گنجور

حاشیه‌ها

فجر زنده بودی در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۵۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶۶ - قصهٔ هدهد و سلیمان در بیان آنک چون قضا آید چشمهای روشن بسته شود:

همزبانی خویشی و پیوندی است ...

قوم و خویشی و پیوند به واسطه ی همزبانی می باشد و ربطی به انسان و غیر انسان ندارد و جهت محرم بودن کافی است همزبان و همدل باشی .

فرهود در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۵۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱۸:

«پرده زیر» در اشعار مولانا حداقل دو معنی دارد یکی یعنی نُت‌های زیر و دیگری نام یکی از مقام‌های موسیقی است.

فجر زنده بودی در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۵۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶۶ - قصهٔ هدهد و سلیمان در بیان آنک چون قضا آید چشمهای روشن بسته شود:

جمله مرغان ترک کرده چیک چیک ...

جیک جیک 

مانند برادرانی فصیح با سلیمان شروع به جیک جیک و صحبت نمودند .

فجر زنده بودی در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۵۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶۶ - قصهٔ هدهد و سلیمان در بیان آنک چون قضا آید چشمهای روشن بسته شود:

هم‌زبان و محرم خود یافتند پیش ...

یکی به یکی پرندگان که سلیمان زبان آن ها را می دانست با تمام وجود نزد حضرت شتافتند .

فجر زنده بودی در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۵۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶۶ - قصهٔ هدهد و سلیمان در بیان آنک چون قضا آید چشمهای روشن بسته شود:

چون سلیمان را سراپرده زدند ...

حضرت سلیمان که خیمه زده بود برای جنگ با دشمنان ، تمامی پرندگان جهت همراهی به خدمت ایشان آمدند. 

فجر زنده بودی در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۵۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶۵ - جواب گفتن شیر خرگوش را و روان شدن با او:

چیست مستی حسها مبدل شدن چوب گز اندر نظر صندل شدن

این مستی قهر آمیز ای خدای بزرگ حواس ما را دچار اشتباه می کند و ما بوی سوختن چوب گز را بوی مطبوعی چون بوی سوختن چوب خوش صندل می انگاریم در حالی که در اشتباه هستیم .

فجر زنده بودی در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۴۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶۵ - جواب گفتن شیر خرگوش را و روان شدن با او:

چیست مستی بند چشم از دید چشم ...

در این خشم و قهر مستی که تو ای خدای بزرگ بر ما وارد می کنی ما سنگ می بینیم فکر می کنیم گوهر دیدیم و پشم می بینیم فکر می کنیم یشم دیدیم .

فجر زنده بودی در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۴۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶۵ - جواب گفتن شیر خرگوش را و روان شدن با او:

از شراب قهر چون مستی دهی نیستها را صورت هستی دهی

خشم تو مانند شرابی خواهد بود که هست و نیست واقعی را از ما می پوشاند و ما را دچار رنج و عذاب می گرداند .

فجر زنده بودی در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۴۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶۵ - جواب گفتن شیر خرگوش را و روان شدن با او:

آب خوش را صورت آتش مده اندر آتش صورت آبی منه

ذات اصلی آب و آتش را از دید ما مخفی مگردان و با این کار سبب عذاب ما نشو ای خدای بزرگ .

فجر زنده بودی در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۴۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶۵ - جواب گفتن شیر خرگوش را و روان شدن با او:

گر سگی کردیم ای شیرآفرین شیر ...

ما اشتباه کردیم و این اشتباه را مثل شیری باعث شکار ما قرار نده .

فجر زنده بودی در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۴۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶۵ - جواب گفتن شیر خرگوش را و روان شدن با او:

ناله می‌کن کای تو علام الغیوب ...

ای خدای بزرگ ما طاقت کوبیده شدن به دلیل بدی های خود را نداریم .

فجر زنده بودی در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۴۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶۵ - جواب گفتن شیر خرگوش را و روان شدن با او:

چون چنین شد ابتهال آغاز کن ...

چاره تغییر قضای الهی ابتهال یا همان گریه و زاری کردن به درگاه خدا و راز و نیاز و عبادت می باشد 

فجر زنده بودی در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۴۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶۵ - جواب گفتن شیر خرگوش را و روان شدن با او:

چون قضا آید نبینی غیر پوست ...

قضا : خواست و اراده خدا 

نبینی غیر پوست : قادر به دیدن مغز نیستی و فقط پوسته رو می بینی 

در واقع همه امور دست خداست و ما قادر نیستیم که به اصل ماجرا پی ببریم تا او نخواهد تا آنجایی که حتی دوست و دشمن رو هم نمی توانیم از هم تمیز کنیم و تا زمانی که قضا بر عدم تشخیص و فهم حکم کند انسان قادر به درک نخواهد بود ، حال چاره چیست .....؟

MOSTAFA Nikroozi در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۲۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۹۹:

بسیار زیبا 

MOSTAFA Nikroozi در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۲۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۹۳:

بسیار زیبا و قابل تامل 

MOSTAFA Nikroozi در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۲۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۹۱:

چقدر زیبا 

MOSTAFA Nikroozi در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۲۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۸۷:

....

MOSTAFA Nikroozi در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۱۱ دربارهٔ جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » رباعیات » شمارهٔ ۸۴:

بسیار زیبا و قابل تامل 

MOSTAFA Nikroozi در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۴:۴۷ دربارهٔ جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » رباعیات » شمارهٔ ۶۶:

بسیار زیبا و قابل تامل 

جمشید پیمان در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۳:۴۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲:

حافظ در رؤیای رنگیِ من «جمشید پیمان» حافظم داد شبی از سر مستی این پند: "نفی حکمت مکن از بهرِ دلِ عامی چند" گفتمش راهِ نجاتی بنمایانم، گفت: "چشمِ اِنعام ندارید ز اَنعامی چند"! از سر مهر نوازیدم و در گوشم خواند: "که مگو حالِ دلِ سوخته با خامی چند" قصدِ رفتن چو نمودم،بنشانیدَم و گفت: " فرصتِ عیش نگه دار و بزن جامی چند" دید سجّاده ام و گفت ز مسجِد بگریز "تا خرابت نکند صحبتِ بدنامی چند" چشم بستم زِ سرِ شرم، به نرمی فرمود: "کامگارا نظری کن سوی ناکامی چند"
۱
۶۰۲
۶۰۳
۶۰۴
۶۰۵
۶۰۶
۵۴۵۸