بهروز قدرتی در ۱ سال قبل، پنجشنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۹:۱۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۴:
سلام دوستان ببینید من همه نظرها رو خوندم
به نظر من در این جا حافظ خیلی شفاف و به زبانی ساده گفته که از بیگانگان اطاعت نکن ولی با رندان پارسا معاشرت کن و بعدش در ابیات دیگر منظورشو کامل تر توضیح داده می گه اونا به تو وعده بهشت و حوری بهشتی می دن یا وعده جهنم ولی من دارم بهت می گم تو چرا فکر می کنی اونا به عهدشون وفا می کنند مگه نخوندی تو قرآن که ان وعد الله حق جز خدا کسی نمی تونه به تو وعده ای بده و به وعدش وفا کنه که وفا یعنی تموم کردن عهد یعنی اگه بیگانه ها ( تا نگردیآشنا زین پرده رمزی نشنوی گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش یعنی اونها با اسرار و رموز حقیقت و درستی آشنا نیستند و بیگانه اند و واقعا نمی دونن حقیقت چیه ) بهت می گن شراب حرامه و اگه بخوری می ری جهنم تو نترس و بخور. تو سه ماه شراب بخور و نه ماهم پارسا باش خوب امتحان کن ببین چی می شه می گه اگه تو دوست داری از اسرار غیبی مطلع بشی خوب بیا همدم کسی بشو که کشف و شهود دائم داره و عارف بالحق خوب تو با مونس اون شدن و بطانه اون شدن کم کم از اسرار حقیقت با خبر می شی مثلا فرض کن تو می گی چطور من همیشه خوشحال باشم و هیچوقت ناراحت نشم اونم با علم لدنی ای که داره در نتیجه مراقبه هایی که داشته و سیر الی الله که داشته بهت می گه just let it go یا حالا هر حقیقت دیگه ای که دنبال دونستنش هستی وقتی تو با اون مونس باشی خوب اون جام جهان نما به تو نشون می ده اون چیزی که می خوای می گه چرا ریا می کنی چرا اطاعت بیگانه می کنی بزار تو همون سه ماه که همدم اون شخص هستی درک حسی یا همون شهودیت عمیق تر بشه و به عمق هفتم درک نزدیک تر بشی و اگه عارف واقعی و پیر سالک به تو می گه شراب بخور بخور و منتظر رحمت خدا باش اگه می بینی تو دنیا همه کارا به هم گره خورده تو گره گشا باش مثلا به فقیری خاک نشین کمک کن یا امثالهم و به هر طریقی که می تونی گره گشای کار دیگران باش و در ضمن دنبال استغنا باش و جز از خدا از غیر بی نیاز باشن چون اونا خودشونم نیازمند خدا هستند و خداست که بی نیاز و دنبال این نباش که کسی به عهدش وفا کنه چون ممکنه نتونه چون اونم نیازمند و ان وعد الله حق و درستش اینه که وعده خدا درسته به نظر من به طور خلاصه این یک راهنما برای کسی که قرار از شریعت به طریقت سیر کنه یعنی در واقع همون طوری که دکارت می گه اگه می خوای به درک حقیقت برسی بی طرف باش اینجا حافظ می گه تو خودتو اسیر شریعت کردی و طرفدار شریعتی بیا و بی طرف باش و به رند پارسا ام گوش بده ببین چی می شه و وعده هایی که بیگانگان تو رو با اطاعت کردن از دستوراتشون به تو وعده دادند مثل حجاب اجباری، خوندن نماز و یا نخوردن شراب عملا مثل این که تو فکر کنی قرار به سیمرغ برسی یا علم کیمیا اگه این کارا رو بکنی و خوب این اشتباه و بیا حرف منو گوش کن یکم با رندان پارسا معاشرت کن مثلا اولیا ( یاوران) خدا یا انصار(یاران) خدا و مالکم من دون الله من ولی و لا نصیر : جز خدا شما یار و یاوری ندارید یا zero ها ( معتدل است او... متصل است او) . خوب، این که اون چیزی بود که حافظ گفته ولی در مورد بحث حاشیه ای غیر مرتبطی که با موضوع مرید و مراد که دوستان به بحث نشستند به نظر من بله تا حدی درسته و بعضی مواقع مرید و مرادم هست و مثلا به نظر من انصار خدا به اذن خداوند تعالی راه به اولیا خدا نشون می دن البته فقط نشون می دن و جز خدا هدایت گری وجود نداره و ممکنه اولیا به حرف انصار گوش ندن و به نظر من به انصار خدا گفته شده:"چو کسی از خاک ولی بر تو آمد از او گذر کن" و خوب از نظر من بعد از نشون دادن راه اونا هم گذر می کنن و به مسیر خودشون ادامه می دن ولی خود انصار خدا هم در واقع عملا خیلی وقتا نمی دونن یا نمی فهمن دارن به کی راه نشون می دن و اولیا خدا هم خودشون نمی دونن یا نمی فهمن یاور کی قرار بشن و ممکنه حتی ندونن که اولیا خدا هستند پس در واقع فقط یک وسیله هستند و لا حول و لا قوه الی بالله العلی العظیم و همون آیه آخر سوره یس که خودتون بلدید و خوب از دید من وقتی شما قدم در راه طریقت گذاشتی و بدنبال علم لدنی هستی و به قول معروف دل گفت مرا علم لدنی هوس است تعلیمم کن گر تو را در دسترس است اگه به ((الف ))عمل کنی و بعد از اینکه به درک عمیق ((الف)) برسی و اونو درک کنی خداوند تعالی به هر طریقی که صلاح بدونه چه از طریق کشف و شهود( مراقبه) و یا رویا یا از طریق قرار دادن اولیا و انصار خودش(یا همون مرید و مراد) یا از طریق دانش اندوزی و تجربه اتفاقات و وقایع زندگی یا هر طریقی که خودش صلاح بدونه در مسیر طریقت شما (( ب ))رو هم به شما یاد می ده و اگه صلاح بدونه بعدش پ بعدش ت بعدش ث بعدش ج 😄
گفتم الف
گفت دگر هیچ مگوی
در خانه اگر کس است یک حرف بس است
و مسیر علم لدنی به نظر من اینطوریه
و در این مسیر
کلید اصلی صبر و حی و قیوم بودن مثل خدا در مسیر سیر الی الله یعنی مثل خدا همیشه زنده و ثابت قدم بودن البته حی و قیوم حقیقی خداست ولی به هر حال ما هم می تونیم مثل خدا باشیم پس زنده باشید و ثابت قدم مثل خدا ان شالله. How to be like god?
Mojtaba Razaq zadeh در ۱ سال قبل، پنجشنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۸:۱۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۲:
واقعا درود به دست اندر کاران سایت گنحور و اقای محسن لیلهکوهی
سعدی واقعا فرمانروای ملک سخن است
Mojtaba Razaq zadeh در ۱ سال قبل، پنجشنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۸:۱۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۸:
چقدر غمگین و ازرده!
واقعا درود به سعدی
جاوید مدرس اول رافض در ۱ سال قبل، پنجشنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۲۵ در پاسخ به مهرداد دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۶:
حق با شماست متاسفانه در این نسخه اشتباه درج شده از لحاظ منطق( ربوده )درست است چون این صفت های درج شده در مضمون این بیت شامل حال معشوقست نه عاشق
عاشق هیچوقت خود را باصفت منفی معرفی نمیکند
مجید مطهری در ۱ سال قبل، پنجشنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۴:۰۰ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۳:
سلام
به نظر مصرع دوم بیت اول 'دیگر' درست است نه 'دبگر'
جهن یزداد در ۱ سال قبل، پنجشنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۳:۳۶ دربارهٔ ابوالفضل بیهقی » تاریخ بیهقی » مجلد ششم » بخش ۲۶ - بر دار کردن حسنک، بخش اوّل:
بجای جنب اینگونه است
در خین امیر حسنک یک قطره آب بودی در رودی
خین چشمه سار
حمیدرضا در ۱ سال قبل، پنجشنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۳:۳۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳:
آقای رضا ضیاء در کانال تلگرامی خود در مورد این غزل نوشتهاند:
در مقالهای در کتاب «پیش ادیب عشق» (ارجنامهٔ دکتر سعید حمیدیان نشر قطره) کوشیدهام نشان دهم این غزل از حافظ نیست و از شاعری به نام «کمال کاشانی» از معاصران حافظ است.
شکیب در ۱ سال قبل، پنجشنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۳۹ در پاسخ به محس سعیدزاه دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱ - تمامت کتاب الموطد الکریم:
اگر چهار عنصر را موازی با چهار حالت جامد و مایع و گاز و پلاسما در نظر بگیرم متوجه میشم که منظور از خاک هر مادهای که کریستال بسته و منجمد است و آب هر مادهای که روان است و باد هر مادهای که تبدیل به گاز شده و آتش هم همان پلاسماست که چهار حالت وجود رو تفهیم میکنه و این بامثال وقتی به طلا گرما میدی آب میشه واضح تر میشه برام پس اون موقع هست که معنی ارکان اربعه برام واضح میشه واین که انسانی وجود نداشت که علمی و فلسفه ای وجود داشته باشد اما چهار ارکان وجود داشتند باز انسانی وجود نخواهد داشت و باز ارکان بدون ذرهای تغییر در اصل خود وجود خواهند داشت . پس مفهوم ارکان اربعه قابل فرسایش نیست بنده نظرم اینه.سپاس.
بهروز قدرتی در ۱ سال قبل، پنجشنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۳۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۲:
سلام من تمام حاشیه ها رو بادقت کلمه به کلمه خوندم ولی درک کاملی از مفهوم شعر ندیدم البته نظر من به برگ بی برگی از همه نزدیک تر چون خودم تجربه کردم مثلا در مراقبه ای به من گفته شد از این به بعد همه چیز رو با نور من خواهی دید این همون نظر بازیه البته به نظر من خورشید خداوند نیست چون در مراقبه ای به من گفته شد صبح آغاز می شود خورشید طلوع می کند، خورشید در پهنه آسمان نورافشانی می کند، جهل بر ملتهایی حکم می راند که بهترین بشر برای نجات آنها بیرون می آید البته شایدم باشه من نمی دونم ولی شایدم منظور از خورشید بهترین بشر چون من تو عالم مراقبه دیدمش بدون هیچ دلیلی من بهش می گم آقا و اونم خودش امام زمان معرفی می کنه اینقدر شنونده خوبیه که حاضرم جونم براش بدم خیلی دوستش دارم و در بیت آخر به نظر من اشتیاق یک دام و مانع رسیدن به مقام استغنا می شه البته این نظر من شاید درست نباشه و در مورد بقیه نظرات یک سری کاستی هایی در بقیه نظرات بود و منم قدرت بیانم پایینه ولی به نظر من مفهوم اصلی این شعر اینه که حافظ تو خواب می بینه با آفتاب هم اتاق شده و بعد تحت تاثیر اشتیاقی که با به یاداومدن معشوقه سابقش در وجودش ایجاد شده این ابیات با عشق سروده ولی بعدشم راهنمایی کرده که در مقام استغنا اشتیاق برای مرغ اندیشه دامی بیش نیست که مانع پرواز مرغ اندیشه می شه و مانع درک درست و رفتار و تصمیم درست می شه اگه بخوام کامل تر با مثال توضیح بدم لازم اول بگم که واقعیتش اینه که ماجرا ازونجا آغاز شد که من تفالی زدم به دیوان حافظ به جهت راهنمایی در زمینه تصمیمی درست که این شعر اومد و قبلش باید اینو بگم که ماجرا اینه که پسرمو که ۶.۵ سالشه ۴ سال ندیده بودم بعد خانم سابقم با حق طلاقی که داده بودم از من غیابی طلاق گرفت ولی من با تحمل هر گونه خواری و ذلتی لحظه ای دست از توکل برنداشتم و شکایتی به خدا نکردم تا اینکه یکروز بی خود از شعشعه پرتو ذاتم کردن و گفتند انت عزیز کریم ولی قبلا هم به من باده از جام تجلی صفات داده بودند که اولیش حافظ بود و دومیش فاتح به هر حال پسرمو خانمم می خواست ببره آلمان و نفقه و مهریشو بخشید و حق خروج از کشور گرفت ولی توافق کردیم هر وقت ایران بود طبق رای دادگاه من هفته ای دو ساعت ببینمش ولی بعد از توافق که الان حدود دو ماهه بچه رو نیاورد و من رفتم اداره گذرنامه استعلام گرفتم گفت هنوز از کشور خارج نشده من رفتم پیش شخصی که واسطه توافق بود گفت بهتر بی خیالش بشی بچه ام دو هوائه می شه منم تفال زدم به دیوان حافظ که منو راهنمایی کنه و به نظر من اینجا حافظ داره می گه به من چون پرنده ذهنم در دام اشتیاق افتاده بود ناگهان شوق اینو داشتم که از سر مستی دوباره با معشوقه قدیمم یا همون زن سابقم باشم ولی نمی شد چون طلاق گرفته بودیم و بعدش می گه به هر حال هر کی نظر باز و طبق آیه ۳۵ سوره نور برای نور خدا هدایت شده که به منم گفتن تو عالم ملکوت که از این به بعد همه چیز رو با نور من خواهی دید واسه همین من قدرت درک حسی حرف حافظ دارم و متوجه منظورش شدم که می گه نظر بازی چون منم نظر بازم یعنی کشف و شهود دائم دارم البته این یکم درک حسی عمیقی لازم داره که بفهمید من چی می گم باید قدرت درک حسیتون عمیق باشه ولی به هر حال منم روی آسایش ندیدم از طرفی اگرم واقعا تو این دنیاام نظرباز باشی بازم آسایش نداری ولی به هر حال حافظ به من می گه اینجا که یا به قولی داره راه درست به من نشون می ده که قید بچه رو بزن چون وقتی قدم در راه حقیقت می زاری دیگه باید فکر عافیت از سرت خارج کنی البته این حرفای حافظ دو پهلوئه یعنی کسیم که معشوق زمینی داره و اهل عشق و حال راهنمایی می کنه و کسیم کهمثل من عاشق حقیقت و معشوقش خداست راهنمایی می کنه ولی با این تفاصیل در مورد من که عشقم خداست، الهام بخش منه که می گه که ساقی با وجود این دوری و اشتیاق بازم اشکال نداره هنوزم من نظر بازم و می خوام شاهد حقیقت بیشتری باشم و کشف و شهود بیشتری داشته باشم چون من دنبال حقیقتم و از نفاق و دورویی به دورم و مثل یک عاشق قدم در راه گذاشتم چون عاشق کسیه که care می کنه به معشوقش و برای معشوقش جونشو پولشو می ده می گه منم حاضرم هر ناملایماتی تحمل کنم اشکال نداره همچنان به من جام دمادم بده و منو به سمت درک حقایق بیشتری نیل بده و به نظر من این همون مقام استغناست که شما جز از خدا از همه چی بی نیاز می شی چون انتم الفقرا الی الله و هو الغنی الحمید چون ما در مسیر سیر مقامات سلوک به سوی خدا فقیریم و همه فقیرن پس شما نمی تونی اشتیاق به غیر داشته باشی چون اون خودش فقیر و ان وعد الله حق و فقط خدا می تونه قول بده و حتی اگه بهترین دوستت و یا پدر و مادرت یا سرکار مدیرت و یا هر کس دیگه ای وعده ای بده معلوم نیست بتونه بهش عمل کنه چون اونم فقیر و تنها بی نیاز خداست و ان وعد الله حق و اشتیاق برای تو یک دام که مرغ اندیشه تو رو از پرواز باز می داره و مانع درست فکر کردن و درست تصمیم گرفتن تو می شه پس از اشتیاق به غیر خودت رهایی بده و حافظم خیلی شفاف اعتراف کرده و صادقانه با قدرت بیان بالاش برعکس من که قدرت بیانم پایینه قشنگ توضیح داده که منم یک آدمم مثل شماها و گل بی عیب نیستم و چون من اشتیاقی در وجودم بود و این اشتیاق مرغ اندیشه منو اسیر خودش کرد و به دام انداخت و از پرواز بازداشت در نتیجه منم این اشعار به سبب همون اشتیاق که دامی بود که مرغ اندیشه منو گیر انداخت اینا رو سرودم ولی می گه درستش اینه که در دام اشتیاق نیافتی چون اگر نظر بازی ( تو پرانتز با یک مثال بگم نظربازی چیه ؟ مثلا من دیشب در مراقبه ای که داشتم و نظر بازی ای که داشتم دیدم یکی از شرکتای قبلی که من در اون کار فروش انجام می دادم ما ۵ نفری که همیشه ثابت بودیم به شرکت دعوت کرده و اونا همشون سنشون زیاد شده بود و بعد من گفتم برای یک. فروشنده خوب بودن make friend از همه چی مهمتر و مدیر فروشمون سه تا ایراد از من گرفت که اولیش فقط یادم موند که گفت تو قدرت بیانت پایین و از طریق این نظر بازی در عالم مراقبه من کشف کردم که قدرت بیانم پایین و make friend در فروش مهمه به این می گن نظر بازی چون ما عمر نوح نداریم که همه چی خودمون تجربه کنیم و درک کنیم واسه همین در عالم مراقبه شما می تونی به اذن خداوند تعالی به در ک حسی عمیق تری برسی چون پای استدلالیان چوبین بود و با درک استدلالی شما نمی تونی مثل درک حسی به عمق هفتم درک برسی من البته قدرت بیانم پایینه امیدوارم متوجه منظور من شده باشید) پس در یک جمع بندی باید بگم به طور خلاصه حافظ به من گفت اذیت نکن خانواده خانم سابقتو و گذشت کن و دست از این اشتیاق بردار که در پی آزار نباش و هر چه خواهی کن که در طریقت ما جز این گناهی نیست تا به مقام استغنا برسی و در نتیجه منم قید دیدار پسرمو زدم و در اصل از خودم گذشتم به قول استاد داریوش اقبالی شب آغاز هجرت تو ... خلاصه منم چه مومنانه از خود گذشتم و گفتم توکل به خدا ان شالله که خیر البته اینو بگم شما در مراتب سیر الی الله باید به مقام استغنا برسی و با درک حسی این مقام درک کنی تا مفهوم این راهنمایی حافظ رو که می گه مراقب دام اشتیاق باش در مقام استغنا متوجه بشی به هر حال این اون چیزی که حافظ گفته حالا اون کسی که به مقام استغنا رسیده می تونه متوجه بشه و اونی که نرسیده ممکن بفهمه ولی تا به اون مقام نرسه عمیقا تا عمق هفتم درک نکرده کامل درک نمی کنه چون درک یعنی رسیدن. و فهمیدن به معنی درک کامل نیست و فهمیدن و یادگرفتن با هم متفاوته مثلا وقتی شما دستور پخت غذا رو فهمیدی ممکنه نتونی اون غذا رو درست کنی ولی اگه اون غذا رو به بهترین وجه درست کنی با طعم عالی اون موقع کامل فهمیدی و یعنی درک کردی که چطور اون غذا رو درست کنی و یادگرفتی چون به اون نقطه رسیدی که بتونی اون غذا رو با طعم عالی و با بهترین کیفیت درست کنی .
حمیدرضا در ۱ سال قبل، پنجشنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۳۰ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۲:
«رهایی نیابم سرانجام ازین
خوشا باد نوشین ایران زمین»
پاینده ایران
فرهود در ۱ سال قبل، پنجشنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۳۰ در پاسخ به هادی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۰:
جو در این بیت دو معنا دارد یکی «دانهی جو» و دیگری «واحد پول در قدیم» که کمارزش بوده است.
«از نقد تو هر یک جو، دینار شود روزی» سیف فرغانی
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ۱ سال قبل، پنجشنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۷:۱۶ دربارهٔ سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۵۰:
الوقت به چه معنی است?
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ۱ سال قبل، پنجشنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۷:۱۱ دربارهٔ سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۴۶:
مصرع دوم را کسی معنی اش را می داند?
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ۱ سال قبل، پنجشنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۷:۱۰ در پاسخ به nabavar دربارهٔ سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۴۴:
این به تجربه برای من ثابت شده است.
یعنی در حالیکه توانایی و اشراف کامل داشتم ولی موفق نبودم.
این دقیقا دلیل همان ان شاء الله ای است که قبل از هرکاری باید به زبان آورد.
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ۱ سال قبل، پنجشنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۷:۰۶ دربارهٔ سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۴۲:
روز در اینجا به معنی وقت و حال
رضا از کرمان در ۱ سال قبل، پنجشنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۱۱ دربارهٔ سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۳۲:
سلام سرکار خانم صادقلو
دقیقا دست روی اصل موضوع گذاشتید وکاملا با شما موافقم
شاد باشید
رضا از کرمان در ۱ سال قبل، پنجشنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۰۵ در پاسخ به ساسان زند مقدم دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۳۲ - قصهٔ هلال کی بندهٔ مخلص بود خدای را صاحب بصیرت بیتقلید پنهان شده در بندگی مخلوقان جهت مصلحت نه از عجز چنانک لقمان و یوسف از روی ظاهر و غیر ایشان بندهٔ سایس بود امیری را و آن امیر مسلمان بود اما چشم بسته داند اعمی که مادری دارد لیک چونی بوهم در نارد اگر با این دانش تعظیم این مادر کند ممکن بود کی از عمی خلاص یابد کی اذا اراد الله به عبد خیرا فتح عینی قلبه لیبصره بهما الغیب این راه ز زندگی دل حاصل کن کین زندگی تن صفت حیوانست:
سلام جناب زند مقدم
ضمن تشکر از اشتراک مقاله شما در پیوند به وبگاه بیرونی بصورت اجمالی مطالعه کردم از قلم شیوا وموضوع پردازی شما لذت بردم ولیکن هیچ ربط موضوعی با بحث بالا نداشت لطفا صفحه وپاراگراف مورد نظر را بفرمایید .
بقول شما " دستگاه فکری وبیانی مولوی،همچون آفتابی است که باید پیشش برهنه شد که تا هرچه بیشتر به آدمی بتابد تابشش سپید میکند نه سیاه "
شاد باشید
افسانه چراغی در ۱ سال قبل، چهارشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۲۴ در پاسخ به علی دربارهٔ حافظ » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۱:
نمونه دیگر:
رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید
وظیفه گر برسد، مصرفش گل است و نبید
ساسان زند مقدم در ۱ سال قبل، چهارشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۱۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۳۲ - قصهٔ هلال کی بندهٔ مخلص بود خدای را صاحب بصیرت بیتقلید پنهان شده در بندگی مخلوقان جهت مصلحت نه از عجز چنانک لقمان و یوسف از روی ظاهر و غیر ایشان بندهٔ سایس بود امیری را و آن امیر مسلمان بود اما چشم بسته داند اعمی که مادری دارد لیک چونی بوهم در نارد اگر با این دانش تعظیم این مادر کند ممکن بود کی از عمی خلاص یابد کی اذا اراد الله به عبد خیرا فتح عینی قلبه لیبصره بهما الغیب این راه ز زندگی دل حاصل کن کین زندگی تن صفت حیوانست:
اگر به دنبال چرایی وجود الفاظ محرم در آثار مولانا هستید این نوشته را بخوانید:
محسن در ۱ سال قبل، پنجشنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۰۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۲۲: