عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۱ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۷:۴۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۶:
درود بر مدیر عزیز گنجور
توضیحی در باره ویرایش 10 خرداد
چند مورد بود که بنده ویرایش کردم و همگی مربوط به رسم الخط عربی در مصاریع عربی بود
تغییر همزه های وصل به همزه قطع در کلماتی مانند أعبا - أحداق - إغراق و ...
همچنین تنوین جر آخر مصراع ها که در عربی نباید تنوین در آخر بیت بیاید و باید به صورت کسره باشد مانند
وَ هَذَا الظَّبْیُ فی شیرازَ یسبینی بِأَحْداقِ
أَنَا المَجْنونُ لا أَعْبا بِإِحْراقٍ وَ إِغْراقِ
یزدانپناه عسکری در ۱ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۵:۵۱ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۳۰:
همان یوسف که مصر آمد به تنگ از بس خریدارش - به پشت کار حسن او نیرزد روی بازارش
ز بس آب صباحت صیقلی کرده است رویش را - نگه صد جای لغزد تا گلی چیند ز رخسارش
چه خرم گلستانی، خوش بلند اقبال رویش را - که از مژگان بلبل آبی نوشد خار دیوارش
درین مزرع کدامین دانه امید افشانم ؟ - که در خاک فراموشی نسازد سبز زنگارش
هر آن بلبل که با من دعوی هم نالگی دارد - به خون او گواهی می دهد سرخی منقارش
چو از هند دوات آید برون طاوس کلک من - خورد صد مارپیچ رشک، کبک از طرز رفتارش
چو صائب این غزل را بر بیاض دل رقم می زد - قلم را نیشکر می کرد شیرینی گفتارش
***
در شب تردید من ، برگ نگاه ! - می روی با موج خاموشی کجا؟
ریشهام از هوشیاری خورده آب: - من کجا، خاک فراموشی کجا.
دور بود از سبزهزار رنگها - زورق بستر فراز موج خواب.
پرتویی آیینه را لبریز کرد: - طرح من آلوده شد با آفتاب.
اندهی خم شد فراز شط نور: - چشم من در آب میبیند مرا.
سایه ترسی به ره لغزید و رفت - جویباری خواب میبیند مرا.
در نسیم لغزشی رفتم به راه - راه، نقش پای من از یاد برد.
سرگذشت من به لبها ره نیافت: - ریگ بادآوردهای را باد برد.
***
[یزدانپناه عسکری] (2)
استعاره از خواب و کاهش هوشیاری و سقوط و افت برگ نگاه روی خاک فراموشی. شاعر به هوشیاری خود که توسط آن بیدار است و ادراک و مشاهده و نگاه میکند نهیب می زند که چرا توسط هجوم خواب که معادل موج خاموشی و برادر مرگ، وَ هُوَ الَّذی یَتَوَفَّاکُمْ بِاللَّیْل (انعام 60 ) به سمت خاموشی و ازدست دادن هوشیاری می رود. خوابش میبرد، هوشیاریاش تبدیل به نا هوشیاری و فراموشی میشود و برگ نگاهش به پایین بر روی خاک فراموشی افتاده است.
1- هشت کتاب ، سهراب سپهری – تهران : انتشارات طهوری 1385
2- غزل مرگ و زندگی با شعر سپهری/ یزدانپناه عسکری، کرمانشاه: نشر سرانه، 1400. ص 70
فرهاد در ۱ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۵:۲۵ در پاسخ به س. ص. دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۲۵:
سلام دوستان
فایلهای جلسات شرح مثنوی معنوی | توسط مولانا ابوفواد بهزاد فقهی (1) || سنت دانلود (sunnatdl.com)
ب این صفحه هم سر بزنید ترجمه و تفسیر خیلی خوب و روشن و مستدلی از قسمت هایی از مثنوی معنوی توسط یکی از عالمان ارایه کرده
که ایشون هم این ترجمه و تشریحات رو از دو تن از شارحین موثق مثنوی که خودشون از اولیاءالله و واقف اسرار ربانی بوده اند نقل قول میکنن
البته خود عالم مذکور هم "بی خبر نبود ز راه و رسم منزل ها"
فایلهای جلسات شرح مثنوی معنوی | توسط مولانا ابوفواد بهزاد فقهی (1) || سنت دانلود (sunnatdl.com)
یزدانپناه عسکری در ۱ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۵:۲۴ دربارهٔ میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲۱- سورة الانبیاء- مکیة » ۶ - النوبة الاولى:
10 - «قَدْ کُنَّا فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذا» ما در ناآگاهی بودیم از این روزگار، «بَلْ کُنَّا ظالِمِینَ» بل ناآگاه نبودیم که ستمکاران بودیم. انبیاء 97
***
زندههایی که به دلیل ضلالت و ناآگاهی، مرده محسوب میشوند. وجود نشأتگرفته و روییده شده در منجلاب زهر نا هوشیاری و ناآگاهی است (1) . أَ وَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یَمْشی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ لَیْسَ بِخارِجٍ مِنْها. (الأنعام : 122)
1- غزل مرگ و زندگی با شعر سپهری/ یزدانپناه عسکری، کرمانشاه: نشر سرانه، 1400. ص 72
فرهاد در ۱ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۵:۱۲ در پاسخ به احمد آذرکمان 0490300669.a@gmail.com دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۲۵:
سلام
در این مورد چند مطلب به نظر بنده میرسد که خدمت شما و سایر دوستان عرض میشود؛
اول : دوستان واقف باشیم که کلام در وادی نقل قول امانتی است که حتی المقدور باید بدون کم و کاست ارایه شود
دوم : در اینجا حضرت مولانای بلخ از قول باریتعالی به عاقبت الامر و انتهای حتمی و به رجعت اجباری الی الله می پردازن
مصرع اول اشارت است به : « إنا لله »
مصرع دوم یادآوری است از برای : « إنا إلیه راجعون »
( یعنی: عاقبت حتما و اجبارا به من رجوع می کنی «به من آیی» زیرا «منتهات منم» )
سوم : اگر به دستور و جمله امری «به عاقبت به من آی» با تامل بنگرید خواهید دید که در تضاد با شریعت و کلام الله مجید است چرا که به تعویق رجوع الی الله دستور میدهد
و از آنجا که ما زمان دقیق «عاقبت» خود را نمی دانیم و با وجود «نفس أماره» و شیاطین جنی و إنسی که همواره به تاخیر «رجوع إلی الله» وسوسه و امر می کنند، در حقیقت و در عمل «به عاقبت» برایمان به «هرگز» ترجمه می شود.
و همانطور که می دانید نسبت دادن چنین دستوری به الله جل جلاله کاملا غلط و در تضاد با خواست و فرمان اوتعالی است.
فرهاد در ۱ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۴:۱۷ در پاسخ به Mehrdad Dehkori دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۲۵:
سلام دوستان
ب این صفحه هم سر بزنید ترجمه و تفسیر خیلی خوب و روشن و مستدلی از قسمت هایی از مثنوی معنوی توسط یکی از عالمان ارایه کرده
که ایشون هم این ترجمه و تشریحات رو از دو تن از شارحین موثق مثنوی که خودشون از اولیاءالله و واقف اسرار ربانی بوده اند نقل قول میکنن
البته خود عالم مذکور هم "بی خبر نبود ز راه و رسم منزل ها"
فایلهای جلسات شرح مثنوی معنوی | توسط مولانا ابوفواد بهزاد فقهی (1) || سنت دانلود (sunnatdl.com)
فرهاد در ۱ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۴:۱۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۲۵:
سلام دوستان
ب این صفحه هم سر بزنید ترجمه و تفسیر خیلی خوب و روشن و مستدلی از قسمت هایی از مثنوی معنوی توسط یکی از عالمان ارایه کرده
که ایشون هم این ترجمه و تشریحات رو از دو تن از شارحین موثق مثنوی که خودشون از اولیاءالله و واقف اسرار ربانی بوده اند نقل قول میکنن
البته خود عالم مذکور هم "بی خبر نبود ز راه و رسم منزل ها"
فایلهای جلسات شرح مثنوی معنوی | توسط مولانا ابوفواد بهزاد فقهی (1) || سنت دانلود (sunnatdl.com)
فرهاد در ۱ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۳:۱۶ در پاسخ به هادی رنجبران دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۲۵:
این گونه فرمایشات حضرت مولانای بلخ و سایر اولیاءالله :
یا تشریح آیت یا آیاتی از کلام الله مجید است،
و یا تشریح حدیثی از احادیث قدسی است،
ویا بیان و شرح الهاماتی از جانب رب العزة و مولای دو سرا است که بر قلوب پاک اولیاءالله به إذن مولایشان جل جلاله تاری می شود.
فرهاد در ۱ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۲:۳۵ در پاسخ به علیرضا دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۲۵:
نقش جهان یعنی کل دنیا و هرچه در دنیا هست
یعنی کل مخلوقات
یعنی تمام آنچه دیدنی و نادیدنی است به جز ذات و صفات الله جل جلاله
از معانی این بیت:
آیا به تو ای بنده ی من نگفتم که به هیچ مخلوقی دل مبند و راضی مشو (یعنی به وضوح و روشنی و مکرر گفته ام و یادآوری کرده ام)
چرا که وجود تمام مخلوفات و صفات ایشان فقط یک نقش است
و اون کسی که تمام این نقش ها رو آفریده فقط منم
در نتیجه تنها کسی که میتونه رضایت حقیقی رو برات خلق کنه فقط و فقط منم
و به عبارتی :
(یعنی تمام مخلوقات و تمام دنیا و تمام کاینات فقط نقش هستی و هست بودن و وجود داشتن رو دارن
و برای هر سود رساندن و هر ضرر رساندن محتاج إذن و امر و تقدیر الله جل جلاله هستند که تنها قادر حقیقی و تنها سود رساننده و تنها ضرر رساننده حقیقی است)
فرهاد در ۱ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۵۷ در پاسخ به ملانیا دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۲۵:
بله درست فرمودین
اگر چراغ دلی یعنی: اگر چراغ دل هستی(اگر دل حق بین و حق شناسی داری)
دان : بدان(تشخیص بده)
که راه خانه کجاست(که مسیر حق و هدایت کدام است)
مهدی یار بیات در ۱ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۱۱ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۰۲:
من واقعاً غصه می خورم که چنین شعرای اصیلی اینقدر گم نام و ناشناخته اند. و شاید حتی ۵ تا از غزل های صاعب رو هم بلند نباشیم...
عباسعلی عابدینی خوراسگانی در ۱ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۴۷ دربارهٔ محتشم کاشانی » دیوان اشعار » ترکیببندها » شمارهٔ ۱ : باز این چه شورش است که در خلق عالم است:
شرمنده حسینم
یا حسین
نور در ۱ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۴۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲:
بسیار زیباست
سید حسین اخوان بهابادی در ۱ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۹ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۴۵ دربارهٔ ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - مذمت مال و مالداری:
برگ انگور و برگ عیش
پیرمردی باصفا بود که باغ انگوری بسیار زیبا داشت که زیاد از آن مراقبت می کرد و باغ هم حال و روز خرمی داشت موقعی که برگ های انگور به حدی می رسیدند که مناسب دلمه می شدند کلید باغ که دم در خانه آویزان شده بود از فرزندان گرفته تا آشنایان می آمدند و کلید را می گرفتند تا برای چیدن برگ انگور به باغ بروند زنگ خانه را که میزدند پشت همان آیفون قدیمی می گفتند آمدیم کلید باغ را بگیریم اهالی خانه هم دکمه آیفون را می زدند و می گفتند کلید را اگر کسی نبرده باشد پشت در ، همان جای همیشگی است بارها به پیرمرد گفته شده بود که چند کلید از روی آن بسازید تا هرکس خواست به باغ برود راحت باشد اما جواب شنیده بودند که شاید کسی به باغ رفته باشد و با رفتن نفر بعدی شخص اولی دیگر احساس راحتی نکند پیرمرد می دانست از اقوام کسانی هستند که باغ انگور ندارند و آن ها هم دلمه می خواهند اما طبع بلند آنها اجازهی آمدن و گرفتن کلید باغ را به آنها نمی دهد لذا بر خود لازم دانسته بود که برای آنها برگ تهیه کند و گاها ظرف دلمه ای هم کنار آن قرار می گرفت بارها در خانه ی حاجی، دلمه پخته می شد و هر دفعه برای عده ای حتی برای کسانی که خودشان هم دلمه می پختند داده میشد حاجی همیشه به اهل و عیال خود می گفت کاسه و پیاله شکمی را پر نمی کند اما دوستی را بیشتر و مهر و محبت را زیاد می کند مادر هم به فرزندان و نوه های خود که مامور بردن بودند می گفت اگر احیانا به شما گفتند خودشان هم دلمه پختند بگویید هر دلمه ای مزه ی خاص خودش را دارد در این خانه بچهها درس احسان و نیکی را خوب فرا گرفته بودند بارها به پرسش های آنها برای احسان جواب داده شده بود آنها هم به اینگونه کارها خو گرفته بودند روزی حاجی را دیدم که خودش به باغ رفته، برگ مو چیده و بسیار خسته شده بود گفتم حاجی اینها چیست؟ منظورم از این حرف این بود که چرا شما رفتید و برگ چیده اید و خود را خسته کرده اید که حاجی گفت اینها، برگ عیش است من که گمان کردم درست متوجه نشدم گفتم چی فرمودید؟ برگ انگور! گفت نه، برگ عیش و سپس این بیت شعر را خواند:
برگ عیشی به گور خویش فرست
کس نیارد ز پس تو پیش فرست
بعد حاجی ادامه داد که خانواده ای را می شناسم که چند فرزند کوچک یتیم دارد که مطمئنم بچه ها در این وقت سال دلشان دلمه می خواهد این بچه ها مدرسه می روند شاید از دیدن دلمه دست هم کلاسی هایشان و یا شنیدن قصه ی، ما دیروز دلمه پختیم، دلشان دلمه بخواهد که می خواهم این برگ ها را با ظرفی از دلمه برایشان ببرم و حالا از این جریان سال ها می گذرد و دست حاجی از این دنیا کوتاه شده است اما فرزندان او مانند وی همچنان به کار خیر شهرت دارند برگ مو را برگ عیش می دانند و همان سنت های دیرینه در جریان است وقت برگ، برگ، وقت خود انگور، انگور و سر درختی ها هم کاسه و پیاله ای هرچند کم برای ارحام، همسایه و مستمندان، راستی چه زیبا و کار ساز بود تبلیغ دین او با نیکوکاری، خدایش رحمت کند و باغ بهشتی را جایگاهش گرداند.
حمید رضا در ۱ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۹ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۳۸ در پاسخ به حبیب شاکر دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۵:
زنده باد :)
حمید رضا در ۱ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۹ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۳۷ در پاسخ به وحید سبزیانپور wsabzianpoor@yahoo.com دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۵:
سپاس بسیار از شما بابت تفسیر مبسوط و دقیقی که ارائه فرمودید
MOSTAFA Nikroozi در ۱ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۹ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۸:۵۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۳۷:
زیبا
علی باقریه در ۱ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۹ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۰:
برگ بی برگی سلام ، واقعاً حاشیه های شما عالیه، اگه میشه، ایمیلتون رو برای بنده ایمیل کنید. چون بعضی مواقع در زمینه شعر و عرفان سوالاتی درون ذهنم بوجود میآید که به نظر می آید شما پاسخگوی زبردستی در این زمینه هستید: alibagerie@gmail.com
بنده خدا در ۱ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۹ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۳۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲۹ - اعتراض مریدان در خلوت وزیر:
هم از نظر معنی عالی و هم از نظر صورت. محشر بود.
محمد امین عبادی حیدر در ۱ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۷:۵۴ در پاسخ به میثم سعدی دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۱۷: