گنجور

حاشیه‌ها

رضا از کرمان در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۸ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۴۲ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۷۱:

می شود مشرق پروین ز به خجالت ...

سلام

 بنظرم  یا حرف (ز) یا کلمه (به)  یکیشون در این مصرع زیادیه و وزن شعر را خراب کرده  لطفا بررسی واصلاح بفرمایید. 

   شاد باشی عزیز

رضا از کرمان در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۸ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۳۵ در پاسخ به سحر دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷:

سحر بانوی گرامی سلام 

       پر واضحه که در بیت اول  مخاطب جناب حافظ زاهدان ریاکاره  وهمانگونه  تا جام شراب صاف وصیقل نباشه می لعل فام در درون اون دیده نمیشه آدمی هم تا زمانی از غل وغش وتظاهرات دنیوی پاک ومبرا نشه نمیتونه از جوهره وجودی یا همان روح خداییش بهره مند شه به عبارت دیگه میگه می در درون جام صاف وزلاله چرا چون از خمخانه ازلی است واگر جام تو کدر وآلوده است ربطی به زلالی می درون اون نداره اگر تو به فریبکاری ودغل مشغولی بیا لا اقل از زلال باده درون جام بنوش شاید از مستی اون به راستی برسی ودر بیت دوم به این موضوع تصریح میکنه

در مورد آبخور وبیت مورد نظر شما در اینجا دقیقاً با  مدل اندیشه های خیام روبروییم حافظ میفرماید سعی خود را معطوف به این کن که این دوروزه عمر را با عشق ورزی سپری کنی وبه امید وعده فردا مباش چون آبخور (محل آب برداشتن ،نهر،جوی آب ) خلاصه یکروز خشک میشه ودرنهایت عمر آدمی سپری میشه پس تا فرصت باقی است از زندگانی لذت ببر وبه آینده وبهشتی که زاهدان به تو وعده میدن دل مبند واز پدرمون آدم ابوالبشر پند بگیر که روضه رضوان را به خود خداوند واگذاشت . (هشتن =واگذار کردن)

عزیزم این برداشت شخصی خودم بود ویقیناً خالی از اشتباه نیست  

   شاد وسر افراز باشی

فاطمه زندی در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۸ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۲۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۸:

#غزل_ شمارۀ ۲۰۸

مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن

(مجتث مثمن مخبون محذوف)

 

 ۱_مرا به عاقبت این شوخ سیمتن بکشد

چو شمع سوخته روزی در انجمن بکشد

شوخ :عشوه‌گر ،طناز ،لَوند. سیم تن: دارای تنی به رنگ سفید .

انجمن :محفل. بکشد: خاموش کند .

معنای بیت: این عشوه‌گر سفیداندام سرانجام مرا خواهد کشت ،و مانند شمعی که سراپا سوخته و آب شده و چیز چندانی از آن باقی نمانده، شعله حیات مرا در میان جمع خاموش خواهد کرد.

۲_به لطف اگر بخرامد هزار دل ببرد

به قهر اگر بستیزد هزار تن بکشد

به لطف :به روی مهربانی. بخرامد :با ناز راه برود .به قهر :از روی خشم.

۳_اگر خود آب حیاتست در دهان و لبش

مرا عجب نبود کان لب و دهن بکشد

آب حیات: بر پایۀ آنچه در داستان‌ها آمده آب حیات چشمه‌ای است در ناحیه تاریک از شمال به نام «ظلمات»که که هر کس از آن بنوشد،عمر جاودان پیدا می‌کند. کان: که آن .معنای بیت: اگرچه لب و دهانش چشمه آب حیات است و هر کس از آن بنوشد عمر جاودانه پیدا می‌کند اما اگر همین لب و دهان حیات بخش مرا بکشد تعجبی نخواهم کرد.

۴_گر ایستاد حریفی اسیر عشق بماند

و گر گریخت خیالش به تاختن بکشد

ایستادن در اینجا یعنی ایستادگی کردن از میدان در نرفتن حریف طرف مقابل جنگجو خیالش" ش"ضمیر مفعولی است و مرجع آن حریف است معنای بیت: اگر جنگجویی کسی که خود را مرد زورآزمایی با عشق او می‌داند در میدان عشق او ایستادگی کند،برای همیشه اسیر و مغلوب عشق او می‌ماند،و اگر از میدان عشق بگریزد،خیال این عشوه‌گر سفید اندام رهایش نخواهد کرد و بر او حمله می‌برد و او را می‌کشد.

۵_مرا که قوت کاهی نه کی دهد زنهار

بلای عشق که فرهاد کوهکن بکشد

زنهار: امان. فرهاد کوه کن: عاشق شیرین که از عشق او به کندن کوه پرداخت. معنای بیت: بنای کمرشکن عشق که فرهاد کوهکن را از پا در می‌آورد چگونه ممکن است به منی که حتی توان برداشتن پر کاهی را ندارم همان دهد؟

۶_کسان عتاب کنندم که ترک عشق بگوی

به نقد اگر نکشد عشقم این سخن بکشد

عتاب: سرزنش. به نقد: فی الفور:همین حالا

معنای بیت: کسانی سرزنشم می‌کنند و می‌گویند دست از عشق بشوی. اگر عشق مرا نکشد،این سخن همین حالا جانم را می‌گیرد.

۷_به شرع عابد اوثان اگر بباید کشت

مرا چه حاجت کشتن که خود وثن بکشد

به شرع: طبق موازین شرعی. عابد :اَوثان بت پرست.«اوثان» جمع« وَثَن» به معنای بت است. معنای بیت: اگر طبق موازین شرعی بت پرستی را باید کشت،نیازی نیست که من بت پرست را کسی بکشد،زیرا بت من معشوق من خود این کار را می‌کند.

۸_به دوستی گله کردم ز چشم شوخش گفت

عجب نباشد اگر مست تیغ زن بکشد

چشم شوخ: ۱_ چشم زیبا و افسونگر ۲_ چشم گستاخ. مست: صفت همان چشم شوخ است به معنای خمار. تیغ زن: شمشیرزن مراداز تیغ در اینجا غمزه یا نگاه معشوق است که عاشق را مانند ضربه شمشیر از پای در می‌آورد.

معنای بیت: از دست چشم افسونگر و گستاخ او پیش دوستی گله کردم گفت: تعجبی ندارد اگر مست شمشیر به دست،خون آدم را بریزد.

۹_به یک نفس که برآمیخت یار با اغیار

بسی نماند که غیرت وجود من بکشد

به یک نفس: برای مدت یک لحظه . برآمیخت: همنشین شد. اغیار: جمع غیر، بیگانگان. بسی نماند: چیزی نماند. وجود: در اینجا یعنی تن بدن.

۱۰_به خنده گفت که من شمع جمعم ای سعدی

مرا از آن چه که پروانه خویشتن بکشد

شمع جمع: شمع انجمن،کسی که حضورش به مجلس جلوه و گرمی و روشنی می‌بخشد و همه نگاه‌ها متوجه اوست کنایه از معشوق است. آن چه: به من چه؟به چه درد من می‌خورد؟به درد من نمی‌خوره. معنای بیت: با خنده گفت: سعدی من شمع انجمنم اگر پروانه (=عاشق )خود را به شعله من بزند و بکشد خونش به گردن خودش است به من ربطی ندارد.

شرح: محمدعلی فروغی حبیب

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید ..

       ‌‌

محمد علی کبیری در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۴۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۷:

آیا ای که از کوچه معشوقه ما می گذری صحیح تر َ به نظر نمی رسه؟بجای ای که در کوچه معشوقه  ما می گذری

زاهد ظاهرنشین در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۵۰ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۲:

سلام و عرض ادب.

از ایران و ز ترک و تازیان.    نژادی پدید اید اندر میان.

نه دهقان نه ترک و نه تازی بود    سخنها به کردار بازی بود(اخوند)

همه گنجنها زیر دامن نهند.    بمیرند و کوشش به دشمن (لبنان، فلسطین، سوریه و عراق ) دهند.....!!!!!!

 

 

پسرک بی نام و نشان در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۲۱ دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱:

درود.
بنده برداشت خود را از این محصول کردم و آن را حفظ شدم.
و برداشت خود را در معنی می نویسم، چه بسا معنی گفتنی باشد ولی درک کردنی است.

اثّرِ میر نخواهم که بماند به جهان
میر خواهم که بماند به جهان در اثرا
میگوید نمیخواهم امیر در جهان بماند، میخواهم امیر در اثر ها در جهان باقی بماند.(گویا اشاره به این میکند که مرگ ناخواسته است و مهم اثر بجامانده است،
که پرسیدند چه میکنی؟ گفت حکایت می نویسم!
گفتند حکایت ننویس! چنان باش که از تو حکایت کنند.
کماآنکه استاد دیگری فرمود: 
حافظ سخن بگوی! که بر صفحهٔ جهان
این نقش! مانَد از قَلَمَت یادگارِ عُمر.)


هر که را رفت! همی باید رفته شُمَری
هر که را مُرد! همی باید مرده شُمَرا
هر که میرود دیگر نیست و در شمار رفتگان به حساب می آید. هر که هم مرد در شمار مردگان. (گویا اگر "زیرا" را به اول این بیت اضافه کنیم معنی بهتر استخراج شود و حسن تعلیلی هم باشد به بیت قبل.)

و در بیت اول هم اشاره به هنر شده.

پیروز باشیم.

محمد مختاری اینلو در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۹:۵۸ در پاسخ به رضا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷:

بسیار ممنونم آقای رضا برای زمانی که به نوشتن این متن اختصاص دادید. 

یزدانپناه عسکری در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۹:۳۴ دربارهٔ میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۷۵- سورة القیمة- مکیة » النوبة الثالثة:

نفس مطمئنّه

***

یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیة مرضیة فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی. (1)

***

نفس مطمئنّه نه به خدا به طور کلی، بلکه به پروردگار محبوب خویش باز می گردد. (2)

[یزدانپناه عسکری]

زندگی پس از مرگ پر از امور عملی در این دنیاست و آرمان‌گرایانه نیست، احراز مقام نفس مطمئنّه رجوع به ساحت ملکوتی به طور کلی و لقاء پروردگار خویشتن است. سوختن در آتش عشق و آگاهی مطلق، غبار راه بودنِ راه خدا را پیامد دارد.

______

(1)- سوره فجر ، آیات 28 تا . 30

(2) - تخیل خلاق در عرفان ابن عربی ، هانری کربن ، ترجمه دکتر انشاءالله رحمتی – تهران : جامی 1384 صفحه 509

خلیل شفیعی در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۹:۱۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۸:

یارم چو قدح به دست گیرد

بازار بتان شکست گیرد
هنگامی که محبوب زیبایم جام شراب را در دست بگیرد، تمام دلبران زیبا مشتریان خود را از دست می دهند چراکه همه محو تماشای معشوق من می شوند 
هرکس که بدیدچشم اوگفت
کومُحتسبی که مست گیرد

هرکس که چشم مست اورا دید بلافاصله گفت مامور نهی از منکر کجاست که مست را بگیرد و مجازات کند (اوج زیبایی کلام : مستی بهترین صفت برای چشم است ، از طرفی ارتباط دیدن و چشم مست و از سویی دیگر کنایه به محتسب ریاکار ، گیرد هم با دو مفهوم دستگیر کردن و مجازات کردن خودنمایی می کند تا این شاه بیت خیره کننده خلق شود)

دربَحرفتاده ام چوماهی
تایارمرابه شَست گیرد
 شست : دراینجا = قلاب ماهیگیری

مانند ماهی در دریا افتاده ام با این آرزو که یار باقلاب عشقش مرا صید کند ( به وصال محبوب برسم)

درپاش فتاده ام به زاری
آیابُوَدآنکه دست گیرد.
با گریه وزاری به پایش افتاده ام؛ آیا این اتفاق می افتد که  دستِ مرابگیرد و به وصالش برساند؟!

خرّم دلِ آنکه همچوحافظ
جامی زمِی اَلَست گیرد.
شاداب و خوش باد دل کسی که همچون حافظ از روز اول خلقت در عالم روح مست و عاشق بوده است.

✅ صرفا برای آگاهی:
واژه الست در بیت پایانی  به آیه ۱۲۷ سوره ی اعراف اشاره میکند:

وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَیٰ أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ ۖ قَالُوا بَلَیٰ ۛ شَهِدْنَا ۛ أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هَٰذَا غَافِلِینَ

و به یاد آر هنگامی که خدای تو از پشت فرزندان آدم ذرّیّه آنها را برگرفت و آنها را بر خودشان گواه ساخت که آیا من پروردگار شما نیستم؟ همه گفتند: بلی، ما گواهی دهیم. (برخی مفسرین گفتند: مراد ظهور ارواح فرزندان آدم است در نشأه ذرّ و عالم روح و گواهی آنها به نور تجرّد و شهود به توحید خدا و ربّانیت او در عوالم ملک و ملکوت.) (و ما این گواهی گرفتیم) که دیگر در روز قیامت نگویید: ما از این واقعه غافل بودیم

 تلگرام گروه حافظ خوانی

پیوند به وبگاه بیرونی

 

مجتبی احمدی زاده در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۸:۴۲ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۷:

بسیار قابل تامل و تکاندهنده هست مفهوم رباعیات این خرمند بزرگ.

روان پاکت شاد بزرگمرد .

Azar در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۳:۳۱ در پاسخ به شورشی دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۲۱ - گفتار اندر پرورش زنان و ذکر صلاح و فساد ایشان:

واقعا متاسفم برات. که انقدر راحت دیگران رو قضاوت میکنی. سعدی از بزرگان ادب ایران بوده و هست. لطف کن صفات دیگران رو به کسانی که درکش برات سخته نسبت نده.

کلامجو آریا در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۱۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۹:

استعاره ی زیبای به کار رفته شده در بیت ۵ این قطعه :

شاهد منجمست

منجم (ستاره شناس) برای آسمان شناسی و اشراف به آسمان و عالم بالا آورده شده 

در عینه علم نجوم هم با آینده بینی رابطه مستقیم داره

یعنی خدا شاهد اعمال و آگاه به تقدیر توست

از او بپرس و از او یاد بگیر و مدد جو 

به شخصه لذت بالایی از این استعاره بردم روح جناب سعدی در رحمت ابدی الهی باشه انشاالله (البته که بی شک هست خواستم دعایی کرده باشم برای ایشون ) 

کلامجو آریا در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۵۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۵:

انسان خوب ژنده پوشی هم کند ،به تنپوش ابریشم جنت ماند

انسان بد به هزار زیور و لباس فاخر هم خود را بیاراید ذره ای ارزش به او نمی افزاید

 

(پ.ن: اولا شغل شریف مرده شویی قطعا خدمت گذاری به خلق است منظور شاعر لباسیه که مرده شوی به تن میکنه و اتفاقاتی که برای اون لباس میوفته مثل خوناب یا دفعیات روده و معده؛ سلول های مرده؛ باکتری؛ انگل ها و غیره .به تعبیر روزمره و کابردی میتوان گفت : افرادی که نیت بد دارن و همواره بر دو راهی های زندگیشون بدی رو به خوبی (ارجع شر به خیر)  ترجیح دادن با ظاهر سازی ها سعی بر فریب دادن دارند در صورتی که علت پاسخ های تلخ جهان به اون ها بنیادیست و در عینه پندی برای مردمه که ظاهر و نمای آراسته دلیل بر خوب بودن نهاد یا قصد و نیت فرد نیست)

سحر در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۴۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷:

سلام. من از نظر ساختاری نمی تونم معنی «آینه صافیست» و «آبخور نماند» رو درک کنم.

یعنی آینه صافی است؟ چرا -ی داره. منظور این نیست که جام شراب هم مثل آینه صاف است؟

آبخور نماند یعنی روزی و قسمت باقی نمیمونه؟ ربطی به اینکه مادیات دنیا موندگار نیست داره؟

بزرگمهر در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۴۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۸۵:

در دیوان شمس دو جلدی (آسان خوان) انتشارات بدیهه، این عبارت ترکی را به :

خدا به دادمان برسد. ترجمه کرده است.  ترک داند!

احمدرضا نظری چروده در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۰۵:۰۸ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹۰:

درود بر دوستان عزیز.عروض  فارسی یعنی تقطیع هجایی برمبنای تلفظ است نه برمبنای نوشتار.یعنی آنچه تلفظ میشود ملاک است نه آنچه نوشته میشود.

چپ اندر قیچی چپندرقیجی تلفظ میشود

چ پن در قی چی تقطیع می گردد.

به باغ اندر

بباغندر تلفظ میشود و

ب با غن در تقطیع

=مفاعیلن

که اگر به صورت نوشتارتقطیع شود

ب باغ ان در =مفاعلاتن

که نادرست میشود

درعروض فارسی قواعد تقطیع واختیارات شاعری هست ومهمترخوانش درست شعر ورعایت ضرب وعروض ابیات ودیگر موارد هست که باید بکاربست.سپاس.

 

سفید در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۰۲:۰۱ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰۸:

 

از ناوک کجرو خطری نیست نشان را...

 

سفید در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۵۹ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰۸:

 

دل سرد چو گردید ز دنیا، نشود بند

حاجت به محرک نبود برگ خزان را...

 

 

چقدر اشعار صائب عمیقند...

 

علی میراحمدی در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۱۶ در پاسخ به پیمان گلبیدی دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۶:

در روزگار ماقبل مدرنیته پست مدرن زندگی میگرده اند؟؟؟! 
دوست عزیز چگونه کسی ممکن است در ما قبل مدرنیته پست مدرن زندگی کند؟؟؟! 
 مثل اینکه بگویید فلانی در روزگار درشکه و قبل از اختراع اتومبیل با مرسدس بنز طی طریق میکرد

حافظ، خیام، مولانا،سعدی،عطار،من و شما همه فرزندان زمان و زمانه خود هستیم. هیچکس از زمان و زمانه خویش فراتر نیست.اگر خیام الان میزیست این اشعار را میسرود ؟؟؟!! یا حافظ؟ 

هنر ایشان در بیان آنها بوده است و الا نه حرف جدیدی دارند و نه فلسفه خاصی
واقعا حرف خیام چیست؟
خوش باشی و عدم انگاری و بهشت و جهنم و چه و چه .. اینها که قدمتی دارد به اندازه تاریخ بشر.
مگر اپیکور قبل از خیام اینها را مطرح نکرده بود؟؟ حافظ هم همینطور.. 
حافظ آن چه را پیشینیان گفته اند به شکل و طور بهتر و زیباتر بیان کرده است. 
حافظ نماینده تمام عیار ایجاز و اختصار در شعر است و دقیقا همانجا ایستاده که باید باشد نه جلوتر و نه عقب تر

علیرضا دهقانی در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۶ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۵۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۰۱:

به‌به عجب شعری

۱
۴۹۶
۴۹۷
۴۹۸
۴۹۹
۵۰۰
۵۲۶۵