گنجور

حاشیه‌ها

نیما در ‫۳ روز قبل، چهارشنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۰۰ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب چهارم در تواضع » بخش ۲۳ - حکایتِ زاهد و بربط‌زن:

استادِ ایجاز و اختصار:

تو را و مرا بربط و سر شکست

رحمت خداوند بر سعدی بزرگ.

رضا از کرمان در ‫۳ روز قبل، چهارشنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۲۱ در پاسخ به بهرام خاراباف دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵:

درود بر شما 

 این مشکل از آقای شاملو است که بین مقام و مسلک درویشی و متکدی گری فرق قایل نیست  وهر دو را با یک چشم مینگرد . 

قدم برون مگذار از سرای درویشی

که مار گنج بود بوریای درویشی

اگر ز سیل حوادث جهان شود ویران

خلل پذیر نگردد بنای درویشی

 

 شاد باشی 

علی میراحمدی در ‫۳ روز قبل، چهارشنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۴۸ در پاسخ به بهرام خاراباف دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵:

وقتی ما از یک اثر سرتاپا عرفانی برداشت اجتماعی داشته باشیم دچار چنین قضاوت‌های اشتباهی نیز میشویم.
چیزی بده درویش را ،یعنی عنایتی به ما بکن.
اظهار نیاز است به درگاه بی نیاز که در این مسیر سیر و سلوک ،عنایت و جذبه ای نصیب حال ما بکن و ما را از خویش برهان و به مقام فنا برسان.
نکته جالب و بسیار هنرمندانه این غزل آنست که  معنای«چیزی بده درویش را»میشود : هر آنچه درویش از انانیت دارد را هم از او بگیر و او را به فنا و بی خویشی برسان:
«بی خویش کن با خویش را»
در بیت آخر واضح تر میگوید:
«جان را بیفکن در عدم»

به هیچ وجه قصد دفاع از مولانا و توجیه اشعار او را ندارم اما یک اثر باید در بستر معرفتی خود تفسیر بشود و معنا گردد.


بهرام خاراباف در ‫۳ روز قبل، چهارشنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۱۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵:

دراغلب نسخه ها ردیف،قافیه این غزل (چیزی بده درویش را)آمده ازسیروس شاملو خواندم غزل بدینگونه گدا پروری را تبلیغ می کند.:

(از آدمی چون مولوی که از دیو و دد ملول بود و به دنبال انسان فانوس برداشته بعید به نظر می رسد چنین غزل گداپرورانه ای صادر فرموده باشد)

قبل ازاینکه نظر سیروس را بخوانم خودم دراولین خوانشم همین احساس را داشتم

درهمین بیت اول که به گمانم شاه بیت غزل است (نوش کرده نیش ) اگر(بی خویش را باخویش کند وباخویش را بی خویش)

همه چی داده است درویش احتیاج به هیچ چیز دیگری ندارد

کوروش در ‫۳ روز قبل، چهارشنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۴:۳۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۰۰ - ماخذهٔ یوسف صدیق صلوات‌الله علیه به حبس بضع سنین به سبب یاری خواستن از غیر حق و گفتن اذکرنی عند ربک مع تقریره:

پای گاو اندر میان آری ز داو

رو ندوزد حق بر اسپی شاخ گاو

 

یعنی چه ؟

 

کوروش در ‫۳ روز قبل، چهارشنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۴:۱۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۰۰ - ماخذهٔ یوسف صدیق صلوات‌الله علیه به حبس بضع سنین به سبب یاری خواستن از غیر حق و گفتن اذکرنی عند ربک مع تقریره:

زین یکی ذمش که بشنود او وحسپ

پس فسرد اندر دل شه مهر اسپ

 

وحسپ یعنی چه ؟

 

Faisal n۴yab در ‫۳ روز قبل، چهارشنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۳:۰۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۷۴:

اس ترانه این شعر یاداشت نشده 

احمد خرم‌آبادی‌زاد در ‫۳ روز قبل، چهارشنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۴۵ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۴:

به استناد نسخه‌های مرجع، «می‌آید» در پایان مصرع نخست بیت 1 و مصرع‌های دوم درست است (به جای «بیاید»).

احمد خرم‌آبادی‌زاد در ‫۳ روز قبل، چهارشنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۲۶ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳:

به استناد موارد زیر، «نو به نو» در مصرع دوم بیت 3 درست است (به جای «مه به مه»).

1-نسخه‌های علی عبدالرسولی و سجادی؛

2-پنج نسخه‌ خطی مجلس: به شماره ثبت 91038، شماره دفتر 11948، شماره دفتر 13312، شماره ثبت 61914 و شماره ثبت 64528.

گفتنی است که «پیکِ خیالِ» دلدار، چیزی نیست که «ماه به ماه» به عاشق سر بزند. متاسفانه تمرکز روی تک واژۀ «پیک» باعث شده است که یک پژوهشگر (در زیر نویس) حدس بزند که «مه به مه» است و دیگری بنویسد «مجازا مه به مه».

 

*نگرش موضعی و فریب ذهن، پی‌آورِ آسیب در هر کار پژوهشی هستند.

احمد خرم‌آبادی‌زاد در ‫۳ روز قبل، چهارشنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۰۹ در پاسخ به دیوان دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳:

«بشیبد» در اینجا یعنی «بلرزد». (1-لغتنامه دهخدا؛ 2- نسخه علی عبدالرسولی، زیرنویس مربوط به این غزل)

احمد خرم‌آبادی‌زاد در ‫۳ روز قبل، چهارشنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۳۷ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۲:

مصرع دوم بیت شماره 5 به استناد نوشته‌های زیر، به شکل «چراغ از هیچ گویی درنگیرد» درست می‌باشد، که متاسفانه در زیر نویس صفحه 579 نسخه سجادی، به اشتباه تنها به یک نسخه خطی اشاره شده است.

1-نسخه علی عبدالرسولی؛

2-پنج نسخه‌ خطی مجلس: به شماره ثبت 91038، شماره دفتر 11948، شماره دفتر 13312، شماره ثبت 61914 و شماره ثبت 64528.

سام در ‫۳ روز قبل، سه‌شنبه ۲۹ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۴۵ دربارهٔ حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۲:

نهنگِ عشق، در  دم  می‌گدازد استخوانها را

سام در ‫۳ روز قبل، سه‌شنبه ۲۹ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۴۲ دربارهٔ حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۲:

فلاخن. [ ف َ خ َ ] ( اِ ) فلاخان. فلخم. فلخمان. فلخمه. فلماخن. پلخم. پلخمان. آلت سنگ اندازی که از رسن دوتاه - پشمی یا ابریشمی - سازند و بدان سنگ اندازند. بعض استادان فلاخن را با «من » و «گلشن » قافیه کرده اند، ازاین رو بعضی فلاخُن - به ضم خای معجمه - را که مشهور است خطا دانسته اند.

سام در ‫۳ روز قبل، سه‌شنبه ۲۹ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۴۰ دربارهٔ حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۲:

حزین لاهیجی 
غزل شماره 62

زهی از خار، خارت شعله در جان، گلْسِتانها را

ز لعلت، مُهرِ خاموشی به لب، سوسن زبانها را

بهارِ عارضت هر گوشه، صد بی خانمان دارد

زدند آتش ز شوقت، عندلیبان آشیانها را

نه در کنعان نه در بازار مصرت می توان دیدن

بیابان گردِ حیرت کرده شوقت، کاروانها را

ندارد مطربی حاجت، سماع ما سبکباران

به شور آرد نسیم آشنایی، نیسِتانها را

اگر داری دلِ سختی، مَحَبّت نرم می سازد

نهنگِ عشق، دردم می‌گدازد استخوانها را

به کویت جذبهٔ شوقِ مرا، رهبر نمی باید

شتابم در فَلاخن می نهد، سنگِ نشانها را

حزین را تا به کی، دل زاتشِ پندار بگدازد؟

برافکن پرده از عارض، یقین گردان گمانها را



علی میراحمدی در ‫۳ روز قبل، سه‌شنبه ۲۹ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۳۰ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۵۹:

وقتی مسئله تجلی الهی و آفرینش در دستگاه پیچیده فکری و روحی بیدل وارد شود چنین خروجی شگفت انگیزی خواهد داشت!

این غزل تصویر دیگری است از :

ناگهان پرده برانداخته ای یعنی چه (حافظ)

 

مژه‌واری ز خواب ناز جستی

دو عالم نرگسستان نقش بستی

تغافل مهر گنج کاف و نون* بود

تبسم کردی وگوهر شکستی

خودآرایی چه مستور و چه اظهار

خراباتی چه مخموری چه مستی

تحیر چشم بند سحرکاری‌ست

بهار بی‌نشانی گل به دستی

دریغا رمز خورشیدت نشد فاش

ابد رفت و همان صبح الستی

کسی دیگر چه اندیشد چه فهمد

به آیینی‌که نتوان یافت هستی

به معراج خیالات تو بیدل

بلندیهاست سر در جیب پستی

 

*کاف و نون اشاره ای است به فعل«کُن»که نزد عرفا به «کُنِ وجودی»معروف است و برگرفته ازین آیت قرآنی ماست:
إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ
فرمان نافذ او چون اراده خلقت چیزی کند به محض اینکه گوید: «موجود باش» بلا فاصله موجود خواهد شد.
آیه 82
سوره یس
ترجمه الهی قمشه ای

بهزاد رستمی در ‫۳ روز قبل، سه‌شنبه ۲۹ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۱۵ در پاسخ به رضا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۳:

ممنون از توضیحات خیلی خوب آقا رضای عزیز، مثل همیشه لذت بردم

دکتر حافظ رهنورد در ‫۳ روز قبل، سه‌شنبه ۲۹ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۱۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۳:

جان تن بدن لب دهن کام دل دست

جان ز تن برآید      جان از بدن برآید

این غزل زیبا که با تکرار کلمات بالا و ترکیب و جابجایی‌های مختلف تبدیل به شعری گیرا و خوش‌آهنگ شده، نمونه‌ی هنر والای خواجه حافظ است.

یک نمونه از جابجایی‌ها چنین است؛

جان بر لب است و حسرت در دل که از لبانش

نگرفته هیچ کامی جان از بدن برآید.

جان لب

کام جان

 

سیاووش در ‫۳ روز قبل، سه‌شنبه ۲۹ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۵۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۱۸:

عشق را بی‌معرفت معنا مکن

زر نداری مشت خود را وا مکن

گر نداری دانش ترکیب رنگ

بین گل‌ها زشت یا زیبا مکن

خوب دیدن شرط انسان بودن است

عیب را در این و آن پیدا مکن

دل شود روشن ز شمع اعتراف

با کس ار بد کرده‌ای حاشا مکن

ای که از لرزیدن دل آگهی

هیچ‌کس را هیچ‌جا رسوا مکن

زر به دست طفل دادن ابلهی است

اشک را نذر غم دنیا مکن

پیرو خورشید یا آیینه باش

هرچه عریان دیده‌ای افشا مکن

ای بس آبادی که بوم یوم شد

بر سر یک مشت گل دعوا مکن

چون خدا بر تو خدایی می‌کند

اضطراب از روزیِ فردا مکن

متحد گردید و طوفان شد نسیم

دوستی با بی‌سر و بی‌پا مکن

پشت بر محراب دل کردن خطاست

قامتت را جای دیگر تا مکن

چون به شمعی می‌رسی پروانه باش

وز نگاه این و آن پروا مکن

پیش بی‌رنگان که مست حیرتند

گر دورنگی می‌کنی با ما مکن

گر ز آب برکه می‌ترسی پریش!

دعوی غواصیِ دریا مکن

بهرام سیاره/ پریش شهرضایی

البته این شعر تو بعضی سایت ها به نام‌مولانا پخش شده متاسفانه 

سام در ‫۳ روز قبل، سه‌شنبه ۲۹ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۱۸ دربارهٔ حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۱:

آیه 41 سوره هود

 

 

۞ وَقَالَ ارْکَبُوا فِیهَا بِسْمِ اللَّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا ۚ إِنَّ رَبِّی لَغَفُورٌ رَحِیمٌ

 

و نوح گفت: در آن سوار شوید که حرکت کردنش و لنگر انداختنش فقط به نام خداست، یقیناً پروردگارم بسیار آمرزنده و مهربان است.

۱
۳
۴
۵
۶
۷
۵۶۰۳