گنجور

 
حافظ

نسیمِ بادِ صبا دوشم آگهی آورد

که روزِ محنت و غم رو به کوتهی آورد

به مُطربانِ صَبوحی دهیم جامهٔ چاک

بدین نوید که بادِ سحرگهی آورد

بیا بیا که تو حورِ بهشت را رضوان

در این جهان ز برایِ دلِ رهی آورد

همی‌رویم به شیراز با عنایتِ بخت

زهی رفیق که بختم به همرهی آورد

به جبرِ خاطرِ ما کوش کـ‌این کلاهِ نمد

بسا شکست که با افسرِ شهی آورد

چه ناله‌ها که رسید از دلم به خرمنِ ماه

چو یادِ عارضِ آن ماهِ خرگهی آورد

رساند رایتِ منصور بر فلک حافظ

که اِلتِجا به جنابِ شهنشهی آورد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۱۴۷ به خوانش فریدون فرح‌اندوز
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۱۴۷ به خوانش فاطمه زندی
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۱۴۷ به خوانش افسر آریا
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
امیرعلیشیر نوایی

ز سر آب حیاتم می آگهی آورد

به کوی میکده خضرم به همرهی آورد

چنان که کشتی سایل سپهر بین ز هلال

ببزم دردکشان ساغر تهی آورد

می صبوح کشان جان به باد خواهم داد

[...]

نیر تبریزی

چه مژده بود که باد سحرگهی آورد

هوای شور و طرب بر دلم رهی آورد

دل از سموم حوادث کنون شود ایمن

که رو به سایهٔ آن قامت سهی آورد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه