گنجور

حاشیه‌ها

رضا از کرمان در ‫دیروز سه‌شنبه، ساعت ۱۰:۱۶ در پاسخ به عزیز رادیو دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۴:

سلام 

 من متاسفانه کتاب عزیزالدین نسفی را نخواندم ولی بر اساس نقل شما از ایشان این دیدگاه پاره ای از مسایل اعتقادی مثل پرسش وپاسخ روز جزا، جبر واختیارانسانی ،عدل خداوندی و... را زیر سوال میبره اگر فطرت ، شغل ،سرنوشت واستعداد هر انسان از قبل از تولد اون از سوی کس دیگری  یا ازسوی خالق تعیین ومقدر بشه پس خود فرد هیچ نقشی نداره ومسئولیت اعمالش با خودش نیست وفقط در حکم رباتی است در حال اجرای برنامه از قبل طراحی شده   واگر برعکس انسان تمامی مراحل معرفت را با ریاضت بپیماید ، آدم صالحی هم باشه یا بگفته ای انسان کامل بشه هنر خاصی نکرده  چون از قبل براش رقم خورده .البته بقول مولانا (این سخن حقست وصوفی گفته است) وقطعا منظور ایشان به نوعی دیگر بوده ولی مطلب برام باز نشد که یعنی چی 

شاد باشید

 

شهرزاد یزدان در ‫دیروز سه‌شنبه، ساعت ۰۷:۱۵ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۵۶ - اتق من شر من احسنت الیه:

عالی بود.

 

امیر ۱۲۱ در ‫دیروز سه‌شنبه، ساعت ۰۲:۰۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵:

جنگ ۷۲ ملت همه را عذر بنه

چون ندیدند (و هرگز نمی بینند و نمی بینیم) حقیقت ره افسانه زدند ....

ماشا... به هممون

یاحق

 

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫دیروز سه‌شنبه، ساعت ۰۱:۱۲ در پاسخ به نورا کاور دربارهٔ هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » ترجیع بند - که یکی هست و هیچ نیست جز او:

سپاس

 

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫دیروز سه‌شنبه، ساعت ۰۱:۱۱ در پاسخ به نورا کاور دربارهٔ هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » ترجیع بند - که یکی هست و هیچ نیست جز او:

منظور این است که باید جایگزین شود؟

دوش صحیح است و حالات سلوک مربوط به شب است

اما اگر دی بگذاریم وزن هم خراب می شود

 

جهن یزداد در ‫۲ روز قبل، دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۴۸ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۷۸ - فتوحی شاعر بفرمودهٔ شاه و وزیر جواب حکیم را گفت:

ناکس  بیچاره انوری کوفته ، نظام الملک وملکشاه هردو  زوش و زفت و بخیل بودند سخنوری از شاه و وزیر چیز خواسته  به سخنوری دیگر گفته اندد هجوش کن  ای  پدرت بسوزد نظام الملک و ای ملک شاه
 ا ابائه بیض او اجداده سید

 

جهن یزداد در ‫۲ روز قبل، دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۳۴ دربارهٔ ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۶۰ - دانش پرسیدن کامداد، برماین را و پاسخ او:

همانگونه که جلال متینی نیز گفته این سروده برگردان ایاتگار بزرگمهر است  در بند ۱۱-۱۲ ایادگار بزرگمهر میخوانیم
چه بهی و چه بتری؟
بهی هومت هووخت هوورشت

هو همان خوب است  و مَت متیدن/منیدن=اندیشیدن است چون با هم اید میتوان  هومَت یا هومْت خواند
 وخت=گفت است
ور/گر/کر=کار است


به باور من  دشوخ  در همه جا باید  دشوخت نوشته شود وزن با دوشوخت درست است
بنگریم که  سپس دشوخت و بسوخت ارد نمیدانم چرا  جلال متینی انرا تصحیح نکرده و  دوشوخ نوشته

بهی، هومت دانیم، آهوخت و هور

تباهی دُشمت و دُشوخت و دُشور

دگر راه زفتی نماید دُشوخت

که زفتی روان بی گمانی بسوخت

 --
 همچنان  باید  بادانش و فرهی باشد نه ابلهی و لخت دوم  پاسه لخت نخست نیست که  برابر  بهی ، بادانش  و برابر بتری ابلهی بنهیم
میپرسد  انچه را با  دانش و فرهی  ،  بدی و بتری  خوانند چیست

 بخوانیم

بپرسیدش از بتّری و بهی

که خوانند با دانش و فرهی

بگویم تو را، گفت اگر بشنوی

ز گفتار پر مایه ی پهلوی

بهی، هومت دانیم، آهوخت و هور

تباهی دُشمت و دُشوخت و دُشور

مر این هر سه را آخشیج این سه چیز

بهی و تباهی از ایشان بنیز

دلت گفت، اگر پهلوی داندی

از این داستان داد بستاندی

تو را پارسی بازگویم درست

من از هومت رانم سخنها نخست

بود هومت، پیمان منش بی گمان

که برتر بود رای او زآسمان

به نیک و بد این جهان بنگرد

بدان چیز کوشد کز آن برخورد

و کمتر گراید برآن را که تن

کند ننگ و بدنام بر انجمن

پسندش نیاید کجا آن کند

که جان را به دوزخ گروگان کند

گر آهوخت پرسی تو رادی بود

ز رادی همه ساله شادی بود

ندارد دریغ از روان بهرها

چو نوش آیدش در جهان زهرها

گر از هور گویم سخن، راستی ست

کجا راستی دشمن کاستی ست

روانت نیابد بدان سر نهیب

اگر با روان گشته ای بی فریب

روان را چو بفریبی اندر دروغ

بدان سر بود تیره و بی فروغ

چنین است کردار آن هر سه چیز

کنون آخشیجش بگویم بنیز

دُشمت آن که خوانیش افزون منش

نه نیکو نمای و نه نیکوکنش

در این گیتی آویخته روز و شب

نجنبدش بر یاد آن سر دو لب

دگر راه زفتی نماید دُشوخت

که زفتی روان بی گمانی بسوخت

نه بخشد، نه پوشد، نه آسان خورد

به سختی جهان بر سرش بگذرد

کرا گنج آباد و درویش دل

از او دل بیکبارگی بر گسل

دریغ آیدش بهره ی تن ز تن

روانش نکوهیده بر انجمن

سدیگر دُشور است کژّ و دروغ

ز گفتار و کردار برده فروغ

تن خویش از آن سان فریبد همی

که از آرزو کم شکیبد همی

 

رضا از کرمان در ‫۲ روز قبل، دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۱۲ دربارهٔ ایرج میرزا » مثنوی‌ها » عارف نامه » بخش ۶:

اگر زن نیست، عشق اندر میان ...

سلام 

 این بیت نغز و با معنا ،چقدربا احوالات ومطالبه امروز جامعه  همخوانی  داره .

 

شاهرخ آسمانی در ‫۲ روز قبل، دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۱۸ در پاسخ به رضا ساقی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۳:

سلام و درود فراوان بر جناب ساقی.

بسیار متشکر و سپاسگزارم از توضیح  و شرح  غزلیات لسان الغیب رحمةالله علیه. بسیار استفاده کردم امیدوارم  خداوند متعال روزبروز بر کمالات شما بیافزاید. 

نکه ای به نظرم رسید گفتم در میان بگذارم. و آن اینکه به اعتقاد من حافظ بر اساس  تعلیمات قران به این مرحله و مقام  رسیده( البته به گفته خودش : هرچه کردم همه از دولت قرآن کردم) و اینکه به مکتبی جدای از مکتب قرآن نرسیده بلکه خود محصول مکتب قرآن است

 

مهدی سید شبستری در ‫۲ روز قبل، دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۳۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۴:

این شعر توسط سحر محمدی در آواز ابوعطا به زیبایی هرچه تمام تر اجرا شده است. دوستان اگر در گوگل جست‌و‌جو کنند پیدا خواهند کرد.

 

سیده عروی در ‫۲ روز قبل، دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۰۵ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۰:

درود و سلام به مهر خدمت شما فرزانگان ،  ظاهرا بحث پیکر یا یکدیگر خیلی بالا گرفته البته خیلی مهم هست که   کلمات شعر به زبان شاعر جگونه بوداست  ولی حداقل دراینجا مفهوم را رسانده  در بیت  شعرکلمات اعضا و عضو  و بدن باهم هخوانی دارند . و هدف سعدی بیشتر توجه ش این بوده که خواسته تشبیه کند جامعه ی انسانی رو به اعضای بدن  بنابراین مفهوم را رسانده  . اگر سر در سازمان ملل این بیت زده شده .پس سعدی موفق شده و به مفهوم شعر دست پیدا کرده ایم .

 

 

رضا از کرمان در ‫۲ روز قبل، دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۲۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۵۲ - آمدن آن زن کافر با طفل شیرخواره به نزدیک مصطفی علیه السلام و ناطق شدن عیسی‌وار به معجزات رسول صلی الله علیه و سلم:

می‌بیاموزد مرا وصف رسول زان علوم می‌رهاند زین سفول

 مدیریت محترم سلام

 

علوم وزن بیت را مخدوش کرده علومم صحیح است لطفا اصلاح فرمایید .

  شاد باشید

 

فرحان مجد در ‫۲ روز قبل، دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۷:۱۸ در پاسخ به فرهاد میم دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰:

درود و سپاس

دوست عزیز بهشت دوم که به معنی جنت و فردوس نیست که شما فرمودید که تکرار بهشت.

بهشت دوم در واقع جناس تام است از مصدر هشتن و هلیدن

 

رضا از کرمان در ‫۲ روز قبل، دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۶:۰۱ دربارهٔ ایرج میرزا » غزل‌ها » شمارهٔ ۳:

سلام 

 این هم بیتی ازسعدی  درخصوص خر مشهور جناب عیسی(ع) :

خر عیسی گرش به مکه برند 

چون بیاید هنوز خر باشد

 

 

س ص در ‫۲ روز قبل، دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۵:۳۷ در پاسخ به ali barani دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۱:

درود به شما

نوخاسته در قافیه بیت‌های نخست و پایانی چه تفاوت معنایی با هم دارند؟

 

سعید در ‫۲ روز قبل، یکشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۵۲ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب نهم در توبه و راه صواب » بخش ۴ - گفتار اندر غنیمت شمردن جوانی پیش از پیری:

به قول بیدل

من نمی‌گویم زیان کن یا به فکر سود باش

ای ز فرصت بی‌خبر در هرچه هستی ، زود باش

 

مهرداد .. در ‫۳ روز قبل، یکشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۵۳ در پاسخ به عارف سماعی دربارهٔ کسایی » ابیات پراکنده از فرهنگهای لغت » شمارهٔ ۳۷:

برا منم پرسشه

 

محمد mohammad در ‫۳ روز قبل، یکشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۴۹ دربارهٔ ایرج میرزا » مثنوی‌ها » عارف نامه » بخش ۶:

 

در جواب کاربر سعمن :

ما نداریم انتظار از مذهبی بدعت گرا

تا تعصب را نیالاید میان ماجرا

ما که میدانیم چشمی بر ورق چرخانده اید...

فهم و مغز و جان این ابیات را مالانده اید...

نه ! به دنبال کلام و فهم آنها نیستید ...

سال های سال در نافهمی خود زیستید ...

آنکه قدیس همچو قول تو چو زنهایت مباد...

از حیا و معرفت چون قول تو خالی زِ باد

در تمام عرصه ها بی اعتراض و ماجرا...

همچو خواهر پا به پا بود او بی هیچ ادعا

او به همراه همان چادر به سر تحصیل کرد

چادری اما به او آن چادرش تحمیل کرد

کل این ذرّات عالم بر تفاوت ها بناست...

حال فهمیدی که درک او کجا و تو کجاست ؟!

او پذیرفته است هر کس هر کجا عبد خداست...

ظاهر و رنگ و لباس این ها تفاوت های ماست...

ای تعصبگر که باغی پر زِ بدعت کاشتی ...

آفت باغت تمام مملکت بر داشتی ...

مشکل و رنج و عذاب خاطرت از باغ توست...

نه میان تار موی این زنان , ای نادرست...

گر تو پرسی بدعت از بهر چه می نامم, چرا ؟؟!

گوش جان بسپر که گویم من تو شرح ماجرا...

آن که اسلام و خدا گفته است , تغییرش کنید! ...

راوی و چندین کتاب آورده , تکمیلش کنید ! ...

چون خدا عاجز بوَد در باب گفتار و سخن ...

حاج آخوندان بسازندی و تفسیرش کنید ...!

یک میانگین گر بگیری از میان شیعیان ...

تا ببینی وی توسل جوید از که در جهان ...

نام الله و محمد در تَه این جدول است ! ...

و حسین و فاطمه حتی اباالفضل اول است !...

گر بپرسی حکمت ایشان در این اعمال چیست ؟؟...

پاسخت گویند , لعنت بر تو و خواهند گریست!...

بر تو میگویند اینان واسط الله و ما ! ...

حاجت و پیغام ما را برده در نزد خدا ! ...

درصد حاجت روا گشتن در این حالت زیاد ...

گر بگویی مستقیما , یا خدا , شانسی مباد ! ...

وای بر اینان ! چنین بدعت در این دین کاشتند...

نام بدعت را تشیع مذهبی بگذاشتند ...

تو خدا را همچو دکتر یارقلی پنداشتی ؟!!...

از برایش منشی و پاسخ بده , بگذاشتی ؟!

در کجای دین خدا گفته اس با من کن سخن ...

منتهی با واسطه از راه عباس و حسن !!...

در افاضات تشیع دینتان باید نوشت...

فقر , خشکی , انزوای کشورم , ایران بهشت...

ظلم و اعدام , اختلاس , کوچکترین کار شماست ...

جنگ خواهی , قتل کودک های میهن هم رواست !!

این دهن پر کردی از نام شهید و یا شهید ...

از بر ناموس گفتی آن پرنده پر کشید ...

ها !! ناموس ؟! آن که در وَن میکنی ؟؟؟ ...

آنکه با باتوم انگار گوشت هاون میکنی ؟؟؟!...

آنکه کُشتی ؟؟؟ آنکه زندان کردیو خندان شدی ؟؟؟...

آنکه هرزه خواندی اش ؟؟ از مغز نا میزان شدی ؟؟؟!!!!؟؟

تو خدا و مردم و پیغمبری نشناختی !!...

تو به تفسیر و کلام رهبرت دلباختی ...

بنده الله نباشی , بنده ی آن آدمی

هر که آدم می پرستت نیست اما آدمی

تو دل این دختران و مردمان بشکسته ای

منتظر در روز جمعه رو به در بنشسته ای !...

کآه این مهدی بیاید حال ما بهتر شود ...

این بساط ظلم ما گسترده تَر تَر تَر شود !!!...

کار دزدی های ما آسان و آسانتر شود ...

آه این اعدام کردن هایمان بیشتر شود ...

بمب ما از بمب همسایه کمی سر تر شود...

دختر پر موی ما کم مو و کم مو تر شود ...

ماه های زار و گریه وای افزون تر شود

از کدامین قوم وحشی از کدامین دسته ای ؟!...

مادر ما این وطن را تو کمر بشکسته ای .

خسته گشتم من زِ این گفتار طولانی ولی ...

خستگیِ بیشتر , از بهر نا فهمی توست

ختم این ابیات را من با نصیحت پر کنم

گوش بسپارم که گویم من به تو این را نخست ...

پوشش و مال و منال و دین و آیین و نژاد ...

هیچ یک معیار و متری بر حیا هرگز مباد .

آنکه تکیه بر شعور و مغزو بر فهمش کند...

خواه چادر بر سرو خواهی طلا کفشش کند...

عفت و حجب و حیا با ذات او هم ریشه باد ...

علم و تحصیل و تفکر پیشه راهش نهاد

از برای او بزن بر روی و ریشت سخت چنگ

مشکل از سمت تو باشد حجة الاسلام منگ

در میان بدعت و نادانی و غفلت بمان ...

سجده کن بر الله ات آن آیة الله گران.

مام میهن چون شما را دید بر خود بی شمار ...

خانه ی ظلم کسی هرگز نماند پایدار.

 

 

Ali Persia در ‫۳ روز قبل، یکشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۵۴ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۹ - داستان دقیقی شاعر:

بیتی هزار جای متی هزار

 

Ali Persia در ‫۳ روز قبل، یکشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۵۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۹ - داستان دقیقی شاعر:

1.سخن گفتنی خوب و طبعی روان

۲.ز گشتاسب و ارجاسب متی هزار

بگفتو سرآمد برو روزگار

جوانیش را خوی بد یار بود

همه ساله با بد به پیکار بود

برو تاختن کرد ناگاه مرگ

نهادش بسر بر یکی تره ترک

یکایک ازو بخت برگشته شد

به دست یکی بند برکشته شد

بدان خوی بد جان شیرین بداد

نبود از جهان دلش یک روز شاد

برفت او و این نامه ناگفته ماند

چنان بخت بیدار او خفته ماند

بیامرز یا رب گناه ورا

بفردوس بگشای راه ورا

دل روشن من چو برگشت ز او

سوی تخت جهان کرد روی

 

 

۱
۲
۳
۴
۵۰۵۴
sunny dark_mode