گنجور

حاشیه‌ها

Amir در ‫۱ سال قبل، جمعه ۳ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۳۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱۸ - تتمهٔ قصهٔ مفلس:

گر خطا گفتیم اصلاحش تو کن مصلحی تو ای تو سلطان سخن

گر خطا گفتیم اصلاحش تو کن

مصلحی تو ای تو سلطان سخن

Mosi Baghbani در ‫۱ سال قبل، جمعه ۳ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۴۷ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۸:

 تموم کردم و بسیار لذت بردم مخصوصا از حاشیه های جناب کیخا،ایشالا همیشه سالم وسلامت باشید

کوروش در ‫۱ سال قبل، جمعه ۳ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۹:۴۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۵۵ - عذر گفتن دلقک با سید اجل کی چرا فاحشه را نکاح کرد:

سید اجل کیست ؟

مهدی :): در ‫۱ سال قبل، جمعه ۳ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۹:۰۳ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۴۴:

رَمَد در بیت آخر به معنای چشم درد یا شوریده و سرخ شدن چشم از آسیبی می باشد . ( لغتنامه دهخدا ) 

فرهود در ‫۱ سال قبل، جمعه ۳ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۸:۲۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۶:

 

هجده‌ای در اینجا گویا یک سکه کم‌ارزش در زمان مولانا بوده است.

 

حمیدرضا در ‫۱ سال قبل، جمعه ۳ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۲۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱:

دریای اَخضَرِ فَلَک و کَشتی ...

به نقل از شرح صوتی دکتر محمدرضا ضیاء این که قافیهٔ شعر بر اساس نام ممدوح تنظیم شود صنعتی است به نام «توسیم» که حافظ در این غزل به آن مقیّد بوده.

حمیدرضا در ‫۱ سال قبل، جمعه ۳ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۰۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱:

ساقی به نورِ باده برافروز ...

این بیت و بیت بعدی در دیوان قطب‌الدین اوشی (خواجه قطب‌الدین بن کمال‌الدین بختیارکاکی)  احتمالاً متوفی به سال ۶۳۳ هجری قمری مشابه دارد (نقل از اینجا):

 

تا عکس روی یار درافتد به جام ما

ساقی بیـار جام مـی لعـل فـام ما

 

داریم امید آنکـه لبالب بـود مـدام

خالی نگردد از مـی عشق تو جام ما

 

مـا را جز این اراده نباشد که دائمـا

انـدر حریـم وصـل تو باشد مقام ما

 

چون قرب ما ملائکه دیدند بی‌گمان

هر دم زننـد کوس سعـادت بنـام ما

 

مـا همنشیـن یار وفـادار گشتـه‌ایـم

ای بی خبر ز لذت وصـل دوام ما

 

نقل از شرح صوتی دکتر محمدرضا ضیاء

ابوتراب. عبودی در ‫۱ سال قبل، جمعه ۳ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۴:۱۷ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۰۶:

باعرض سلام و ادب و احترام محضر استادان فرهیخته و ارجمند.

   ز بسم الله  سخن آغاز کردم

    درِ دل را  به دفتــر باز کـردم

به نام آنکه هستی بخش ِ جان است

پــــــــدیــــــدار آورِ نطق ِ زبان است

علیم است و حکیم است و توانا

بــُــــوَد آگاه از انــــــدیشه ی  ما

منزّه خالقی کو مستعان است

خبیـر و  واقفِ سـرّ نهان است

عناصر باد و آب و آتش و خاک

زمین و  آسمان و  هفت افلاک

هم از ذرات و  اجـرام سماوات

شب و روز سال و مه مجموع آیات

هـرآنچـه آشکارا وُ نهان است

همه صنع خدای مهربان است

خدا بِالذّاتِ  حـیِّ لایزال است

به چشم سر خدا دیدن محال است

جمالت زان جمالِ کبریایی ست

دلت مأوای انــــوار الهـــی ست

خـدا از دیـده ها مستور باشد 

دو چشمت از خدا پر نور باشد

نظر کن در فصول چار گانه ،۱

ببین صنع خـــداونــدِ یگانه

خدا  را در زمستان و بهاران

تـوان فهمیـد از شأن گیاهان

گل و پروانه و طاووس و بلبل

قناری نغمه خوان بر شاخه ی گل

بــه هنگام بهار سبـز و  زیبا

خـدا را در  رخ گل کن تماشا...

 

ا- چارگانه- چهارگانه.

با عرض پوزش ،، مثنوی بیست و چهار بیت است چند بیت فوق تقدیم به محضر شما سروران گرامی و استادان فرهیخته و ارجمند،

رقص آتش و  خون چاپ دوم ،، فصل اول،، باب توحید،، 

با احترام ،ابوتراب عبودی

محمد علیزاده در ‫۱ سال قبل، جمعه ۳ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۳:۵۰ دربارهٔ نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱:

لطفا دیوان ترکی نسیمی را هم در سایت گنجور قرار دهید.ممنون

علی سونامی در ‫۱ سال قبل، جمعه ۳ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۳:۳۲ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ اشعار ترکی » بلالی باش:

۱- یار (همسرم) روزگارم را سیاه کرده و می گوید:« بلند شو و طلاقم بده! هیچ دیده ای که از آمیزش دو گاو نر، گوساله ای زاده شود؟!

2- سن تو از پنجاه سال گذشته و من دختری سی ساله ام! بگو ببینم که پنجاه سال و سی سال چه تناسبی با هم دارند؟

3-تو اگر سرت را روی خاک بگذاری و بمیری، من چه خاکی بر سرم بریزم؟! شاید من عمر بیشتری کردم! آن وقت چه کنم؟! من (شهریار) هم به او گفتم که حق با توست!

4- (همسرم ادامه داد چنین سر پر بلایی چرا دیگر باید جارو هم به دمش ببندد( و بدبختی هایش را افزونتر کند)؟ کسی که کلاهی بر سرش می گذارد، باید به آن کلاه بیارزد!

5- تو قبل از بله برون ( درباره اعتیادت) چیزی به من نگفته بودی! و گرنه در میان جهیزیه ام، بافور و منقل هم می آوردم!

6- من (شهریار) در پاسخش گفتم: سرنوشت اینگونه شده و کاری است که شده و همه چیز تمام شده! من به فدای آن چشمان زیبا و ابروهای کمانی تو!!

7- من که در خود گناهی نمی بینم! چاره چیست؟ قاعده آدم بد این است که اگر آدم خوبی پیدا کرد خود را به او بچسباند و اذیتش کند!

8- قاعده این است که باید با دوست مروت کرد و با دشمن مدارا نمود. پس حیف نیست که بشر از راه خود منحرف شده و طغیان کند؟

9- من پسر دایی تو هستم و تو هم دختر عمه منی. ( پس باید با هم هماهنگ تر باشیم) مثل اینکه اگر به خورشید خیره شوی، چشمانت به ناچار باید عکس العمل مناسب نشان دهد.

10- اکنون ما سه فرزند زیبا داریم و پدر و مادر به خاطر فرزندانشان هم که شده باید با هم آشتی کنند و دعوا را فیصله دهند.

11-  هر زنی مثل روح وجان به شوهرش گره خورده است. هیچ برادری نمی تواند همسرش را به برادرش هدیه دهد!

12- این دنیا همانند یک جاده است و ما مسافر آخرتیم. دو همسفر باید در یک کجاوه همدیگر را تحمل کنند و در طول مسیر با هم سازگار باشند.

13- کسانی که در آخرت، عاقبت خوبی خواهند داشت، در این دنیا نمی شود هیچ غم و اندوهی را تحمل نکنند. قضیه همانند سیلی است که می آید و می رود، ولی در مسیرش فراز و نشیب های فراوانی را طی می کند.

14- ضرب المثلی داریم که می گوید: اگر زمین کشاورزی سفت باشد، گاو نر از گاو نر دیگر آزرده شده و تلاش می کند که طنابش را پاره کرده و با آن گاو همراهش درگیر شود!

15- ما هم همانند این دو گاو، روزگارمان بد است و خودمان عیبی نداریم. بلکه ما موظفیم که با همسایگان خود سازگاری پیشه کنیم.

16- ما در این زمانه حتی حق حیات هم نداریم. تنها حقی که در این زندان به ما داده اند این است از روزنه زندان، دنیا را تماشا کنیم!

17- ولی خدا را خوش نمی آید که همسرم مرا اینگونه شماتت کند و زخم زبان بزند که چرا من از تو سنم اینقدر کمتر است! او با رفتنش و مرگ زود هنگامش، شیشه
عمر مرا هم به سنگ بست.

فاطمه rezaie در ‫۱ سال قبل، جمعه ۳ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۳:۲۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۷:

از سخنان گهر بار دوستان فرزانه و فرهیخته ام نهایت استفاده را بردم ....

بلا شک این شعر شیخ اجل گنجینه ای است بس گرانمایه ، بر روح و روان پاک سعدی درود باد

علی سونامی در ‫۱ سال قبل، جمعه ۳ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۳:۰۹ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ اشعار ترکی » گئتمه ترسا بالاسی:

اذن وئر توی گئجه سی من ده سنه دایه گلیم
ال قاتاندا سنه مشاطه تماشایه گلیم
معنی:رخصتم بده تا شب عروسی همراهت باشم
وقت آرایش کردنت، به تماشایت بیایم
سن بو مهتاب گئجه سی سیره چیخان بیر سرو اول
اذن وئر من ده دالونجا سورونوب سایه گلیم
معنی:در این مهتاب شب، سروی باش که به گلگشت آمده
اجازه ام بده تا سینه خیز مانند سایه ات پشت سرت بیایم
منه ده باخدین او شهلا گوزوله من قارا گون
جراتیم اولمادی بیر کلمه تمنایه گلیم
معنی:به چشمان شهلایت نگاهم کردی ، اما من سیه بخت جرات نکردم لااقل با کلمه ای تمنایت کنم
من جهنمده ده باش یاسدیقا قویسام سنله
هئچ آییلمام کی دوروب جنت ماوایه گلیم
معنی:حتی اگر در جهنم هم، سر به بالین تو بگذارم
محال است که برای رفتن به بهشت هم بیدار شوم
ننه قارنیندا دا سنله اکیز اولسایدیم اگر
ایسته مزدیم دوغولوب بیر ده بو دونیایه گلیم
معنی:اگر جفت دوقلوی تو، در شکم مادر بودم
هرگز نمیخواستم زاده شوم و به این دنیا بیایم
سن یاتیب جنتی رویاده گورنده گئجه لر
منده جنتده قوش اوللام کی او رویایه گلیم
معنی:کاش وقتی شب ها خواب بهشت را می بینی
من هم پرنده ای بشوم در بهشت ،و به خواب تو بیایم
قیتلیغ ایللر یاغیشی تک قورویوب گوز یاشیمیز
کوی عشقونده گرک بیرده مصلایه گلیم
معنی:چون باران سال های قحطی اشک چشمانمان خشک شده چشمانمان برای نماز باران باید به مصلی کوی عشق بیایم
سنده صحرایه مارال لار کیمی بیر چیخ نولی کی
منده بیر صیده چیخانلار کیمی صحرایه گلیم
معنی:چه می شود اگر تو هم مثل آهوان به صحرا درآیی
من هم چون شکارچیان به صحرا بیایم
آللاهوندان سن اگر قوخمیوب اولسان ترسا
قورخورام منده دؤنوب دین مسیحایه گلیم
معنی:اگر از خدایت نترسی و مسیحی بشوی می ترسم من هم دین برگردانم و مسیحی بشوم
شیخ صنعان کیمی دونقوز اوتاریب ایللرجه
سنی بیر گورمک ایچون معبد ترسایه گلیم
معنی:مثل شیخ صنعان سالیان سال خوک به چراگاه ببرم یا به بهانه دیدن تو به کلیسا بیایم
یوخ صنم! آنلامادیم، آنلامادیم حاشا من
بوراخیم مسجدیمی سنله کلیسایه گلیم!
معنی:اما نه صنما! حرف بی جا زدم حاشا که من مسجدم را رها کنم و با تو به کلیسا بیایم
گل چیخاق طور تجلایه سن اول جلوه طور
منده موسی کیمی اول طوره تجلایه گلیم
معنی:بیا به (کوه)طور تجلا بریم و تو جلوه ی طور شو و
من موسی وار به آن کوه طور تجلا بیایم
شیردیر شهریارین شعری الینده شمشیر
کیم دیئر من بئله بیر شیریله دعوایه گلیم؟! 
معنی: شعرشهریار به مانند شیری است شمشیر به دست
چه کسی را جرات رویارویی با چنین شیری هست؟

ب.پرسان در ‫۱ سال قبل، جمعه ۳ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۲۲ در پاسخ به محمدجواد خرمدینی دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۲ - ستایش خرد:

خرد ( شناخت نیک و بد ) در گفتار آشکار می شود . بر این اساس برداشت من این بوده که « اکنون از شناخت خوب و بد چه می دانی ، بگو » . در مصرع دوم هم سخن از گوش شنونده این گفتار است .

کاووس سلطان در ‫۱ سال قبل، جمعه ۳ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۰۷:۵۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱:

کلید واژه هایی در اشعار بزرگان وجود داره که مرتبط با سفر درونی ایشان است.

حباب : غرض ، نیت ، خیال ، اراده نفس ،ریح ، باد محبوس در آب و خاک 

شد از خروجِ رِیاحین چو آسمان روشن-

زمین، به اخترِ میمون و طالعِ مسعود

حجاب: فریب ، مکر ، پوشش ، هر آنچه اصل را پنهان کند

حجاب یا فریب ریشه عقلانی غرور و نخوت است ، حجاب در گام نخست فریب خود و  سپس فریب غیر خود است.

حسام حقی در ‫۱ سال قبل، جمعه ۳ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۰۶:۱۳ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۱۴:

سلام خدمت دوستان، بنظرم بحث بخث خیلی بیجایی بود و اصلا شکل گیری اون غلط. این دو عزیز اصلا قابل مقایسه نیستند و قیاس اونها اصلا ممکن نیست مگر در برخی جزئیات. چون هر دو کاملا فضایی جداگانه دارند و فضایل و خصیصه های متفاوت چه بد چه خوب و اینکه یکی رو از یکی برتر بدونیم ممکن نیست و اصلا همچین رتبه بندی نامشروعه. استاد شجریان فخر موسیقی و فرهنگ ایران هستند و غیر قابل وصف، چاووشی عزیز هم انسان باصفا و صدق و صداقتی است و در کار خودش استاد، هردو به فرهنگ مملکت و به مردم خدمت کردند و اثرات قابل مشاهده ای گذاشتن . جای بسیار تقدیره از چاووشی عزیز و استاد شجریان که هر دو به سبک های گوناگون گوش و روح دوستدارانشون رو جلا دادند و مردم رو هم با بزرگان و اشعار کهن و غنی و ارزشمند کشور و این گنجینه های عظیم و پر مفهوم اشنا کردند، حالا هر کدوم با فضای خاص خودشون و حال و هوای مخصوص به خود. و اینکه بخوایم به طرفداری از یکی دیگری رو بکوبیم یا با هم بحث و جدل کنیم و ناسزایی رد و بدل بشه و... جای تاسف داره.  هر کس که خدمتی به خلق بکند ستایش بر او رواست. تا توانی دلی بدست آور...

 

 

 

یوسف شیردلپور در ‫۱ سال قبل، جمعه ۳ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۰۶:۰۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۷:

خدایا چقدرم خوشبتیم که چو سعدی وحافظ ومولانا ها داریم وچ زیبا چققققد دلنشین ورویایی این غزل را استاد جان جانان خسروخوبان است شجریان در بزم خصوصی شورعاشقی اجرا کردند  درود ها  نثار روح پاک همه هنرمندان ی بخاک خفته اند سلامتی هنرمند انی که هنوز هستند  💐💐💐💕💕💕✋✋

احمدرضا نظری چروده در ‫۱ سال قبل، جمعه ۳ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۰۲:۲۱ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳۴:

چون نیست خواجه حافظ معذور دار ما را

غالب نظراه دیدم وخواندم وهرکس ازظن خود شد یارمن به قول مولانا.دوستان عزیز شما که هنوز قادر نیستید شاعر وسراینده بیت را پیدا کنید وببینید چه اندیشه ای دارد آنگاه تفسیر بیت را می نوشتید.اولا چرا باید ازسیمین بهبهانی باشد؟اگرازسیمین است بیتهای دیگرغزل یاقصیده رابفرمایید.اما حافظ.هرگزحافظ درکل اندیشه‌هایش که بیشتردرهمان پانصد غزل تجلی یافته است، چنین فکری رانپرورانده است.اما آیا تنها یعنی تن وبدن می تواند باشد؟ بله  اما چرا.باید بگویم سراینده چنین شعری باید ازقرن ششم وبعدازآن تا قرن هشتم باشد.چون درون مایه های شعری این دوره اکثر عزلت نشینی ودوری ازانسانها ودرکنج خلوت خزیدن  است.چون فکرمی کردند انسان باید ازجامعه بدورباشد تافریب نفس اماره وقاطع الطریق راه شریعت وحقیت،شیطان را نخورد.نمونه این  تفکر درمرصاد العباد نجم الدین دایه هست .رهزنان انس والجن که راه رهروان طریقت را قطع می کنند.چرا ازقرن ششم تا هشتم هجری این کشور مورد تجاوزبیگانگان بود وکم آدمها درمقابل آنها ایستادگی کردند.بیشتردعا می کردند ودرکنج خلوت بودند.چون فکرمی کردند که اینها همان بلاهای آسمانی است که خداوند برای تنبیه مردم تن پرورووابسته نفس اماره فرستاده است.داستان مغولی که به ۱۵ ایرانی روبرو میشود ومیگوید شمشیر راهمراه ندارم که گردن شما را بزنم دورشان خط کشید ورفت شمشیرآورد وگردن هرپانزده نفر را زد.پس تنها یعنی انسانها تن وبدن انسانهایی که اگر گناهکار باشند شخص دیگر را هم آلوده می کنند

فرهود در ‫۱ سال قبل، جمعه ۳ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۵۳ دربارهٔ عطار » پندنامه » بخش ۴۴ - در بیان آنکه خواری آورد:

هرکه بنشیند ز بر دست صدور

 

هرکه بنشیند ز بر صدر صدور

هم نوشته شده است.

مریم رضائیان در ‫۱ سال قبل، جمعه ۳ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۴۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۳۸ - به سخن آمدن طفل درمیان آتش و تحریض کردن خلق را در افتادن بآتش:

بیت اول یک (و) در مصراع دوم اضافه دارد.

یک زنی با طفل آورد آن جهود

پیش آن بت، آتش اندر شعله بود

یا پیش آن بت، وآتش اندر شعله بود

دیانا درویشان در ‫۱ سال قبل، جمعه ۳ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۰۴ در پاسخ به Nima.Mmmm دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۷:

کاملا متوجه شدم. خیلی ممنون از شما و زمانی که گذاشتید.🌹

۱
۴۰۹
۴۱۰
۴۱۱
۴۱۲
۴۱۳
۵۲۷۱