گنجور

حاشیه‌ها

Nima.Mmmm در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱ دی ۱۴۰۲، ساعت ۱۳:۲۸ در پاسخ به پارسا نوری دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۸:

احتمالا شما ابن سینا را با شخص دیگری اشتباه گرفته اید ،زیرا ابوعلی سینا آثاری در عرفان و حتی تفسیر برخی آیات قرآن دارد.

"بودن یا نبودن؟! مسئله اینست..."
پرسش عمیق فلسفی هم  اینست که شکسپیر در نمایشنامه هملت بیان میکند و هر انسانی باید در زندگی خود به آن پاسخ بدهد و اشعار خیام از سطح بیان هنری همان افکار و احساساتی که اکثر آدمیان دارند فراتر نمیرود .

شعر خیام نه یک شعر فلسفی است و نه بیان یک نوع فلسفه خاص

سیاوش فردوسی بختیاری در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱ دی ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۵۵ دربارهٔ نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۸ - آغاز داستان بهرام:

بیت هشت رو بنظرم میشه با جابجایی اینطور نوشت : لطف کرد آن و مومیائی داد

احمد خرم‌آبادی‌زاد در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱ دی ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۳۲ دربارهٔ فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۱۳ - در انجام کتاب گوید:

در بررسی بیت به بیت داستان ویس و رامین، هرجا که بایست، زیرنویس‌های نسخه گاخاریا را نیز نگاه کردم. در این بخش، درباره ابوالفتح مظفربن محمد می‌خوانیم که سه پسر داشته است. گاخاریا در بیت شماره 67 برای واژه «مهترین» (بزرگترین پسر ابوالفتح) واژه «بهترین» را پیشنهاد می‌کند. اما با توجه به اینکه در بیت شماره 79 و 90، کاربرد هوشمندانه واژۀ «ازو کِهتر» را برای پسر دوم و واژۀ «وَزو کِهتر» را برای کوچکترین پسر ابوالفتح می‌بینیم، شکی به جا نمی‌ماند که در بیت شماره 67 همان واژه «مهترین» مورد نظر شاعر بوده است.

در اینجا باید به دو نکته اشاره کرد:

-کار سنگین گاخاریا و تودوآ کاملا علمی و بنابر اصول امانتداری بوده است؛ چرا که هرگونه دستکاری در سندها، ممکن است هرگز جبران نشود.

-در بررسی یک بیت، از نگاه موضعی باید پرهیز کرد. نگاه موضعی، همواره برداشتی خام را پدید می‌آورد که از یکسو می‌تواند تلنگری برای پیگیری باشد و از سوی دیگر، شیبی تُند برای افتادن به دامِ ذهن فریبکار!

 

به امید آنکه نسخه یا نسخه‌هایی کهن‌تر از نسخه‌های مورد بررسی گاخاریا به دست آید تا تکلیف بیت‌های مشکوک نیز روشن شود.

امیر علیزاده در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱ دی ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۰۵ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۶۹:

سلام. با توجّه به دیوان صائب تصحیح استاد قهرمان ج ۶ غزل ۶۳۸۹:

بیت اوّل، مصرع دوّم؛ آستین(به‌جای آتشین)

بیت مقطع، مصرع دوّم؛ خُلد(به‌جای خلق)

صحیح است.

این غزل در گنجور دارای اشتباه تایپی‌ست.

سیاوش فردوسی بختیاری در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱ دی ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۰۲ دربارهٔ نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۶ - ستایش سخن و حکمت و اندرز:

سعدی در بیت معروف خودش از مصرع اول بیت ۴۷ نظامی استفاده کرده و گفته : سگ بر آن آدمی شرف دارد / کو دل دوستان بیازارد

Delkhaste در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱ دی ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۴۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۸:

ظاهرا بیت دوم برای خیلی از عزیزان مبهم و دشوارست گفتم شاید بتوانم گره ای از این کار بگشایم

برای معنی کردن بیت باید ابتدا باید معنی کلمات آنرا دریابیم

غایت در اینجا به دو معنی آمده است و جناس تام دارد

یکی از معانی غایت زمان یا وقت است چنانکه سعدی می گوید

در این غایتم رِشت باید کفن

که مویم چو پنبه است و دوکم بدن

و تا به غایت به معنی تا الان و تا این زمان است. به مثال های زیر توجه کنید

تا به غایت ما هنر پنداشتیم

عاشقی خود عیب و عاری بوده است(وحشی)

 

بود مادر تا به غایت مایهٔ سامان وی

رفت مادر این زمان، جان شما و جان وی(محتشم)

و معنی دومِ غایت نهایت یا آخرین حد است :

ملامت من مسکین کسی کند که نداند

که عشق تا به چه حدست و حسن تا به چه غایت

(سعدی)

 

ز اوحدی باز پرس حال، که من

تا چه غایت نیازمند توام

(اوحدی)

 

پس تا به چه غایت در مصراع دوم یعنی تا چه حد؟ چقدر؟

و مستوری در لغت به معنی پنهان بودن (به دلیل حیا و تقوا)و با استتار و ستر و ستار هم‌ریشه است :

میسرت نشود عاشقی و مستوری

وَرَع به خانهٔ خمار در نمی گنجد

(سعدی)

پس می توان بیت دوم را این گونه معنی کرد:

تا به غایت ره میخانه نمی دانستم

ور نه مستوری ما تا به چه غایت باشد؟

 

من پیش از این راه میکده را نمی دانستم ولی اکنون که راه را بلد شدم چقدر باید در پرده می ماندم؟(پس از پردهٔ زهد بیرون امدم و به جمع مستان پیوستم)

شیخ حافظ در این بیت می خواهد بگوید دیگر به مقامی ورای شریعت ریایی و سطحی رسیده یا به عبارت دیگر به مغز رسیده و دیگر وقت پوست انداختنش است. به قول شیخ محمود شبستری: 

شریعت پوست، مغز آمد حقیقت
میان این و آن باشد طریقت


خلل در راه سالک نقصِ مغز است
چو مغزش پخته شد بی پوست نغز است

محمد سلماسی زاده در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱ دی ۱۴۰۲، ساعت ۰۷:۴۸ دربارهٔ عطار » مظهرالعجایب » بخش ۸۱ - تمثیل احوال آنهائی که به هر چه توجه پذیرند، رنگ آن گیرند و برای صورت میرند:

در بیت 80 : 

پیش دانا صورت دنیا هبا

پیش نادان حیفهٔ دنیا عطا

 

عبارت درست جیفه به معنای مردار است نه حیفه

پارسا نوری در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱ دی ۱۴۰۲، ساعت ۰۲:۲۲ در پاسخ به Nima.Mmmm دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۸:

درود

درسته که شراب و خمر در ادبیات در بسیاری از جاها استعاره‌ای ادبی هست که عارفان به کار می‌برن.

اما حقیقت امر نمی‌تونم در مورد اشعار خیام این حرف رو از شما بپذیرم. چرا که به طور مثال در رباعی ۴۱ به طور مشخص میاد از و حرف از نقد بودن شراب و عیش دنیا و نسیه بودن اون دنیا حرف می‌زنه که اگر کلام شما دال بر عرفانی بودن شراب در شعر خیام درست باشه چنین چیزی بی‌معنی می‌شه چونکه تعارضی دیگر نیست که بخواد بده‌بستانی بین نقد و نسیه بودن باشه.

باز هم در رباعی ۳۵ میاد از زشت بودن شراب و معاشرت با یار در نزد عموم مردم صحبت می‌کنه. حقیقتا اگر شراب عرفانی‌ای بود و اگر یار خدا دیگر چه زشت بودنی داره نزد عموم؟

باز هم در رباعی ۳۹ حرف از جدا بودن باده‌نوشی خودش و مکتب‌های مسجد و کنشت می‌گه. که اگر عرفانی در کار بود حداقل خودش رو از این دسته جدا نمی‌کرد و حداقل می‌گفت این مرحله بدوی‌ای یا سطحی‌ای از عرفانه.

در رباعیات ۸۷ و ۸۸ و خیلی از رباعیات دیگه هم چنین اسنتنتاج‌هایی می‌شه کرد.

درسته خیام یک دانشمندی بوده که در زمان خودش محترم بوده. کشفیاتی مانند مثلث خیام-پاسکال و تقویم جلالی و حل برخی حالت‌های معادلات درجه سوم داره. ولی دلیل بر مورد نقد قرار نگرفتن افکار فلسفی‌ش نیست. کمای اینکه الان هم بسیاری از دانشمندان که ندانم‌گرا هستند در کنار اینکه از لحاظ علمی محترم هستند کمای اینکه حداقل عموم مردم ندانم‌گرایی را کفر می‌دونن.

درسته که خیام زاده فضای ایرانی مذهبی بوده. ولی خب حداقل متاثر (اگر شاگر نگوییم) از ابن سینایی بوده که کتاب‌هایی مثل «مخارق الانبیا» و «نقض الادیان» رو نوشته و به خاطر کافر بودنش و می‌خواره بودنش می‌خواستن بکشنش. هم‌چنین می‌دونیم که فلسفه خونده و برخی حتی می‌گن فلسفه رو به خود زبان یونانی یاد گرفته. هم‌چنین دیدگاه فلسفی هم مذمت می‌شده در اون دوران و کسایی که فلسفه می‌خوندن و پرسش‌گری فلسفی هم‌چون خیام داشتند هم دچار انگ کافری می‌شدند. کسی که در ریاضی قوی باشه در منطق قوی هست و کسی که منطق قوی‌ای داشته باشه فیلسوف قوی‌ای هست. خیام نیز به وضوح ریاضی‌دان برجسته‌ای بوده و اصلا دور از واقع نیست اگر که مثل خیلی از فلاسفه شکاک غرب به ندانم‌گرایی رسیده باشه و یا حداقل پرسش‌گری‌هایی فلسفی رسیده باشه. حتی در مقابل اذیت‌هایی که در دوران خودش می‌شه در رباعی ۱۲۹ میاد می‌گه که حداقل این حق رو بدین که پرسش‌هایی نظیر «از آن‌کجا آمده‌ام؟» و «بهر چه آمده‌ام؟» داشته باشم دیگه.    

در مورد اشعار خیام به وضوح و اصلا نمی‌تونم از شما بپذیرم که این اشعار بخوان در حد یک وصف احساسات گذرای خیام باشن. اکثر اشعار خیام غنی از پرسشگری‌ها و شکاکیت‌های فلسفی و عمیق هستند که حاکی از متفاوت بودن این شخص در این امور در زمان خودش هست. بله در رباعی ۱۰۱ ناخوش بوده ولی این گله‌مندی از احوال چرخ فلک رو هم کمتر در اشعارش می‌بینیم و هم با دیدگاه‌های فلسفی گاهی آمیخته می‌کنه که خب چرخ فلک که اینه کاریش نمی‌شه کرد باید بپذیری که به آرامش برسی، چرا که در سایر اشعارش از سرخوش بودن و غم دیروز و فردا نخوردن حرف می‌زنه و کسی که به این دیدگاه می‌رسه به نوعی باید با خرابی چرخ فلک بسازه دیگه.

در هر صورت اگر لذتی هم از اشعار خیام من و احتمالا خیلی‌های دیگر می‌بریم سر همین ندانم‌گرایی و پرسش‌گری خیام هست نه رهایی و دور شدن از این دنیا. اگر چنین بود که خب اشعاری که تصویرسازی ذهنی انجام می‌دهند بیشتر مورد پسند بود تا رباعی‌هایی که اصلا به تصویرسازی و بردن به بیرون از دنیای فعلی اصلا وقت نمی‌کنن که برسن. (چون اصلا تا فضا بخواد وصف بشه که چه دنیایی هست چندین بار تموم شده فرصت شاعر)‌  

شهداد در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱ دی ۱۴۰۲، ساعت ۰۲:۰۸ دربارهٔ باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۰:

مصراع سوم

ز استاد چو  راز جام جم بشنودم

صحیح تره

سعید مسعودی در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۲۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۸:

این شعر را بانو قمر الملوک وزیری با موسیقی جناب حسین یاحقی خوانده اند.

احمد رحمت‌بر در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۲۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۰:

فال شب یلدای ۱۴۰۲

آرسین الاهای در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۳۴ دربارهٔ خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » راز آفرینش [ ۱۵-۱] » رباعی ۱۴:

حداقل ی جوری معنی کنید بزرگوار شاکی نشه شما انگار داری قرآن تفسیر میکنی یا کتاب قصه نمیتونم زحمتم رو به باد بدم اما لطفا مصرع تفسیر شده رو اینقد بخون که بدونی موضوع چیه شما با فردی با هوش بسیار بالا در ریاضی در ادبیات در نجوم ووو غیره هم فکر میشی پس اینقد ساده از کنار کلمه با ی سرچ در گوگل از رو لغت نامه تفسیر نکن هر کلمه کلی مفهوم و معنا داره و هر جمله رو میشه در یک کلمه معنا کرد 

اصل داستان در بیت آخر و در مصرع پایانی خیام از راز هستی داره سخن میگه از واقعیت از چیزی که با شنیدن و کتاب خوندن نمیشه درکش کرد باید به ارتعاش بالاتر ۶۰۰رسید اول مسیر برای دانستن و ندانستن‌ چون در ذات همه ما یکی هستیم و یکی میشه همه و همه چیز در وجود ماست کافیه از اسرار آگاه بشی  خیام برای کامل کردن و اشاره و راز آفرینش میگه در اول از نخی زدن مثل دنیای در درون مادر و بریدن ناف و ناف نقطه مرکزی و ریشه وجودی ماست و در آخر در پایان خفتند نگفت مردن گفت در خود سرگردان بودن  یعنی پاک کردن گذشته و خاطرات حالا سه مصرع قبلی حروف در هر مصرع ۲۲ یعنی جمع میشه ۱۲و تک رقمی ۳ وارد زمین شدن از دنیای به دنیای دیگر از جای به جای دیگر وارد شدن و چقدر خیام چقدر حافظ شمس باید از دم و آن و لحظه و یکبارگی بگه که ما در خواب عمیق در زندان تن گرفتاریم کدوم خداناباوری میتونه به آگاهی برسه آخه هرکی تونست ثابت کنه میشه من راز یک شبه به هر چیزی آرزو داشتن و رسیدن میگم همه چیز در لحظه و در حال اتفاق میوفته اما تو کجایی در گذشته و آینده و توهم زندگی میکنی 

معادل عدد اول ۱۶۳ در دو رقم ۳۷ دو عدد خاص یکی از دنیای بالا ۳ و دیگری در دنیای فیزیک ۷ در کنار هم برو در ۳ضربش کن در ۶ضربش کن در ۹ ضربش کن و برس به خالق اعداد۹۹۹ در جمع ۲۷ چه عددی فرشته نگهبان شدی برای نجات دیگران ولی خود هنوز خوابی روح در عذابه تن از تنی به تن دیگر از زندگی به زندگی دیگر برعکسش کن ۷۲ در همش کن چی!؟ شد ۱۴ و خیام در کاملترین و بی عیب ترین رباعی ۱۴ اسرار رو فاش کرد صد هزاران درود بر تو ای خدای نجات یافته و نجات دهنده 

دوست نداشتم فاش کنم چون چنین حقی نداریم ولی حیف اومد دوستان بر سر خدا بودن یا نبود خیام سخن میگن خیام در خود کامل شد و رفت و بزرگترین لطفش شامل کسانی شد که اسرار را در کلمات خیام درک کردن  نبینم کسی بیاد بگه در پایین ترین ارتعاش چرا ساده بیان نکرد دلیل بر این همه پنهان کاری نیست خوب تو اگر بدونی کجایی که در پایین ترین ارتعاش وجودی خود نبودی 

نیکنام سرخ روی در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۳۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۲:

صحبتِ حکامْ ظلمتِ شبِ یلداست

این مصراع را هر جوری بخوانید وزنش سکته ای خواهد داشت که از جناب حافظ بعید است. حدس من این است که در شعری که حافظ سروده جای دو کلمه ظلمت و شب در عبارت فوق جابجا بوده است. و بعد این مصراع به صورت نادرست در نسخ درج شده است. یعنی اصل مصراع این بوده است :

صحبتِ حکّامِ شبِ ظلمتِ یلداست

به وزن

مفتعلن فاعلاتُ مفتعلن فع

کژدم در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۱۶ در پاسخ به محسن حیدرزاده جزی دربارهٔ اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۲ - نوای عشق را ساز است آدم:

اگر به لغتنامه نگاه کنید هم به مدخل کشادن برمی‌خورید هم به مدخل کشودن. همچنین اگر در همین گنجور از جست‌وجو بهره ببرید با چندین و چند مورد از صرف این فعل برخورد خواهید کرد به‌ویژه در سروده‌های طغرل احراری و سیدای نسفی. حال نمی‌دانم اگر این، شیوهٔ تلفظ فرارودی فعل گشودن باشد یا نه ولی با نگرش بر آنچه گفته شد به نظرم اشتباهی در کار نیست.

چند نمونه را در اینجا می‌آورم:

به من ده که روزی فزاید مرا

در رزق و روزی کشاید مرا

- سیدای نسفی

بوسی اگر ندهی مرا ای دلبر گلگون‌قبا

لب را کشایم با هجا حرفی که چندان پرورد

- طغرل احراری

ز عارض برقع افکندی کشودی روی زیبا را

ز برق رخ زدی آتش بساط خرمن ما را

- طغرل احراری

نردشیر در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۸:۱۸ دربارهٔ نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴ - این قصیده در منقبت حضرت امام رضا علیه التحیته و الثنا و اشاره به قتل و غارت ساکنان مشهد مقدسه حضرت:

چله ی دی و چله ی کمان چه ارتباطی میتونن با هم داشته باشند ؟

محسن حیدرزاده جزی در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۳۸ دربارهٔ اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۲ - نوای عشق را ساز است آدم:

در مصراع دوم گشاید سهوا کشاید تایپ شده

ادیب در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۱۷ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴:

بیت :

شادمانی به شدمن ارزانی
تا غم دوست دوستدار من است

به دو گونه در جا های دیگر آمده است. اگر کسی دسترسی به منبع دارد, خواهشمندم که گونه درست آنرا نوشته و یا ویرایش کنند زیرا می پندارم که اینجا اشتباه است

1:
شادمانی به دشمن ارزانی
تا غم دوست دوستدار من است

2:
شادمانی به من شد ارزانی
تا غم دوست دوستدار من است




سورنا در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۳۴ در پاسخ به جهن یزداد دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » جمشید » بخش ۲ - مرداس تازی و فرزند ناخلفش ضحاک:

درود بر شما. بسیار واضح و گویا همه سوالات را توضیح دادید. عصبانیت شما قابل درک است. مانا باشید

سورنا در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۰۳ در پاسخ به گردآفرید دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » جمشید » بخش ۲ - مرداس تازی و فرزند ناخلفش ضحاک:

درود بر گرد آفرید. اول اینکه رستم نمیدونست سهراب فرزندشه و دوم اینکه حتی اگه میدونست هم خرده ای بر او نبود چون در راه وطن اینکار و کرده و فقط انسان های بزرگ میتونن اینکارو بکنن. در ظاهر امر سهراب اومده بود که ایران و رستم و همه رو از بین ببره

 

بهشت در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۴:۰۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۵:

بنظرم به جای «ای دل غمدیده حالت به شود»تبدیل کنند به «این دل غمدیده حالش به شود»

۱
۶۰۰
۶۰۱
۶۰۲
۶۰۳
۶۰۴
۵۴۷۴
لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود