گنجور

حاشیه‌ها

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۱ سال قبل، چهارشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۲۹ دربارهٔ سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۳۴:

مشنو که چشمِ تنگِ آدمی پُر شود 

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۱ سال قبل، چهارشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۲۴ دربارهٔ سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۳۲:

ایراد بزرگ سعدی متشرع بودن اوست که گاه او را تا سطح یک آخوند و منبری تنزل میدهد.

این برای مولانا و نظامی هم صادق است.

محمود علیصوفیان در ‫۱ سال قبل، چهارشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۵۰ دربارهٔ سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الاوّل: در توحید باری تعالی » بخش ۱۶ - داستان باستان:

در این ابیات شاعر بصورت بسیار ظریف و توانمندانه به مخاطب می فهماند که هر آنچه در این جهان هست وبه هر شکل ونمایی که وجود دارد در آن حکمت ودانشی نهفته که بعضا خرد ،درک  ودیگاه  آدمیان بدان بسیار ناقص و ناتوان از فهم آن هست که دادگستر گیتی یزدان پاک فقط بدان آگاه واز روی حکمت آفریده ، در همین شروع ابیات از شتر با وجود داشتن ظاهری نامناسب و کج وناراست بودنش اشارت شده ولی ما نمی دانیم که بسیار قدرت وتوانمندی وهوش نهفته دارد  که ما انسان ها هنوز نمی دانیم ، واین فقره برای هر یک از مخلوقات جهان از کوه ودریا ودشت تا  موجودات وهمچنین وجود ادمیان و سایر...  دانش وحکمت خداوند را دارا  می باشد 

پس در هر کار وآفریده خداوند به هرشکل و نما شایستگی خاص باشد که آدمی بدان آگاه نباشد وعقل وخرد انسان محدود می باشد 

اهورا ایمانی در ‫۱ سال قبل، چهارشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۴۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۱:

دوستان به نظر بنده نباید خیلی توی بعضی چیزا دقیق شد و معانی پنهان پیدا کرد. در این صورت معانی ساده ظاهری را از دست می‌دهیم.

به عنوان مثال در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود

کین شاهد بازاری، وآن پرده نشین باشد.....

منظور از نظر من این است که تقدیر هر کسی متفاوت است. گلاب و گل که بیشترین شباهت ظاهری و معنوی را به هم دارند اینجا آورده شده تا نشان دهد که این دو که این قدر به هم شبیه هستند، چه تفاوت‌های عمیقی در نهایت تقدیر خود پیدا می‌کنند،

یکی شاهد بازار است و دیگری پرده نشین (در گلستان و جایی که کسی خیلی دید به آن ندارد) می باشد.

Mojtaba Razaq zadeh در ‫۱ سال قبل، چهارشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۱۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۹:

قربان سعدی

Mojtaba Razaq zadeh در ‫۱ سال قبل، چهارشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۰۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸:

خرابم

دکتر امین لو در ‫۱ سال قبل، چهارشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۳:۵۲ دربارهٔ فایز » ترانه‌های فایز بر اساس نسخه‌ای دیگر » دوبیتی‌ها » شمارهٔ ۱۴۴:

اقای صفوی از بندر بوشهر‌ مطلب قابل استفاده ای به بهانه《 طلوع ستاره سهیل》 نوشته بود مناسب دیدم در ذیل این دوبیتی برای استفاده خوانندگان محترم سایت گنجور درج نمایم. 

《سهیل اندر یمن بلغار سوزد》

ستارهٔ سُهَـیل (به انگلیسی Canopus)، با نام باستانی پَرَک، اَگَست درخشان‌ترین ستارهٔ صورت فلکی شاه‌تخته در نیمکرهٔ جنوبی آسمان است. سهیل پس از شباهنگ دومین ستارهٔ پرنور آسمان شب است. ستاره سهیل یک ابرغول سفید است و با ۹ جرم خورشیدی و قطر ۷۰ برابری خورشید از نزدیکترین نامزدهای ابرنواختر به‌شمار می‌رود. این ستاره در فاصله ۳۰۹ سال نوری از زمین قرار دارد و درخشندگی آن حدود ۱۰۰۰۰ برابر خورشید تخمین زده شده.
در بوشهر، ستاره سهیل را از بیست شهریور‌ماه از بالای قلعه‌ی ریشهر که در جنوب شبه جزیره قرار دارد، می‌توان مشاهده کرد. در جنوب زمانی که ستاره سهیل طلوع می‌کند، تِک هوا شکسته و هوا کم‌کم رو به خنکی می‌رود.
 در سرزمین یمن درست بر عکس بوشهر، هنگام طلوع ستاره سهیل گرما و حرارت به اوج خود می‌رسد. در جنوب ایران با طلوع این ستاره اتفاقات جوی بسیار مهمی در دریا و خشکی رخ می‌دهد . در دوران قدیم که کارخانه‌های چرم‌سازی وجود نداشته است پس از دراوردن پوست‌ها از چاه آن ها را بالای کوه قرار می‌دادند ،تا زمان طلوع ستاره ی سهیل که حرارت هوا و تابش خورشید، به اصطلاح باعث سوختن و پرداختن و رسیده‌شدن چرم شود. بلغار یک نوع چرم محکم و بسیار مرغوب بوده  است.چرمی که در گذشته در سرزمین یمن در جنوب شبه جزیره عربستان تولید می شده است، به لحاظ کیفیت زبانزد بوده است.البته صنایع بسیاری در یمن مورد توجه بوده است.خانواده ای در بندر دیّر استان بوشهر وجود دارد  که در قدیم کارشان دباغی پوست بوده است،هنوز با نام خانوادگی "ب بلغار" در این بندر زندگی می کنند.
چرم‌هایی از قبیل ادیم، تیماج و دیگر نوع چرم هم در زمره چرم بلغار قرار می‌گرفته است. 
 فایز دشتی  در چند دوبیتی  بسیار زیبا به مرحله از آماده سازی چرم  با مضمونی عاشقانه اشاره دارد:
سهیل اندر یمن بلغار سوزد / دل عاشق ز هجر یار سوزد

 سهیل اندر یمن سالی به یک‌بار/دل فایز دمی صد‌بار سوزد

مهی از قبله آمد در شب تار/شفق روشن شده از حسن دلدار

ز استشمام زلف یار فایز/جهان یکسر بسوزد همچو بلغار
سهیل از آسمان ایران تنها در مدارهای شمالی قابل دیدن نیست. برای نمونه در شهر تهران تنها یک درجه از افق بالا می‌آید و بعد از حدود ۳ ساعت غروب می‌کند و در شهری مانند بندرعباس نیز بعد از حدود ۶ ساعت بعد از طلوع قابل مشاهده می‌شود. برای دیدن آن باید به مناطق با عرض‌های جغرافیایی پایین‌تر سفر کرد، دلیل ورود نام این ستاره به فرهنگ فارسی به شکل ضرب‌المثل همین کم پیدا بودن آن است.
#آکا_صفوی بندر بوشهر

سجاد جولا زاده در ‫۱ سال قبل، چهارشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۲۷ دربارهٔ عمان سامانی » گنجینة الاسرار » بخش ۳۸:

سلام. داستان زعفر جنی درمنابع تاریخی نیومده و از تحریفات عاشورایی است؛ پس چگونه ایشان، این داستان  را بیان کرده است.

دکتر صحافیان در ‫۱ سال قبل، چهارشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۲۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۶:

  اگر پیر میکده، شراب حال خوش به رندان برساند، خداوند هم از گناهان چشم‌پوشی و هم بلاها را دور می‌کند(خانلری: دفع وبا، ایهام در کاربرد شراب در طب قدیم برای دفع وبا)

۲- اکنون ای ساقی! با پیمانه‌ای یکسان و در خور هر سالکی شراب بریز، تا آه درویشی جهان را دامن‌گیر بلا نکند( جام عدل در علم مکانیک قدیم- علم الحیل-به صورتی بوده که اگر اندکی بر مایع آن بیفزایند تمام مایع خالی می‌شود، در برابر جام جور که مقداری شراب هم در قسمت پنهان آن جاسازی می‌شده است.شرح شوق، ۲۳۵۴)
۳- بی‌تردید اگر سالک حقیقت به پیمان درونی خویش وفادار باشد، در پرتو آن، غم‌ها به پایان می‌رسند(برای خودش یا برای همگان)
۴- گرچه ای خردمند! چه راحتی و چه ناراحتی و غم از سوی خداوند است(تضاد ذاتی جهان، شب و روز، فرشته و دیو...)
۵- و اصلا چه جای تامل است در این موضوع؟! وقتی خرد و فهم آدمی به راز هستی پی نمی‌برد، حدس و گمان بیهوده است(خانلری: در کارخانه‌ای که ره علم و عقل نیست، وهم ضعیف رای فضولی چرا کند)ایهام: ضعیف رای یا رای فضولی کردن.
۶- پس ای نوازنده خوش نوا! ترانه‌ای خوش بیاور که هیچ کس جز در وقت معین، از جهان نمی‌رود و هر که جز درک لحظه حال را بجوید خطاکار است!( خانلری: بساز عود)
۷- ما که از درد عشق و خماری از میان رفتیم، یا دیدار معشوق و یا شراب حال خوش به فریادمان خواهد رسید.
۸- آری جان فدای این شراب شد و حافظ به عشقش سوخت، کجاست نفس زنده کننده‌ای که چون مسیح دوباره زنده‌مان کند؟!( تولد دوباره در هر لحظه- پوست اندازی هر لحظه جان)
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح

پیوند به وبگاه بیرونی

دکتر صحافیان در ‫۱ سال قبل، چهارشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۱۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۷:

  دل عاشقم! سوز و گداز عشق را پذیرا باش، که چاره‌ساز تو همین است، آری چه شکوهی دارد درد عشق(درد انسانیت-طلب)، که بلاهای فراوان را از میان می‌برد.

۲- ناز دلبر زیبا را با عشق بکش! قهر و تندی‌اش را بپذیر، که یک غمزه دلبرانه‌اش جبران جفاهای فراوان است.(قبض و بسط روحی- تجلی جلال و جمال)
۳-آنکه پذیرای درد عشق و در خدمت دل جهان‌نما باشد، حجاب‌های جهان خاکی و ماوراء را از دیده‌اش برخواهند داشت.(شرط اول آن است که حجاب میان حق و خود بردارد تا از آن قوم نباشد که "و جعلنا من بین ایدیهم سدا و من خلفهم سدا".حجاب چهار است مال و جاه و تقلید و معصیت. چون این حجابها برگرفت مثل وی چون کسی بود که طهارت کرد و شایسته نماز گردید. اکنون وی را به امام حاجت بود که به وی اقتدا کند و این پیر است که بی پیر راه رفتن راست نیاید.کیمیای سعادت-ارکان معاملت مسلمانی)
۴- عشق طبیبی دلسوز و چون مسیح زنده کننده است، اما تا درد عشق در وجودت شکوفه نزند مداوایت نمی‌کند.
۵- در آشفته بازار جهان، همراه با درد شیرین عشق کارت را به خداوند بسپار! به مدعی(ابلیس-نارسیده ناآگاه) دل خوش نکن!
۶- از سرنوشت به خواب رفته‌ام در قبض مانده‌ام! امید است، جان آگاهی با دعای بامدادی چاره‌ساز حال خوشم شود.
۷- حافظ در آتش عشق سوخت و به اسرار درون زلف(زلف مظهر کثرت حق) یار پی نبرد، مگر باد صبا(صبا شمّی و جام جهان نما بصری) راهنمای او در این پادشاهی پایدار باشد.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح

پیوند به وبگاه بیرونی

 

فرهود در ‫۱ سال قبل، چهارشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۱۳ دربارهٔ مولانا » فیه ما فیه » فصل بیست وپنجم - فرمود لطف‌های شما و سعی‌های شما و تربیت‌ها که می‌کنید:

« این سخن سُریانی است » یعنی این سخن و مطلب، فهمیدنش (مثل زبان سریانی) سخت دشوار است.

عبدالعزیز میرخزیمه در ‫۱ سال قبل، چهارشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۲۲ دربارهٔ مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۶ - در مدح علاءالدوله سلطان مسعود:

شمر shamar در بیت نخست به معنای آبگیر، تالاب، و مراد از آن گریه ی بی اندازه یا فراوان هست . بنابراین با نام شمربن ذی الجوشن، قاتلِ حضرت حسین ع ،اشتباه نشود یا با فعلِ امر از مصدر شمردن. سپاس 

حورا میردامادی در ‫۱ سال قبل، چهارشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۳:۳۳ دربارهٔ کلیم » دیوان اشعار » ترجیعات و ترکیبات » شمارهٔ ۱ - ساقی نامه:

سلام، خیلی ممنون بابت سایت خوبتون. 

چون لاله گیاهیم آیا درست نیست؟ 

میر نور الدین علوی در ‫۱ سال قبل، چهارشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۵۱ دربارهٔ رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر خفیف » پاره ۲:

فیار به معنای کار و شغل است

میر نور الدین علوی در ‫۱ سال قبل، چهارشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۳۰ دربارهٔ رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۵۸:

این بیت نمونه ای از خلاقیت ها و نوآوری های رودکی در ترکیبات کلامی، برای حفظ وزن و آهنگ کلام است که در اشعار او زیاد دیده می شود

در اینجا کلمه (خوردن) را بعنوان فاصل در بین صفت و موصوف (یعنی آب شور) قرار داده است.

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۱ سال قبل، چهارشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۱۴ دربارهٔ سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۶:

تا: مبادا

الاّ: مگر اینکه

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۱ سال قبل، چهارشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۱۳ دربارهٔ سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۶:

ور نه نشود کاسه پُر از  دیگِ تهی!

دیگ خالی کاسه ای را پُر نخواهد کرد

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۱ سال قبل، چهارشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۱۱ در پاسخ به سمیرا امیری دربارهٔ سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۵:

بد نگه کنی: با نگاه عیب جویی در کسی نگاه کردن

با عینک بدبینی و عیب جویی, خصال مردانه و مردانگی کسی را ندیدن تنها ویژگی های زنانه باقی خواهد ماند

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۱ سال قبل، چهارشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۰۵ دربارهٔ سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۳:

آمد گَه آنکه راهِ عقبی سازی!

زمان مرگ و کوچ به سرای دیگر فرا رسیده است 

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۱ سال قبل، چهارشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۰۰ دربارهٔ سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۰:

بس دستِ تَحَسُّر که به دندان ببری!

تحسر: حسرت, افسوس , پشیمانی

۱
۴۴۹
۴۵۰
۴۵۱
۴۵۲
۴۵۳
۵۲۶۹