علی رحیمی در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۲۳ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب چهارم در تواضع » بخش ۶ - حکایت دانشمند:
سلام
لطفا «سر از کوی صورت به معنی کشید» را برای من معنی میکنید؟ ممنونم.
Alireza AS در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۰۰ در پاسخ به محمد هارون صادقی دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۰:
از نظر عروضی نیز «این» درست است.
احمد اسدی در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۵۸ دربارهٔ عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱:
در نگارش بیت چهارم، واژه "که" جا افتاده است. مصراع اول میبایست به این شکل اصلاح گردد:
زو هر آن حلقه که بر گوشهٔ مه میافتاد
جدای از آنکه جا افتادن این واژه مشکل وزن شعر ایجاد میکند، لازم به ذکر است که در تصویر نسخه کاغذی که در همین صفحه ارائه شده است نیز واژه "که" در مصراع اول بیت درج شده است.
ابن فردوس در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۵:۳۱ دربارهٔ قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۱۱۵ - در منقبت امیرالمؤمنین علی و یازده فرزند معصوم او علیهم السلام و مدح نقیب النقباء ری شرف الدین مرتضی رحمة الله علیه گوید:
دربارۀ بیت 10 (شده زاهد وقت...) مصحح در پاورقی نوشته اند که: محتمل است بیت و تالی اش از قسمت مدح شرف الدین باشد و در اینجا اشتباهاً ذکر شده است.
احمد خرمآبادیزاد در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۰۵ دربارهٔ ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۹۵ - مناجات به درگاه قاضی الحاجات:
بیت شماره 53 به شکل کنونی آشفته و نامفهوم است. به استناد نسخه خطی مجلس به شماره ثبت 5379، شکل درست آن عبارت است از:
دشمن اندر خانه مپسندد کسی/خانه را ویرانه مپسندد کسی
دکتر حافظ رهنورد در ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۴۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶:
جان بیجمال جانان میل جهان ندارد
هر کس که این (میل جهان را) ندارد حقا(بهدلیل این است) که آن(همنشینی جانان را) ندارد.
جان در ادبیات ایرانی آنچیزیست که به جسم حیات و زندگانی میبخشد و جسم بهواسطهی آن ارزشمند است. برخی گفتهاند جان همان روح است؛ و بل بیش از این...
گفت: بهنام خداوند جان و خرد
میل جهان ندارد همان معکوس دل ما به دور رویت ز چمن فراغ دارد است.
ای دل طریق رندی از محتسب بیاموز. او ریا میکند. تو ادب از بیادب بیاموز و ریا نکن. روراست باش. ای دل زرِ درون تو همانا محبت و عشق است. بخیل نباش دریغ مکن. از احوال قارون عبرت گیر که گنجش در اعماق زمین گم شد (باز هم غیرمستقیم ادب از بیادب بیاموز) عشق بورز. عاشق شو ومحبت کن
عاشق شو ار نه روزی کار جهان سرآید
vafa در ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۳۶ در پاسخ به حبیب حسین تبار دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » ترکیبات » شرح پریشانی:
جناب، شما که خودتون میدونید "انگ تحجر" بهتون میخوره، پس چرا اندکی در این باره از زاویههای دیگه فکر نمیکنید؟
یک بانوی توانمند، چه در خانه و چه در بیرون، نخست با نامش در برابر خودش و باقی مردم شناخته میشه! و جالب اینجاست که نام یک خانم نه باعث تحریک کسی میشه نه آسیبی میرسونه و از لحاظ منطقی هیچی دلیلی وجود نداره که این کار رو توجیه کنه:)
علی اکبر ایزدی در ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۳۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۶۵:
درود و مهر خدا بر شما...
به عقیده من در بیت چهارم اینگونه بوده که:
گر،که قافی،من تو را چون آسیا
آرم اندر چرخ و ویرانت کنم...
سپاس
nabavar در ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۲۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹:
رازسربه ُمُهرگاهی دو دست بر سر خود میزنم ز عشق
درمان ولی حواله به تقدیر میشود
این عاشقی به درد دوایی نمی دهد
گویی که چاره اش نه به تدبیر می شود
با خود به آشکار و نهان گفته ام که عشق
وَهم است و آرزوست که تفسیر می شود
عاقل چو پای در گِلِ دلدادگی نهاد
هر تارِ زلفِ یار چو زنجیر می شود
در حسرتی مدام فرو رفته در خیال
بُرنا قدی چو سرو چمان، پیر می شود
هجر است و اشک و ناله ی شب در فِراق یار
گویی که آهِ سَرد، چو شمشیر می شود
گفتم: که عشق خود سبب رنج و ماتم است
گفتا : وصالِ یار چو اِکسیر می شود
گفتم : ” نیا “ چو راز دِلَت بر مَلا کنی
آن راز سر به مهر جهانگیر می شود
مهرناز در ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۴۸ دربارهٔ نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۶۱ - بیرون آمدن اسکندر از ظلمات:
شنیدم که خضر آمد از دور و گفت
که این سنگ را خاک سازید جفت
کفی خاک با او چو کردند یار
به هم سنگیش راست آمد عیار
شه آگاه شد زان نمودار نغز
که خاکست و خاکش کند سیر مغز
میشه معنی این دو بیت رو توضیح بدین
شهرام آراسته در ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۴۳ دربارهٔ شاطر عباس صبوحی » دوبیتیها » فال قهوه:
ای خنده زده لعل تو بر حقه ی یاقوت
یاقوت لب لعل تو مرجان مرا قوت
یاقوت لب لعل تو مر جان روانست
یاقوت نهم نام لب لعل تو یا قوت
تا روت گر از دیده ی تاروت بدیدی
صد ساحری آموختی از فتنه ی جادوت
قربان وفا تم به وفاتم نظری کن
تا بوت مگر بشنوم از رخنه ی تابوت
صد دل چو دل ریش جفا کیش سنائی
قربان کششهای کمانخانه ی ابروت
امین آب آذرسا در ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۰۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵:
شماره ابیات فراموش شده اند.
امیرحسین صباغی در ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۴۶ دربارهٔ ایرج میرزا » مثنویها » شمارهٔ ۳۶ - حُرمتِ ربا:
اینکه این شعر از ایرج میرزا نیست و از همون سناییه خیلی واضحه. چرا اصلا توی دیوانش هست؟
فرهود در ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۰۴ در پاسخ به بنفشه رضایی دربارهٔ کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۶:
ندهم صحبت جانان به همه مُلک جهان
ناسپاس است که جانی به جهانی بدهد
ابنیمین
احمد خرمآبادیزاد در ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۱۵ دربارهٔ سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » رباعیات » شمارهٔ ۴۳:
1-مصرع نخست بیت نخست به شکل کنونی کاملا نامفهوم است (البته با توجه به هزل بودن شعر و نیز رباعی بعدی).
2-مصرع دوم به پیروی از ایراد مصرع نخست، مشکل دارد.
3-با توجه به معنی مرکزی واژۀ «لوک» («کج»)، عبارت «حم و لوک» درست نیست (به احتمال بسیار زیاد، یک اشتباه چاپی است).
4-در مصرع دوم بیت دوم، «گل شوک» درست است. «شوک» به معنی خار است. با این ویرایش، نفرین در این مصرع به روشنی نشان کامل میشود.
5-با توجه به این نکات و، به استناد دو نسخه خطی مجلس به شماره ثبت 62922 و 80739، شکل درست این رباعی چنین است:
ای همچو مِهین مار برآویز و خشوک/بر زهر چو ماری و چو ماهی همه سوک
شست از طلب ترا شکستم خم و لوک/جای تو در آب تیره باد و گلِ شوک
*این حاشیه پس از ویرایش، حذف نخواهد شد تا به عنوان سندی برای پژوهشگران باقی بماند.
بنفشه رضایی در ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۳۹ دربارهٔ کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۶:
فکر کنم بیت آخر بجای مجبت باید صحبت بیاید
هم از نظر وزن و هم معنی
شاهین معت در ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۴۶ در پاسخ به سعید دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۱:
آقای سعید سلام
پی معنی این بیت بودم که تفسیر شما بهترین بود. سپاس.
رضا سودمند در ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۴۰ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » هوشنگ » بخش ۳ - بنیان کردن آهنگری و صنعتهای دیگر به دست هوشنگ:
سلام به دوستان فرهیخته.از حاشیه گذاریهای علمی که انجام دادین بسیار لذت بردم.سپاس فراوان
احمد خرمآبادیزاد در ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۱۹ دربارهٔ ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۹۷ - تتمه حکایت عبدالمطلب با ابرهه:
1-مصرع دوم بیت 17 به شکل «پژمری شاهی و دارایی کند» قطعا نادرست است.
واقعا معلوم نیست که چه پدیدهای باعث شده که واژۀ «پرمری» در نسخه خطی به «پژمری» تبدیل شود و سرانجام به جایی برسیم که مصرع را معنی کنیم «افسردگی، به پادشاهی و ثروت میرسد». این در حالی است که شاعر در مصرع دوم بیت 19 میگوید: «پشه شیر افکن شود پرمور شاه».
به استناد لغتنامه دهخدا، معنی دوم واژۀ «پرمر» (با تلفظ parmar یا parmor)، عبارت است از «زنبور عسل». و البته، «پرمور» نیز به همان معنی است.
2-مصرع نخست بیت 26، به شکل «از من افتاده است پاس اشتران» بدون مفهوم و نادرست است. در واقع، در نسخه خطی به شکل «از منِ افتاده است این اشتران» بوده که عملا به نوعی تایید کننده مصرع نخست بیت 12 میباشد. وانگهی، شاعر در بیت شماره 27، به گرفتن شترها اشاره میکند.
3-مصرع دوم بیت 26 نیز به شکل «او به پاس خانۀ خود بی گمان» کاملا غلط بوده و شکل درست آن عبارت است از «او بپاسد خانۀ خود بی گمان». در اینجا، «بپاسد» از مصدر «پاسیدن» است. به یاد داشته باشیم که «به پاسِ» یعنی «به احترامِ».
4-در مصرع نخست بیت 56، «لای و گل» به معنی «گل و لای» درست است.
5-در لغتنامه دهخدا به واژۀ «لوک» به خوبی اشاره شده است. اگر سه واژۀ «لوک»، «لوش» و «لوچ» به دقت نگاه کنیم، پی خواهیم بُرد که همگی دارای معنی مرکزی «کج» میباشند و تنها واجِ پایانی در آنها تغییر کرده است. بنابراین، «لوک» یعنی «دارندۀ دست یا پای کج»، «لوش» یعنی «لب شکری، دارای لبِ کج» و «لوچ» یعنی «دارای چشمِ کج، دو بین». [به واژههای «پوک»، «پوش» و «پوچ» هم دقت کنید]
*این حاشیه پس از ویرایش، حذف نخواهد شد تا به عنوان سندی برای پژوهشگران باقی بماند.
مهرناز در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۱۳ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶: