گنجور

حاشیه‌ها

سینا صفی‌زاده در ‫۳ روز قبل، یکشنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۲۸ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۸۲:

استاد شجریان در کنسرت تاجیکستان خود، همراه با رضا قاسمی، محمود تبریزی‌زاده و مجید خلج این دوبیتی را به زیبایی در دیلمان اجرا کرده‌اند.

خلیل شفیعی در ‫۳ روز قبل، یکشنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۰۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۱:

✅ نگاه دوم: عناصر برجستهٔ غزل ۲۸۱ حافظ

بیت ۱

«یا رب این نوگُلِ خندان که سپردی به مَنَش / می‌سپارم به تو از چشمِ حسودِ چَمَنَش»

این بیت با دو لایهٔ روشن شکل گرفته:

۱) تصویر نوگل خندان که نمادِ معشوقی جوان، لطیف و تازه‌روی است.

۲) ترس از چشم حسود چمن که نشان از آسیب‌پذیری زیبایی دارد.

ساختار «سپردن به خدا» ترکیبی از محبت شدید و ناتوانی عاشق در محافظت است؛ یک عاطفهٔ عمیق همراه با اعتراف به محدودیت انسان.

بیت ۲

«گرچه از کویِ وفا گشت به صد مرحله دور / دور باد آفتِ دورِ فلک از جان و تنش»

تضادی نیرومند در بیت است:

معشوق کاملاً «بی‌وفا» شده، اما عاشق همچنان خیرخواه اوست.

این ذهنیت عاشقانهٔ یک‌طرفه و گذشتِ مطلق، هستهٔ معنایی بیت است.

دعای «دور باد آفت فلک» اوج بزرگواری و رهایی از کینه است؛ ویژگی برجستهٔ نگاه حافظ به عشق.

بیت ۳

«گر به سرمنزل سلمی رسی ای بادِ صبا / چشم دارم که سلامی برسانی ز مَنَش»

باد صبا باز پیام‌رسان عشق است.

سنتی که حافظ استادانه آن را زنده نگه داشته.

برجستگی این بیت در حضور انتظار است؛ شاعر نه امید واهی دارد و نه تسلیم شده—فقط سلامی کوچک می‌خواهد.

این ایجاز درخواست، عاطفهٔ بیت را قوی‌تر می‌کند.

بیت ۴

«به ادب نافه گشایی کن از آن زلفِ سیاه / جای دل‌های عزیز است به هم بر مَزَنَش»

حافظ صبا را به «ادب» فرامی‌خواند—نکتهٔ مهم:

زلف یار را حریم می‌داند، نه جسمی صرفاً زیبا.

«نافه‌گشایی» تصویر بویایی و حسی می‌سازد؛ زلف سیاه همان مشک طبیعی است.

هستهٔ برجستهٔ بیت:

ظرافت زلف معشوق چنان ارزشمند است که فراق و آسیب برنمی‌تابد.

بیت ۵

«گو دلم حقِّ وفا با خط و خالت دارد / محترم دار در آن طُرّهٔ عَنبرشِکَنَش»

اینجا خط و خال نماد امضای زیبایی و جذبهٔ ظریف معشوق است.

عاشق ادعا می‌کند که «حق وفا» دارد؛ یعنی:

دل من بیهوده دلبسته نیست، حقی در این عشق دارد.

«طرّهٔ عنبرشکن» اوج صورتگری شاعر است؛

عنبرشکن یعنی گیسویی که بوی خوشش از عنبر هم فراتر است.

بیت ۶

«در مقامی که به یادِ لبِ او مِی نوشند / سِفله آن مست، که باشد خبر از خویشتنش»

ایدهٔ اصلی بیت:

محضر عشق، جای خودآگاهی نیست.

اگر کسی در یاد لب معشوق می‌نوشد و هنوز «خود» را فراموش نکرده، به «سفلگی» متهم است.

نکتهٔ برجسته: درک حافظ از می‌نوشی، عرفانی است نه جسمی—مستی باید همراه با فنا باشد.

بیت ۷

«عِرض و مال از درِ میخانه نشاید اندوخت / هر که این آب خورَد رَخْت به دریا فِکَنَش»

این بیت با صراحت هشداری دارد:

ورود به جهان عشق و میخانه یعنی دل کندن از مال و آبرو.

«آب خوردن از میخانه» نمادِ پذیرفتن حقیقتی است که هزینه دارد.

تصویر «انداختن رخت به دریا» استعاره از دل بریدن از دنیا است؛ دریا یعنی فنا.

بیت ۸

«هر که ترسد ز ملال اندُهِ عشقش نه حلال / سَرِ ما و قدمش یا لبِ ما و دهنش»

این بیت معیار عشق واقعی را تعیین می‌کند:

کسی که تاب رنج ندارد، شایستهٔ عشق نیست.

مصراع دوم دوگانه‌ای قدرتمند دارد:

«سر ما و قدمش» اوج خاکساری؛

«لب ما و دهنش» اوج وصال.

عشق حقیقی نزد حافظ هم‌زمان هم خضوع است و هم طلب.

بیت ۹

«شعرِ حافظ همه بیتُ الغزلِ معرفت است / آفرین بر نفس دلکش و لطف سخنش»

پایان‌بندی کاملاً خودآگاهانه.

شاعر غزل را «بیت‌الغزل معرفت» می‌نامد؛ یعنی عصارهٔ شناخت، نه صرفاً احساس.

خودستایی نیست؛ تأکید بر سخنی است که ریشه در تجربهٔ ناب دارد.

برجستگی بیت:

جمع میان عرفان، زبان شیوا و اعتماد به کیفیت شعر.

⬅️ خلیل شفیعی ( مدرس زبان و ادبیات فارسی)

پیوند به وبگاه بیرونی

خلیل شفیعی در ‫۳ روز قبل، یکشنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۳۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۱:

✅ نگاه اول: شرح بیت‌به‌بیت غزل ۲۸۱ حافظ

 

بیت ۱

🔹 یا رب آن نوگل خندان که سپردی به مَنَش / می‌سپارم به تو از چشم حسود چَمَنَش

خدایا، آن دلبرِ جوان و خندان را که به من امانت دادی، من نیز به تو می‌سپارم؛

او را از چشم حسودان و بدخواهان حفظ کن.

بیت ۲

🔹 گرچه از کوی وفا گشت به صد مرحله دور / دور باد آفتِ دورِ فلک از جان و تنش

اگرچه از وفاداری فاصله گرفته، اما آرزو دارم بلاها و آسیب‌های روزگار از او دور باشد؛

دل هنوز خیر او را می‌خواهد.

بیت ۳

🔹 گر به سرمنزلِ سلمی رسی ای بادِ صبا / چشم دارم که سلامی برسانی ز مَنَش

ای باد صبا، اگر به جایی که سلمی—معشوق—آنجاست رسیدی،

انتظار دارم سلامی از طرف من به او برسانی

بیت ۴

🔹 به ادب نافه‌گشایی کن از آن زلف سیاه / جای دل‌های عزیز است به هم بر مَزَنَش

اگر از زلف سیاهش گره‌گشایی می‌کنی، با ادب و نرمی رفتار کن؛

این زلف جایگاه دل‌های عاشق است، آن را آشفته نکن.

بیت ۵

🔹 گو دلم حقِّ وفا با خط و خالت دارد / محترم دار در آن طُرّهٔ عنبرشِکَنَش

به او بگو دل من در عشق به خط و خالش است وحق وفاداری دارد؛

لطف و احترام اورا در  گیسوی خوش‌بو و مشک‌فشان یار نگه دار

بیت ۶

🔹 در مقامی که به یاد لب او می‌نوشند / سفله آن مست، که باشد خبر از خویشتنش

در جایی که به یاد لب او شراب نوشند،

آن‌کسی که هنوز به فکر خود باشد؛ پست است

در آن حالت باید از خویشتن رها شد.

بیت ۷

🔹 عِرض و مال از در میخانه نشاید اندوخت / هر که این آب خورد رخت به دریا فِکَنَش

آبروی دنیایی و مال را نمی‌توان از میخانه و مستی کسب کرد

هرکه به این راه قدم می‌گذارد باید هر تعلقی را رها کند.

بیت ۸

🔹 هر که ترسد ز ملال اندهِ عشقش نه حلال / سَرِ ما و قدمش یا لب ما و دهنش

کسی که از سختی‌های عشق می‌ترسد، شایستهٔ آن  نیست؛

یل جان و دل ما فدای قدمش یا و لب رسیدن به وصال و لب شیرینش

بیت ۹

🔹 شعر حافظ همه بیت‌الغزل معرفت است / آفرین بر نفس دلکش و لطف سخنش

شعر حافظ سراسر گنجینهٔ معرفت و حکمت است؛

آفرین بر سخن دلنشین و جان‌بخش او باد

✅ چکیده نگاه اول

غزل با دعای خیر و مراقبت برای معشوق آغاز می‌شود،

به دلتنگی و امید به پیام آوردن باد می‌رسد،

از سختی‌ها و بی‌پروایی‌های عشق سخن می‌گوید،

و در پایان به ستایش قدرت سخن و معرفت شاعر ختم می‌شود.

این غزل آمیزه‌ای از عشق، نجابت، رهایی، و معنویت است.

⬅️ خلیل شفیعی (مدرس زبان و ادبیات فارسی )

پیوند به وبگاه بیرونی

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۳ روز قبل، یکشنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۲۳ دربارهٔ غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۸۲:

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۸۲
                             
عاکفانِ حرم ات ، قبلۀ اهلِ کرم اند،
واقف از نکتۀ سر بستۀ لُوح و قلم اند

خاکسارانِ تو ، ماهِ فلَکِ مُلکِ حدوث،
جان نثارانِ تو ، شاهِ ملکوتِ قِدم اند

خرقه پوشانِ تو ، تشریف دِهِ شاهان اند،
دُرد نوشانِ تو ، ائینه گرِ جامِ جم اند

بندگانِ تو ، ز زندانِ هوا آزاد اند،
در کمندِ تو و آسوده ز هر بیش و کم اند

جانبِ اهلِ طریقت ، به حقارت منِگر،
زانکه در بادیۀ معرفت ، اوّل قَدم اند

گرچه شوریده و ژولیده و بی پا و سر اند،
لیک در عالمِ جان ، صاحبِ طبل و عَلم اند

ناوکِ غمزۀ من ، بر دلِ این غمزدِگان،
زانکه این سلسله ، صیدِ حرم و محترم اند

نامِ نام آورِ این طائفه را ، میمون دان،
زانکه در دفترِ ایجاد ، مبارک قَدم اند

"مفتقر" دستِ تو و دامنِ آنان که همه،
خضرِ جان اند و مسیحانفَس و روح‌دم اند

علی در ‫۳ روز قبل، یکشنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۰۸ دربارهٔ حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۴۲:

عرض ادب؛ بیت آخر برای شعر بعدی، شماره‌ی ۲۴۳ هست؛

یوسف محمدی در ‫۳ روز قبل، یکشنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۱۵ در پاسخ به علی دربارهٔ سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۲۱:

بیت آخر رو دوستان به نظرم خوب معنی نکردند

سعدی می‌فرماید اگر مجنون لیلی دوباره زنده شود، سخنان عاشقانه ای که برای لیلی می‌نویسد از روی این دفتر(یعنی دیوان سعدی) خواهد نوشت 

احسان حمیدی در ‫۳ روز قبل، یکشنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۵۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۰:

این غزل را به دو وزن میتوان خواند. دو ضربی، و سه ضربی. افاعیل امکان نمایش هر دو وزن را ندارد. یعنی به هر دو صورت می‌شود  «مفعولُ فاعلاتُ مفاعیلُ فاعلن» اگر با سر ضرب شروع کنیم دو ضربی میشود، اگربا دو ضرب سکوت شروع کنیم،  میتوان آنرا سه ضربی خواند. 

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۳ روز قبل، یکشنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۲۴ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۴:

عطّار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۴
                 
چون عشقِ تو ، داعیِ عدم شد
نتوان ، به وجود متهّم شد

جایی که وجود ، عینِ شرک است
آنجا نتوان ، مگر عدم شد

جانا میِ عشقِ تو ، دلی خورد
کو ، محوِ وجودِ جام‌ِ جم شد

در پرتوِ نیستیِّ عشقَت
بیش از همه بود و کم ز کم شد

بر لوح فتاد ، ذرّه‌ای عشق
لوح ، از سرِ بی‌خودی ، قلم شد

عشقِ تو ، دلم در آتش افکند
تا گِردِ همه جهان ، علَم شد

دل ، در سرِ زلفِ تو ، قدم زد
ایمانش ،  نثارِ آن قَدَم شد

دل در رهِ تو ، نداشت جز درد
با دردِ دلم ، دریغ ضَم شد

رازی ، که دلم نهفته می‌داشت
بر چهرهٔ من ، به خون رقم شد

تا تو بنَواختی ، چو چنگَم
رگ بر تنِ من ، چو زیر و بم شد

عطّار ، به نقد ، نیم جان داشت
وان نیز ، به محنتِ تو  هَم ،  شد

کوروش در ‫۳ روز قبل، یکشنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۱۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۲۲ - بیان این خبر کی الکذب ریبة والصدق طمانینة:

وای اگر بر عکس بودی این مطار

پیش تو گلزار و پیش خویش زار

 

منظور از مطار چیست ؟

 

 

کوروش در ‫۳ روز قبل، یکشنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۵۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۲۲ - بیان این خبر کی الکذب ریبة والصدق طمانینة:

درد داروی کهن را نو کند

درد هر شاخ ملولی خو کند

 

مصرع دوم یعنی چه ؟

 

کوروش در ‫۳ روز قبل، یکشنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۵۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۲۲ - بیان این خبر کی الکذب ریبة والصدق طمانینة:

عشوه‌ها در صید شلهٔ کفته تو

بی ملولی بارها خوش گفته تو

 

یعنی چه ؟

 

کوروش در ‫۳ روز قبل، یکشنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۴۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۲۲ - بیان این خبر کی الکذب ریبة والصدق طمانینة:

در تو جوعی می‌رسد تو ز اعتلال

که همی‌سوزد ازو تخمه و ملال

 

یعنی چه ؟

 

امیرعلی قاسمی در ‫۳ روز قبل، شنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۵۳ در پاسخ به نیما واحدیان دربارهٔ سعدی » بوستان » باب چهارم در تواضع » بخش ۲ - حکایت در این معنی:

action word better than word

 

Farzad Mahshad در ‫۴ روز قبل، شنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۳۹ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱:

در منابع عربی گمانم این ضرب المثل اینگونه رایج تر است : 

کنور المغلوب  یصول علی الکلب 

یعنی شغال مغلوب به سگ حمله  می کند . 

که در مجمع الامثال امده است 

ahmad aramnejad در ‫۴ روز قبل، شنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۵۰ دربارهٔ ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴:

درود و عرض ادب این شعر دارای تعدادی اشتباه تایپیست که بشرح زیر اصلاح میشود
مصراع سوم ای عکس چهره من چون می رسی بکویش
مصراع چهارم درپای او بر افشان یکباره جان و تن را
مصراع پنجم زان طره معنبر کان ماه را به چنبر
باسپاس از خدمات ارزشمند گنجور


فریما دلیری در ‫۴ روز قبل، شنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۲۵ دربارهٔ جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۷:

ساده ولی بسیار زیبا

احمد خرم‌آبادی‌زاد در ‫۴ روز قبل، شنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۴۸ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۳:

چون

1-در مصرع نخست بیت‌های شماره 1، 5 و 7 و نیز مصرع دومِ بیت‌های 5، 6 و 7 از ضمیر «او» استفاده شده است؛

2-در مصرع دوم بیت 4 ضمیر چسبان «َش» به کار رفته است؛

3-در مصرع نخست بیت شماره 6، ضمیر اشاره «آن» دیده می‌شود؛

4-در مصرع نخست بیت شماره 6، ضمیر اشاره «آن» دیده می‌شود؛

5-به استناد نسخه‌های خطی مجلس (به شماره دفتر 13312 و 11948)؛

در مصرع نخست بیت شمارۀ 4، «روی او» (به جای«روی تو») درست است.

 

*نگرش سیستمی و هوشیاری نسبت به فریب ذهن را در کار پژوهشی، به خاطر بسپاریم.

دکتر صحافیان در ‫۴ روز قبل، شنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۳۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۲:

آرام و قرارم را برده و بی‌هوشم کرده آن معشوق گردن سفید بی‌رحم(خانلری: بتی، شیرین‌لبی)
۲- معشوق زیبا و خوش اندام، شیرین حرکات، که تاجدار زیبارویان است، باریک اندام، ماه‌رخسار و قباپوش چون بزرگان است(خانلری: شنگی پریوش حریفی مهوشی -قبابسته: محمد معشوق طوسی که هرگز نماز نگزارد، هرگاه نیت نماز می‌کرد، از فرط خوف و خشیت خون از او می‌رفت.احمد غزالی او را ترکی قبابسته می‌خواند و فردای قیامت جمیع صدیقان آرزو کنند خاک می‌شدند تا معشوق طوسی بر آن قدم نهادی.داراشکوه، حسنات العارفین ۳۱)
۳- از سودای این عشق آتشی در من شعله می‌کشد و چون دیگ دائم می‌جوشم.
۴- همچون پیراهن که پیوسته در آغوش قباست، آسوده خاطر شوم اگر چون قبا در آغوشش کشم.
۵- عشق تو چنان در من سرشته شده که اگر استخوانم پوسیده شود هم از جانم فراموش نمی‌شود(خانلری: مهرش)
۶- شانه و سینه‌اش دل و دینم را برده است.
۷- آری دوای تو لب شهدآمیز اوست( صنعت تکریر در بیت ۶ و ۷)
آرامش و پرواز روح

 پیوند به وبگاه بیرونی

پیمان اولادی در ‫۴ روز قبل، شنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۱۳ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۶:

تا حالا اکثر رباعیات خیام را حفظ کردم اوقات که فکرم مشغول نیست پشت سر هم باعیاتش به ذهنم خطور می‌کنه آیا شما هم تجربه مشابه من داشتین؟ 

علی میراحمدی در ‫۴ روز قبل، شنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۵۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۳:

گرفتاری دولت ساسانیان را در همین نامه میتوان دریافت که سردار سپاه ایران در نامه به سعد وقاص از پادشاه ایران تعریف می‌کند که چنین است و چنان است!

گویا دولتمردان ساسانی چنان در خواب غفلت بوده اند که نمی‌دانسته اند در عربستان که بغل گوششان بوده چه اتفاقاتی افتاده و چه قومی شکل گرفته اند .

آن عرب مسلمان دیگر برای شاه و وزیر و تمدن ایرانی تَره هم خرد نمی‌کرده ؛آن وقت  سردار سپاه ایران لب و دندان و فر و  چهره پادشاه را برای آنان توصیف میکرده است!

شاید چنین تعاریفی از پادشاه برای افکار عمومی داخل ایران کار می‌کرده و مورد مصرف داشته اما عرب مسلمان گوشش به این حرفها بدهکار نبوده است.

توصیف پادشاه ایران در نامه به سعد وقاص چنین است:

به ایران تو را زندگانی بس است

که تاج و نگین بهر دیگر کس است

که با پیل و گنجست و با فروجاه

پدر بر پدر نامبردار شاه

به دیدار او بر فلک ماه نیست

به بالای او بر زمین شاه نیست

هر آن گه که در بزم خندان شود

گشاده لب و سیم دندان شود

۱
۳
۴
۵
۶
۷
۵۶۴۲