گنجور

حاشیه‌ها

جهن یزداد در ‫۱ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۳ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۳۱ در پاسخ به سورنا دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۱۲ - بند کردن فریدون، ضحاک را:

نود  نه در صد از واژگانی که در شاهنامه هست  دستکاری سپسین است و همگی بسیار سستند

 

برای دستیازی در شاهنامه بهتر است نمونه ای از دستیازیها دربرگردان  تفسیر قران طبری را  بنگریم در دستنویسهای نخستین  طبری امده ما را ببارانی ارزانی دار و فراز و هامون تر کن و ما را اسیراب مکن

پرگست باد از اینکه مردم است مگر فرشته ایست گرامی بدین نیکویی
اسیراب =ناسیراب

این دو را در همان سده های سپسین  اینگونه کرده اند من برای حاجت امده ام و باران خواهم از بهر قوم خویش که از تشنگی و گرسنگی هلاک شدند معاذالله که این ادمی است این نیست مگر فرشته ای کریم بدین نیکویی
-

پس چون بیکجای امدند زن ترسید که مگر یوسف را ایدون بدل آید که آن بلایه است و همچنانکه آهنگ او کرد آهنگ دگر کس کند
پس یوسف خواست که با وی باشد خویشتن را بکشید و گفت  مرا دستوری ده تا با تو یک سخن گویم گفت بگوی گفت مگر نپنداری که من چنین بلایه ام که آهنگ هرکس کنم
اینرا از بیخ دگرگون کرده اند

بنگرید که تفسیر قران به چه پاکی بوده و انگاه چه بر سرش امده 

-
خالقی مطلق درباره دستبردها در شاهنامه گوید   دستنویسهای سپسین  واژه های  «ویژه ،  تخم  ،توشه ، رای ، گفت ، تنبل ، گاه » را« بخاصه نسل قوت  حکم قول حیلت وقت»  گردانده اند
اینها که از  دستنویسها پیداست
با اینهمه شوربختانه خالقی مطلق خود نیز  بیش از دیگران واژگان عربی را  بدین گران گنجینه اورده و انرا بیش از پیش عربیذه کرده مانند  واژه  غو ( فریاد مردمان و هر نوای بلند) را همه جا   عو  عربی  ( عو= نوای سگ)  گردانده نمی دانم  غو پارسی که   از مردمان بر می خیزد چه پیوندی با صدای سگ عربی دارد یا جای دیگر  بجای پروز = حاشیه  و محیط که  انرا مرکز کرده که بسیار نادرست است 

سیاوش به پرده درآمد به درد
به تن لرز لرزان و رخساره زرد
فریگیس گفت ای گو شیرچنگ
چه بودت که دیگر شدستی به رنگ
چنین داد پاسخ که ای خوبروی
به توران زمین شد مرا آب روی
بدین سان که گفتار گرسیوزست
ز پرگار بهره مرا پروزست
بیگمان پروز درست است  و مرکز در اینجا اگر هم عربی نبود نابجاست  چرا که سیاوش از گفتار گرسیوز چنین برداشته که بیرون از دایره است
پروز بچم حاشیه و محیط است
از سخن گرسیوز پیداست که من بیرون دایره ام
در نویسه ها اینگونه امده

بدین سان که گفتار گرسیوزست
ز پرگار بهره مرا مرکزست
این بسیار نادرست  است  سیاوش از گفتار  گرسیوز بدی را دریافته و میگوید  از اینسان که گفتار گرسیوز است من از دایره بیرونم  نه انکه  در مرکزم

نمونه های کوچکی را می نویسم

از آن دخمه و دار و از ماهیار
 به پاداش بدخواه و جانوسپار

جای بپاداش (مکافات) کرده اند
نباید که بردست من در مغاک (بر هلاک ) شوند این دلیران بی‌بیم وباک چنان بد که روزی پراندیشه بود

به پیشش یکی بارور بیشه بود

بدان مرغزار اندر آمد دژم

جهان خرم و مرد را دل به هم

جای دل بهم دل بغم امده

یکی باره ای برنشسته سمند
بفتراک بر بسته دارد کمند
در نویسه ها اینگون أمده

بفتراک بر حلقه کرده کمند
 در جای دگر نیز اینگونه امده

یکی باره ای برنشسته سمند

بفتراک بربسته دارد کمند
-
.گهی بر فراز و گهی بر نشیب
گهی شاد و اسان گهی با نهیب.

جای اسان ایمن امده
-
 سراغاز بنوشت شاه مهست
جهاندار بهرام یزدان پرست
جای سراغاز -به عنوان امده
ز شاه جهاندار خورشید بهر
مهست و سرافراز و گیرنده شهر

بدو گفت هرمز که در پای زهر
میالای زهرای بداندیش  بهر

 بجای بهر  دهر امده

سیاوش  برنجید از ایرانیان سخن گفت بر پهلوانی زبان
در  دستنویسها امده
  سیاوش غمی گشت از ایرانیان
 که این روز  پادافره ایزدی است
 که پاداش ،بد را  ز یزدان بدی است
 جای که پاداش مکافات اورده اند هرچه مکافات است در شاهنامه دستکاریست و درستش بپاداش است برخی نیز از بیخ  افزوده شده
  ز مرزی کجا  مرز خرگاه بود 
زَوْ و زال را دست کوتاه
  خالقی جای مرز خرگاه رسم خرگاه اورده اند
همیدون بدوزخ چمیدن بپای
بزرگان پیشین ندادند رای

جای همیدون ولیکن امده

باندیشه یک بادگر ساختند
همه رای بیهوده انداختند
جای اندیشه تدبیر امده

 بدو گفته بودی یکی پیش بین
 که پردخته کی گردد از تو زمین
 دلش را ز  بد پاک پر آتش است
 همه  زندگانی  بر او ناخوش است
 خالقی چنین اورده
 دلش زان زده فال پر اتش است
 فال چه میکند سخن پیشبین فال نبود

چپ و راست  را  هر دو بال سپاه
بیاراست یکسر چو بایست شاه
زمین شد بکردار کشتی بر آب
 تو گویی سوی جنگ دارد شتاب
جای « چپ و راست  را هر دوبال سپاه»   قلب و جناح سپاه  کرده اند
 هر دو بال در چپ و راست است و نه قلب و جناح
بنگرید سروده ای به این زیبایی را چگونه با  قلب و جناح نابود کرده اند
جای جنگ غرق امده
نه دستنویس خالقی جنگ اورده اند باز خالقی انرا غرق کرده ایا هیچ  کشتی یا لشکری بدنبال غرق شدن  است؟

نوید خسروانی در ‫۱ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۲ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۵۹ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳۱:

بیت چهارم، مصرع نخست ایراد وزنی دارد. لابد اوّلش اشتباه تایپ شده.

جهن یزداد در ‫۱ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۲ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۵۴ دربارهٔ سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » قصاید » شمارهٔ ۲۲ - در هجو خمخانه:

براستی  سوزنی گنجینه واژگان پارسی است

جهن یزداد در ‫۱ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۲ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۵۰ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹۶:

برابر این سروده
چون مرگ شتر بپیش اید
 اید به سر چه و لب جر

 میدانی این را اورده

اسارت الفُرس فی اخبارها مثلا

و للاعاجم فی ایامها مثل

قالوا: اذا جمل حانت منیته

یطوف بالبئر حتی یهلک الجمل

جهن یزداد در ‫۱ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۲ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۲۵ در پاسخ به رضا صدر دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۷۴ - در رثای شهید بلخی:

گاهی  پساوند را  شایگان میکنند نه در چنین گونه ای  کمتر اشنا گاهی  پساوندهای گیرا و اشنا و خوش را دوباره می اورند  مگر انکه هرگز چنین  پساوندی را شایگان نمیکنند من در این کار دود چراغ خورده ام و مویم در اسیایش سپسد شده

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۱ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۲ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۵۳ دربارهٔ رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۳:

کُشتی ز انتظارم ، بر خاکِ من گذر کن،

جهن یزداد در ‫۱ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۲ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۴۱ دربارهٔ فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۴ - درمدح یمین الدوله محمود بن ناصرالدین و ذکر غزوات و فتوحات او در گنگ:

در این سروده در دوجا  واژه ژاله امده که باید درباره ان روشنگری کرد
نخست
ز ریدکان سرائی چوژاله بر سر آب
بدان کنار فرستاد ریدکی سه چهار

 این  ژاله  بچم  کوهله  و سوارک آب  است که به عربی بدان حباب گویند  و نه شبنم
ژاله  جز شبنم  و کوهله همچنین   خیگهای  پر باد که بدان از اب بگذرند نیز ژاله گفته اند  و در این سروده اینست و بدین گونه 
بدان ره اندر بگذشت ز آبهای بزرگ 
چه آبهایی تا گنگ رفته از کهسار
چه  آب ،رودی کز  ژاله برگرفتی مرد
چه آب ،جویی کز پیل برگرفتی بار

 گنگ نیز در اینجا  جزیره است

رسول لطف الهی در ‫۱ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۲ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۲۳ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب چهارم در تواضع » بخش ۶ - حکایت دانشمند:

سعدی شیراز خودش فرموده.

چو خرما به شیرینی اندوده پوست

چو بازش کنی استخوانی در اوست 

رضا از کرمان در ‫۱ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۲ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۱۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۰۳:

نعمت ما چو ز مُکّون بود خلط نگردد به خور و ارتقاد

سلام دوستان 

  امکان داره معنی این بیت را توضیح دهید.

 شاد باشید

رضا از کرمان در ‫۱ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۲ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۴۹ در پاسخ به مسعود عالم پور رجبی دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۰۶:

آقا مسعود سلام 

  بنظر ترتیب مصاریع در غزل زیبای شما  در نوشتاررعایت نشده  لطفا ویرایش فرمایید  وسپاس وتبریک به طبع روان شما شاد باشی عزیز

جهن یزداد در ‫۱ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۲ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۴۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۱ - آغاز کتاب:

جای گزیند ستاید است
آرایش سروده  چنین باید

سخن هر چه زین گوهران بگذرد
نیابد بدو راه جان و خرد
خرد گر سخن برگزیند همی
همان را ستاید، که بیند همی
خرد را و جان را همی سنجد اوی
در اندیشهٔ سخته کی گنجد اوی
ستودن نداند کس، او را چو هست
میان بندگی را ببایدت بست
   جان بیند و خرد اندیشد و  نادیده ، بدیده توان سنجید و ستود ،  ان می توان ستود که جان و خرد بدان راه یابد ،. اوست  که جان و خرد را  ساخته و  سنجیده  پس چگونه  در اندیشه سخته گنجد وانچه در سنجش نگنجد ستودن نتوان پس بایدت به بندگی بست میان


علیرضا در ‫۱ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۲ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۵۶ در پاسخ به محمد محقق دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳:

سلام، اکتفا به تلاوت قرآن و معرفت الله رو در کنار هم قیاس کردند در این دو بیت، در پاسخی به حاشیه اول این بیت توضیحات اجمالی دادم.

دکتر صحافیان در ‫۱ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۲ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۵۲ دربارهٔ خواجه عبدالله انصاری » طبقات الصوفیه - امالی پیر هرات » بخش ۱۳۲ - و من طبقة الرابعة ایضاً ابوبکر الشبلی:

شیخ الاسلام گفت و وصیت کرد که این حکایت بنویسید و یاد دارید کی شبلی را هیچ چیز نیارند شما را از او به، از این حکایت، گفت: فردا وقت* نو نیارند، که این وقت که ابدر داری به برآرند هم و شبلی گفت: "المحب اذا اسکت هلک والعارف اذانطق غرق، و لیس للغریق سوی نفس" [ آنگاه که عاشق سکوت کند هلاک می‌شود و آنگاه که عارف سخن گوید غرق می‌شود و برای آنکه در حال غرق شدن است جز نفسی ارزشمند نیست]. کسی فرا شبلی گفت: کی مرا دعا کن، این بیت برخواند.

مضی زمن والناس یستشفعون بی

فهل لی الی لیلی الغداة شفیع

[دیرزمانی است که مردمان به من شفاعت می‌جویند،

آیا فردا شفیع شب هجرانم خواهد شد؟!] -(بخش 132-ابوبکر شبلی)

دکتر مهدی صحافیان

آرامش و پرواز روح

پیوند به وبگاه بیرونی 

علیرضا در ‫۱ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۲ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۵۲ در پاسخ به فرهاد دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳:

سلام
ذکر به دوام، نماز به دوام و قرآن به دوام؛ هیچکدام ممکن نیست، به هر حال انسان به اطعام و معاشرت و خواب نیاز دارد.
حتی راجب نگاه غیر معرفتی -و متأسف کننده- شما هم:
«آب ارچه همه زلال خیزد
از خوردن پر ملال خیزد»

در این رباعی اشاره به دستور العمل عرفانی توجه به نَفْس شده.

اگر طریقه معرفت نفس در عرفان رو مطالعه کنید متوجه تناسب بسیار بالا آن با این رباعی خواهید شد

از این رباعی وصف احوال عرفا رو هم میشود برداشت کرد و درکل سازگاری بسیار زیادی با عرفان دارد 

کوروش در ‫۱ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۲ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۶:۲۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۶۶ - جواب حمزه مر خلق را:

منظور از لا خلابه در بیت پایانی چیست ؟

جهن یزداد در ‫۱ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۲ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۶:۱۱ در پاسخ به سیاوش عیوض‌پور دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۱۲ - بند کردن فریدون، ضحاک را:

فردوسی چند واژ اندک عربی در شاهنامه بکار برده و هیچ دشمنی با عربی نداشته اما از اغاز شاهنامه را با  پارسی روان بی واژ عربی  سروده و در این کار  رای خردمندانه داشته  یک انکه  شاهنامه  با واژ پارسی  پر شور تر است دو انکه واژ پارسی  زبان مردم بوده و همه انرا می دانستند  بویژه بروزگارش .
 در زمان فردوسی و بویژه پس از ان  دیوانگانی امدند که  عربی را بگونه ای دیوانه  به پارسی امیختند ان را در  برگردان کلیلک و دمنگ  بهرامشاهی و برگردان مرزبان نامه و  دگر نشته ها می توان دید  در ان  دو سده پس از فردوسی این شیوه بسیار  دیوانه وار پیشه شد برای همین شاهنامه پر از واژگان عربی شده  با این همه  بیشینه  دستکاری ها در شاهنامه پیداست چرا که  سروده فردوسی بلند است و دستکاری ها سستند   اگر در شاهنامه بنگریم هرجا واژی عربی امده بسیار سست است و برخی از بیخ نیاز به بودنش نیست مانند
 قضا  گفت گیر و قدر گفت ده
که سروده ای فرومایه است ودر ان جایگاه نیز نیازی به بودنش نیست

جهن یزداد در ‫۱ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۲ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۶:۰۰ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۱۲ - بند کردن فریدون، ضحاک را:

دمادم برون رفت لشکر ز شهر
وزان شهر نایافته شاه  بهر

جهن یزداد در ‫۱ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۲ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۵:۴۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۷ - کاوهٔ آهنگر و درفش کاویانی و ساخته شدن گرز گاوسر:

بیاراست آن را به دیبای روم
ز گوهر بر و پیکر، از زرش بوم


بدین گونه است

محمد اسکندری کتکی hobbyhorseup۳@gmail.com در ‫۱ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۲ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۱۴ دربارهٔ جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶ - در مدح قاطع برهان و شریک قرآن واهب الفتح و النصرحجت عصر (ع):

به نظر بنده این قصیده یکی از استوار ترین قصیدهای مرحوم جیحون یزدی هست و شاید جزو ده قصیده برتر شاعران  عصر  قاجار . 

Mahmood Shams در ‫۱ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۲ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۵۳ در پاسخ به زهیر دربارهٔ حافظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲:

به قول جناب سعدی 

دنیا نیرزد آن که پریشان کنی دلی

زنهار بد مکن که نکردست عاقلی

این پنج روزه مهلت ایام آدمی

آزار مردمان نکند جز مغفلی

#سعدی

اما در بیت دوم بنده صاحب نظر نیستم ، ولی برداشت و نظر خودم این که سال های گذشته هفت هزار  از خلقت حضرت آدم و گذشتگان که در جهانی شاد زندگی می کردند و دیگه نام و نشانی ندارند به محنت این هفت روزه کوتاهی عمر ما و با غم سپری کردن این هفت روز نمی ارزد و برداشتی از رباعی خیام 

ای دوست بیا تا غمِ فردا نخوریم

وین یک دمِ عمر را غنیمت شمریم

فردا که ازین دیرِ فنا درگذریم

با هفت‌هزارسالگان سربه‌سریم

#خیام 

۱
۴۸۸
۴۸۹
۴۹۰
۴۹۱
۴۹۲
۵۴۹۴