گنجور

حاشیه‌ها

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۱ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۰۱ دربارهٔ واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۹:

نه بیستون، که نگینی به نامِ فرهاد است

همیرضا در ‫۱ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۴۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶:

به نقل از شرح صوتی دکتر ضیاء و با استناد به منابعی که ایشان نقل می‌کنند با توجه به مناسبت این غزل (مصادف بودن عید فطر با آغاز بهار)، زمان سرودن این شعر یکی از سال‌های ۷۷۱ تا ۷۷۳ هجری قمری است.

رضا از کرمان در ‫۱ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۰۵ در پاسخ به فرهود دربارهٔ نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۴۸ - مقالت پانزدهم در نکوهش رشگبَران:

زخم تنُک زخمه پیران خوش است ...

سلام  جناب فرهود

  در گویش ولهجه کرمانی بدین صورت که شما فرمودید با معنای بطور خاص پهن کردن مثل گستراندن بستریا فرش ودر پاره ای موارد به معنی نازک کردن مثلا خمیر وامثالهم  هنوز کاربرد دارد. 

هما ناظری در ‫۱ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۱۸ در پاسخ به ملیحه رجایی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۹:

درود وقتتون بخیر 

امکانش هست معنی این شعرو بگین🙏🏻😁

 

در چمن تنبک تعلیم غمت غنچه گل

رند باغاتی طنبور نوازت بلبل

فرهود در ‫۱ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۵۴ در پاسخ به امین کیخا دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۰ - رفتن پدر مجنون به دیدن فرزند:

پس چرا در نظری که در پایین‌تر این صفحه نوشته‌اید، خلاف این را تایید کرده‌اید؟ در زیر کامنتی که نوشته‌اند «کرد و پارسی از هم جدا شده‌اند» نوشته‌اید:

«صابر جان از نوشتار دانشورانه‌ات سپاسگزارم. مایه برازش ما هستی»

 

نتیجه و جمع این دو کامنت شما می‌شود: کم‌حافظه.

 

محمد رمضانی در ‫۱ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۵۴ در پاسخ به نازنین مریم حسینی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۶:

سلام و عرض ادب خدمت همه سروران بزرگوار،خدمت خواهر محترم عرض کنم که هر دور باطلی مستلزم تسلسل است اما هرتسلسلی مستلزم دور نیست،مانند رشته زنجیری که انتهایی برایش متصور نیست 

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۱ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۳۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۳:

در مورد بیت 4 و 10 توضیحی لازم است تا خوانندگان را به اشتباه نیاندازد.

متن اولیه بیت 4 به این شکل بود:

تِهْتُ؛ و المَطلوبُ عِندی، کَیفَ حالی؟ اِنَّ‌نا

اِنَّ‌نا نه معنا دارد نه مرجعی برای ضمیر نا وجود دارد.

با بررسی شکل‌های محتمل، به این نتیجه رسیدیم که باید إِنْ نَأیٰ باشد.

نَأیٰ: سرسنگینی و تکبر کرد

بعدا به نسخه استاد فروغی که در همین صفحه موجود است مراجعه کردم و متوجه شدم اِنْ نَآ نوشته است که از نظر معنا درست است اما استاد عباچی تذکر فرمودند که از نظر رسم الخط باید به شکل نَأیٰ نوشته شود.

در قرآن سورۀ أَسراء آیۀ 83 چنین آمده: {وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَی الْإِنسَانِ أَعْرَضَ وَ نَأَیٰ بِجَانِبِهِ  وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ کَانَ یَئُوسًا

و ما هرگاه به انسان نعمتی عطا کنیم از آن رو بگرداند و دوری جوید، و هرگاه شر و بلایی به او روی آورد به کلی مأیوس و ناامید شود.

 

متن اولیه بیت 10 به این شکل بود:

قِیلَ لی: فِی ‌الحُبِّ أَخطارٌ و تحصیلُ المُنیٰ

دَولَةٌ أَلقیٰ بِمَن أَلقیٰ بِروحی فِی ‌الْخَطر

این ترکیب از جمله نمی‌تواند دارای معنا باشد. ترکیب‌های مختلف را بررسی نمودیم باز هم مشکل داشت. فعل أَلقیٰ بعد از دولة هیچ جایگاهی از نظر معنا و نحو نداشت چون نمی‌توانست خبر باشد (به خاطر نکره بودن دولة) نه می‌توانست جملۀ وصفیه باشد (به خاطر جنسیت). در تصویر کتاب استاد فروغی که در همین صفحه موجود است در جلوی این بیت، علامت سؤال «؟» گذاشته شده است یعنی ایشان هم متوجه ایراد بوده‌اند و به مفهوم مشخصی نرسیده‌اند.

پس از بررسی‌های بسیار به این نتیجه رسیدیم که املای کلمه دَولة اشتباه است و باید دُولة باشد و نیز دو فعل أَلقیٰ در اینجا درست نیست. با بررسی شکل‌های مختلف فعل به این نتیجه رسیدیم که اولی باید أَلْقِی باشد (ثلاثی مجرد، مضارع برای أنا) و دومی أَلقیٰ (ثلاثی مزید باب افعال، ماضی برای هو) و نیز دُولة خبر برای تحصیل است و جمله تمام می شود و بعد از آن جملۀ جدید تفسیری است برای قبل از آن.

قِیلَ لی: فِی ‌الحُبِّ أَخطارٌ و تحصیلُ المُنیٰ

دُولَةٌ. أَلقِی بِمَن أَلقیٰ بِروحی فِی ‌الْخَطر

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۱ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۰۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۳:

اصلاح و ترجمه متن با یاری و همراهی استاد ارجمندم دکتر عباچی عزیز انجام شده است. از ایشان سپاسگزارم که با صبر و حوصله، چندین روز برای اصلاح و ترجمه وقت گذاشتند. خدایشان به سلامت بدارد.

 

بیت 2

هَدَّ صَبری ما تَوَلّیٰ؛ رَدَّ عَقلی ما ثَنیٰ

صادَ قَلبی ما تَمَشّیٰ؛ زادَ وَجدی ما عَبَر

هَدَّ: سخت ویران کرد؛ سست و ناتوان کرد.

ما در هر دو مصرع، مای مصدری است و فعل را در معنا به مصدر تبدیل می‌کند.

تَوَلّیٰ: روی برگرداند

ثَنیٰ: خم کرد، از روی غرور روی گرداند

تَمَشّیٰ: راه رفت

روی گردانیدن او صبرم را از بین برد و خم کردن پهلویش عقلم را برگرداند. (مجنونم کرد.)

راه رفتنش قلبم را به دام انداخت و گذر کردنش اشتیاقم را دو چندان کرد.

 

بیت 4

تِهْتُ؛ و المَطلوبُ عِندی، کَیفَ حالی؟ إِنْ نَأیٰ

حِرْتُ؛ وَ المَأمولُ نَحوی، مَا احْتِیالی إِن هَجَر؟

تِهْتُ: حیرت زده شدم

نَأیٰ: سرسنگینی و تکبر کرد

حِرْتُ: حیرت زده شدم

مَأمول: کسی یا چیزی که آرزو شده است.

احْتِیال: چاره

هَجَرَ: ترک کرد، دوری گزید

سرگردان شدم در حالی که یارِ دل‌خواه در نزد من است. حالم چگونه است؟ اگر سرسنگینی و تکبر کند.

حیرت زده شدم در حالی که آرزویم نزدیک من است، چاره چیست اگر دوری گزیند و مرا ترک کند؟

 

بیت 6

قُلْ لِمَن یَبغِی فِراراً مِنهُ: هَل لی سَلْوَةٌ؟

أَم عَلَی التَّقدیرِ أَنّی أَبْتَغِی، أَینَ الْمَفَر؟

یَبغِی: می‌خواهد

سَلْوَة و سُلْوَة: خوشی و آسایش و فراخ در زندگی

أَبْتَغِی: می‌خواهم

مَفَر: جای فرار (اسم مکان)

به کسی که از من می‌خواهد از او بگریزم بگو آیا من آسایشی دارم؟ یا این که خواسته‌ام را بر تقدیر قرار دهم. (اگر تقدیر و سرنوشت است من می‌پذیرم.) پس به کجا فرار کنم؟

 

بیت 8

یَکرَهُ الْمَحبوبُ وَصلِی؛ أَنتَهِی عَمّا نَهیٰ

یَرسِمُ المنظورُ قَتلی، أَرتَضِی فی ما أَمَر

یَکرَهُ: بدش می‌آید، ناپسند می‌دارد.

أَنتَهِی: می‌پذیرم، گردن می‌گذارم

أَرتَضِی: راضی می‌شوم

محبوبم از رسیدن به من کراهت دارد (خوشش نمی‌آید)، من آن‌چه را نهی کرده است گردن می‌گذارم.

این محبوب، نقشۀ کشتن مرا می‌کَشد و من به آن چه دستور دهد راضی و خشنود هستم.

 

بیت 10

قِیلَ لی: فِی ‌الحُبِّ أَخطارٌ و تَحصیلُ المُنیٰ

دُولَةٌ؛ أَلقِی بِمَن‌ أَلقیٰ بِروحی فِی ‌الْخَطر

حُبّ: عشق و دوستی

 أَخطارٌ: هلاک و نابودی

مُنیٰ: آرزوها (جمع مُنْیة)

دُولَةٌ: کار سخت و دشوار، آن‌چه به گردش زمان و نوبت از یکی به دیگری برسد

 أَلقِی: ملاقات می‌کنم، استقبال می‌کنم

أَلقیٰ بِـ: انداخت

با توجه به ترجمۀ کلمۀ «دولة» دو ترجمه صحیح است:

به من گفته شده در عشق، مُشْرف شدن به هلاک و نابودی است و به دست آوردن آرزوها کاری سخت و دشوار است. از کسی که جان مرا در سختی انداخت (یعنی محبوب) استقبال می‌کنم.

به من گفته شد در عشق خطرهائی وجود دارد و رسیدن به آرزوها گاهی پیش می‌آید و گاهی پیش نمی‌آید ، من ملاقات می‌کنم با آن کس که جانم را در معرض خطر قرار داده است.

 

بیت 12

فَالتَّنائی غُصَّةٌ؛ ما ذاقَ إِلّا مَن صَبا

و التّدَانِی فُرصةٌ؛ ما نالَ إِلّا مَن صَبَر

التَّنَائِی: دور شدن

ذاقَ: چشید

صَبا، عشق ورزید، اشتیاق پیدا کرد

تدَانی: نزدیک شدن

نالَ: نائل شد، رسید

دوری، غم و غصه است، جز کسی که عشق می‌ورزد آن را نمی‌چشد و رسیدن به محبوب فرصتی است که جز کسی که صبر می‌کند به آن نمی‌رسد.

 

بیت 14

لَحْظُکَ ‌القَتّالُ یَغْوِی فی هَلاکی؛ لا تَدَعْ!

عِطْفُکَ ‌المَیّاسُ یَسْعیٰ فی بَلائی؛ لا تَذَرْ!

لَحْظ: چشم

یَغْوِی: گمراه می‌کند، فریب می‌دهد

عِطْف: کنار و جانب چیزی

مَیّاس: کسی که با ناز و کرشمه راه می‌رود.

یَسْعیٰ: سعی و تلاش می‌کند

لا تَذَرْ: رها مکن، مگذار

چشم قتال تو در کشتنِ من فریب می‌دهد و گمراه می‌کند، رها مکن. (کشتنم را رها مکن). تکان خوردن پهلویت با ناز و کرشمه دارد در بلا رساندن به من تلاش می‌کند. آن را ترک مکن. (بلا رساندن به من را رها مکن)

این بیت ترکیب دیگری هم دارد که از نظر نحوی ارجح است اما معنایش از مشی و زبان سعدی به دور است:

لَحْظَکَ ‌القَتّالَ یَغْوِی فی هَلاکی؛ لا تَدَعْ!

عِطْفَکَ ‌المَیّاسَ یَسْعیٰ فی بَلائی؛ لا تَذَرْ!

نگذار چشم قتال تو من را برای کشته شدن فریب دهد، و نگذار تکان خوردن پهلویت با ناز و کرشمه برای انداختن من در بلا و مصیبت تلاش کند.

 

بیت 16

یا رَخیمَ الْجِسمِ! لَوْلا أَنتَ، شَخصی مَا انْحَنیٰ

یا کَحیلَ ‌الطَرفِ! لَوْلا أَنتَ، دَمعی مَا انْحَدَر

رَخیم: لطیف

شَخص: ندام، قد

انْحَنیٰ: خمید

کَحیل: سرمه کشیده

دَمع: اشک

اِنْحَدَر: فرو ریخت، سرازیر شد

ای که دارای بدن نرم و لطیف هستی اگر تو نبودی تنم خمیده نمی‌شد. ای که دارای چشمان سرمه کشیده شده هستی اگر تو نبودی اشکم سرازیر نمی‌شد.

 

بیت 18

بَعضُ خِلّانِی أَتانِی سائِلاً عَن قِصَّتی

قُلتُ لا تَسأَلْ! صُفارُ الْوَجهِ یُغْنِی عَنْ خَبَر

خِلّان: دوستان صمیمی

أَتا: آمد

صُفار: زردی

یُغْنِی: بی  نیاز می‌کند

برخی دوستانم برای سؤال از ماجرای من نزدم آمدند. گفتم از من نپرس چون زردی چهره‌ام بی نیاز از دریافت خبر می‌کند.

حسین دمیری در ‫۱ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۲۱ دربارهٔ قاسم انوار » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۸:

وزن شعر بالا «فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن » می باشد و «مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن » که آمده اشتباه است ‌.

رضا از کرمان در ‫۱ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۵۴ در پاسخ به روح اله زنگنه دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳:

سلام 

 هردم از این باغ بری میرسد 

نغزتر از نغزتری میرسد 

    تعبیرقطعی شما از این غزل در نوع خود، جالب توجه است ولی هیچ مستندات وارتباطی را لااقل بنده ،با طرح موضوع شما ندیدم واین تفسیربنظر صرفاً ناشی از علاقه مفرط حضرتعالی به ایمه خصوصاً امام حسین (ع) وتحت تاثیر واقعه کربلاست.

  شاد باشی  اجرکم عند الله وسعیکم مشکور عزیز

حمید در ‫۱ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۰۷:۵۷ در پاسخ به Asm دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۹:

ASM عالی و مناسب و به جا و درست فرمودید

جهن یزداد در ‫۱ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۰۳:۴۲ در پاسخ به سعید کف دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۳:

سخن شما درست است رستم شیر پلنگان خورده و او را  میستایند که کسی که شیر پلنگان خورده و ما را دستگیر است  تویی
 خالقی مطلق بسیار چرت و پرت دارد  اگرچه  همینکه دست نویسهای گوناگون را یاداشت کرده کارش ارزش مند است 

جهن یزداد در ‫۱ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۰۳:۴۱ در پاسخ به محسن دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۳:

آنگاه ترکان و توران  چه جدایی از هم دارند؟ هردو یکیست و البته هیچکدام منظورش ترکان امروزی  که از نژاد زرد  هستند نیست ترکان یا توران بخشی از ایرانیان کهن در سیبری بودند و هیچ پیوستگی با این ترکان ندارد

جهن یزداد در ‫۱ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۰۳:۳۵ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۳:

چرا روز جنگش نکردند بند
که جامه اش زره بود و تختش سمند

بیگمان سخته  ان چنین است

چرا روز جنگش نکردند بند
که  رختش  زره بود و تختش سمند

 

جهن یزداد در ‫۱ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۰۳:۳۳ در پاسخ به ابراهیم دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۳:

برادر  کدام دشمن  میگوید دریع است ایران   ویران و کنام  جانوران و درندگان شود همین  چیز ساده را چرا  پیچیده میکنید

جهن یزداد در ‫۱ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۰۳:۳۱ در پاسخ به سعید کف دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۳:

  چنین چیزی نیست  چگونه چیزی بدین سادگی را  درنمییابید
 دریغ است ایرا ویران  و لانه درندگان  و جانوران شود  .  پلنگ و شیر خوبست  و نماد دلیری   با این همه کسی نمیخواهد همه ایران انچنان ویران شود که  تنها جانوران در ان خانه کنند

جهن یزداد در ‫۱ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۰۳:۲۷ در پاسخ به علی‌آقا دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۳:

  در شگفتم که چرا چیزی بدین سادگی را نمیتوانید  دریابید  شیر و پلنگ  نماد دلیری   است  درست است  با اینهمه  کسی نمیخواهد میهن  آیادش لانه  درندگان شود

هرکس  سروده ای از فردوسی یا یکی از بزرگان را  ن= درنیافت نباید گمان کند همه انرا نمیدانند یا  در خوانش ان دشواری است و برای خود داستان ببافد

هیچ نادانی  پلنگان و شیران را دشمنان ایران نگفته   میگوید دریغ است ایران ویران و لانه درندگان شود  به همین سادگی   -

مرتضی صیادی در ‫۱ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۴۰ در پاسخ به Mahsa دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۲۶:

خراب آباد ،، به کسره دال آباد و متصل به ، دل ...

خراب اشاره به ناسوت و آباد اشاره به لاهوت ، 

ناسوت بالذات به دلیل ضعف و ابتعاد از حق مفهوم خراب میگیره ،، 

لاهوت به جهت شدت و قرب به حق مفهوم آباد میگیره

یعنی کجی و خطا و اعوجاج در او راه نداره ...

دل ،،، که متصل و کشیده است از ناسوت به لاهوت و عوالم بالا ، ذو وجهتین هست ..‌

یعنی مادامیکه ، نظر بر ناسوت داره ، خراب و زمانی که نظر به عوالم بالا میکنه آباد است ..

 

خرابْ آبادِ دل ،... که روشن شد ، 

بی مقدم تو ، ... کی ؟  خطاب به حضرت حق ..

که خدا نظری به عالم ناسوت نکرده و دنیای مادی بی ارزش هست نزد او ، 

حالا شاعر میگه ، دل در مرتبه دون و مادی که خراب است چرا ؟ چون تو نظری بر دنیای مادی نکردی ، 

اما دل ، ذو وجهتین هست و ربط و اتصال به عوالم قرب و بالا داره ، و عوالم بالا جایگاه توست ... 

پس ... خراب اباد دل ، بی مقدم تو 

الهی هرگز آبادی مبینه .. 

که ذوق شاعر که عالم توحید و معنا رو لمس کرده و فانی در حق گشته به زیبایی تجلی میکنه ، بدین منظور که ، 

چه کسی بدون عنایت و لطف و اراده تو ، آبادی که عوالم قرب هست رو تجربه کرده و ره یافته ...

 

زیباست و میشه تا صبح نوشت و نوشت و نوشت 

سام نیک مهر در ‫۱ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۳۲ دربارهٔ آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۶:

درود

در بیت پنجم ظاهرا اشتباه نگارشی صورت گرفته ؛

صوفیانی که بذوق تو "بوجدند" و سماع

سپاس از گنجور

روح اله زنگنه در ‫۱ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۲۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳:

این شعر به طور قطع با مستندات در رثای امام حسین علیه السلام می باشد

گوهر یعنی امام حسین که در سوره الرحمن منظور از گوهر احادیث گفته اند امام حسین اند و گوهری که عالم در اختیار اوست طلب از گمشدگان و بی خبرانی که صاحب آبی به ظاهر شده اند می کرد و این برای حافظ سوال میشه و میگه مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش، پیر مغان منظور امام صادق هستند که بر اساس حدیثی است که شخصی رسید خدمت امام صادق دیدمش خرم و خندان قدح باده به دست عرض کرد یابن الرسول الله این مقامی که شما دارید از کجاست؟ صدگونه تماشا کردن مقام بسیار بالاییست یعنی بالاتر از آیینه معشوق بودن یا خود آیینه دار بودن، گفتم این جام جهان بین به تو کی داد حکیم! در حدیث آمده که شخص پرسید همه ی اولیا که به مقام های کمتری رسیدند مثل ابراهیم و موسی و... یک عملی انجام دادند یک کاری کردند که شایسته ی کسب مقامات شدند و میگه شما چه کردید که از طفولیت صاحب کراماتید حتی در شکم مادر، حتی بعد شهادت جسم بی جان شما سخن میگه! میگه این درجات را به شما کی داد حکیم؟ حضرت می فرمایند ما کاری نکردیم بلکه خداوند خودش خواست از نور خودش چهارده معصومی بیافریند که نماینده خدا در زمین باشند، گفت آن روز که او گنبد مینا می‌کرد یعنی در زمانی که داشت عرش خودش را بنا می کرد و در ادامه می گویند همه ما از یک نوریم ولی امام حسین این عاشقی را میدان آورد و مصباح الهدی شد، گفت آن یار یعنی امام حسین که ازو گشت سر دار بلند یعنی شهادت و مرگ در راه حق پرچمش امام حسین اند سیدالشهدا جرمش این بود که اسرار هویدا می کرد یعنی همه معصومین در عشق بازی و اخلاص یکی اند ولی امام حسین این اسرار را به تصویر کشید

حسین یعنی همان خون خدا همان صفات الهی در روی زمین، بیدلی در همه احوال خدا با او بود نمی دیدش و از دور خدایا می کرد

سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد

حاصل دل همان اشک است و قفل همه حجاب ها اشک بر امام حسین است آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد

حافظ این سلسله زلف بتان از پی چیست؟ 

۱
۴۹۵
۴۹۶
۴۹۷
۴۹۸
۴۹۹
۵۴۹۲