من و انکارِ شراب! این چه حکایت باشد؟
غالباً این قَدَرَم عقل و کِفایت باشد
تا به غایت رهِ میخانه نمیدانستم
ور نه مستوری ما تا به چه غایت باشد
زاهد و عجب و نماز و من و مستی و نیاز
تا تو را خود ز میان با که عنایت باشد
زاهد ار راه به رندی نَبَرَد معذور است
عشق کاریست که موقوف هدایت باشد
من که شبها رهِ تقوا زدهام با دف و چنگ
این زمان سر به ره آرَم چه حکایت باشد؟
بندهٔ پیرِ مغانم که ز جهلم بِرَهانْد
پیرِ ما هر چه کُنَد عینِ عنایت باشد
دوش از این غصه نَخُفتَم که رفیقی میگفت
«حافظ ار مست بُوَد جایِ شکایت باشد»
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان تجربیات شاعر در مورد می و مستی و تضاد آن با زهد و عبادت میپردازد. شاعر برای شناخت بیشتر زندگی و حقیقت، به میخانه و مستی روی میآورد و به تلاش برای درک عشق و هدایت میپردازد. او به طور خاص به زهد زاهدان اشاره میکند که اگر به مینروی، معذورند، و نشان میدهد که عشق و مستی نمیتوانند به راحتی از راه هدایت جدا شوند. در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که ممکن است در مستی حقیقتی نهفته باشد و این که خود او نیز بیخبر از مسائلی که برایش مطرح بوده، به سمت میخانه میرود.
هوش مصنوعی: من چگونه میتوانم شراب را انکار کنم؟ این وضعیت چه معنایی دارد؟ اغلب، من در حدی از عقل و درایت هستم که نمیتوانم واقعیت را نادیده بگیرم.
هوش مصنوعی: تا زمانی که به اوج میخانه و اهمیت آن پی نبرده بودم، نمیدانستم که راز پنهانمان تا چه اندازه میتواند عمیق و گسترده باشد.
هوش مصنوعی: زاهد، با احترام و خودپسندیاش، در حال نماز خواندن است و من در حال مستی و درخواست از خدا هستم. اما آیا تو به کسی توجه میکنی که از میان این دو گروه باشد؟
هوش مصنوعی: اگر زاهد نتواند به سراغ رندی برود، میتوان او را معذور دانست؛ زیرا عشق عملی است که به هدایت نیاز دارد.
هوش مصنوعی: من که شبها با نواختن دف و چنگ به راه تقوا رفتهام، اکنون چه داستانی در انتظار من است وقتی که سر به راه بیاورم؟
هوش مصنوعی: من غلام پیر می فروشان هستم که از نادانیام نکوهش میکنند. هر آنچه که او انجام میدهد، نشان از لطف و توجه او بر من است.
هوش مصنوعی: دیشب به خاطر این ناراحتی نتوانستم بخوابم، زیرا دوستی میگفت اگر حافظ مست باشد، دیگر جایی برای شکایت وجود ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
گر سر صحبت این بی سرو پایت باشد
بر سرو چشم من دلشده جایت باشد
پای اگر بر سر من مینهی اینک سرو چشم
سرم آنجا بود ای دوست که پایت باشد
بنده چون زان تو و بنده سراخانه ی تست
[...]
بر منت ناز و ستم، گرچه به غایت باشد
حاش لله که مرا از تو شکایت باشد!
جور معشوق همه وقت نباشد ز عتاب
وقت باشد که خود از عین عنایت باشد
من نه آنم که شکایت کنم از دست کسی
[...]
گر سرم خاک شود در کف پایت باشد
ور تنم گرد بود، گرد هوایت باشد
دل من هست برای تو، برای خود نیست
جان فدا باد دلی را که برایت باشد
در دل تنگ من ار جای کنی، جایت هست
[...]
گرچه بیداد جفای تو به غایت باشد
حاش لله که مرا از تو شکایت باشد
دل تو میل وفای من سرگشته نکرد
از دل ای دوست به دل گرچه سرایت باشد
از جهان کام دل آن روز بود حاصل من
[...]
چون شب و روز مرا از تو عنایت باشد
من و ترک غم عشق این چه حکایت باشد
چون ز سر تا بقدم لطفی و جانی و کرم
حاش لله که مرا از تو شکایت باشد
طالب وصل نیم بنده فرمان توام
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۳۷ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.