گنجور

حاشیه‌ها

یزدانپناه عسکری در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۳ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۰۴:۰۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۳۷:

11- خمش از سخن گزاری تو مگر قدم نداری - تو اگر بزرگواری چه اسیر تنگنایی 

***

[یزدانپناه عسکری]

وارستگی، سالک چیزی ندارد که اسیر تنگنا شود. تنها چیزی که دارد کمال است.

_______

شهریور در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۳ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۰۲:۲۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۲:

شاید بشود اینطور هم خواند:

راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست

آنجا جز آنکه «ره» بسپارند چاره نیست

گر چه این ضبط را پیش از این در هیچ نسخه‌ای ندیده‌ام. حدسی بود که پنداشتم شاید راهی به دهی باشد

پارسا پوستی در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۳ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۰۴ دربارهٔ میرزاده عشقی » دیوان اشعار » غزلیات و قصاید » شمارهٔ ۲۸ - عشق وطن:

این جمله خیلی جای فکر و تأمل دارد

خاک وطن که رفت چه خاکی به سرکنم 

#مراقب خاک وطن باشید

مجتبی در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۳ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۰۰ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۵۹ - دکان ریا:

«هیچ نگرفت و گرفتند آنچه داشت» چه مصرع ناب و جانسوزی...

پروانه اسماعیل زاده در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۱۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۴:

ما درِ خلوت به روی خلق ببستیم/از همه باز آمدیم و با تو نشستیم

هر چه نه پیوند یار بود بریدیم/وآنچه نه پیمان دوست بود شکستیم

مردم هشیار از این معامله دورند/شاید اگر عیب ما کنند که مستیم

مالک خود را همیشه غصه گدازد/ ملک پری پیکری شدیم و برستیم

شاکر نعمت به هر مقام که بودیم/ داعی دولت به هر طریق که هستیم

در همه چشمی عزیز و نزد تو خواریم / در همه عالم بلند و پیش تو پستیم

ای بت صاحب دلان مشاهده بنمای / تا تو ببینیم و خویشتن نپرستیم

دیده نگه داشتیم تا نرود دل / با همه عیاری از کمند نجستیم

دوستی آن است سعدیا که بماند / عهد وفا هم بر این قرار که بستیم

تصحیح یوسفی

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۵۳ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۲۷ - حکایت:

چنین است گردیدنِ روزگار

سبک سیر و بد عهد و ناپایدار 

 

منه بر جهان دل  که بیگانه ای است

چو مطرب که هر روز در خانه ای است

 

 نه لایق بود عیش با دلبری 

که هر بامدادش بُوَد شوهری

Amirali Kiani در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۸:۲۰ در پاسخ به حمیدرضا دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۳:

با درود. این شعر در دوره ابتدایی استاد فرامرز پایور در دستگاه شور استفاده شده . 

حمیدرضا در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۵۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴:

آقای محمدرضا ضیاء در کانال حافظ‌خوانیشان در شرح این غزل اشاره می‌کنند که حافظ این غزل را در استقبال از غزلی از شاعری با نام اسماعیل بابا قزوینی با این مطلع سروده است:

که می‌برد خبر آن شوخ‌چشم رعنا را

که بی جمال تو خون گشت جان و دل ما را

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۴۱ در پاسخ به نونا دربارهٔ سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۳۹ - گفتار اندر ملاطفت با دشمن از روی عاقبت اندیشی:

اگر بزرگ و صاحب منصبی که به اطاعت و حکمِ تو گردن نهاده, عزیز و محترم شماری, دیگر بزرگان نیز بخاطر این رفتارِ خوبِ تو به تبعیت از او به اطاعتِ تو در می آیند.

فاطمه زندی در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۱۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۷:

#غزل شمارۀ۲۰۷

 

وزن :مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن

(هزج مثمن سالم )

 

    ۱_تو را خود یک زمان با ما سر صحرا نمی باشد

 

چو شمست خاطر رفتن به جز تنها نمی‌باشد

 

صحرا :باغ ،بیرون شهر .چو شمست: تو را مانند خورشید ضمیر «ت» متعلق به نمی‌باشد است. و مصرع چنین است: «چو شمس خاطر رفتن به جز تنها نمی باشد» معنای بیت ی برای لحظه‌ای میل نداری که با ما در باغ و دشت گردش کنی به خورشید می‌مانی که همیشه تنها حرکت می‌کند.

 

۲_دو چشم از ناز در پیشت فراغ از حال درویشت

 

مگر کز خوبی خویشت نگه در ما نمی‌باشد

 

دو چشمت از ناز در پشت: ضمیر« ت »متعلق به «چشم» است دو چشمت از ناز در پیش (است) ناز در اینجا یعنی« بی‌اعتنایی» و البته یادآور معانی «زیبایی و عشوه» هم هست درویش: فقیر، نیازمند. معنای بیت: چشم‌هایت را از روی بی‌اعتنایی و ناز به رو دوخته‌یی و می‌روی( به این سو و آن سو نگاه نمی‌کنی ،حتی گوشی چشمی به عاشق خود نداری) نسبت به حال و روز عاشق نیازمند توجهی ندارید، لابد از بس محو زیبایی خود شده‌ای نگاهی به ما نمی‌اندازی.

 

۳_ملک یا چشمه نوری پری یا لعبت حوری

 

که بر گلبن گل سوری چنین زیبا نمی‌باشد

 

مَلَک فرشته. چشمۀ نور کنایه از «خورشید »پری :جن ،استعاره از «زن بسیار زیبا» خصوصیت پری گریزان بودن و از چشم مردم پنهان ماندن است .لعبت: محبوب زیبا روی. این واژه در اصل به معنای «عروسک» است

حور:زنان سیاه چشم بهشتی، در فارسی به صورت مُفرد به کار می‌رود« لعبت حور» زیبا روی سیاه چشم بهشتی .گلبن: درخت گل. گل سوری: نوعی نوعی گل سرخ پرپر که بسیار خوشبوست، گلبن درخت گُل. گُل ِ سوری: نوعی گل سرخ پُرپَر که بسیار خوش بوست. معنای بیت :تو فرشته هستی یا خورشید، پری هستی یا زیبا رویِ سیاه چشمِ بهشتی ؟(نمی‌توانم تو را به درخت گل تشبیه کنم) زیرا حتی گل سوری بر درخت گل این همه زیبا نیست.

 

۴_پری رویی و مه پیکر سمن بویی و سیمین بر

 

عجب کز حسن رویت در جهان غوغا نمی‌باشد

 

پری رو: دارای چهره‌ای زیبا مانند پری .مه پیکر: دارای تنی به زیبایی و روشنی ماه.

 سمن: یاسمن، نام درختچه و گلی معطر به رنگ سفید یا زرد .سمن بو :خوشبو مانند گل یاسمن. سیمین بر: سیمین تن ،سفید اندام.

 

۵_چو نتوان ساخت بی رویت بباید ساخت با خویت

 

که ما را از سر کویت سر دروا نمی‌باشد

 

دروا :معنای سرگشتگی ،حیرت در اینجا مناسب نیست. بنابراین «دروا» را در اینجا به معنای «بلند شدن، برخاستن» است دروا مخفف« اندر وای» در هوا ،به معنای« معلق» است .بنابراین می‌توان گفت که خود را به غبار و خاک نشسته در سر کوی یار تشبیه کرده است با این تفاوت که به هیچ قیمت حاضر نیست از سر کوی او برخیزد و به هوا بلند شود .معنای بیت: وقتی بی تو نمی‌توان به سر برد چاره‌یی جز ساختن با خلق و خوی تو و تحمل بی‌مهری و آزار تو نیست ،زیرا ما قصد نداریم از سر کوی تو برخیزیم و برویم (حاضر نیستیم از تو چشم بپوشیم).

 

۶_مرو هر سوی و هر جاگه که مسکینان نیند آگه

 

نمی‌بیند کست ناگه که او شیدا نمی‌باشد

 

جاگه :مخفف« جایگاه» مسکینان: بینوایان، فقیران .در اینجا به معنای« نظربازان و صاحب نظران» به کار رفته است.

 شیدا: عاشق.

 معنای بیت: به هر طرف و هرجا نرو، زیرا نطربازان بینوا آگاه نیستند( که تو چه فتنه‌ای هستی)، کسی نیست که چشمش ناگهان به تو بیفتد و عاشق و دلباخته تو نشود.

 

 

۷_جهانی در پیت مفتون به جای آب گریان خون

 

عجب می‌دارم از هامون که چون دریا نمی‌باشد

 

 

جهانی :مردم یک جهان، آدم‌های بسیار.

 در پِیَت: به دنبال تو ،مفتون: شیفته. هامون: خشکی (در مقابل دریا ‌)نمی باشد: نمی‌شود.

 

 

۸_همه شب می‌پزم سودا به بوی وعده فردا

 

شب سودای سعدی را مگر فردا نمی‌باشد

 

سودا: پختن آرزوی بی حاصل و دور و دراز در سرپروراندن، دل خود را به امید چیزی خشک کردن .

سودا :فکر و خیال، جنون عشق.

 معنای بیت: تمام شب نمی‌برد و به امید وعدۀ فردای تو آرزوی دور و دراز در سر می‌پرورانم، آیا شب جنون عشق سعدی هیچگاه پایانی ندارد و صبح وصال طلوع نمی‌کند.

 

۹_چرا بر خاک این منزل نگریم تا بگیرد گل

 

ولیکن با تو آهن دل دمم گیرا نمی‌باشد

 

منزل :مراد« کوی یار یا محل اقامت او»است آهن دل :کسی که دلش از آهن است. بی‌رحم. گیرا: مؤثر .

معنای بیت: باید آنقدر بر خاک این کوی گریه کنم و اشک بریزم تا گِل همه جا را بگیرد اما (افسوس) که دم گرم من در آهن دل تو اثر نمی‌کند (دلت نرم نمی‌شود).

 

بشرح محمدعلی فروغی حبیب یغمایی

 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

بردیا در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۲۵ دربارهٔ اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸:

عالیست

عبدالرضا ناظمی در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۳:۴۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۰:

اختلاج عین

عبدالرضا ناظمی در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۳:۴۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۰:

دو ماهنام
ة فرهنگ و ادبیات عامه
سال5، شمـارة81،بهمن و اسفند8316
باورهای عامیانه دربارۀ اختالج و بازتاب آن در ادبیات فارسی
محمد رضایی
امید ویسکرمی
حسین کیا

مجتبی در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۳:۴۳ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۰:

دوستان لطفا اینقدر به جناب شیخ اجل سعدی بزرگوار گیر ندهید سر این موضوع که فرموده اعضای یکدیگرند، و بخواهید بگید که اعضای یک پیکرند درسته! به هر حال استاد فرموده اعضای یکدیگرند. بالاخره باید قبول کرد که سعدی بزرگوار هم یک انسان بودند و انسان جایزالخطاس. کما اینکه جاهای دیگه ای در نوشته های ایشان هست که می توان بدان ایراد گرفت. مهم اینجا منظور استاد هست که کاملا گویا و درست هست و همه هم می فهمند. 

مجتبی در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۳:۳۳ در پاسخ به کورش دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۰:

جالب بود کورش

جهن یزداد در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۳۱ دربارهٔ امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۱۸:

هرچند مایه نهادنش از پهلوانان  باستانی ایران  و خواریش را نزد  ترکان  بسیار خوار میشمارم و هیچ  نمیپسندم  بویژه که پیوسته کمترین بندگان ترک را صد  رهه  بیژن و رستم میانگارد
کوهست درنگ را چو گویی هان
بادست شتاب را چو گیی هین

ج بختیار در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۱۲ در پاسخ به omid دربارهٔ غبار همدانی » غزلیات » شمارهٔ ۳۴:

اساتید بزرگ و بی بدلیلی که در کنسرت هنرنمایی میکنند، علاوه بر اسدالله ملک فرهنگ شریف و جهانگیر ملک هستند. زندگان سلامت و رفتگان روحشان در ارامش ابدی.

سمنا مستان در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۰۵ دربارهٔ قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۴ - ‌در ستایش شهنشاه ماضی محمد شاه غازی فرماید:

بیت دوم

هنوز نامده در چشم من «روم» از هوش

 

ینی از هوش میرم

وزن شعر هم درست میشه

معناشم درست میشه

۱
۴۹۹
۵۰۰
۵۰۱
۵۰۲
۵۰۳
۵۲۶۵