اگر به بادهٔ مُشکین دلم کشد، شاید
که بویِ خیر ز زهدِ ریا نمیآید
جهانیان همه گر منعِ من کنند از عشق
من آن کنم که خداوندگار فرماید
طمع ز فیضِ کرامت مَبُر که خُلقِ کریم
گنه ببخشد و بر عاشقان بِبَخشاید
مقیمِ حلقهٔ ذکر است دل بدان امید
که حلقهای ز سرِ زلفِ یار بگشاید
تو را که حُسنِ خداداده هست و حجلهٔ بخت
چه حاجت است که مَشّاطِهات بیاراید
چمن خوش است و هوا دلکَش است و مِی بیغَش
کنون به جز دلِ خوش هیچ در نمیباید
جمیلهایست عروسِ جهان، ولی هُش دار
که این مُخَدَّره در عقدِ کس نمیآید
به لابه گفتمش ای ماهرُخ چه باشد اگر
به یک شِکَر ز تو دلخستهای بیاساید
به خنده گفت که حافظ خدای را مَپسَند
که بوسهٔ تو رخِ ماه را بیالاید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعری از حافظ است که در آن شاعر به عشق و زیبایی اشاره میکند. او بیان میکند که اگر دلش به شراب و باده کشیده شود، میپذیرد زیرا بوی زهد ریا به او نمیرسد. حتی اگر دیگران او را از عشق منع کنند، او طبق فرمان خدا عمل خواهد کرد. شاعر در موضوع کرامت و بخشش خداوند سخن میگوید و امید دارد که با ذکر و یاد محبوب، دلش آرام گیرد. همچنین به زیباییهای طبیعت و زندگی اشاره میکند و میگوید که دل خوشی مهمتر از هر چیز دیگری است. در نهایت، با لطافت و شوخی از زیبایی معشوق میگوید و به اهمیت عشق و زیبایی واقعی اشاره میکند.
اگر دلِ من به بادهیِ مشکین میکَشَد و هوسِ بادهیِ مشکین میکنم، حق دارد. سزاوار است. شایسته است. چون که از زهدِ ریایی، بویِ خیر نمیآید. امیدی به خیر و صلاح از زهدِ ریایی نیست. (اما بویِ باده خوش و دلکش است)
اگر تمام مردم مرا از عشق باز دارند، من به آنچه خداوندگار (خدا، دلدار) فرمان داده عمل میکنم.
از فیض و جوششِ بخشندگی و کرامت، قطعِ امید مکُن و طمَع مَبُر! زیرا که اخلاقِ کریم و بزرگوارانه، گناهان را میبخشد و بر عاشقان آمرزش و بخشایش دارد
دل در میانِ حلقهی ذاکران و جمعِ عبادت کنندگان مقیم شده و اقامت گزیده (در زلفِ یار) به این امید که بتواند از سَرِ زلفِ یار، حلقهئی بگشاید
تو که خود زیبایی طبیعی و خدادادی داری و بختِ تو باز است، نیازی به آرایش و پیرایش دیگران نداری.
چمن خوش است و مفرّح و زیباست و هوا دلپذیر و شراب هم خالص است، پس در این لحظه، جز خوشی دل هیچ چیز دیگری ارزش ندارد. دنبالِ چیزی جز دلِ خوش نباش.
جهان، مانندِ عروسِ زیبایی است. اما آگاه باش و مراقب باش که این عروسِ زیبا، در عقدِ کسی در نخواهد آمد. یعنی به وصالِ او نخواهی رسید
با زاری و لابه به او گفتم: ای زیباروی! چه ایرادی دارد اگر با یک شکَر از تو (کنایه از بوسهئی از چهرهیِ یار)، کسی که دلِ آزرده و مجروحی دارد، به آسایش و راحتی برسد؟
با خنده گفت (پاسخ داد) که: ای حافظ! تو را به خدا قسم میدهم که راضی نشو و نخواه که بوسهیِ تو صورتِ ماه را آلوده کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
بنفشه در شکن و پیچ راست میماند
به حلقهای که سر زلف یار بگشاید
همین شعر » بیت ۴
مقیم حلقه ذکر است دل بدان امید
که حلقهای ز سر زلف یار بگشاید
خوش آید او را چون من به ناخوشی باشم
مرا که خوشی او بود ناخوشی، شاید
مرا چو گریان بیند بخندد از شادی
مرا چو کاسته بیند کرشمه بفزاید
دلم ز اندوه بی حد همی نیاساید
تنم ز رنج فراوان همی بفرساید
بخار حسرت چون بر شود ز دل به سرم
ز دیدگانم باران غم فرود آید
ز بس غمان که بدیدم چنان شدم که مرا
[...]
زهی سزای محامد محمد بن خطیب
که خطبهها همی از نام تو بیاراید
چنان ثنای تو در طبعها سرشت که مرغ
ز شاخسار همی بیثبات نسراید
ز دور نه فلک و چار طبع و هفت اختر
[...]
بهار باز جهان را همی بیاراید
جمال چهرهٔ بستان همی بیفزاید
بسان جلوه گران گوش و گردن گیتی
بگونه گونه جواهر همی بیاراید
سحاب روی شکوفه همی بیفروزد
[...]
خدای کار چو بر بندهای فرو بندد
به هرچه دست زند رنج دل بیفزاید
وگر به طبع شود زود نزد همچو خودی
ز بهر چیزی خوار و نژند باز آید
چو اعتقاد کند کز کسش نباید چیز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.