اسماعیل بهشتی در ۱ سال قبل، شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۵۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۶:
این شعر رو "وحید تاج، ارکستر فیلارمونیک پاریس شرقی و گروه کر بهار" بسیار عالی اجرا کرده.
GreyPhoenix در ۱ سال قبل، شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۳۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۱:
سلام به همگی،
معنی مصرع اول بیت دوم چیست؟ آخه یعنی چی مریم از دستت رقت؟ مگه چی شده؟ به واقعه یا باور خاصی اشاره دارد؟مصرع دوم مشکلی ندارد. مصرع اول اذیت میکنه. حس می کنم یه چیزی توش داره edited10:34 PM
ممنوم میشم کسی برام توضیح بده
مهرانه در ۱ سال قبل، شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۴۰ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶ - در ستایش شمسالدین محمد جوینی صاحب دیوان:
چقدر این شعر جناب سعدی زیباست. شاید ۱۰۰ بار این شعر رو خوندم و هر بار میرسم به این بیت محاله بغض نکنم و اشکم سرازیر نشه؛
طریق معرفت اینست بیخلاف ولیک
به گوش عشق موافق نیاید این گفتار
این بیت و در واقع کلمه "ولیک" نقض همه ابیات قبلیشه و تسکین قلب عاشق دلسوختهست. در ابیات بعدی به واقع زیبایی و خلوص و ناب بودن عشق رو به تصویر میکشه. بیخود نیست حضرت سعدی علیهالرحمه خداوندگار سرای سخنه
جاوید مدرس اول رافض در ۱ سال قبل، شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۳۱ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۰ - سه تار من:
تضمین از شهریار
بیا ای ساقی مشفق توئی در غم طبیب من
بجز هجران و جز حسرت نشد هرگز، نصیب من
تعجب میکنم از خود بدین صبر و شکیب من
..............
دلا دیشب چه می کردی تو در کوی حبیب من
الهی خون شوی ای دل تو هم گشتی رقیب من
*******
نداد این طبع والا را فلک بر دست من مفتم
به درگاهش فشانم دُرً اشکی که بخون سُفتم
چه سازم تا شود آن مَه بعمری یاور و جفتم
............
خیال خود به شبگردی ، به زلفش دیدم و گفتم
رقیب من چه می خواهی تو از جان حبیب من
*******
بپاس شب چو مرغ دل بیادت تا سحر خواند
درین شطرنج عشق او دل ما بیدقی راند
کزین شه مات شاه دل ،مجالش را خدا داند
.................
نهیبی می زدم با دل که زلفت را نلرزاند
ندانستم که زلفت هم ، بلرزد با نهیب من
*******
ز سینه برکن این اوراق و در دیوان کتابش کن
چو سیل غم بتازد بر شراب آنرا حبابش کن
دلا اوباش این تن را بجامی غرقِ خوابش کن
...........................
خوشم من با تب عشقت ، طبیب آمد جوابش کن
حبیبم ، چشم بیمار تو بس باشد طبیب من
*******
رقیب محرم و حرمان که در عشقش نصیب اوست
کرشمه غمزه و ظلم از دو صد کار عجیب اوست
طببب عاشقان آری به صد منطق حبیب اوست
...............
در آن زلف چلیپایی که دلها خود صلیب اوست
نَوازد مریم عذرا به لالایی صلیب من
*******
به هرجا گر شود این دل هوای دلفریب آنجا
بود در کویت آیم گر شود بختم مجیب آنجا
چو عقل از سر رود هر گه بود زلفت نقیب آنجا
....................
غروبی زاید از زلفت که دل باشد غریب آنجا
حبیبم با غروبت گو ، نیازارد ، غریب من
********
چو حُسن خط یار من نباشد در قلم از فاق
نباشد حُسن خط او نوشته در خط اوراق
ازین وَضعیت هجران شکیبائیست آنرا حاق
...................
من از صبر و شکیبم شهریارا شهره ی آفاق
همه آفاق هم حیران از این صبر وشکیب من...تضمین از جاوید مدرس رافض
ادبیات در ۱ سال قبل، شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۰۴ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۳ - با روح صبا:
روحت شاد، حافظ دوران🌹🌹
دکتر محمدحسین بهاری در ۱ سال قبل، شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۳۳ در پاسخ به بابک بامداد مهر دربارهٔ خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » دم را دریابیم [۱۴۳-۱۰۸] » رباعی ۱۴۲:
درود و مهر
گمان میکنیم چنین دیدگاهی را حکیم و فیلسوف بزرگ تالی پورسینا حجةالحق عمر، نمیتوانسته داشته باشد چه رسد که بخواهد با این رباعی ثبت جاویدش کند.
گمان که دون نگری یعنی:
اگر مرا پایین و پست میبینی از این است که پیر شده و قدم خمیده است، اما بدان که سالیان سال خونجگر خوردهام و اشک پالوده ریختهام تا به دانایی برسم. نتیجه هم این که بیهوده گمان نکن پاداپره و پاداش پس از مرگ به تو میرسد کما اینکه خداوند فرموده هرچه کنی نیک و بد، از ذزهای هم کمتر باشد همان را خواهی دید.
شایان در ۱ سال قبل، شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۴:۵۴ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۳۴:
خواندن غزلیات حافظ و فهم طنز متعالی ان بی شک لذت چندانی دارد ولی نمی توان از ملاحت اشعار این چنینی نیز غافل شد، طنز نمکینی داشت
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ۱ سال قبل، شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۴:۴۱ دربارهٔ نصرالله منشی » کلیله و دمنه » ابتدای کلیله و دمنه، و هو من کلام بزرجمهر البختکان » بخش ۹:
عاقل را هیچ سهو چون تتبع هوا نیست:
خردمند را هیچ خطایی چون پیروی از هوایِ نفس نیست.
فرهود در ۱ سال قبل، شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۳:۱۷ دربارهٔ نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۲۰ - مقالت اول در آفرینش آدم:
«جو سنگ» یعنی یک ذره، کنایه است از مقدار ناچیز ، جو سنگ در قدیم واحد سنجش وزن بوده است (برای مقادیر ریز) به مقدار یک قسمت از هفتاد و دو قسمت مثقال.
es.as در ۱ سال قبل، شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۳۹ در پاسخ به محسن خادمی دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۳۵ - انکار کردن موسی علیه السلام بر مناجات شبان:
درود بر شما
چقدر خوب و مفید توضیح دادید
سپاس بیکران از اینکه آگاهی را نشر میدهید
اکبر صحت مند در ۱ سال قبل، شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۲۰ در پاسخ به دكتر امير محمد احمدزاده متخصص مغز و اعصاب دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸:
این غزل روح آدم رو واقعا به پرواز در میاره . هر چقدر بخونی حس تازگی و طراوت اش رو از دست نمیده .
عاشق حافظ در ۱ سال قبل، شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۱۶ دربارهٔ وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۱۱ - حکایت:
بسیار شعر زیباییست که جوابی دندان شکن به تمامی کسانی است که از معشوق دیگران ایراد می گیرند
مهدی نظری در ۱ سال قبل، شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۵۷ در پاسخ به رضا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶:
بسیار زیبا
شما شعر رندانه حافظ را رندانه ترجمه می کنید
حافظ عاشق بوده وعاشق رامذهب، همان عشق او است. اگرازیک عاشق بپرسید که چه مذهبی داری؟ قطعاً پاسخی جزصدای خنده ی اونخواهیدشنید!
MOSTAFA Nikroozi در ۱ سال قبل، شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۴۸ دربارهٔ قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۴۲۱:
چقدر زیبا
مسافر در ۱ سال قبل، شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۴۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳:
سلام
این غزل توسط آقای پرویز شهبازی در برنامه 982 گنج حضور به زبان ساده شرح داده شده است
می توانید ویدیو و صوت شرح غزل را در آدرسهای زیر پیدا کنید:
ادبیات در ۱ سال قبل، شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۱۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳:
دیدار تو حل مشکلات است
صبر از تو خلاف ممکنات
ودرجایی دیگر خداوندگار سخن، سعدی میفرماید:
گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق
ساکن شود بدیدم و مشتاقتر شدم
ودرجایی دیگر:
شوق است در جدایی و جور است در نظر
هم جور به که طاقت شوقت نیاوریم..سعدی آنجه را که با دیدن معشوق بر روح وروان عاشق میگذرد به زیبایی بیان کرد،.. روحش شاد🌹
یوسف شیردلپور در ۱ سال قبل، شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۷:۴۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۷:
زبان خامه ندارد سر بیان فراق
وگرنه شرح دهم با تو داستان فراق
چققققدر این بیت برام آشناست گویی لمسش کردم باهاش زندگی کردم از طفولیت از دست دادن مادر وپدر
ازدست دادن برادارنم عزیزان وهم وطنان جبهه وجنگ والانم که بی گناه ازدستشان میدهم😭
دراجرایی رویایی (درخت دوستی) با نوای ساز افلاکی استاد پرویز مشکاتیان ودم مسی هایی استاد موسوی وآواز خسرو خوبان شجریان آدمی را تا افلاک میبرد تا ن کجایی آشنا تا خود خدا وای وای مگر داریم از این بهتر؟
نکته قابل توجه اینکه دربیت چهار چنان پرقدرت وبا زبانی رسا این بیت را استاد شجریان اجراکردند مخصوص آنجایی میفرماید چگونه بازکنم بال وقتی به کلمه بال میرسند چنان با کششی ملایم باسوز گدازی جان سوز این کلمه واین بیت را تا انتها میخوانند که آدمی را از خود بیخود میکند وای که چقدر این انسان در ردیف خوانی در غزل خوانی تجربه داشتند براستی که نام خسرو آواز برازنده توست استاد 🙏
تفسیر شعر پیر فرزانه
حافظ! از زبان استاد خود تفسیر است
حتم دارم که حافظ با شنیدن این موسیقی واین اجرا وصدا رقص کنان به پیش واز این اساتید خواهد شتافت وفلک هم به رقص وپایکوبی می پردازد 💕💕💛💛💞💞🙏
دکتر محمدحسین بهاری در ۱ سال قبل، شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۶:۵۳ دربارهٔ صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۶۵ - حکایت:
درود
گرامی که ویرایش ما را سلیقهای دانستهاید، اگر ممکن است فرانمود بفرمایید آتش هیزم
چگونه آتشی است و یک نمونه دیگر از شاعری دیگر بیاورید که به کار برده باشد.
در کتاب ایشان با و نوشته شده
آتش و هیزم و زغال نبود
اخگری بهر اشتعال نبود
معنای شعر را با ابیات پیوسته بدانید روشن میشود چه فرمودهاند:
برو آتش بر سر قلیان من بگذار
مرید رفته و بازگشته میگوید:
آتش نبود که بگذارم
این هیچ، هیزم و زغال هم نبود و هیچ آتشزنه (یا جرقهای) هم نبود.
جای افسوس دارد، ما برای درست کردن نادرستیهای گنجور، بسیار وقت میگذاریم، منتی نیست انتظار قدردانی هم نداریم وانگه امید داشتیم مدیران گنجور بدانند و بر آسه عادت و تقلید نباشند.
اگر بنا باشد آنچه که درست است را چون گویندهاش را نمیشناسیم، یا چون به خودمان یا گوینده پیشین باور داریم، رد کنیم، هیچگاه به شکوفایی نخواهیم رسید.
پاینده باشید
ابوتراب. عبودی در ۱ سال قبل، شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۴:۲۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹:
باسلام و عرض ادب محضر شما استادان عزیز و فرهیخته
ای مردمان ،ای مردمان، یک محرم اسرار کو؟
تا سفره ی دل وا کنم اسرار گویم مو به مو
بر درگهت ای مستعان خوانم تورا از عمق جان
لا تقنطـُوا مِن رحمـــةً ، لا تقنطـُـو لا تقنطـُـو
از بس دو رنگی دیده ام ، دیوانگی بگزیده ام
فارغ شدم از عاقلان زان گیر و دار و های و هو
رنگی ز بی رنگی کجا همچون هوای جانفزا
اندر میان رنگها چونان هوا بــی رنگ و بو
مخمور جام و باده ام ، در اشتلم افتاده ام
ای ساقی پیمانه ها از ما دگـر پیمان مجو
گاهی به ما لج می کنی گه راه را کج می کنی
گه با رقیبان می روی ! از ما گریـزانــی؟ بگو
هان ای(عبودی) بیش از این از رنگ و بی رنگی مگو
اینک رسید از ره اجل ، دیگر مگو یکرنگ کو
با احترام، دیوان ابوتراب عبودی،چاپ دوم
اسماعیل بهشتی در ۱ سال قبل، شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۵۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۳: