سیدمحمد جهانشاهی در ۲ روز قبل، یکشنبه ۳۰ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۴۹ دربارهٔ وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شمارهٔ ۴۴:
وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شمارهٔ ۴۴
ما سالها ، مجاورِ میخانه بودهایم،
روز و شبان ، به خاکِ در اش ، جبهه سودهایمبا رَخشِ صبر ، وادیِ لا را سپردهایم،
اندر فضایِ منزلِ اِلّا غنودهایمپا ، از گلیمِ کثرتِ دنیا کشیدهایم،
خُود تکیه ما به بالشِ وحدت نمودهایمبا صیقلِ ریاضت ، از آیینهء ضمیر،
گَردِ خُودیّ و زنگِ دُویی را زدودهایمزاهد برُو ، که نغمهء منصوری ، از ازل،
ما بر فرازِ دارِ فنا ، خُوش سرودهایمبهرِ قبولِ خاطرِ خاصانِ بزمِ دوست،
کاهیدهایم از تن و بر جان فزودهایمنادیدههایِ چند ، ز دلدار دیدهایم،
نشنیدههایِ چند ، ز جانان شنودهایمتا رَختِ جان ، به سایهء سروی کشیدهایم،
صد جویِ خون ، ز دیده به دامن گشودهایمگویِ سعادت ، از سرِ میدانِ معرفت،
"وحدت" ، به صُولَجانِ ریاضت ربودهایم
سیدمحمد جهانشاهی در ۲ روز قبل، یکشنبه ۳۰ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۴۸ دربارهٔ وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱:
وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شماره ۱۱
باز ، آهنگِ جنون کردیم ما،
عقل را ، از سَر برون کردیم ماجز فنونِ عشق ، کآن آیینِ ما ست،
سربهسر ، ترکِ فنون کردیم مادر طریقِ عشق ، تسلیم و رضا،
روزگاری ، رهنمون کردیم مادر سرابِ دل ، روان در جویِ چشم،
چشمههایِ آب ، خون کردیم ماخاکِ خواریّ و مذلّت تا ابد،
بر سرِ دنیایِ دون کردیم مادر پیِ چندیّ و چون ، در سالها،
با خلایق ، چند و چون کردیم مابر رگِ غم ، نِشترِ شادی زدیم،
دفعِ سُودایِ درون کردیم ماتا به نیرویِ ریاضت ، عاقبت،
نفسِ سرکِش را ، زبون کردیم ماآسمان را ، صورت از سیلیِّ عشق،
"وحدت" ، آخر نیلگون کردیم ما
بزرگمهر در ۲ روز قبل، یکشنبه ۳۰ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۱۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۰۷:
آقای Amir AK چرا فکر کردید دانایی باید دارایی باشد، مولانا کجای دیگر در مورد دارایی صحبت کره که شما دستور تغییر هم صادر کردهاید. از این شعر بلند زیبا شما هیچ حرف دیگری نداشتید جز ایراد بنی اسرائیلی...
داریوش ابونصری در ۲ روز قبل، یکشنبه ۳۰ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۳۰ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۸ - داستان کلیله ودمنه:
اگر بخواهیم نسخه های نادرست را مبنای معنی کردن ابیات شاهنامه قرار بدهیم دچار اشتباه خواهیم شد, درست این بیت اینست:
بفرمود تا فارسیء دری
بگفتند و کوتاه شد داوری
بنابراین بیت زیر نادرست است:
بفرمود تا پارسی و دری
نبشتند و کوتاه شد داوری
علی میراحمدی در ۲ روز قبل، یکشنبه ۳۰ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۰۸ در پاسخ به مختارِ مجبور دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان اکوان دیو » داستان اکوان دیو:
شعر جالبیست دوست عزیز
خوش است مردمان اگر کتابی میخوانند و مطالعه ای دارند و جرقه ای در ذهنشان روشن میکنند چراغی هم در دلشان بیفروزند .
علم و فلسفه بسیار قابل احترام هستند اما علم زدگی و فلسفه زدگی مصیبت است.
متاسفانه عده ای بر اثر نادانی یا قرارگرفتن تحت تبلیغات سوء دیگران،معنویت را انکار کرده یا دین را خرافه میدانند؛به نظر من نباید با این جماعت زیاد بحث کرد ؛خداوند با دین و کتاب و پیامبر خویش بر همگان اتمام حجت کرده و قوای شناخت و معرفت را هم به انسان عطا کرده است.
شرابِ لعل و جایِ امن و یارِ مهربان ساقی
دلا کی بِه شود کارت اگر اکنون نخواهد شد
امیر اقبال مشهدی فراهانی در ۲ روز قبل، یکشنبه ۳۰ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۰۳:۳۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵:
سلام دوستان ، برای تلفظ واژه هایی را که اعراب ندارند چه راهکاری پیشنهاد دارد
احمد خرمآبادیزاد در ۲ روز قبل، یکشنبه ۳۰ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۲۷ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۱۹:
مصرع دوم بیت دوم به شرخ زیر است:
«یعنی که خموش، بیع کن کهارزان است»
در تصویر برداری نسخۀ کم رنگ مرجع (چاپ باکو، 1985)، تنها حرف «ک» از واژه «کن» دیده میشود. اندازهگیری فاصله این حرف تا واژۀ «کارزان» وجود یک حرف دیگر را قطعی میسازد. با روی کاغذ بردن این مصرع و نیز مصرع نخست بیت دوم از رباعی 66 («نو کن قفس و دانهٔ لطفی تو بپاش») و مقایسه نقطه به نقطۀ واژۀ «کن»، حرف افتاده شده در نتیجه تصویر برداری مشخص میشود.
*تکیه بر ذهن فریبکار، منطق را از ما میرباید.
حمید شفیع در ۲ روز قبل، شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۳۹ دربارهٔ مولانا » فیه ما فیه » فصل بیستم - شریفِ پایسوخته گوید::
بسیار عالی
سیدمحمد جهانشاهی در ۲ روز قبل، شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۲۹ دربارهٔ وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸:
وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸
پیشِ تیرِ نگه اش ، سینه سپر خواهم کرد،
بهرِ اَبرویِ کج اش ، فکرِ دگر خواهم کردنکند گر نظری ، بر دلِ سُودازده ام،
مُلکِ دل را ، ز غم اش ، زیر و زبر خواهم کردیا که دیوانه صفت ، گیرم از آن دلبر کام،
یا که از عشق و جنون ، صرفِ نظر خواهم کردگر چه رَه دور و در این راه ، خطر بسیار است،
به سوی اش ، با سرِ پُر شور ، سفر خواهم کردگر بخواهد ، که به کوی اش برسد ، پایِ رقیب،
رَه بر او بسته و ایجادِ خطر خواهم کردتا که گه گاه ، شوَم بهرهور از بویِ عُقار،
بر درِ میکده ، گه گاه گذر خواهم کردمیدهم جان ، به تمنّایِ وصال اش ، "وحدت" ،
هان مپندار ، در این باره ضرر خواهم کرد
سیدمحمد جهانشاهی در ۲ روز قبل، شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۲۲ دربارهٔ وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹:
وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹
مقصدِ من، خواجه، مولایِ من است
توشه ی من نیز ، تقوایِ من استدر مناجاتَم ، چو موسی با اله
خلوتِ دل ، طورِ سینایِ من استمِی ، روانِ مردهام را ، زنده کرد
آری آری ، مِی مسیحایِ من استگاهگاهی ، این رکوع و این سجود
کَلِّمینی یا حُمَیرایِ من استدامنِ تدبیر را ، دادم ز دست
رشته ی تقدیر ، در پایِ من استحُسنِ لیلی ، جز یکی مجنون نداشت
عالَمی ، مجنونِ لیلایِ من استنفیِ من ، شد باعثِ اثباتِ من
خواجه ، در لایِ من ، اِلّایِ من استنشئه ی ناسوت ام ، اندر خور نبود
عالمِ لاهوت ، مَاوایِ من استنامِ نیک ات ، ذکرِ صبح و شامِ ما ست
یادِ روی ات ، ذکرِ شبهایِ من استرَه ، به خلوتگاهِ وحدت یافتم
وحدت ام ، فوقِ گمان ، جایِ من است
سیدمحمد جهانشاهی در ۲ روز قبل، شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۲۲ دربارهٔ وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شمارهٔ ۲۷:
وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شمارهٔ ۲۷
خواجه ، آن روز که از بندگی ، آزادَم کرد
ساغرِ مِی ، به کفَم داد و ز غم شادَم کردخبر ، از نیک و بدِ عاشقی ام ، هیچ نبود
چشمِ مستِ تو ، در این مرحله اُستادَم کردرویِ شیرینصفتان ، در نظر آراست مرا
ریخت طرحِ هوس اندر سَر و فرهادَم کردعاقبت ، بیخ و بُنِ هستیِ ما ، کرد خراب
از کرَم ، خانهاش آباد ، که آبادَم کردرفت بر بادِ فنا ، گَردِ وجود ام آخر
دیدی ای دوست ، که سودایِ تو ، بر بادَم کردبس که فرهاد صفت ، ناله و فریاد زدم
بیستون ، ناله و فریاد ، ز فریادَم کردبودم از زمره ی رندانِ خرابات ، ولیک
قسمت ، از روزِ ازل ، همدمِ زهّاد ام کردوحدت ، آن ترکِ کماندارِ جفاجو ، آخر
دیده و دل ، هدفِ ناوکِ بیدادَم کرد
کوروش در ۳ روز قبل، شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۴۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳:
راست چو شقه علمت رقص کنانم ز هوا
بال مرا بازگشا خوش خوش و منورد مرا
منظور از شقه علمت چیست ؟
مختارِ مجبور در ۳ روز قبل، شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۳۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان اکوان دیو » داستان اکوان دیو:
فلسفی کاو یاغی و منکَر شده
آدم است انگار لیکن خر شده
کوله باری از کتب بر روی دوش
هر کتابی خوانده او خرتر شده
منکر دین خدا و اعتقاد
منکر قرآن و پیغمبر شده
ژاژ میخاید بسی این ژاژخا
عقل او هر لحظه ای کمتر شده
در دماغش جز غرور و جهل نیست
جاهل و نادان و کور و کر شده
در بیابان غرور و تیرگی
کاروان جهل را رهبر شده
چون ندارد نسبتی با معرفت
کودک تردید را مادر شده
همسفر با وهم و با پندار خویش
با جهالت هر شبی همسر شده
از خودش چیزی ندارد بیزبان
راوی حرف کسی دیگر شده
او مرید فیلسوفان فرنگ
عاشق نیچه و پنهاور شده
جد او میمون و خاکش مقصد است
عاقبت خاکش چنین بر سر شده
علی میراحمدی در ۳ روز قبل، شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۱۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۹:
این مصراع دست انداز دارد و حیف ازین غزل که این مصراع یک مقدار خرابش کرده است.
سیدمحمد جهانشاهی در ۳ روز قبل، شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۵۷ دربارهٔ وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شمارهٔ ۳۳:
وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شمارهٔ ۳۳
مِی خور ، که هر که مِی نخورَد ، فصلِ نوبهار
پیوسته خونِ دل خورَد ، از دستِ روزگارمِی در بهار ، صیقلِ دلهایِ آگَه است
از دست یار ، خاصه ، به آهنگِ چنگ و تاردر عهدِ گل ، ز دست مَدِه ، جامِ باده را
کاین باشد ، از حقیقتِ جمشید ، یادگارصحنِ چمن ، چو وادیِ ایمَن شد ، ای عزیز
گل برفروخت ، آتشِ موسی ، ز شاخسارآموختند مستی و دیوانگی ، مرا
دیوانگانِ عاقل و مستانِ هوشیاراز بندگی ، به مرتبه ی خواجگی رسید
هرکَس ، که کرد بندگیِ دوست ، بندهواروحدت ، بیا و بر درِ توفیق ، حلقه زن
توفیق ، چون رفیق شود ، گشت بخت یار
سیدمحمد جهانشاهی در ۳ روز قبل، شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۵۶ دربارهٔ وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شمارهٔ ۳۰:
وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شمارهٔ ۳۰
تُرکِ من ، از خانه بیحجاب برآمد
ماه صفت ، از دلِ سحاب برآمدعاقبتَم ، شد وصالِِ دوست ، میّسَر
دیده ی بختَم ، دگر ز خواب برآمدعشق ، ندانم چه حالت است ، که از وی
ساحتِ دریا ، به اضطراب برآمدلوح چو پَذرُفت ، نامِ عشق، دل و جان
در برِ گردون ، به پیچ و تاب برآمداین همه ، شورِ محبّت است ، که هر دم
بانگِ نی و ناله ی رَباب برآمدمِی به قدح ریخت ، از گلویِ صراحی
صبح بخندید و آفتاب برآمدتربتِ منصور ، چون رسید به دریا
نقشِ انا الحق ، ز موجِ آب برآمدبحرِ حقیقت ، نمود جنبشی از خویش
موج پدید آمد و حباب برآمدشاهدِ مقصودِ وحدت ، از رخِ زیبا
پرده برافکند و بی نقاب برآمد
سیدمحمد جهانشاهی در ۳ روز قبل، شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۵۵ دربارهٔ وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شمارهٔ ۲۹:
وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شمارهٔ ۲۹
بعد از این ، خدمتِ آن سروِ روان ، خواهم کرد،
خدمت اش از دل و جان ، در دُو جهان خواهم کردپای ، بر تختِ جم و افسرِ کِی خواهم زد،
سَر فدا ، در قَدمِ پیرِ مغان خواهم کردگِردِ هر گوشهء ویرانه ، به جان خواهم گشت،
کنجِ دل ، مخزنِ هر گنجِ نهان خواهم کردبی رخِ دوست ، دگر خونِ جگر خواهم خورد،
دیده را ساغر و پیمانه ی آن خواهم کردسالها ، در رهِ عشقِ تو ، قدم خواهم زد،
عمرها ، نامِ تو را ، وِردِ زبان خواهم کردمهرِ رویِ تو همه ، جای به دل خواهم داد،
غمِ عشقِ تو دگر ، مونسِ جان خواهم کرد"وحدتا" ، گفت ؛ تو را ، از برِ خُود خواهم راند،
گفتم اش ؛ خونِ دل ، از دیده روان خواهم کرد
مختارِ مجبور در ۳ روز قبل، شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۲۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۰:
نگاه هنری به تجلی خداوندی و مسئله آفرینش را درین غزل شاهد هستیم و قضیه غیر مستقیم بیان شده
در غزل «در ازل پرتو حسنت ز تجلی...»نگاه عرفانی را شاهد هستیم و مطلب سرراست تر گفته شده
یاد بگیریم ماستا را نریزیم توی قیمه ها
سیدمحمد جهانشاهی در ۳ روز قبل، شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۱۹ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۰:
گو ، هر شادی ، فدایِ غم باد
علی میراحمدی در ۲ روز قبل، یکشنبه ۳۰ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۰۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۷ - گفتار اندر ستایش پیغمبر: