مشو مغرور ملک و گنج و دینار
که دنیا یاد دارد چون تو بسیار
خدا را زان پَرست از جانِ پُر نور
که استحقاق دارد وز طمع دور
به هر کاری خدا را یاد میدار
خدا را تا توی از یاد مگذار
به کاری گر مدد خواهی ازو خواه
که به زین در نیابی هیچ درگاه
اگر از خویش خشنودی تو ای دوست
یقین میدان که آن خشنودیِ اوست
به طاعت خوی کن وز معصیت دور
که ندهد طاعتت با معصیت نور
ز بستُندی مشو بس زود در خشم
که ناری هیچ کس را نیز در چشم
مکن از کینهی کس سینه پرسوز
که خود در سوختن مانی شب و روز
حریصی را مکن بر خویشتن چیر
که جان پاک تو گردد ز تن سیر
دروغ و کژ مگو از هیچ راهی
که نبود زین بتر هرگز گناهی
حسد گر بر نهادت چیر گردد
دلت از زندگانی سیر گردد
چو کاری را بخواهی کرد ناکام
ببین تا بر چه سان دارد سرانجام
ز بیصبری دلت گر سخت خستهاست
صبوری کن مگر در وقت بستهاست
اگر خواهی که یک همدم گزینی
خردمندی گزین تا غم نبینی
به صد نااهل در شو در زمانه
که تا اهلی بیابی در میانه
کسی را امتحان ناکرده صد بار
مگردانش برِ خود صاحباسرار
مگردان هیچ احمق را گرامی
که احمق در غلط افتد ز خامی
مگو هرگز به پیش ابلهان راز
مده هرگز جواب احمقان باز
مکن کس را ز عام و روستا چیر
که خلقی را به ظلم از جان کند سیر
به سنگ و هنگ باش و هیچ مشتاب
بسر می در مدو مانند سیماب
به معیار خرد گر سخته گردی
چو نیل خام حالی پخته گردی
مریز از پشت خود این آبپاره
که در پشت تو گردد پشتواره
به هر کاری که اندر شهوت آیی
چو خویشی را دهی از خود جدایی
زفان را خوی کم ده بر سخن تو
ز سی دانش در سی بند کن تو
نخست اندیشه کن آنگه سخن گو
بسی پرسیدن و گفتن مکن خو
سخن خوش گوی چندانی که گویی
که خوش گوییست اصل هر نکویی
مگوی از هیچ نوعی پیشِ زن راز
که زن رازت بگوید جمله سرباز
بدین فرزند را دل دار زنده
که آن نقشی بود در سنگ کنده
پسر را از قرینِ بد نگهدار
که مردم از قرین گردد گنهکار
گرامی دار پیرانِ کهن را
که در پیری بدانی این سخن را
سخن کم گوی چون گویی نکوگوی
نه نیک و بد چنانک آید فرو گوی
سخنهای بزرگان یاد میگیر
ز هر یک نکته صد استاد میگیر
کسی کاو در هنر بُردهست رنجی
بخر یک نکتهی آنکس به گنجی
کسی را کز تو عزت یافت یک بار
به نادانی مکن خوارش فلکوار
کسی با تو سخن گوید براندیش
مگو کاین را شنودستم از این پیش
کسی را کازمودی چند و چونش
مکن زنهار دیگر آزمونش
مکن بدگوی را نزدیک خود رام
که بد گوید ترا هم در سرانجام
مبادت هیچ با نادان سر و کار
که تا زو ناردت جان کاستن بار
کسی کاو کار بد گوید که چون کن
مده بازش، ز پیش خود برون کن
سخنچین را مده نزدیک خود جای
که هر روزت بگرداند به صد رای
همی عیب کسی کان ناپدیدست
که حق داند که چونش آفریدست
سوی هر کس چنان گردان نظر را
که بهتر بینی از خود هر بتر را
گمان بد مبر بر کس نکو بر
حلیمی کن ز کمتر کس فرو بر
به رغبت بر همهکس مهربان باش
همهکس را چو خورشید جهان باش
اگر خواهی که گردد کعبه آباد
دل اهلِ دلی از خویش کن شاد
نظر از روی نامحرم نگهدار
مشو از یک نظر در زیر صد بار
مکن غیبت مده بیهوده دشنام
که در حسرت فرومانی سرانجام
به طیبت کردن ار شمعی فروزی
از آن طیبت چو شمعی هم تو سوزی
مده بر باد عمر را رایگانی
که کس نشناخت قدر زندگانی
به پاسخ زیردستان را نکو دار
مگر بپسنددت مرد نکوکار
میفکن در سخن کس را به خواری
خودافکن باش گر استاد کاری
به چشم خُرد منگر سوی کس هم
که چون طاووس میباید مگس هم
مگو بیهوده کس را ناسزاوار
به هرزه هم مرنجان هم میازار
اگر پیش تو آید احمقی باز
تکبر کن به پیش احمق آغاز
وگر پیش تو آید مرد یزدان
فروتن باش خود را خاک گردان
اگر گرد کسی بسیار گردی
اگرچه بس عزیزی خوار گردی
اگر بسیار کس را سر دهی باز
ز دردسر فراوان سر نهی باز
به پیران کن تقرب تا توانی
که ایشانند آگاه از جوانی
به درویشان رسان از مال بهری
که تا مالت نگردد مار و زهری
توانگر چون برت آید به خدمت
مدار او را برای سیم حرمت
ور آید پیش تو درویش خسته
بپُرسش تا نگردد دلشکسته
کسی کو بر تو حق دارد به آبی
فراموشش مکن در هیچ بابی
مجوی از عیب بر موری فزونی
که در قدرت تو چون موری زبونی
نکوبین باش گر عقلت بجای است
که گر بیعیب میجویی خدای است
مکن در هیچ کاری ناسپاسی
رضا ده در قضا گر حقشناسی
اگر قبضیت باشد ناگهانی
به گورستان شو و بگری زمانی
مخند و تا تویی اندوهگین باش
به کنجی در شو و تنهانشین باش
چو خواهی کز بلا یابی رهایی
اسیران را ز زندان ده جدایی
زمانی در سیاست کن توقف
که تا از پس نمانی در تأسف
مچخ با هیچ کس در گفت بسیار
که نبود سر سگی کردن بسی کار
مکن گستاخ کودک را برِ خویش
که در گِل کرده باشی گوهرِ خویش
مکن در وقت پاسخ پیشدستی
که شرط است آن که یک ساعت باستی
سخاوت کن که هر کس کاو سخی بود
روا نبود که گویم دوزخی بود
دلت خرسند کن تا جان نپوسد
که خرسندیاست گنجی کان نپوسد
مگو از خویش بسیاری به پاکی
بدان خود را که مشتی آب و خاکی
مکن ز اندیشهی بیهوده دل ریش
که خود اندیشه داری از عدد بیش
مخور حسرت ز غمهای کهن بار
که نبوَد این سخنها را بن و بار
چو عیسی باش خندان و شکفته
که خر باشد ترشروی و گرفته
به خوبی و به زشتی تا توانی
مده اقرار بر کس تا ندانی
اگر دلزندهای در پردهی راز
ز مرده جز به نیکویی مگو باز
سخن گر مست گوید، چون نکو گفت
به جان بپذیر و آن منگر که او گفت
اگر خصمی شود بر تو بداندیش
به نیکویی زفانبندش کن از خویش
مدان زنهار خصم خُرد را خوار
که شهری شعلهای سوزد به یک بار
ز بهر خلق نیکویی رها کن
نکویی خاص از بهر خدا کن
بترک هرچ گفتی تا توانی
دگر مندیش از آن گر کاردانی
چو در ره میروی سر پیش میدار
مبین در خلق و دل با خویش میدار
طعام افزون مخور ناگاه و ناساز
که آن افزون ترا بیشک خورد باز
چو شب در خواب خواهی شد به عادت
بگو از صدق دل قول شهادت
به وقت صبح سر از خواب بردار
که آن دم بهترست از خفته مردار
چو هنگام نماز آید فرازت
مکن زندیشهها باطل نمازت
ز کار عاقبت اندیش پیوست
که هر کاو عاقبتاندیش شد رست
همیشه حافظ اوقات خود باش
به فکرت در حضور ذات خود باش
برون را پاک میدار از شریعت
بپرهیز از پلیدی طبیعت
درون را نیز در معنی چنان دار
که خجلت ناردت گر شد پدیدار
چنان وقتی بدست آرد زمانه
که گر گویند رو، گردی روانه
اگر زر داری و گر پادشاهی
بکن چیزی که باز آن کرد خواهی
زفانت چون شود در نزع خاموش
همه اندیشهها را کن فراموش
مترس آن ساعت و امید میدار
چراغی را فرا خورشید میدار
که هر کاو جان دهد بر شادمانی
بسی لذات یابد جاودانی
به کارست این مثل اینجا که گویی
به جان کندن بباید تازهرویی
مدار از غافلی پند مرا خوار
یکایک کار بند و بهره بردار
ترا گر در ره اسرارِ کارست
مدان کس را که به زین یادگارست
بدان این جمله و خاموش بنشین
زفان در کام کش وز جوش بنشین
صبوری پیشه کن اینک طریقت
خموشی پیشه گیر اینک حقیقت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
این شعر، پند و سخنانی حکمتآمیز است که به مال و قدرت دنیا دل مبند، چون تو نیز مانند همگان رفتنی هستی. در همه کار به یاد خدا باش و از او یاری بخواه. از خشم، حسد، دروغ و غیبت بپرهیز که دل را تباه میکنند. با نادانان و سخنچینان نشست و برخاست مکن و راز خود را نگهدار. همدم دانا برگزین و از پند بزرگان بهره ببر. با همه مهربان، فروتن و خوشرفتار باش.
کم حرف بزن و سنجیده سخن بگو. قانع باش و عمرت را بیهوده تلف مکن. گناه مکن و دل دیگران را میازار. در راه راست قدم بردار، به عبادت و اندیشه بپرداز و سکوت را پیشه کن.
فریب ثروت و مقام و پول را مخور، زیرا دنیا چنین افرادی را بسیار بهیاد دارد که بودهاند و الان از میان رفتهاند.
خدا را با جان با ایمان خود از روی آن بپرست که شایسته پرستش است نه برای طمع و گرفتن پاداش.
در هر کاری خدا و حق را بهیاد داشتهباش؛ تا زنده هستی خدا را فراموش مکن.
اگر کمک میخواهی از او بخواه؛ زیرا بهتر از او و بهتر از درگاه او، نخواهی یافت.
اگر از دل و قلباً از خویش، راضی و خرسند هستی، بدان که آن خشنودی اوست.
به عبادت خو کن و از گناه دوری بورز؛ زیرا عبادتکردن بهتو نور و سود نمیبخشد، اگر گناه کنی.
به عصبانیت عادت مکن که زود خشمگین شوی طوریکه به دیگران توجه نکنی.
دشمنی با دیگران را کنار بگذار زیرا به خود صدمه میزنی.
مگذار حرص و مالاندوزی بر تو غلبه کند، زیرا آنقدر در رنج میافتی که آرزوی مرگ میکنی.
به هیچ دلیلی دروغ مگو که از دروغ، گناه بدتری وجود ندارد.
اگر حسادت پیشه کنی دلت از زندگی سیر میشود و همیشه در غم خواهی بود.
وقتی یکباره تصمیم به شروع کاری میکنی اول فکر کن ببین آخر و پایان آن کار چیست.
شکیبا و صبور باش، مگر آنچیزی که برایش بیصبری میکنی هنوز وقتش نرسیده است.
اگر همصحبت یا دوست انتخاب میکنی، آدم خردمندی را انتخاب کن تا در غم و اندوه نیفتی.
با صد آدم نااهل و فرومایه آشنا شو (اما دوستی مکن) تا فقط یک دوست شایسته و نیکو پیدا کنی.
تا کسی را در (رازداری) صد بار امتحان نکردهای، او را صاحباسرار و نزدیک بهخود مگردان.
به آدم احمق زیاد توجه مکن و او را گرامی مدار زیرا در تصورات غلط میافتد.
راز و چیزهای مهم را به آدمهای احمق مگو و در میان مگذار؛ با احمقها همصحبت مشو.
عامی و بیسواد را بر کارهای مهم مگمار، زیرا جان مردم را بهستوه میآورد و از زندگی بیزار میکند.
باوقار و سنگین باش و عجله مکن، تندتند مثل جیوه حرکت مکن و بیقرار مباش.
اگر کارهایت را با خرد بسنجی، در همان دم، یک آدم دانا میشوی عین رنگ خالص.
زیاد شهوترانی مکن زیرا باعث زحمت برای تو میشود.
وقتی کاری را از روی شهوت انجام میدهی، چو خویشی را دهی از خود جدایی
به پرحرفی عادت مکن، با دانش زیاد، دری سیقفله و محکم بر دهانت بساز.
اول فکر کن بعد حرف بزن، زیاد پرسیدن و پرحرفی را پیشهمکن.
هر وقت حرف میزنی، خوشسخن باش و حرفهای خوب بگو زیرا سخن نیک منشا تمام خوبیهاست.
با زن رازهایت را در میان منه، زیرا همه را جملگی بهدیگران میگوید.
با این پند، فرزندت را دانا و صاحبدل بگردان همچون نقشی که در سنگ حک کنی.
فرزندت را از دوست بد دور نگهدار، زیرا مردم از تاثیر دوست است که گنهکار و خطاکار میشوند.
آدمهای پیر و مسن را گرامی بدار، در هنگام پیری، ارزش این پند را میفهمی.
کمحرف باش اما وقتی حرف میزنی سخن نیک و خوش بگو، نه نیک و بد چنانک آید فرو گوی
سخنها و پندهای بزرگان را یاد بگیر و از هر پند، صد درس بیاموز.
اگر کسی در آموختن هنر رنج برده و صاحبهنر است؛ آموختن یک نکته از آنشخص را بهگنجی بخر.
وقتی کسی از تو بهجایی رسیده و محترم داشتهای، با نادانی و مثل روزگار یکباره حقیرش مکن.
وقتی کسی با تو حرف میزند، بهحرفهایش گوش بده و فکر کن؛ مگو که «این را میدانم» یا «اینرا قبلا شنیدهام»
اگر چند و چون (و بدی) کسی را دریافتی، دیگر وقت خود را صرف او مکن.
آدم بدگو و کسی را که از دیگران بد میگوید، بهنزد خود راه مده؛ زیرا همین کار را درباره تو میکند (و بد تو را به دیگران میگوید)
با آدم نادان و احمق قاطی مشو تا در رنج و زحمت نیفتی.
کسی که تو را بهانجام کار غلط و بد تشویق میکند، پاسخش را مده و او را از خود بران.
آدم سخنچین را نزدیک خود جای مده، زیرا (عمر تو را تلف خواهد کرد) و هر روز یک مشکل تازه برای تو درست میکند. (رای: اندیشه، نظر، تصمیم)
هوش مصنوعی: انسان نباید عیب کسی را بگوید، زیرا تنها خداوند میداند که او چطور خلق شده و چه ویژگیهایی دارد.
به همه طوری بنگر که هر آدم بدتر را از خود بهتر ببینی (مغرور مباش)
درباره دیگران فکر بد مکن و بردبار باش و از هیچکس کینه به دل راه مده.
با اشتیاق بر همهکس مهربان و ملایم باش و با همهکس مثل خورشید آسمان یکسان خوبی کن.
اگر میخواهی دین تو آباد گردد، دل آدم صاحبدل و پاکدلی را از خویش شاد کن.
چشمچرانی مکن، هر یک نگاه بد، صد بار و زحمت و گناه برای تو درست میکند.
غیبت مکن و زبانت را به دشنام آلوده مکن که آخر اینکار پشیمانی و حسرت است.
اگر برای خنده، مسخرگی کردی خودت هم از آن شوخی و مسخرگی در رنج میافتی.
عمرت را رایگان و مفت بر باد مده زیرا ارزش زندگی زیاد است و کسی ارزشش را درکنمیکند.
زیردستان و کسانیکه برای تو کار میکنند را نیکو و محترم بدار تا دیگران نیز تو را محترم بدارند.
در هنگام صحبت دیگران را تحقیر مکن؛ اگر دانا هستی فروتن و متواضع باش.
با دیده حقارت بهدیگران نگاه مکن، زیرا مگس هم مثل طاووس وجود دارد.
با بیهودهگویی و ناسزا دیگران را مرنجان و کسی را اذیت مکن.
اگر آدم نادان و احمقی نزد تو میآید، با او تکبر کن.
و اگر آدم با دین و درستکار نزد تو میآید، با او متواضع باش و فروتن باش.
اگر زیاد دور کسی بچرخی، حتی اگر عزیز باشی، خوار میشوی
اگر آدمهای بسیاری را بهخود راه بدهی، در دردسر زیاد خواهی افتاد.
با دانایان و پیران مراوده کن زیرا آنها قدر جوانی را بهتو میآموزند.
به آدمهای نیازمند کمک کن و ببخش تا مال و دارایی تو، بر تو بلا و تلخی نشود.
وقتی شخص ثروتمندی نزد تو میآید او را بهخاطر مال و ثروتش گرامی مدار
و اگر آدم تنگدست و رنجدیده نزد تو میآید با او خوشرفتار باش تا دلشکسته نشود.
هرکس حتی اندکی نیکی در حق تو کردهاست، خوبی او را هرگز فراموش مکن.
خود را برتر از یک مورچه مدان زیرا در قدرت و توانایی تو نیز مثل یک مورچه، ضعیف و ناتوان هستی.
عیبجویی مکن و خوبیها را ببین؛ اگر بیعیب میخواهی فقط خدا بیعیب است.
هرگز ناشکر و ناسپاس مباش، به قضا و تقدیر خرسند باش اگر خداشناس هستی.
اگر ناگهان احساس غم و دلتنگی و اندوه کردی، به قبرستان برو و در آنجا مقداری گریه کن.
مخند و تا هستی اندوهگین باش، از دیگران کناره بگیر و تنهایی پیشه کن.
اگر میخواهی از بلا رها شوی؛ زندانیها را از زندان خلاص کن.
در تنبیه دیگران شتاب مکن تا در تأسف و پشیمانی نیفتی.
با دیگران زیاد مشاجره و بحث مکن که این کار هنر نیست و ارزشی ندارد.
کودک را بر خود گستاخ و پررو مکن زیرا با این کار خود را بیارزش میکنی.
در پاسخ دادن شتاب مکن، بهتر است زمانی صبر کنی.
سخاوت و بخشش کن زیرا آدم سخاوتمند و جوانمرد میتوانم بگویم که دوزخی نخواهد بود.
دلت را راضی نگهدار و قانع باش زیرا قناعت، گنجی است که تمام نمیشود.
از خود تعریف مکن و از بیگناهی خود مگو، بلکه خود را مشتی آب و خاک بهحساب بیاور.
با افکار بیهوده، دل خود را مجروح و دردمند مکن زیرا خودت هزار کار و اندیشه داری.
از غمهای گذشته یاد مکن و حسرت گذشته را مخور زیرا این چیزها پایان ندارد.
همچون عیسی تازهرو و شاد و خوشرو باش زیرا خر است که غمگین و گرفته است.
درباره دیگران نهخوب و نهبد تا میتوانی قضاوت مکن و گواهی مده.
اگر دلزنده و صاحبدل هستی پس از مردهها بجز نیکویی چیزی مگو.
اگر کسی حرف نیکو و درستی زد حتی اگر مست و نادان باشد، حرف درست را بپذیر و توجه مکن که چهکسی آنرا گفته است.
اگر کسی با دشمنی میخواهد به تو صدمه برساند با نیکویی و خوبی زبانش را ببند.
دشمن کم و کوچک هم زیاد و بزرگ است زیرا شعله کوچکی میتواند شهری را بهآتش بکشد.
خوبی و نیکویی را برای خوشایند مردم انجام مده بلکه آنرا خاص و برای خدا انجام بده.
هرچه را ترک کردهای دیگر بهآن بازنگرد، اگر کاردان و استاد هستی.
وقتی در خیابان میروی به مردم نگاه مکن و بهکار خود بپرداز و به حال خود توجه کن.
بیوقت و غذای ناساز و زیاد مخور، که اینکار بیتردید تورا بیمار میکند.
هر شب قبل از خواب از ته دل و با صداقت «قول شهادت» را بخوان.
صبح زود برخیز زیرا مردار از کسی که در صبح خوابیده، بهتر است.
وقتی هنگام نماز میرسد، با افکار و اندیشهها نمازت را باطل مکن.
عاقبتاندیش به هدف میرسد و هرکسی که عاقبتاندیش است و به آخرت مینگرد، نجات مییابد.
همیشه به احوال خود توجه کن و با فکرت و اندیشه با حال خود بپرداز.
بیرون را با دستورهای دینی پاک بدار و از پلیدی جسم دوری کن.
درون و دلت را نیز چنان بدار که اگر آشکار و هویدا گشت، شرمنده نشوی.
هر لحظه طوری باش که اگر بگویند این دنیا را ترک کن و برو، آماده رفتن باشی.
اگر ثروتمند هستی یا مقام داری (قدر آن را بدان و) با دیگران طوری باش که میخواهی بهتو برگردد.
وقتی که نزدیک مرگ میرسی همه اندیشهها را فراموش کن. (نزع: حالت مرگ و جانکندن)
در آن دم مترس و به (آمرزش پروردگار) امید بدار و چراغی را فرا خورشید میدار
که هرکس که به شادمانی جان بسپارد، بسیار لذات جاودانی را بهدست خواهد آورد.
این مثل که گفتهاند «با جانکندن و سختی باید خوشرو و شاد باشی» اینجا بهکار میآید.
این پند و اندرز مرا با نادانی نادیده مگیر؛ یکیک را بهکار ببر و فایده ببر.
اگر قصد یافتن رازها را داری؛ فکر نکن که بهتر از این چیزی مییابی و کسی بهتر از این بهتو میآموزد.
همه را یاد بگیر و خاموش باش؛ زبان را در کام کش و جوش و جدل را کنار بگذار.
صبوری پیشه کن اینک طریقت ؛ خموشی پیشه گیر اینک حقیقت
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.