گنجور

 
بیدل دهلوی

زندگانی از نفس آفت بنا افتاده است

طرف سیلی در پی تعمیر ما افتاده است

تنگ کرد آفاق را پیچیدن دود نفس

گرنه دل می‌سوزد آتش درکجا افتاده است

آرزو از سینه بیرون ‌کن ز کلفتها برآ

عالمی زین دانه در دام بلا افتاده است

تا نفس باقی‌ست جسم خسته را آرام نیست

مشت خاک ما به دامان هوا افتاد‌ه است

در علاجم ای طبیب مهربان زحمت مکش

درد دل عمری‌ست از چشم دوا افتاده است

تا قیامت دشت‌پیمایی‌ کند چون ‌گردباد

هرکخا یک حلقه از زنجیر ما افتاده است

غیر نومیدی سر و برگ شهید عشق چیست

از سر افتاده اینجا خونبها افتاده است

دیده تا دل فرش راه خاکساری کرده‌ایم

از نفس تا موج مژگان بوربا افتاده است

شوخی انداز شبنم ننگ گلزار حیاست

خنده ی ‌حسن از عرق ‌‌دندان‌نما افتاده ا‌ست

معنی دولت سراپا صورت افتادگی‌ست

از تواضع سایه ی بال هما افتاده است

اضطراب موج آخر محو گوهر می‌شود

در کمین ما دل بی مدعا افتاده است

عالمی شد بیدل ار سرگشتگی پامال‌یأس

تخم ما هم در خم این آسیا افتاده است

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
صائب تبریزی

خاکساری در بلندی ها رسا افتاده است

آسمان این پشته را در زیر پا افتاده است

عاشقان را نیست جز تسلیم دیگر مطلبی

دیده قربانیان بی مدعا افتاده است

در چنین فصلی که نتوان جام می از دست داد

[...]

سیدای نسفی

دل به دام کاکل آن دلربا افتاده است

این فسونگر در دهان اژدها افتاده است

نیست ممکن از سر کوی تو جای رفتنم

بنده ها از کنده زانو به پا افتاده است

غنچه دل وا شود از صحبت روشندلان

[...]

بیدل دهلوی

آرزوی دل‌، چو اشک از چشم ما افتاده است

مدعا چون سایه‌ای در پیش پا افتاده است

گوهر امید ما قعر توکل‌کرده ساز

کشتی تدبیر در موج رضا افتاده است

جادهٔ سرمنزل عشاق سعی نارساست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه