کوروش در ۲ روز قبل، چهارشنبه ۹ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۲۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۷۲ - جواب گفتن مرید و زجر کردن مرید آن طعانه را از کفر و بیهوده گفتن:
مظهر عزست و محبوب به حق
از همه کروبیان برده سبق
منظور از محبوب به حق چیست ؟
کوروش در ۲ روز قبل، چهارشنبه ۹ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۲۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۷۲ - جواب گفتن مرید و زجر کردن مرید آن طعانه را از کفر و بیهوده گفتن:
هست اباحت کز هوای آمد ضلال
هست اباحت کز خدا آمد کمال
منظور از اباحت چیست ؟
کوروش در ۲ روز قبل، چهارشنبه ۹ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۲۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۷۱ - پرسیدن آن وارد از حرم شیخ کی شیخ کجاست کجا جوییم و جواب نافرجام گفتن حرم:
کین اباحت زین جماعت فاش شد
رخصت هر مفسد قلاش شد
یعنی چه ؟
محسن عبدی در ۲ روز قبل، چهارشنبه ۹ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۱۷ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲۹ - مجلس بزم خسرو و باز آمدن شاپور:
به نظر باید اینگونه نوشته شود:
که بر در، بار خواهد بنده شاپور
نردشیر در ۲ روز قبل، چهارشنبه ۹ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۰۸ دربارهٔ اوحدی » جام جم » بخش ۴۴ - در تناکح و توالد:
درس زندگی ست. چقدر زیبا
کوروش در ۲ روز قبل، چهارشنبه ۹ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۰۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۷۰ - حکایت مرید شیخ حسن خرقانی قدس الله سره:
یا مگر دیوت دو شاخه بر نهاد
بر تو وسواس سفر را در گشاد
دو شاخه بر نهاد یعنی چه ؟
دکتر حافظ رهنورد در ۲ روز قبل، سهشنبه ۸ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۴۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۰:
بگشا بندِ قبا تا بگشاید دلِ من
که گشادی که مرا بود ز پهلویِ تو بود.
برای نشستن بر روی زمین باید بند قبا را گشود تا نشستنی راحت و طولانی داشت.
خواجه در این بیت میفرماید: بند قبا را باز کن و کنارم بنشین تا دلم باز بشود و دلتنگی نبودنت رخت بربندد؛ که آن دلبازی و قرار و تسکینی که داشتم از کنارت نشستن حاصل میشد.
فراموش نکنیم که قبا لباسی مردانه است.
جلالالدین مولوی هم گفته:
رشک برم کاش قبا بودمی
چونکه در آغوش قبا بودهای
منظور اینکه معشوق در هر دو شعر مرد است.
احمد خرمآبادیزاد در ۲ روز قبل، سهشنبه ۸ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۵۷ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۷ - در مدح جلال الدین شروان شاه اخستان:
در زیر نویس برخی نسخهها گفته شده که منظور از «جو جو» (مصرع دوم بیت 1)، میتواند گذشته از معنی «اندک اندک»، «پاره پاره» و «ذره ذره» اشاره به شهر «جو جو» باشد که مُشک خوب و جامههای ابریشمی داشته است. اما وجود موردهای دیگر نشان میدهد که به احتمال بسیار زیاد در اینجا نیز منظور شاعر از «جو جو» همان معنیهای نخست باشد. البته این نکته در مورد شماره 4 کاملا مشخص است.
1-«جوجو جانی در این جهان من دارم» (رباعی 237)
2-«تا جامهٔ صبر من بدرد جو جو» (رباعی 290)
3-«زو هر جو جوهری است، جو جو درده» (رباعی 293)
4-«جوجو شدی برابر آن مشک و طرفه نیست/هرجا که مشک بینی جوجو برابر است» (غزل 68)
5-«مائیم و دلی جو جو از اندیشهٔ عشقت» (غزل 109)
6-«بر خاک راه او مرا جو جو دل پر خوننگر» (غزل 196)
7-«جوجو شدم از عشقش او جو به جو این داند» (غزل 256)
8-«شب، زن هندوی و جانم جوجو اندر دست او/جو به جو میدید شب حال دل رسوای من» (غزل 281)
9-«خاقانی است جوجو در آرزوی او» (غزل 283)
10-«جوجو شد از غم نو به نو بیروی گندمگون او» (غزل 293)
11-«جوجو شده است جانم و بر تو به نیم جو» (غزل 300)
12-«مرا گر خال گندمگونت جوجو میکند گو کن» (غزل 391)
13-«جوجو همه جان است مِیْ، فعلش به خروار آمده» (قصیده شماره 200)
14-«جوجو از زر منم در آن بازار» (ترجیعات، شماره 6)
15-«جو به جو جور دلستان برگیر/دل جوجو شده ز جان برگیر» (ترجیعات، شماره 6)
16-«دانهٔ دل جوجو است و چهره کاه» (قطعات شماره 30)
17-«جوجو ستد آنچه دادش ایام» (قطعات، شماره 114)
*نگرش سیستمی در کار پژوهشی، یعنی راه دستیابی به نتیجه مطمئنتر
افشین آگاه در ۲ روز قبل، سهشنبه ۸ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۲۴ دربارهٔ سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۶ - در مدح نظام الدین:
با درود در مصراع " در شبه دینار رگو اکسون کسا اطلس گلیم " رگو افتاده است منبع لغتنامه دهخدا ذیل واژه رگو شاهد از سوزنی. نسخه مرحوم ناصرالدین شاه حسینی نیاز به تصحیح کاستیها داشته است. جایگزین می کنم. متشکرم
ali solgi در ۲ روز قبل، سهشنبه ۸ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۱۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۳۲:
رعد وبق باعث بارورشدن ملکول اب که بصورت بخار متراکم شده به اب تبدیل شود وباعث بارش بیشترمیشود
علی علائی در ۲ روز قبل، سهشنبه ۸ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۱۰ در پاسخ به فرهود دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۴:
شما یک فرض را گذاشتید وسط و بر اساس آن حکم مطلق صادر کردید، بدون ذره ای شک و تردید!
محسن رضایی در ۲ روز قبل، سهشنبه ۸ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۵۵ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۱۷ - حکایت درویش با روباه:
سلام
سعدی این شعر زیبا رو برای انسانهای تنبل گفته منظورش اینه که در زندگی باید تلاش کرد و هرکس نکنه از گرسنگی میمیره و اینکه تا انسان تلاش نکنه خدا روزی بهش نمیده به قول معروف از تو حرکت از من برکت
فریما دلیری در ۲ روز قبل، سهشنبه ۸ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۵۷ دربارهٔ جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۰:
چقدر زیبا
مهرداد در ۲ روز قبل، سهشنبه ۸ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۵۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۵۳ - بیان آنک حصول علم و مال و جاه بدگوهران را فضیحت اوست و چون شمشیریست کی افتادست به دست راهزن:
در بیت «چون نُمایی چون نَدیدَستی به عُمر عکسِ مَه دَر آب هَم اِی خامْ غُمْر».
غَمْر به معنای؛ مرد بیتجربه، نادان و احمق؛ جاهل؛ درست است.
برای همآوایی با «عُمر» در انتهای مصرع اول به صورت «غُمْر» آورده شده است.
سیدمحمد جهانشاهی در ۲ روز قبل، سهشنبه ۸ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۰۸ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۱:
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۱
تا دوست ، بر دلم ، درِ عالم فراز کرد
دل را به عشقِ خویش ، ز جان بی نیاز کرددل از شرابِ عشق ، چو بر خویشتن فتاد
از جان بشست دست و به جانان دراز کردفریاد برکشید ، چو مست ، از شرابِ عشق
بیخود شد و ز ننگِ خودی احتراز کردچون دل بشُست از بد و نیکِ همه جهان
تکبیر کرد بر دل و بر وی نماز کردبر رویِ دوست ، دیده چو بر دوخت ، از دو کُون
این دیده چون فراز شد ، آن دیده باز کردپیش از اجل بمرد و بدان زندگی رسید
ادریسِ وقت گشت ، که جان چشم باز کردچندان که رفت راه ، به آخر نمیرسید
در هر قدم ، هزار حقیقت ، مجاز کردعطّار شرح چون دهد ، اندر هزار سال
آن نیکویی ، که با دلِ او ، دلنواز کرد
سیدمحمد جهانشاهی در ۲ روز قبل، سهشنبه ۸ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۳۰ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۰:
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۰
بس نظرِ تیز ، که تقدیر کرد
تا رخِ زیبایِ تو ، تصویر کردرویِ تو ، عقلم صدفِ عشق ساخت
چشمِ تو ، جانم هدفِ تیر کردنرگسِ جادوت ، دل از من ربود
گفت : که این جادویِ کشمیر کردجادویِ کشمیر ، نیارد همی
پیشِ تو ، یک مسئله تقریر کردزلفِ تو ، باز این دلِ دیوانه را
حلقه درافکند و به زنجیر کردهر که سرِ زلفِ تو ، در خواب دید
کافریَش ، عشقِ تو تعبیر کردبا سرِ زلفِ تو ، همه هیچ بود
هرچه ، دلم حیله و تدبیر کردکفر از آن خاست ، که در کاینات
کوکبهٔ زلفِ تو ، تأثیر کردزلفِ تو ، اسلام برافکنده بود
لیک نکو کرد ، که تاخیر کردمرغِ دلم ، تا که زبونِ تو شد
قصد بدو ، عشقِ زبون گیر کرددر رهِ عشقِ تو ، دلم جان بداد
تا جگرِ سوخته ، توفیر کردنالهٔ شبگیرِ من ، از حد گذشت
چند توان ، نالهٔ شبگیر کردکس بنَداند ، که دلِ عاشقم
در رهِ عشقِ تو ، چه تقصیر کردلاجرم اکنون ، چو به دام اوفتاد
دانهٔ جان ، در سرِ تشویر کردبر دلِ عطّار ، ببخشای از آنک
روزِ جوانیش ، غمت پیر کرد
محسن ز در ۳ روز قبل، سهشنبه ۸ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۱۴ در پاسخ به حسن جعفری دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۳:
اگر صرفاً به درک و برداشت خواننده از شعر تکیه کنیم نتیجه همان میشود که در مورد رباعیات خیام میگویند و او را فردی میخواره و دائم الخمر میپندارند یا عراقی را شاعری شاهدباز!
برای درک مفهوم شعر نیاز به دانشی است که بتوان براساس آن به ابعاد کلام شاعر آگاهی یافت و نتیجه نداشتن این دانش و اتکاء به برداشت شخصی و حس خواننده، در بسیاری از برداشتها فاجعه آفرین است چنانکه بسیاری از «خود ادیب پنداران» اشعار حافظ را چنان شرح میکنند که فرسنگها با حافظ و اندیشه و دنیای او فاصله دارد.
در مورد سعدی و اینکه آیا اشعار او صرفاً عاشقانه است یا عارفانه یا به تعبیر بهتر «عاشقانه ی عارفانه» هم کافی است به شواهد و ادله رجوع نماییم و شعر را با آن شواهد تطبیق دهیم. اگه مطابقت حاصل شد نیازی به رجوع به برداشتهای شخصی نیست.
در غزل معروف و زیبای «ما گدایان خیل سلطانیم» که من آن را مرامنامه عشق در شعر سعدی میدانم، ابیاتی وجود دارد که منطبق بر فرازهایی از دعای ابوحمزه ثمالی است و این انطباق چنان واضح و مبرهن است که قابل چشم پوشی و انکار نیست. در این حالت چطور میتوان این تأثیرپذیری را انکار کرد و براساس برداشت و حس شخصی آن را تشریح کرد و به نتیجه صحیح رسید؟
سعدی بی گمان مانند مولانا عارف خانقاه نشین نیست اما به این نکته هم باید توجه داشت که بطور کلی «عارف» به معنای «خانقاه نشین» نیست همچنانکه حافظ هم مدرس علوم دین بوده است نه «عارف عزلت گزین خانقاه» ولی کسی را نمیشناسیم که غزل حافظ را عارفانه نداند.
فرهود در ۳ روز قبل، سهشنبه ۸ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۶:۵۲ در پاسخ به علی علائی دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۴:
چه طرز حرف زدنه؟
از نظر گذاشتن در اینجا پشیمان شدم؛ شایسته و لایق صحبت نیستید.
یار در ۳ روز قبل، سهشنبه ۸ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۶:۱۱ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۱۰۹:
به به! بینظیر! دیگر سخنی نمیماند.
کوروش در ۲ روز قبل، چهارشنبه ۹ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۲۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۷۲ - جواب گفتن مرید و زجر کردن مرید آن طعانه را از کفر و بیهوده گفتن: