محسن عبدی در ۲ روز قبل، سهشنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۴۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۶:
قنوج: نام شهر
محسن عبدی در ۲ روز قبل، سهشنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۴۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۶:
پرو: پروین، ثریا
امیرحسین صدری در ۲ روز قبل، سهشنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۰۱ در پاسخ به امیر حسین دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۷ - گفتار اندر ستایش پیغمبر:
ولی به نظر فردوسی شیعه میاد.
چرا باید برای سه خلیفه اول به یک بیت اکتفاء کنه ولی برای خلیفه چهارم ، بعد از کلی بیت تازه بگه هیچ کرانی برای حرفهام نمیبینم.
اتفاقاً آدم رو خیلی یاد شیعههای افراطی میندازه ، که صبح تا شب راجع به علی صحبت میکنن و خسته هم نمیشن انگار
اینکه فردوسی شاعر توانمندی بوده ، به شدت سمپات ایران و وطن داشته و ... یه طرف ، اعتقاداتش هم که یه چیز شخصیه یه طرف
همونطور که انیشتین و تاثیرش در دنیای فیزیک یه طرفه و اعتقاداتش و یهودی بودنش هیچ ارتباطی با فیزیکدان بودنش نداشته !
سیدمحمد جهانشاهی در ۲ روز قبل، سهشنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۱۲ دربارهٔ نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۴۲:
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۴۲
چند ، عمر اندر پیِ آبِ سکندر بگذرد،
بگذر از ظلماتِ تن ، تا آبَت از سر بگذردبادِ کبر از سر بِنِه ، کاین سَر ، چُو سَر در خاک کرد.
باد هایِ مُشکبو ، بر وی مکرّر بگذردبُرد نقدِ عمر ، نَرّادِ سپهرَت ، پاک ، تو،
هِی بگردان طاس ، تا دادَت ز شِشدَر بگذردچنبرِ گیتی ، تو را ، از خار و خس پرویزَنی است،
دانه پاک آنگَه شود ، کز چشمِ چنبر بگذردعمر چون خواهد گذشتن ، خواه کوته ، خَه دراز،
بِه که ، با افسانهء موئی مُعَنبر بگذردعشقِ او بر ما ، ز عشقِ ما بر او ، افزونتر است،
دلبر از دل نگذرد ، گر دل ز دلبر بگذردچون بر آتش میزنی ، در عاشقی مردانه زن،
آب خَه کم ، خَه فزون ، زان پس که از سر بگذردبوکه تعبیری روَد بر چینِ زلف ات ، روز و شب،
وِرد خوانم تا بخوابم ، مُشک و عنبر بگذرددوشَم از بر درگذشت و خونَم از سر بر گذشت،
تا چه باشد سرگذشت ، ار بارِ دیگر بگذردچشمَم از مستی ، دمادم بنگرَد بر چینِ زلف،
راست ، چون شاهی ، که با تمکین به لشگر بگذردفتنه عالم گیر شد ، ای سروِ سرکِش پای دار،
کاین قیامت ، ترسم از غُوغایِ محشر بگذردماهِ من ، گر پردهء مِشکین براندازد ز رو،
تیره آن روزی ، که بر خُورشیدِ خاور بگذردهر زمان کآید مرا ، یاد ، از خَمِ ابرویِ او،
راست ، پیشِ چشمِ من ، مرگِ مصوَّر بگذرد"نیّرا" ، خون شد دل از یادِ لبَش ، وز دیده ریخت ،
بعد از اینَم ، تا چه ها بر دیده ی تر بگذرد
سیدمحمد جهانشاهی در ۲ روز قبل، سهشنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۱۰ دربارهٔ نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۷۷:
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۷۷
گر نه چشمانِ تو ، در قصدِ گرفتاران اند،
ز چه هر گوشه از او ، صف زده ، خونخواران اندمکُن ای باد ، پریشان ، سرِ زلف اش زنهار،
که به هر حلقه از اندام ، گرفتاران اندتو ز مِی ، مستِ شکَر خواب ، چه دانی که به شهر،
هر شب ، از نیشِ سرِ زلفِ تو ، بیداران اندبا حذر باش ، که آن نافهء مُشکین ، ز صبا،
نشود باز ، که در شهر ، دغلکاران اندشیخ گو ، نخوتِ بیهوده ، به رندان مفروش،
غالب آن است ، که وارسته! ، گنهکاران اندصوفیان را شود ار منعکس ، این دلقِ ریا،
همه دانند ، که این قُوم ، چه سگساران اندبه ادب ، پای به میخانه نِه ، ای سالکِ راه،
که به هر پایِ خُمِ میکده ، هشیاران اند"نیّر" ، این خرقۀ پشمینه ، برانداز ز دوش،
رهروانِ حرَمِ عشق ، سبکباران اند
سیدمحمد جهانشاهی در ۲ روز قبل، سهشنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۱۰ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۶:
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۶
اگر ز زلفِ تواَم ، حلقهای به گوش رسد
ز حلقِ من ، به سپهرِ نُهُم ، خروش رسدز فرطِ شادیِ وصلَش ، به قطع ، جان بدهم
اگر ز وصلِ تو اَم ، مژدهای به گوش رسددر آن زمان، همه خونِ دلم ، به جوش آید
که تو ز پس نگری ، زلفِ تو به دوش رسدز زلفِ تو ، به دلم ، چون هزار تاب رسید
کنون چو بحر ، دلم را ، هزار جوش رسدنشستهام به خموشی ، رسیده جان بر لب
که یک شرابم ، از آن لعلِ سبزپوش رسدچو هست لعلِ لبَت را ، هزار تُنگِ شکَر
نیفتدَت ، که نصیبی ، بدین خموش رسداگر ز لعلِ تو اَم ، یک شکَر نصیب افتد
فرید ، مست ، به محشر ، شکَر فروش رسد
عرفان آزادی در ۲ روز قبل، سهشنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۵۵ دربارهٔ نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۲:
چه شعر زیبا و بامفهومی !
برگ بی برگی در ۲ روز قبل، سهشنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۳۳ در پاسخ به باب 🪰 دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۱:
با سپاس از شما، پرسش های دقیقی هستند و چنانکه اشاره فرمودید پیش از وقتِ صلح، جنگ است و جنگ آن هنگامی آغاز می شود که عاشق قصدِ فراتر رفتن از مرتبه ی خیال یعنی وصالِ دایم را دارد و چون میسر نمی شود تهدید به بستنِ راهِ نظر بر خیالِ معشوق می کند، پس معشوق که شب رو است مقداری از داراییِ غنیمتیِ زلف یا حضورِ سالک را با عیّآری از او می رباید تا بار دیگر به جهنمِ ذهن برود، که اگر سالک منظورِ معشوق از این عیّآری را دریابد و سرِ زلف را بعنوانِ راهنمای خود برای رسیدن به رخسار در دست گیرد و از کثرت به مجموع و وحدت برسد آنگاه وقتِ صلح یا تسلیمِ و قناعتِ عاشق به خیال یا آنچه مصلحت است فرا می رسد. وقت از اصطلاحاتِ صوفیه است و برداشتِ بندهی بی بضاعت این است که وقت همان آخر زمان یا قیامتِ فردیِ سالک است که او بشرطِ رازداری و افشا نکردنش به غیر، قائم به ذاتِ خود می شود، یعنی عبور از خیال که همان یکی شدن با معشوق یا نوشِ لعل و لذتِ شُربِ مُدام در لامکانِ خرابات است.
لامکانی که در او نورِ خداست ماضی و مستقبل و حال از کجاست؟
ماضی و مستقبلش نسبت به توست
هردو یک چیزند، پنداری که دو ست
ضمناََ دلایلِ بسیاری برای ممنوعیتِ بیانِ کار و مراتبِ عاشقی به غیر وجود دارد که حافظ در ده ها بیت و غزل بر آن تأکید کرده است.
رضا از کرمان در ۲ روز قبل، سهشنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۳۰ در پاسخ به سپهر دربارهٔ مولانا » فیه ما فیه » فصل سی و ششم - فرمود از دعوی این کنیزک که کردند:
درود
درست متوجه مطلب نشدید مولانا داره از زبان دیگران نقل قول میکنه
شاد باشید
علی میراحمدی در ۲ روز قبل، سهشنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۳۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶:
«مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن
که در شریعتِ ما غیر از این گناهی نیست»
شاید عده ای تصور کنند که منظور حافظ اینست که هر گناهی میخواهی مرتکب شو و فقط مردم آزاری نکن؛ که این برداشتی ناصحیح و بسیار اشتباه ازین بیت است.
وقتی میگوییم که شما اگر میخواهید حافظ بدانید و بشناسید باید حداقل درک و پشتوانه ای از قرآن و دین و معنویت داشته باشید بخاطر وجود چنین ابیاتی است.
طبق آیات قرآن، انسان وقتی گناهی را مرتکب میشود ابتدا به خود ظلم کرده و خود را آزار داده است.
پس بر مبنای قرآن هر گناهی آزار است .
وقتی حافظ میگوید مباش در پی آزار و هرچه خواهی کن یعنی :سعی کن که گناهی مرتکب نشوی و در درجه اول خود را آزار ندهی و به خود ظلم نکنی و سپس به دیگران.
«که در شریعت ما غیر ازین گناهی نیست»
در شریعت ما هر گناهی آزار است و هر آزاری گناه.
احمد خرمآبادیزاد در ۲ روز قبل، سهشنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۰۹ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۰:
«نُزل» در بیت شمارۀ 1 به معنی «پیشکش» است. چنین معنایی در هیچیک از فرهنگها و واژهنامهها ثبت نشده است.
احمد خرمآبادیزاد در ۲ روز قبل، سهشنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۰۸ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۰:
«نُزل» در بیت شمارۀ 4 به معنی «پیشکش» است. چنین معنایی در هیچیک از فرهنگها و واژهنامهها ثبت نشده است.
محمود ببگی در ۲ روز قبل، سهشنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۳۵ در پاسخ به الهه دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۷:
در این آیه، چند سؤال مطرح است:
سؤال: قرآن در یکجا همه ی آیات خود را محکم دانسته و فرموده: «کتاب اُحکمت آیاته» و در ج[3]ای دیگر همه را متشابه دانسته و فرموده: «کتاباً متشابهاً»[4] ولی در این آیه بعضی را محکم وبعضی را متشابه معرّفی نموده است، مسأله چیست؟
پاسخ: آنجا که فرمود: تمام آیاتِ قرآن محکم است، یعنی سخن سست و بی اساس در هیچ آیه ای نیست و آنجا که فرمود: همه ی آیات متشابه هستند، یعنی سیستم و آهنگ آیات قرآن، هماهنگ، یکنواخت و شبیه بهم است.
اما با این حال، از نظر فهم مردم همه ی آیات یکسان نیستند، بعضی صریح و روشن و همه کس فهم، ولی بعضی دارای معانی بلند وپیچیده اند که همین امر موجب شبهه و اشتباه آنان می گردد.
سؤال: چرا در قرآن آیات متشابه به کار رفته است؟
پاسخ: اوّلاً: وجود آیات متشابه زمینه ی فکر و تدّبر در آیات است.
ثانیاً: موجب رجوع مردم به رهبران آسمانی می شود. آری، اگر همه ی درس آسان باشد، شاگرد احساس نیاز به استاد نمی کند.
ثالثاً: متشابهات وسیله آزمایش مردم است. گروهی کژاندیش، از لابلای آنها به سراغ اهداف شوم خود می روند و گروهی اندیشمند، به فرموده امام رضاعلیه السلام با مراجعه به محکمات، معنای صحیح آیات را کشف می نمایند.[5]
سؤال: نمونه آیات متشابه کدام است؟
پاسخ: در قرآن می خوانیم: «الی ربّها ناظرة»[6] در قیامت، چشم ها به پروردگارشان می نگرند. چون عقل سلیم، جسم بودن را برای خداوند محال می داند و در آیات دیگر قرآن نیز می خوانیم: «لاتدرکه الابصار»[7] چشمها او را درک نمی کنند، لذا می فهمیم که مراد از نگاه به پروردگار، نگاه به لطف و پاداش او در قیامت است.
همچنین مراد از «دست خدا» در آیه ی «یداللّه فوق ایدیهم» قدرت اوست، چنانکه در فارسی نیز می گوییم: فلانی در فلان شهر یا اداره دست دارد، یعنی قدرت دارد. وگرنه خداوند که جسم نیست تا دست و پا داشته باشد. قرآن نیز می فرماید: «لیس کمثله شی ء»[8] او همانندی ندارد.
این گونه آیات، سبب انحراف ساده اندیشانی شده که به آیات دیگر توجّه ندارند و از مفسّران واقعی یعنی اهل بیت پیامبرعلیهم السلام جدا افتاده اند و شاید به جهت همین خطرات باشد که قرآن، خود به ما سفارش نموده است هنگام قرائت قرآن از شرّ شیطان به خداوند پناه ببرید. «فاذا قرأت القرآن فاستعذ باللّه من الشیطان الرجیم»[9]حالا در ایه
(وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِیسَ » یعنی : وقتی به فرشتگان دستور دادیم تا برای آدم سجده کنند همه به سجده افتادند مگر ابلیس)
که جزءمتشابهات قران است ماباید با توجه به محکمات قران جواب شبهات خودمان رو پیداکنید به عنوان مثال: فکر کنید جمعی از افسران درمیدان صبحگاه در حضور رهبر ایستاده اند فرمانده میدان وقتی فرمان احترام به پرچم رو میدهد میگوید افسران آماده احترام شوید همه آماده میشود حالا ممکن است افرادی غیر افسر هم در میدان باشد ولی چون
۹۹.۹۹ درصد افراد میدان افسر هستند فرمانده میدان فقط جمله افسران به پرچم(یعنی به پرچم احترام بگزارید)رو بیان میکند حال به نظر شما آیا چون گفته فسران به پرچم .این درسته که اون ۱ درصد غیر افسر را صرف اینکه در جمع افسران بوده اند افسر تلقی کنیم . صد درصد خیر . نتیجه: چون در محضر خداوند هزاران هزار فرشته والبته ابلیس هم بین ایستاده بودند چون ۹۹.۹۹ جمع فرشته اند خداوند دستورش را با جمله ای ملائکه سجده کنید بیان میدارد که چیز طبیعی است. و این به معنای فرشته بودن ابلیس نیست. درسته دستور خطاب به فرشتگان بود ولی چون ابلیس در میان جمع بود باید سجده میکرد چون دستور برای کل جمع بود.
و برای اثبات جن بودن ابلیس و فرشته نبودنش باید بجای متشابهات قرآن به آیه زیر اشاره کرد که از محکمات قرآنه و ابلیس را از جنیان میداندوَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ کَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیَاء مِن دُونِی وَهُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلاً
و(یاد کن) هنگامی که به فرشتگان گفتیم: برای آدم سجده کنید. پس همه به جز ابلیس سجده کردند! او از جنّ بود و از فرمان پروردگارش سر بر تافت. آیا (با این حال) او و نسل او را به جای من سرپرستان خود می گیرید؟ در حالی که آنان برای شما دشمنند! ستمگران بد چیزی را به جای خدا برگزیدند
محمود ببگی در ۲ روز قبل، سهشنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۳۰ در پاسخ به پدرام دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۷:
سؤال: قرآن در یکجا همه ی آیات خود را محکم دانسته و فرموده: «کتاب اُحکمت آیاته» و در ج[3]ای دیگر همه را متشابه دانسته و فرموده: «کتاباً متشابهاً»[4] ولی در این آیه بعضی را محکم وبعضی را متشابه معرّفی نموده است، مسأله چیست؟
پاسخ: آنجا که فرمود: تمام آیاتِ قرآن محکم است، یعنی سخن سست و بی اساس در هیچ آیه ای نیست و آنجا که فرمود: همه ی آیات متشابه هستند، یعنی سیستم و آهنگ آیات قرآن، هماهنگ، یکنواخت و شبیه بهم است.
اما با این حال، از نظر فهم مردم همه ی آیات یکسان نیستند، بعضی صریح و روشن و همه کس فهم، ولی بعضی دارای معانی بلند وپیچیده اند که همین امر موجب شبهه و اشتباه آنان می گردد.
<سؤال: چرا در قرآن آیات متشابه به کار رفته است؟
پاسخ: اوّلاً: وجود آیات متشابه زمینه ی فکر و تدّبر در آیات است.
ثانیاً: موجب رجوع مردم به رهبران آسمانی می شود. آری، اگر همه ی درس آسان باشد، شاگرد احساس نیاز به استاد نمی کند.
ثالثاً: متشابهات وسیله آزمایش مردم است. گروهی کژاندیش، از لابلای آنها به سراغ اهداف شوم خود می روند و گروهی اندیشمند، به فرموده امام رضاعلیه السلام با مراجعه به محکمات، معنای صحیح آیات را کشف می نمایند.[5]
سؤال: نمونه آیات متشابه کدام است؟
پاسخ: در قرآن می خوانیم: «الی ربّها ناظرة»[6] در قیامت، چشم ها به پروردگارشان می نگرند. چون عقل سلیم، جسم بودن را برای خداوند محال می داند و در آیات دیگر قرآن نیز می خوانیم: «لاتدرکه الابصار»[7] چشمها او را درک نمی کنند، لذا می فهمیم که مراد از نگاه به پروردگار، نگاه به لطف و پاداش او در قیامت است.
همچنین مراد از «دست خدا» در آیه ی «یداللّه فوق ایدیهم» قدرت اوست، چنانکه در فارسی نیز می گوییم: فلانی در فلان شهر یا اداره دست دارد، یعنی قدرت دارد. وگرنه خداوند که جسم نیست تا دست و پا داشته باشد. قرآن نیز می فرماید: «لیس کمثله شی ء»[8] او همانندی ندارد.
این گونه آیات، سبب انحراف ساده اندیشانی شده که به آیات دیگر توجّه ندارند و از مفسّران واقعی یعنی اهل بیت پیامبرعلیهم السلام جدا افتاده اند و شاید به جهت همین خطرات باشد که قرآن، خود به ما سفارش نموده است هنگام قرائت قرآن از شرّ شیطان به خداوند پناه ببرید. «فاذا قرأت القرآن فاستعذ باللّه من الشیطان الرجیم»[9]حالا در ایه
(وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِیسَ » یعنی : وقتی به فرشتگان دستور دادیم تا برای آدم سجده کنند همه به سجده افتادند مگر ابلیس)
که جزءمتشابهات قران است ماباید با توجه به محکمات قران جواب شبهات خودمان رو پیداکنید به عنوان مثال: فکر کنید جمعی از افسران درمیدان صبحگاه در حضور رهبر ایستاده اند فرمانده میدان وقتی فرمان احترام به پرچم رو میدهد میگوید افسران آماده احترام شوید همه آماده میشود حالا ممکن است افرادی غیر افسر هم در میدان باشد ولی چون
۹۹.۹۹ درصد افراد میدان افسر هستند فرمانده میدان فقط جمله افسران به پرچم(یعنی به پرچم احترام بگزارید)رو بیان میکند حال به نظر شما آیا چون گفته فسران به پرچم .این درسته که اون ۱ درصد غیر افسر را صرف اینکه در جمع افسران بوده اند افسر تلقی کنیم . صد درصد خیر . نتیجه: چون در محضر خداوند هزاران هزار فرشته والبته ابلیس هم بین ایستاده بودند چون ۹۹.۹۹ جمع فرشته اند خداوند دستورش را با جمله ای ملائکه سجده کنید بیان میدارد که چیز طبیعی است. و این به معنای فرشته بودن ابلیس نیست. درسته دستور خطاب به فرشتگان بود ولی چون ابلیس در میان جمع بود باید سجده میکرد چون دستور برای کل جمع بود.
و برای اثبات جن بودن ابلیس و فرشته نبودنش باید بجای متشابهات قرآن به آیه زیر اشاره کرد که از محکمات قرآنه و ابلیس را از جنیان میداند ضمنن خداوند میفرماید (کان من الجن یعنی از جنیان بود )نه اینکه چون نافرمانی کرد از جنیان شد.وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ کَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیَاء مِن دُونِی وَهُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلاً
و(یاد کن) هنگامی که به فرشتگان گفتیم: برای آدم سجده کنید. پس همه به جز ابلیس سجده کردند! او از جنّ بود و از فرمان پروردگارش سر بر تافت. آیا (با این حال) او و نسل او را به جای من سرپرستان خود می گیرید؟ در حالی که آنان برای شما دشمنند! ستمگران بد چیزی را به جای خدا برگزیدند
سیدمحمد جهانشاهی در ۲ روز قبل، سهشنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۱۹ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۵:
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۵
دل برایِ تو ، ز جان برخیزد
جان به عشقَت ، ز جهان برخیزددر دلِ هر که نشینی ، نفَسی
ز غمَت ، جان ز میان برخیزدمردِ دردِ تو ، درین رَه ، آن است
کز سرِ سود و زیان برخیزدگر نقاب از رخِ خود باز کنی
ناله ، از کُون و مکان برخیزدجان ، ز دل نوحهکنان بنشیند
دل ، ز جان نعرهزنان برخیزدساقیا ، بادهٔ اندوه بیار
تا ز عشّاق ، فغان برخیزدکین تنِ خستهٔ من ، از مِیِ عشق
نه چنان خفت ، کزان برخیزددلِ عطّار ، ز شوقِ تو ، چنانست
که زمان تا به زمان برخیزد
جهن یزداد در ۲ روز قبل، سهشنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۲۲ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۶۵:
یک تن از آیندگان نگرفت جای رفتگان
احمد خرمآبادیزاد در ۲ روز قبل، سهشنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۰۵ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۲:
مصرع دوم بیت شماره 2، به شکل «بَزم صبوحی بساز نَقل دگرگون بیار» درست است (به جای «بَزم صبوحی بساز نُزل دگرگون بیار»).
1-در نسخه عبدالرسولی نیز «نَقل» به جای «نُزل» ثبت شده است.
2-در چهار نسخه خطی مجلس به شماره ثبت 64528، 61914، 91038 و شماره دفتر 11948 نیز «نقل» ثبت شده است (در زیرنویس صفحه 619 نسخه سجادی، به وجود آن در دو نسخه اشاره شده).
3-نکته بسیار ظریف اینجاست که در بیت یاد شده، واژههای «دَست»، «نَقش»، «بَزم» و «نَقل» وزن یکسانی دارند. بنابرین، وجود «نُزل» این همآوایی را به هم میزند.
*از دستکاری اسناد هویت ملی–به بهانه انجام کار تازه–بپرهیزیم.
Hormoz در ۲ روز قبل، سهشنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۳۲ در پاسخ به alireza دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اشکانیان » بخش ۱۳:
در کارنامه اردشیر بابکان بخش پنجم آمده است که اردشیر به جنگ کردان شاه (کورتانشا) که شاه کوردها و مادها بود رفت و این بیت هم به عنوان مقایسه در کتاب محمد جواد مشکور آمده است. در توضیحات و لغت نامهی پیوست شده به این کتاب هم از کشور ماد یا مای و کردانشاه صحبت به میان آمده است. خواهشاً از انکار هویتی دست بردارید. کلمهی کورد قدمتش بسیار بیشتر از فارسی است مه بخواهید با زبان مدرنی مثل فارسی کلمهای چنین کهن را ترجمه کنید.
شبگرد در ۲ روز قبل، سهشنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۴۱ دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵:
آستین کسی را گرفتن کنایه است از مایهی ضرر و زیانِ کسی شدن.
به تیغ هندی گو: دستِ من جدا بکنند
اگر بگیرم روزی من آستینِ تو را
اگر یکروز آستین تو را گرفتم و مایهی زیان و رنجش تو شدم، به تیغِ هندی بسپار تا دستم ببرّد.
علی میراحمدی در ۲ روز قبل، سهشنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۵۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۷ - گفتار اندر ستایش پیغمبر: