جلال ارغوانی در ۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۳ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۲۷ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳ - این غزل در تذکرهٔ مرآت الخیال امیر علیخان سودی به نام شیخ سعدی است:
امامی هروی فقط ۲۲ غزل دارد .دربین این ۲۲ غزل وجود چنین شاهکاری بسی عجیب است.
اما با توجه به سخنوری وتوانمندی استاد سخن سعدی چنین شعری از ایشان دور از ذهن نیست.
اشعار فنی در غزلیات سعدی فراوان است
محمد جواد وطن پرست در ۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۳ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۱۶ در پاسخ به فاطمه زندی دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۱:
سپاس از شما دوست عزیز
مرتضی کبیری در ۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۳ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۱۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۲۶ - مخلص ماجرای عرب و جفت او:
چرا یکی نیست تفسیرکنه کاظمی جان کجایی
جلال ارغوانی در ۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۳ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۲۶ دربارهٔ امامی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹:
این شعر بسیار فنی ودلکش در دیوان سعدی نیز هست.با توجه به استادی که در این غزل به کا رفته بعید است از هروی باشد
احمد خرمآبادیزاد در ۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۳ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۰۰ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۴۹۷:
1-«بیت حَزَن» = غمخانه
2-«ویس قَرَن» (همان اویس قَرَن)، بزرگ قبیله قَرَن در یمن بوده که نادیده، دلباخته پیغمبر اسلام شده است.<فرهنگ نظام (سید محمدعلی داعیالاسلام)>
جلال ارغوانی در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۲۹ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸:
جناب آقای محرومی
اصرار بر کلمه مقام نکنید .زیرا امکان ندارد که استاد سخن سعدی بزرگ قافیه را رعایت نکند
مجید رعیتی در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۵۷ دربارهٔ ایرج میرزا » مثنویها » عارف نامه » بخش ۹:
به نظر اگر ایرج در اشعارش ، از کلمات و عبارات ناپسند استفاده نمیکرد ، در بزم عارفان و شعر دوستان بیشتر جا باز میکرد. حتی اگر زمانه او با این عبارات کوچه بازاری آجین بوده شاعر باید شعر را در راستای اصلاح فرهنگ به کار میبرد...
Farhad Abbasi در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۱۳ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸:
گرفتم اینکه شب در خواب کردم پاسبانشرا
Farhad Abbasi در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۴۷ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:
سلام
جناب یغمایی مصرع اول به ما میگه رونده با لغزش مواجه میشه و مصرع دوم تاکید بر آن است.
آنکه هر گام بلغزید درین کوی برفت
صنعت راهروان لغزش گامست اینجا
سپاس
Farhad Abbasi در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۵۳ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:
عرض ادب.
بیت اول از نسخه وجدی.
بدیر آ از حرم زاهد که می برقع گشود اینجا
از آنجا آنچه میجویی بمیخواران نمود اینجا
بیت دوم مصرع اول.
همان زنگی که آنجا در دل اسلامیان بینی
بیت پنجم مصرع دوم.
مگر روزی مزار کشتگان عشق بود اینجا
باسپاس
علی قاسمی در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۵۶ دربارهٔ میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۶:
گوهر خود را هویدا کن ،کمال این أست و بس
خویش را در خویش پیدا کن ،کمال این أست و بس
این بیت به زبان دیگر :
«اگر از خویشتن خود بیرون نیایی هرگز کشف نخواهی کرد که کی هستی... من فکر میکنم که برای دیدن کامل یک جزیره باید از آن جزیره جدا شد، ما نمیتوانیم خود را ببینیم مگر آن که از قید خود رها شویم.»
◽️(قصهٔ جزیرهٔ ناشناخته، ژوزه ساراماگو، ترجمهٔ محبوبه بدیعی، نشر مرکز، ۱۳۹۷، صفحه۴۴)
.
احمد خرمآبادیزاد در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۳۷ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۴۲۱:
در فرهنگ نظام (سید محمّدعلی داعیالاسلام) ضمن اشاره به املای «زَلَّت»، واژه عربی «زَلّة» را چنین معنی کرده است: «خوراکی که از مهمانی میماند و آنرا میبرند.»
شادروان دکتر معین «زَلَّت» را ولیمه میداند.
امیر علیزاده در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۲۱ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۵:
دلی دارم خریدار محبّت
کزو گرماست بازار محبّت
بوَد با شربت دیدار یا مرگ
دوای درد بیمار محبّت
خلاصی نیست تا مردن ازین قید
مبادا کس گرفتار محبّت
لباسی بافتم بر قامت دل
ز پود محنت و تار محبّت
بجز گلهای رنگارنگ حسرت
بَری نبْوَد بهگلزار محبّت
به دارِ غیرتم کش همچو منصور
که کردی کشف اسرار محبّت
تغافل رخنه در جانم نمیکرد
اگر میکردم انکارِ محبّت
غلط کردم، رخِ طاقت سیه باد
که کردم با تو اظهار محبّت
تقی، زینات گلی خواهد شکفتن
مکش از پای دل خار محبّت.
#تقی_اوحدی
تقیالدین اوحدی بلیانی (مولف تذکره ارجمند عرفاتالعاشقین و عرصاتالعارفین)
📚 مجموعۀ اشعار فارسی
جُنگ دستنویس کتابخانه ادبیات دانشگاه استانبول به شمارۀ ۱۹۸۷
کتابت شده در ۱۱۲۴ ق.
هادی اسدی در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۵۳ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هشتم در شکر بر عافیت » بخش ۱ - سرآغاز:
عطایست هر موی از او بر تنم
چگونه به هر موی شکری کنم
هرروز این بیت زیبا رو با خودم مرور میکنم
هادی اسدی در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۴۸ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۲۷ - حکایت درویش صاحبنظر و بقراط حکیم:
نه این نقشْ دل میرباید ز دست
دل آن میرباید که این نقش بست
چقدر این بیت قابل تامله واقعا لذت میبرم 😍
سیدعلی میرحسینی در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۴۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۷:
سلام به همه :فراغتی و کتابی و گوشه چمنی. دو یار زیرک فراغتی یافته هر کدام جامی در دست و گوشه چمنی نصیب شان شده می نشینند با هم کتاب میخوانند؟ حتی کتاب شعر و غزل؟ آن هم در حالت می زدگی؟ به نظرم اگر به جای کتابی، "کناری" باشد به غرض از با هم بودن دو یار نزدیک تر است.
S J در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۴۴ دربارهٔ عبید زاکانی » اخلاق الاشراف » باب سوم در عفت - مذهب مختار:
لطفا به عنوان یک سایت امین در ادب پارسی از سانسور محتوا خودداری کنید
بابک چندم در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۰۶:۰۶ دربارهٔ رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۳۱:
وَرَز رود:
وَرَز اگر همان وَراز ( warāz) پهلوی باشد که در فارسی تبدیل شده به گُراز...
یعنی گراز رود، رودی که در امتدادش گراز دارد
اما اگر ورز (warz) باشد که در فارسی شده بَرز، یعنی زراعت/ کشاورزی
رودی که کنارش کشاورزی/زراعت می کنند
بابک چندم در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۰۵:۵۰ در پاسخ به nabavar دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۷:
دوست من
به این دو بیت نگاه کن:
"شهنشاه و رستم بجنبد ز جای
شما با تهمتن ندارید پای
نماند یکی زنده از لشکرت
ندانم چه آید ز بد بر سرت"
گرد آفرید به سهراب اخطار می دهد که رستم میاید که همه لشگرش را نیست و نابود و هلاک کند، درست؟
اما در آن ویدیوئی که معرفی کردی ***طرف به سمت چپ گاو سوزن میزند که گازی را که در معده اولش تولید ولی دفع نشده را رها کند تا گاو خفه نشود و بمیرد...
خوب این دو مغایر یکدیگرند دیگر ...یعنی رستم میاید که سهراب را هلاک کند نه اینکه بادش را خالی کند که او خفه نشود و نمیرد...
گرفتی؟
خورَد هم به تنهایی یعنی خوردن، برای زخم خوردن باید آنرا مشخص کرد که مبهم نباشد، چرا که گاو می تواند از پهلوی خویش لگد بخورد، تنه بخورد، سُر بخورد، هُل بخورد، قِل بخورد و...
"خورَد گاوِ نادان ز پهلوی خویش" مبهم است چرا که مشخص نمی کند کدامیک از اینها را میخورد...
پس برای منظور شما میباید مثلاً یک چنین چیزی میاورد:
"خورد تیغ گاو نادان ز پهلوی خویش"
اگر قانع نشدی راهنمایی کن، من گوش شنوا دارم...
باری
*** شاید این برایت جالب باشد:
هر یک گاو در روز صدها بار باد گلو میزند که حدود ۵۰۰ لیتر گاز متائین در اتمسفر رها می کند، این گاز گلخانه ای هم از دلایل اصلی گرمایش زمین و تغییرات جوی است.حدود ۱۵٪ کل گازهای گلخانه ای در اتمسفر تولیدی همین حدوداً ۱ و نیم میلیارد حضرات است...🤗
سرت شاد
جلال ارغوانی در ۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۳ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۳۲ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷: