گنجور

حاشیه‌ها

سهیل کریمی در ‫۳ روز قبل، یکشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۰۵ دربارهٔ عطار » اشترنامه » بخش ۵ - حکایت استاد ترک و پرده‌بازی او:

تو چه دانی تا درین بحر عمیق

سنگ ریزه قدر دارد یا عقیق

مرحوم علامه جعفری در خوابی از قول مرحوم نایینی این بیت رو با اندکی تغییر  به عنوان تذکری از برزخ نقل می‌کنند که شنیدنی است.

نشانی نقل مرحوم علامه جعفری

 

مسعود در ‫۳ روز قبل، یکشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۵۰ در پاسخ به رضا ساقی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۲:

سپاس،

 

محمد سلماسی زاده در ‫۳ روز قبل، یکشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۳۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۵۲ - قصهٔ رستن خروب در گوشهٔ مسجد اقصی و غمگین شدن سلیمان علیه‌السلام از آن چون به سخن آمد با او و خاصیت و نام خود بگفت:

در این ابیات :

زین سر از حیرت گر این عقلت رود

هر سو مویت سر و عقلی شود

نیست آن سو رنج فکرت بر دماغ

که دماغ و عقل روید دشت و باغ

سوی دشت از دشت نکته بشنوی

سوی باغ آیی شود نخلت روی

 

هم اندیشی قریبی با آموزه‌های عرفان شرقی وجود دارد برای نمونه در مکتب ذن می توان با حضور در لحظه‌ی حال و رسیدن به ساتوری ، از رنج افکار ناخواسته رهید و سرزندگی عالم و آدم را مشاهده کرد ، به قول مولانا  :

زین سر از حیرت گر این عقلت رود

هر سو مویت سر و عقلی شود

نیست آن سو رنج فکرت بر دماغ

که دماغ و عقل روید دشت و باغ

سوی دشت از دشت نکته بشنوی

سوی باغ آیی شود نخلت روی

با رهایی از عقل جزئی نگر که مخصوص زیرکان محاسبه گر است و رسیدن به عشقی که حیرانی می آورد ، می توان از رنج افکار ناخواسته رهید و با کل ( طبیعت / هستی / کائنات ) یکی شد در چنین وضعی است که عارف می تواند از دشت نکته بشنود ، هر سرمویش عقلی شود و از رنج افکار ناخواسته برهد.

این همان ساتوری یعنی حضور آگاهانه و اشتراک در سرزندگی جهان است

 

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۳ روز قبل، یکشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۰۹ دربارهٔ رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۰:

چون سگ بدوَم آن سرِ کویت ، ز حوالی،

 

نورا کاور در ‫۳ روز قبل، شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۱۴ در پاسخ به عباسی-فسا @abbasi2153 دربارهٔ هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » ترجیع بند - که یکی هست و هیچ نیست جز او:

❤️

 

حمیده عسکری بیحاربسته سری در ‫۳ روز قبل، شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۰۷ دربارهٔ خواجه عبدالله انصاری » مناجات نامه » مناجات شمارهٔ ۲۶۱:

پیر انصار از شراب شوق،  خورده (جرعه ای)«ویرایش»

 

افسانه چراغی در ‫۳ روز قبل، شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۳۰ دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی طلب » بیان وادی طلب:

در بیت سوم، قَلب به فتح اول به معنی دگرگون شدن و تغییر یافتن است.

 

پوریا سجادی در ‫۳ روز قبل، شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۵۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۴:

بانو پریسا این شعر ذو روی یک‌تصنیف افشاری اجرا کردن بسیار زیباست.

 

کورش بقائی راوری در ‫۳ روز قبل، شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۰۲ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۱۰:

سلام و درود

خدمت دوست عزیز عرض می‌کنم به نظر می‌رسد مرجع ضمیر "ها"، "المطاعم" باشد و چون این کلمه، جمعِ غیرعاقل است، قواعد مفرد مؤنث در مورد آن، ساری و جاری است؛ ازاین‌رو، بیت عربی به همین شکل صحیح است.

 

امیرحسین صباغی در ‫۳ روز قبل، شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۴۸ در پاسخ به فرهود دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۹:

غزل به تغزلش غزل است برادر. آنچیزی که در دبیرستان خوانده‌اید چیزیست که البته در مورد اکثریت مطلق غزل‌ها صادق است ولی نه همه‌شان.

 

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۴ روز قبل، شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۲۱ دربارهٔ هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۷:

من پس از عزّت و حرمت ، شدم ار خوارِ کَسی،

 

م محمدی در ‫۴ روز قبل، شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۰۳ دربارهٔ شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲:

ز مشرق دلت ای مغربی چه کرد طلوع

هزار بدر برفت از نظر هلال حبیب

 

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۴ روز قبل، شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۵۴ دربارهٔ سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۴:

معیّتی به جز ما ، مابینِ ما و او نیست،

 

رسول لطف الهی در ‫۴ روز قبل، شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۰۰ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶:

کس از فتنه در پارس دیگر نشان

نبیند بجز قامت مهوشان 

 

مجید کاظم زاده در ‫۴ روز قبل، شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۱۲ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۷ - مناظرهٔ خسرو با فرهاد:

آقای طاهری در پادکست نظامی گنجوی به زیبایی غیر قابل وصف خمسه نظامی را خوانده به دوستانی که علاقه دارند  پیشنهاد میکنم گوش بدهید

 

مجید کاظم زاده در ‫۴ روز قبل، شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۱۰ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۷ - مناظرهٔ خسرو با فرهاد:

نخستین بار گفتش کَز کجایی‌؟

 

بگفت از دار ملک آشنایی

 

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۴ روز قبل، شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۰۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۷:

کاخر به دهان حُلْو می‌گوید مُر
حُلْو = شیرین (هم‌خانواده حلوا = شیرینی)
مُرّ: تلخ

حُلْو ≠ مُرّ
با دهان شیرین سخن تلخ می گوید

 

 

 

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۴ روز قبل، شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۲۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴:

آن‌چه از مفهوم این غزل برداشت می‌شود؛ حافظ آن را در سوگ فرزند سروده است؛ چون علاوه بر روند کلیِ غزل، اشاره به از دست رفتن رودِ عزیز می‌کند. رود به معنی رودخانه، یک ساز در موسیقی (عود یا بربط) و نیز به معنی فرزند و جگرگوشه است.
هرچند حافظ است و پیچیدگی‌های سخنش و هر لحظه نظرت را نقض می‌کند و نشانه دیگری از چیزی دیگر به دست می‌دهد.


بیت اول:
«مردم» در مصرع اول  بیت اول به معنی مردمک چشم است که از گریه غرق در خون است. اما در مصرع دوم ایهام دارد. هم مردم به معنی مردمک چشم و هم مردم به همان معنی که روزمره به کار می‌بریم (بخشی از انسان‌ها)

بیت سوم:
اگر از مشرق کوی من آفتاب رخسارۀ تو طلوع کند بخت و اقبال من فرخنده و همایون خواهد بود.

بیت چهارم: این قدر زیباست که هر شرحی آن را از زیبایی می اندازد. باید حسش کرد.

بیت ششم
ز دورِ باده به جان، راحتی رسان ساقی
که رنجِ خاطرم از جورِ دورِ گردون است
در این بیت، «دور باده» و «دور گردون» را در برابر هم قرار داده است. یکی باعث راحتی و آرامش و دیگری مایۀ رنج و جور و ستم

بیت هفتم:
از آن دمی که ز چشمم برفت رودِ عزیز
کنارِ دامنِ من همچو رودِ جیحون است
گویا حافظ در این بیت، قلمِ نوشتن را به زمین گذاشته و قلمِ نقاشی را برداشته است. از آن لحظه که رود عزیزم (فرزندم) از چشمم برفت در کنارِ دامنِ من رود جیحون روان است. 
رفتن رود از چشم علاوه بر معنی اولیه که رفتن فرزند است یک نکته لطیف هم دارد که جاری شدن رودِ اشک است. حافظ بدون این‌که از کلمه‌ای برای تشبیه استفاده کند به صورت مخفیانه و پوشیده، خود را در شکیبایی به کوه تشبیه می‌کند. که در دامنه این کوه از چشمه‌ها و شکافِ کوه چنان اشکی روان است که به رود جیحون می‌ماند.

بیت نهم:
ز بیخودی طلبِ یار می‌کند حافظ
چو مفلسی که طلبکارِ گنجِ قارون است
امروزه بی‌خود کردن به معنی غلط کردن به کار می‌رود ولی بعید است در زمان حافظ دامنه لغاتِ توهینی حتی در شیراز این همه پیشرفت کرده بوده. بی‌خود به معنای غفلت و بی‌خبری و مستی است. حافظ از روی غفلت و مستی، بی دلیل، یار را طلب می‌کند مانند شخص ورشکسته که به دنبال به دست آوردن گنج قارون است. خود را مفلس و بی‌مایه و یار را گنج دست نیافتنی می‌داند.

البته این غزل به نام حیدر بقال شیرازی نیز ثبت شده است. ممکن است در نسخه‌برداری این اشتباه پیش آمده باشد و به نام حافظ ثبت شده باشد؛ اما می‌توان نشانه‌هایی را یافت که انتسابش به حافظ درست باشد. از جملۀ این نشانه‌ها همین که شاعران بزرگی مثل جامی و کمال خجندی و سلمان ساوجی اشعاری با همین وزن و تقریبا همین مضمون دارند. یقینا حیدر بقال شیرازی آن‌قدر مشهور نبوده است که شعرش به دور دست‌ها برسد و دیگر بزرگان، از آن مضمون بگیرند مگر اینکه بگوییم حیدر شیرازی از مضمون آن بزرگان استفاده کرده و سپس در ثبت به نام حافظ ثبت شده باشد که کمی بعید می‌نماید یا اینکه بگوییم حافظ شعر حیدر شیرازی را به نام خودش ثبت کرده باشد و برای آن بزرگان ارسال کرده باشد و آنها از آن سرمشق گرفته باشند که چنین چیزی بسیار بعید و غیر ممکن است.

 

شعله نبی در ‫۴ روز قبل، شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۵۳ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۲:

شاید این شعر در جواب خواجه نظام الملک باشد که حاکمیت نیشابور را به حکیم عمر خیام پیشنهاد داده و ایشان با این رباعی پیشنهاد این دوست صمیمی خود را رد کردند .... البته این فقط نظر من چون در باب زندگینامه خیام تحقیق میکنم

 

کوروش در ‫۴ روز قبل، شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۱۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۷۷ - مسلهٔ فنا و بقای درویش:

مات زید زید اگر فاعل بود

 

لیک فاعل نیست کو عاطل بود

 

یعنی چه ؟

 

 

 

۱
۲
۳
۴
۵
۵۰۵۳
sunny dark_mode