ادیب ترکمن در ۱ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۳۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۵۰ - باز ترجیح نهادن شیر جهد را بر توکل و فواید جهد را بیان کردن:
مصرع آخر در بعضی نسخ اینگونه آمده
منکر اندر جحد جهدش جهد کرد .
جحد به معنی نفی
ایمان کیانی در ۱ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۳۶ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۱۳:
مو میدونُم دلم دیوونهی کیست
کجا آواره و در خونهی کیست
مو میدونم دل سرگشتهی مو
اسیر نرگس مستونهی کیست
باباطاهر و مو
Moein rezaei در ۱ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۵۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۳۵ - خطاب حق تعالی به عزرائیل علیهالسلام کی ترا رحم بر کی بیشتر آمد ازین خلایق کی جانشان قبض کردی و جواب دادن عزرائیل حضرت را:
آیا این شعر ادامه دارد ؟؟؟
سعید رافعی در ۱ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۰۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۱:
از جان برون نیامده جانانت آرزوست
زنار نابریده و ایمانت آرزوست
بر درگهی که نوبت ارنی همی زنند
موری نهای و ملک سلیمانت آرزوست
موری نهای و خدمت موری نکردهای
وآنگاه صف صفهٔ مردانت آرزوست
فرعونوار لاف اناالحق همی زنی
وآنگاه قرب موسی عمرانت آرزوست
چون کودکان که دامن خود اسب کردهاند
دامن سوار کرده و میدانت آرزوست
انصاف راه خود ز سر صدق داد نه
بر درد نارسیده و درمانت آرزوست
بر خوان عنکبوت که بریان مگس بود
شهپر جبرئیل، مگسرانت آرزوست
هر روز از برای سگ نفس بوسعید
یک کاسه شوربا و دو تا نانت آرزوست
سعدی درین جهان که تویی ذرهوار باش
گر دل به نزد حضرت سلطانت آرزوست
هادی نیکزاد در ۱ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۵۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۹:
در خصوص بیت شمع را باید از از این خانه...
سالها پیش دوستی برایم نقل میکرد، یکی از استادانِ ادیبِ او این بیت را اینگونه برایش تشریح و تفسیر کرده بود که در گذشته، شب هنگام که میهمان قصدِ ترکِ منزلِِ میزبان را داشت، به دلیلِ تاریک بودنِ حیاط و محوطهی خانه، صاحبخانه با شمعی در دست میهمان را تا دروازهی خروجی خانه بدرقه مینمود و پس از رفتن میهمان، چون خود راهِ بازگشت تا درونِ اتاقِ خانه را بلد بود و به جهتِ زود تمام نشدن شمع، پس از راهی کردن میهمان، شمع را خاموش میکرد و مسیر برگشت تا اتاق را در تاریکی طی مینمود، به همین جهت سعدی میگوید برای آسودگی خیال خودم و تو، باید شمع را از خانه بیرون ببرم و خاموش کنم و بازگردم تا همسایگانِ کنجکاو تصور کنند تو رفتهای و در خانهی من نیستی. نمیدانم تا چه اندازه این تعبیر عاشقانه و دلنشین درست است اما هرگز از یاد من نرفت.
امین امینی در ۱ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۰۶ در پاسخ به امیر ارسلان طاحونی دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۴۳:
میان تهی بودن نی سبب شده که صدا را به زیبایی پخش می کند (به رقص می آورد) و این باعث شده که عرفا از آن برای تمثیلی استفاده کنند که کسی به عمق شور و جنون و عشق می رسد که از خود تهی شود.
معنی بیت: از خودت بیرون بیا (از تعلقات مربوط به شخص خودت فارغ شو و به مقام فنا برس) تا شور جنون را بتوانی ببینی. آیا نمی بینی که ناله وقتی تبدیل به صدایی سوزناک و شورآفرین می شود که در نیستان بپیچد؟
غلامرضا باقرزاده در ۱ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۰۵ دربارهٔ حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۰:
این بیت بسیار زیبا آفرینش عشق را قبل از خلقت انسان بیان کرده :
گر سرّ این رموز بدانی وجود عشق
پیش از سرشتن گِل حوا و آدم است
مسافر در ۱ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۵۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۵۸:
سلام
این غزل توسط آقای پرویز شهبازی در برنامه 1003 گنج حضور به زبان ساده شرح داده شده است
می توانید ویدیو و صوت شرح غزل را در آدرسهای زیر پیدا کنید:
مصطفی محرومی در ۱ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۴۳ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸:
تصورمیکنم اشتباه سهوی درنقل قول از سعدی رحمت ا.. علیه در سایتها ذکر شده. تصور میکنم کلمه درست این باشد که :
بنگر که تاچه حد است مقام آدمیت
درمصرع قبلی میفرماید :
رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند
منظور شاعر از جایی، به هیچ وجه مکان نیست. بلکه مقامی است که انسان میتواند به آن برسد.
دیدن خداوند نیازمند مکان نیست.خداوند در مکانی نیست که بتوان مشاهده کرد. اصلا این چشم، جسم است و دیدن در دنیا با چشم تن ممکن است درحالیکه خداوند نیازمند مکان و جسم و زمان نیست واصولا خداوند از هر قیدی بی نیاز است.
در مصرع دوم ذکر شده :
بنگر که تاچه حد است مکان آدمیت.
قید زمان ومکان مخصوص این دنیاست درحالیکه ابدیت وجود دارد.ببخشید استنباط حقیر است.
عباس صادقپور در ۱ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۷:۳۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۸:
بنازم ب گنجور ❤️❤️فوقالعاده هست عالی ممنونم از زحمات شما
مجید در ۱ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۴۳ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۶:
خیام با رک گویی و ساده گویی منظور خود را رسانده است، نیازی نیست یک مثنوی بنویسید و خیام را تطهیر کنید، که به تطهیر کسی نیازی ندارد این یگانه پیغام آور
سعید در ۱ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۱۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۳۶:
این غزل مکالمهای بین عاشق و معشوق است بدون اینکه حتی یک کلمه بین آنها رد و بدل شود!
کار به جایی رسیده که دیگر نیازی به حرف و صوت نیست ، مولانا در مثنوی هم به این مطلب اشاره کرده است
حرف و صوت و گفت را بر هم زنم
تا که بی این هر سه با تو دم زنم
زبان ، زبانِ اشارههاست به قول صائب:
صائب نظر سیاه نسازد به هر کتاب
فهمیدهاست هرکه زبانِ اشارهها...
سوسن جعفری در ۱ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۲۰ در پاسخ به امیر فرشیدفر دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸۶ - در آمدن آن عاشق لاابالی در بخارا وتحذیر کردن دوستان او را از پیداشدن:
سلام بر شما گره از کار ما باز کردید الان چند دقیقهای است که همه لغتنامهها را زیر و رو کردیم که ببینیم غدو یعنی چه امیدواریم گنجور عزیز نیز اصلاح کنند.
ادوارد ر.زاده در ۱ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۵۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۲۴ - نکته گفتن آن شاعر جهت طعن شیعه حلب:
نیّت مولوی در واقع محکوم کردن شدید آخوندهای شیعی است که مخالف هر گونه شادی و دوستی و عشق هستند. سالها پیش آخوند کلهگنده شیعی گفته بود: "همین گریهکردنهاست که نهضت ما را زنده نگاه میدارد".
جاوید مدرس اول رافض در ۱ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۰۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵:
تضمین غزل شماره ۵
.......
یارب هدایتی کن این سایه هُمارا
تا زیر سایه گیرد فعل و شعور ما را
مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا
.................
دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
*********
وقت سفر رسیده ایدل ز ره نپرهیز
از دوریش میندیش وز موج یم تو مگریز
بحریست پُر طلاطم اندر سفینه ما نیز
..............
کشتینشستگانیم ای باد شُرطِه برخیز
باشد که باز بینم دیدار آشنا را
*********
بی دوست گر نشسته هر شخص گشته مغبون
دستی ببر به زلفش، دستی به رطل معجون
شعری بگو تر انگیز، ایدل به طبع موزون
........................
دهروزه مِهر گردون، افسانه است و افسون
نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا
*********
ساقی بگردش می تا کی کنی تعلل
صبح و نسیم بگشود بند از قبای سُنبل
خوش باش در گلستان روزی سپنج با گل
..................
در حلقهٔ گل و مُل خوش خواند دوش بلبل
هاتِ الصَّبُوحَ هُبّوا یا ایُّها السُکارا
*********
از دوریت عذاب و در قرب تو سعادت
از جسم مرده یا رب میخواهد او غرامت
دارم من از فراقش در دیده صد علامت
.................
ای صاحب کرامت شکرانهٔ سلامت
روزی تَفَقُّدی کن درویش بینوا را
*********
عشق آخرش نگجد آنجا که ظرف حرف است
بی عشق شد چو عمرت، بیهوده بهر صرف است
علم و ادب به نیکی بس عالمی شگرف است
...............
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
*********
ارباب حرس و شهوت سر رشته عنادند
آنان که خود کله را کج راس سر نهادند
بر شیب سروری ها در راه کج فتادند
..................
در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند
گر تو نمیپسندی تغییر کن قضا را
*********
هر کس درین زمانه آمال خویش و دل راند
دنبال کامجوئی کی از منال خود ماند
زور وزر ست حاکم حامی آن بود ، باند
،،،،،،،،،،،،،
آن تلخوَش که صوفی امُّالخَبائِثَش خواند
اَشهی لَنا و اَحلی مِن قُبلَةِ العَذارا
*********
مهر و محبت آمد ارجح قرین هستی
دوری گزین ز هر شر هم، از مسیر پستی
در کار و زار دوران با عشق و مهر رستی
،،،،،،،،،،،
هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی
کاین کیمیای هستی قارون کُنَد گدا را
*********
از کجروی چو رهروچشمان خود بدوزد
در را نیک بختی شمعی اگر فروزد
نیکی و راستگوئی باشد چو فرض ایزد
،،،،،،،،
سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد
دلبر که در کف او موم است سنگ خارا
*********
در دست می چو لعل و در دل بود چو اخگر
از ترس شیخ ما را خُم گشته همچو سنگر
وندر شط شرابش انداختیم لنگر
...................
آیینهٔ سکندر، جام می است بنگر
تا بر تو عرضه دارد احوال مُلک دارا
*********
ترکی و پارسی را ملًت خورند چون قند
مام وطن بپرورد از هر قبیله فرزند
بین، ملل چو سازد فرهنگ و شعر پیوند
.................
ترکان پارسیگو، بخشندگان عمرند
ساقی بده بشارت رندان پارسا را
*********
از فیض و جود رندان طالع چو گشته مسعود
پیر مغان زنیکی کان محبت و جود
از ریب شیخ و زاهد،هرگز کسی نیاسود
........
حافظ به خود نپوشید این خرقهٔ مِیْآلود
ای شیخ پاکدامن معذور دار ما را
*********
جاوید مدرس رافض
بهنام کامرانی (دونده) در ۱ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۳۱ دربارهٔ عطار » منطقالطیر » حکایت طاووس » حکایت طاووس:
متاسفانه حاشیه های قبلی تا این تاریخ کمکی به فهم این شعر به من نکرد. بنابراین با جستجو خوشبختانه ویدئوی خیلی خوبی در یوتیوب پیدا کردم که به درک شعر و داستان کمک کرد. خلاصه ی برداشت خودم رو اینجا مینویسم و لینک به ویدئو رو هم به اشتراک میگذارم.
ظاهرا پای طاووس برخلاف خودش که به زیبایی معروف است، ظاهر بسیار زشتی دارد. در افسانه ها آمده که شیطان برای ورود به بهشت و به قصد گول زدن آدم و حوا در دهان مار مخفی شد و مار هم دور پای طاووس پیچید. طاووس ناخواسته و یا نادانسته مار و بدین ترتیب شیطان را با خودش به بهشت برد و به خاطر همین اشتباه از بهشت طرد شد.
حال نصف اول شعر از زبان طاووس است که با اشاره به داستان بالا، میل و آرزوی خودش رو برای بازگشت به بهشت بیان میکند. نکته ی جانبی اینکه جبرییل به طاووس پیامبران معروف هست و اینجا طاووس خودش رو جبرییل مرغان معرفی میکند.
در نصف دوم شعر، هدهد در جواب طاووس پاسخ میدهد که به جای رسیدن به بهشت که تمثیلی از مادیات باشد، بهتر است که بدنبال اصل و آفریننده بهشت که تمثیلی از معنویات هست باشی. چرا که وقتی به آن بهتر و کل ماجرا برسی خودبخود جزییات و اهداف کوچک را هم خواهی داشت.
به عبارتی، به جای ناراحتی بابت از دست دادن اهداف کوچک و غالب مادی، به معانی بزرگ و معنوی توجه کن. چرا که آنها تو را از مادیات بی نیاز خواهی کرد.
این برداشت شخصی بنده بعد از گوش دادن به توضیحات بیت به بیت شعر که به زیبایی در اینجا آمده:
پیوند به وبگاه بیرونی
محمد غافری در ۱ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۴۷ در پاسخ به مزدك دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۴:
با سلام، منظور خیام اینست که کسانی که در فضل و دانش سرآمد شدند یعنی احاطه به همه ی علوم پیدا کردند و در همین حال همچون شمعی در محافل علمی درخشیدند؛ تا اینجا مقدمه بود و حالا نتیجه گیری؛ از این شب تاریک که استعاره از این دنیا و مشکلات آنست نتوانستند خلاصی یابند. بنابراین گفتند فسانه ای و در خواب شدند یعنی از دنیا رفتند. همچون خود او که یکی از ریاضی دانان و منجمان بزرگ عصر بود. بزرگ ترین نابغه ی جهان ایرانی-اسلامی ابن سینا در یک رباعی منسوب به او می گوید: از قعر گِل سیاه تا اوج زحل/کردم همه مشکلات گیتی را حل//بگشادم بندهای مشکل به حیَل/هر بند گشاده شد مگر بند اجل. حرف خیام اینست که همه مشکلات بشری با علم حصولی قابل حل نیست. امیدوارم توضیحات من روشن کننده بوده باشد.
یاسان در ۱ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۵۹ در پاسخ به دکتر امین لو دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۸ - مطلع دوم:
چنانکه میدانیم خاقانی به کاربرد دانستههایش از علوم مختلف علاقهای مفرط داشته و در بیتهای دیگر نیز اصطلاحات «دو پستان» و «سه پستان» را به کار برده از این رو اشاره به «گشنیز بستانی» در مقابل «گشنیز بیابانی» آنطور که شما گفتهاید ضرورتی ندارد پس همان «گشنیز پستان» مناسب آمده است و معنای کلمات همنشین در مصراع را بهتر مراعات میکند به قرینه همان معنا که خود گفتهاید یعنی در طب قدیم شیر مادر دخترزا را با گشنیز یا عصاره گشنیز مخلوط کرده و ضمادش را برای انواعی از درد و عارضه بر چشم میگذاشتهاند.
رسول لطف الهی در ۱ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۲۴ دربارهٔ ایرج میرزا » مثنویها » زهره و منوچهر » بخش ۴:
مگر زیباتر از این منظومه هم داریم.روانش پرنور
این بشر (فرشید ربانی) در ۱ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۰۳ در پاسخ به جوینده دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۱۲: