدوم دوست نشانم نمیدهد
دولت خبر ز راز نهانم نمیدهد
جان میدهم برای لقایش به صدق دل
اینم نمیستاند و آنم نمیدهد
مردم ز اشتیاق در این پرده راه نیست
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۲۹ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.