Mahmood Shams در ۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۹ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۰۴:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۸:
سلام و درود به عوامل محترم سایت عالی گنجور ، در تصاویری که خودتون از نسخ قدیمی منشتر کردید بیت :
با گدایان در میکده ، ای سالک راه
به ادب باش ، گر از سِرِّ خدا آگاهی
آمده ولی در متن غزل نیست
لطفا بررسی و اضافه بفرمایید
با سپاس
Keivan Damankesh در ۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۹ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۰۲:۱۷ در پاسخ به رضا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵:
در بیت آخر گفته سخن ، درست است و تغییر آن به تحفه دلیلی ندارد. گفته اصطلاحی موسیقیایی است. بنگرید به مقاله شفیعی کدکنی در ماهنامه سخن (یک اصطلاح موسیقایی در شعر حافظ)
جانعلی سوادکوهی در ۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۹ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۵۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۷۳ - مژده بردن خرگوش سوی نخچیران کی شیر در چاه فتاد:
درچنان ننگی و آنگه این عجب
فخر دین خواهد که گویندش لقب
دکتر محمد علی موحد در جلسات مثنوی خوانی خود، با احتیاط احتمال داده اند که شاید در اینجا مولانا با استفاده از عبارت فخر دین، می خواسته کنایه و طعنه ای به فخر رازی بزند.
امیرعلی داودپور در ۱ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۸ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۳۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۲۰:
برآتش نهادند و برخاست غو
گواهی بر مراسم سوزاندن سهراب میدهد، آیا این از رسوم ایرانیان بوده است؟
علی میراحمدی در ۱ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۸ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۴۹ دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۸ - زمانه:
زمانه پندی آزادوار داد مرا
زمانه چون نگری سر به سر همه پند است
به روز نیک کسان گفت تا تو غم نخوری
بسا کسا که به روز تو آرزومند است
بیت دوم را اولین بار از زبان پدرم شنیدم و هنوز هم به مناسبت هایی میشنوم. با همان لحن خاص که بر همه اجزای شعر تاکید دارد و گویی اصرار دارد که مخاطبانش آن را خوب بفهمند و عمل کنند.
بعدها آن را همراه با دو بیت دیگر در دیوان رودکی یافتم و دریافتم که هنر اگر هنر باشد و شعر اگر شعر، راه خود را از پس هزاره ها می گشاید و از دل دفتر و دیوان بیرون می آید و بر زبان مردمان مینشیند .
علی میراحمدی در ۱ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۸ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۳۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۵:
شربتی از لبِ لعلش نچشیدیم و بِرَفت
رویِ مَه پیکرِ او سیر ندیدیم و برفتگویی از صحبتِ ما نیک به تنگ آمده بود
بار بربست و به گَردش نرسیدیم و برفت
یاد دارم که این دو بیت را اولین بار در سربرگ آگهی ترحیم پدربزرگم خواندم و بعدها در دیوان حافظ یافتم.در مقایسه با اشعار آگهی های ترحیم امروزی چه انتخاب خوبی هم بوده است.
باری برخی اشعار خاطراتی هم با خود دارند. گاهی شعری را جایی میخوانیم یا از زبان کسی میشنویم و سپس آن را در دیوان شاعری میابیم.
سعی میکنم در پیامهای بعدی به چند نمونه دیگر هم اشاره کنم.
مجتبی احمدی زاده در ۱ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۸ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۹:۳۳ در پاسخ به كريم دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۱:
نیچه که خیلی بعدها پا به جهان گذاشته
بهاره اسماعیلی در ۱ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۸ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۳۳ در پاسخ به مسعود دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۰۶:
لاحول همون «لا حول و لا قوة الله بالله العلی العظیم» دعایی هست که موقع ترس و کمک و ضعف میخونن. تو این بیت میگه از شیطان نترس و هی فقط دعا نکن من دست از این کار کشیدم الان شیطان از من میترسه.
کل این شعر نوعی دعا و صحبت عاشقانه بین شاعر و خداست به زبان مخصوص خودش
بهاره اسماعیلی در ۱ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۸ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۲۹ در پاسخ به زهرا دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۰۶:
لعل یعنی پیام معشوق و ذوق و محبت. کان من هم میشه وجود من معنی این مصرع یعنی یک لحظه هم صدا و محبتت از وجود من خالی نشه
بهاره اسماعیلی در ۱ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۸ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۲۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۹:
چقدر دو بیت ۱۲ و ۱۳ تکان دهنده هست:
۱۲: یک بار برای خدا روزه بگیر (نخور) و نخواب (عبادت شبانه) بکن و صد شب و روز هر کار میخواهی بکن.
۱۳: از قبرهای قبرستان آه و حسرت و درد و دریغ فریاد میکنه و تو گوشت نمیشنوه.
بهاره اسماعیلی در ۱ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۸ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۱۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۳۶:
با ما خو کنی در هر بیت معنای متفاوتی داره که این از هنرهای مولاناست.
بیت ۱:شاید پشیمان نشی
بیت۲: کنار بیایی
بیت ۳:درونم را ببینی
بیت ۴:من را قبول و باور کنی
بیت ۵:درک کنی، بچشی
بیت ۶: دلت به حال من بسوزد
بیت ۷:متوجه من بشوی
بیت ۸:اعتماد کنی و بپذیری
بیت ۹:دل رحمی کنی
بیت ۱۰: به دید من بیایی و برای من باشی
معنی کلمات:
یار:خدا، نیکو کنی:منت بگذاری، اقبال خود صد تو کنی: کمی از وقتت را بدهی، بوک: شاید
گرد ره: آلودگی زمینی بودن بر بدن، آفاق را آراستم: به آسمانی شدن مهیا شدم، جرم تو برخاستم: برای گناه عاشق بودن تو به پا خیزیدم.
عدم: نیستی مطلق، زادم تو را: آشنا شدم، برتخت بنهادم تو را:تمام وجود خودم را از تو کردم، آیینه: طبق عرفان مولانا جان و روح است،
کان من:وجود من، طالب فرمان من: میخواهی فرمان برداری من را ببینی، آخر: خب، احسان: تقدیم همه چیز.
شرب:عشق،پیمانه شو: اندازه بگیر، وز خویشتن بیگانه شو: لحظه ای سرور بودنت را کنار بگذار، درد من: درد عشق، همخانه شو:آشنا شو.
سیمرغ:در نظر مولانا نماد انسان کامل، فلان: خدا
سیم و زر: پاکان و نیکان، عاشق هر لب شکر: عاشقِ کسانی که دوستت دارند،باری: یک بار، خوبی نگر: با دقت نگاه کن.
تخم وفا:دوستداری، نقش عجب بنگاشتم:به شکل عجیبی عارف و عاشقت شدم،پرده ها برداشتم: خودمو رسوا کردم،
بیت۱۰:گفتی به ادیانت اعتماد کنم، به برادرانم کمک کنم،عمیقاً عاشق ایمانم باشم و این کار را کردم تا اینکه دلت به رحم بیاد.
تو را گوید: در مورد تو حرف می زند، به پیش ما بیا: به نظر ما هم بیا، ز زرق و از ریا: اینکه میگی من همه را میبینم
حبیب شاکر در ۱ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۸ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۰۲ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۰:
سلام بر دوستان گرانقدر
دنیا همه نامردمی و بیداد است
یک دل نبود کزین زمانه شاد است
بر حال. کسی غبطه چرا باید خورد
کو آخر کار،هستی اش بر باد است ؟!!
سپاس از توجه دوستان
علی میراحمدی در ۱ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۸ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۴۰ دربارهٔ سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب التاسع فیالحکمة والامثال و مثالب شعراءالمدّعین ومذّمةالاطباء والمنجّمین » بخش ۴۰ - التمثّل فیالقناعة و ترک الحاجة:
حکایتی است شیرین و شگفت از قلم شاعر و عارف بزرگ ،سنایی غزنوی
طبق داستانها آنکه در خمی زندگی میکرده گویا دیوژن بوده است و شاعر بخاطر وزن شعر بقراط را جایگزین کرده و من در امثال و حکم دهخدا بجای بقراط ، سقراط دیده ام.
البته حافظ افلاطون را خم نشین نامیده و بیتی شاهکار آفریده است:
جز فلاطون خم نشین شراب
سر حکمت به ما که گوید باز
جهن یزداد در ۱ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۸ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۳۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۵:
این بیت بیگمان از شاهنامه نیست
بیاراست لشکر چو باغ بهشت
به باغ وفا سرو کینه بکشت
چرت است سروده نیست یعنی چی به باغ وقا سر کینه بکشت
ان لخت نخست
بیاراست گیتی چو باغ بهشت از فردوسی است در جای دگر
احمدرضا پیرانی در ۱ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۸ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۳۲ در پاسخ به مرتضی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۶:
از می و مطرب و جام و ساقی
و از مغ و دیر و شاهد و زنار
قصد ایشان نهفته اسراریست
که به ایما کنند گاه اظهار
گر پی بری به رازشان دانی
که همین است سر آن همه اسرار
که یکی هست و هیچ نیست جز او
لا اله الا هو
جهن یزداد در ۱ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۸ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۱۵ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۵:
رده بر کشیدند نیزه وران
ابا گرز داران و کنداوران
بی گمان صفی درست نیست
جهن یزداد در ۱ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۸ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۱۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۵:
سپه را سوی چپ یکی کوه بود
به جنگ دلیران بی اندوه بود؛
سوی راستش رود اب روان
چنان در خور آمد که تن را روان
تورج مهدی زاده ملاباشی در ۱ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۸ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۳۶ دربارهٔ فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲:
نیست عاقل را خبر از عالم دیوانگی
گر ز نادانی ملامت میکند، دیوانه را
این بیت زیبا و وزین و عمیق فرخی مرا به یاد بیتی از مولانا انداخت که می فرماید:
آنچنان دیوانگی بگسست بند
که همه دیوانگان پندم دهند
مهدی احسانی فر در ۱ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۸ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۳۳ دربارهٔ ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶٩۶:
مصراع ششم به این روش درست تر است ...
یک لحظه دوست را بتوان شاد داشتن
جهن یزداد در ۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۹ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۱۹ در پاسخ به محمد دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۲: