الهام در ۱۱ ساعت قبل، ساعت ۱۱:۵۹ در پاسخ به عبدالعزیز دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۷۸ - انابت آن طالب گنج به حق تعالی بعد از طلب بسیار و عجز و اضطرار کی ای ولی الاظهار تو کن این پنهان را آشکار:
مولانا در دفتر سوم در بیان صفت بعضی اولیا که راضیاند... میفرماید:
بشنو اکنون قصهٔ آن رهروان
که ندارند اعتراضی در جهان
ز اولیا اهل دعا خود دیگرند
که همیدوزند و گاهی میدرند
قوم دیگر میشناسم ز اولیا
که دهانشان بسته باشد از دعا
از رضا که هست رام آن کرام
جُستن دفع قضاشان شد حرام
در قضا ذوقی همیبینند خاص
کفرشان آید طلب کردن خلاص
حُسن ظنی بر دل ایشان گشود
که نپوشند از عَمی جامهٔ کبود
محمد غافری در ۱۲ ساعت قبل، ساعت ۱۱:۲۲ در پاسخ به داریوش ابونصری دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » کیقباد » بخش ۲:
محض اطلاع شما آقای داریوش خان، مصرع دوم یعنی"ز چهواره تا گور دانش بجوی" دقیقاً ترجمه ی عبارت "اطلب العلم من المهد الی الحد" است که از گفته های پیامبر اسلام است. شما بیش از حد دچار Islamophobia شده اید. زرتشتیان هم دستشان به خون دگراندیشان آلوده بوده است. مانی و پیروانش را و همچنین 20 هزار مزدکی را در زمان ولایتعهدی خسرو انوشیروان فقط به جرم دگر اندیشی کشتند. پس کمی مطالعه بد نیست!
Jafar Aminazai در دیروز سهشنبه، ساعت ۲۳:۵۶ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ اشعار ترکی » گئتمه ترسا بالاسی:
با سلام
ظاهراً آن دو بیت از آقای ( وایقانلی آدم) هست
می توانید در گوگل هم سرچ کنید
عرفان آزادی در دیروز سهشنبه، ساعت ۲۳:۰۸ دربارهٔ صفی علیشاه » تفسیر منظوم قرآن کریم » ۲- سوره البقره » ۳۷- آیات ۷۸ تا ۸۲:
این اثر واقعا یک اثر ویژه و تاریخیست .بسیار شیرین و جالبه .
دکتر حافظ رهنورد در دیروز سهشنبه، ساعت ۲۳:۰۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۸:
چند نکته دربارهی این غزل ناب:
تلخ در بیت اول صفتی مثبت برای شراب است و در بیت دوم صفتی منفی برای دنیا. تلخ اول مرد را از غمهای تلخ دوم فارغ میکند؛ پس ناب است.
خواجه در بیت پنجم قرار است رازی را بگوید؛ ولی اگر دقت کنید از اول غزل درحال گفتن همان راز است.
نکتهی جالب دیگر اینکه غزل با بیتی جدی و درگیر کننده آغاز میشود امّا با بیتی طنز بهپایان میرسد؛ و این همان اساس کار دنیاست که تلخوشیرینش توامان است.
بهزاد رستمی در دیروز سهشنبه، ساعت ۲۱:۵۸ در پاسخ به رضا ساقی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۷:
سلام خدمت آقا رضا، ساقی شکردهان
جسارت میکنم، در معنی بیتِ حجاب دیده ادراک شد شعاع جمال/ بیا و خرگه خورشید را منور کن، فرمودید که خورشید اشاره به چهرهی معشوق داره ولی در معنی فرمودید که ترکیب خرگه خورشید به معنای چشم شاعر (عاشق) هست
بنده یه کم گیج شدم، این دو تا، دو چیزِ متفاوت نیست؟
سیدمحمد جهانشاهی در دیروز سهشنبه، ساعت ۲۱:۳۹ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹:
عطّار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹
ای زلفِ تو دام و دانه خال ات
هر صید که میکنی ، حلال اتخورشید دراوفتاده ، پیوست
در حلقهٔ دامِ شب مثال اتهمچون نقَطی سیه ، پدیدار
بر چهرهٔ آفتاب خال اتدل ، فتنهٔ طرّهٔ سیاه ات
جان ، تشنهٔ چشمهٔ زلال اتاز عالمِ حسن ، دایه ی لطف
آورده ، به صد هزار سال اترخ زرد و کبود جامه ، خورشید
سرگشتهٔ ذرّهٔ وصال اتتو خفته و اختران همه شب
مبهوت بمانده ، در جمال اتتو ماهِ تمامی و عجب آنک
انگشت نمای شد هِلال اتمرغی عجَبی ، که مینگنجد
در صحنِ سپهر ، پرّ و بال اتچون در تو توان رسید ، چون کَس
هرگز نرسید ، در خیال اتپِی گم کردی ، چنانکه هرگز
کَس پی نبَرَد ، به هیچ حال اتخواهد ، که بسی بگوید از تو
عطّار ، ولی بوَد ملال ات
سیدمحمد جهانشاهی در دیروز سهشنبه، ساعت ۲۱:۳۸ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۸:
عطّار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۸
گر نبودی در جهان ، امکانِ گفت
کِی توانستی ، گلِ معنی شکفتجانِ ما را ، تا به حق شد چشم باز
بس که گُفت و بس گلِ معنی بِرُفتبی قراری پیشه کرد و روز و شب
یک نفس ننشست و یک ساعت نخفتبس گهر ، کز قعرِ دریایِ ضمیر
بر سر آورد و به خونِ دل بسُفتپاکرو داند ، که در اسرارِ عشق
بهتر از ما ، راهبر نتوان گرفتآنچه ما دیدیم ، در عالم که دید
وآنچه ما گفتیم ، در عالم که گفتآنچه بعد از ما بگویند ، آنِ ما ست
زانکه رازِ گفت ، نیست از ما نهفتتربیت ما را ، ز جانِ مصطفا ست
لاجرم ، خود را نمییابیم جفتتا تویی عطّار ، زیرِ بارِ عشق
گردنان را ، زیرِ بارِ تو ست سُفتصورتِ جان است شعر ات ، لاجرم
عقل را ، نظمِ تو میآید شگفت
شَـــهــباز در دیروز سهشنبه، ساعت ۲۰:۰۷ در پاسخ به برگ بی برگی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱:
خوشا به سعادتتون.. حقیقتا این چنین بی بال و پرم آرزوست.. آتش در افکنم به همه رخت و پخت خویش
میشه دلبستگی به فضای مجازی نداشت اما حذف ۱۰۰٪ برام یک آرزوی دست نیافتنی به نظر میاد🥺
سیدمحمد جهانشاهی در دیروز سهشنبه، ساعت ۱۹:۰۸ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۵:
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۵
عاشقان ، زندهدل به نامِ تو اند
تشنهٔ جرعهای ، ز جامِ تو اندتا به سلطانی اندر آمدهای
دل و جان ، بندهٔ غلام تو اندزیرِ بارِ امانتِ غمِ تو
توُسنانِ زمانه ، رامِ تو اندسرکشان ، بر امیدِ یک دانه
دانه نادیده ، صیدِ دامِ تو اندکاملان ، وقتِ آزمایشِ تو
در رهِ عشق ناتمامِ تو اندرهنمایانِ راه بین ، شب و روز
در تماشایِ احترامِ تو اندصد هزار اهلِ درد ، وقتِ سحر
آرزومندِ یک پیامِ تو اندهمچو عطّار ، بیدلانِ دگر
زندهٔ یادگارِ نامِ تو اند
فریما دلیری در دیروز سهشنبه، ساعت ۱۶:۱۲ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۸۳:
داد و بیداد از دو رویی و دروغ
رضا از کرمان در دیروز سهشنبه، ساعت ۱۳:۴۳ در پاسخ به رضوی دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۳۹ - لطف حق:
درود بر شما
دقیقا درست میفرمایید
رضا از کرمان در دیروز سهشنبه، ساعت ۱۳:۳۱ در پاسخ به علی دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۳۹ - لطف حق:
علی آقا درود بر شما
در بین تمام حاشیه های این شعر نوشتار شما تامل برانگیز بود و تنها جناب رضوی همچون بنده ادله ای از شما خواسته که پاسخ ایشان را ندادید که امیدوارم بنده وایشان را بی پاسخ نگذارید .
اول آنکه در زیبایی این شعر از منظر هر فارسی زبان ، حتی به استناد حاشیه های همین تارنما ،هیچ جای شک وتردیدی نیست ودیگر نیاز به اینقدر علامت تعجب ندارد در ثانی اگر اولین بار است ،که دو شاعر در باره یک موضوع وشاید حتی با ابیات یا مطلعی مشابه ایجاد اثر کرده اند ، با فرض اینکه بقول شما اسکلت این شعر از شخص دیگری که برای ما همچنان مجهول است ، باشد، که بهتر بود شما ضمن معرفی ایشان واثر ایشان دیگران را به قضاوت فرا میخواندید نه اینکه با ایجاد شبهه مخاطب خود را رها کنید که نشانی از اغراض در گفتار شما در ذهن خواننده نقش ببندد ، بگذریم اگر قالب اصلی این شعر از دیگریست باز هم ایرادی بر این نادره آسمان ادب فارسی وارد نیست چون این شعر با ابیات ومشخصات بالا از بانو پروین اعتصامی است انگار اثرانگشت ایشان پای کار است در حالی که شعر مشابه ای که شما مدعی هستید که بانو پروین از آن اقتباس کرده دارای اثر انگشت آن شخص مجهول الهویه ماست بدین ترتیب چه تقصیری ایشان داشته که باید خدا از سر تقصیراتش بگذره جدی چه تقصیری داشته که اینگونه نوشته اید شما الان ادعای آگاهی از چه سری دارید و بانو پروین را دقیقا به چه متهم میکنید میشه بفرمایید .
شاد باشید
احسان حمیدی در دیروز سهشنبه، ساعت ۱۳:۰۶ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۳:
وزن شعر به گونه ای که در اینجا آورده شده است بسیار مخدوش است.
احمد خرمآبادیزاد در دیروز سهشنبه، ساعت ۱۲:۴۸ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۴:
به استناد نسخه عبدالرسولی، مصرع نخست بیت شماره 7 به شکل «خاقانی ار نبودی وصّاف خوبی تو» درست است (به جدای «خاقانی ار نبودی مداح خوبی تو»).
نکته کلیدی و مهم این است که همواره شخص را «مدح» میکنند و خوبی او را «وصف». یعنی در متون ثبت شده، هیچ نشانهای از «مدحِ حُسن» یا «مدح خوبی» دیده نمیشود.
*با بهره گیری از نگرش سیستمی، از دستکاری ناخواستۀ اسناد هویت ملی و احتمال بروز خطا بکاهیم.
احمد خرمآبادیزاد در دیروز سهشنبه، ساعت ۱۱:۰۷ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۱:
چرا مصرع نخست بیت شماره 5 به شکل «دست به شاخ جفا از پی آن بُردیاَم» در برابر «دست به شاخ جفا از پی آن بُردهای» مناسبتر و منطقیتر است؟
درست است هر دو شکل دارای مفهوم روشنی هستند. در واقع یک عامل تعیین کنندۀ شکل این مصرع، عبارت است از مصرع دوم. یعنی؛ «ریشۀ عمر من» با «شاخۀ جفای من» باید همخوانی داشته باشد (و تنها زمانی این همخوانی وجود خواهد داشت که مصرع نخست به شکل «دست به شاخ جفا از پی آن بُردیاَم» باشد). عامل دیگر این است که اگر همۀ بیتهای این غزل را به دقت بررسی کنیم، همواره سازگاری و همخوانی بین مصرع نخست و دوم دیده میشود.
از آن رو دست به شاخ جفای من بُردی، که ریشه عمر مرا از بیخ و بن بکنی.
*به یاد داشته باشیم که مهمترین ویژگی سخنوران بزرگ، انسجام سخن آنان است. پس مراقب ذهن فریبکار خود باشیم.
امیررضا سرخی خوزانی در دیروز سهشنبه، ساعت ۰۸:۳۷ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۳۹ - لطف حق:
درود پروردگار بر ،ستاره درخشان سپهر پارسی ،پروین عزیز چقدر نازنین و عمیق به فضل بی حساب پروردگار پرداخته ،روحش شاد
امیررضا سرخی خوزانی در دیروز سهشنبه، ساعت ۰۸:۲۴ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۵۳ - خوان کرم:
درود خدا بر ستارهای درخشان در ادبیات پارس پروین عزیز و گرامی
و با تشکر از گنجور عزیز
در بیت ۳۸ مصرع اول ،چراغم،خواستی صحیح نیست ، چرا ، غم خواستی ؟
زین همه شادی چرا ، غم خواستی
علی احمدی در دیروز سهشنبه، ساعت ۰۷:۰۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۳:
آرزوی وصال یار عاشق را وا می دارد که همه زیبایی ها و خواسته هایش را در کنار یار بخواهد ولو اینکه هرگز وصال را درک نکرده باشد و فقط او را لحظاتی دیده باشد.
گل بیرخِ یار خوش نباشد
بیباده بهار خوش نباشد
گل بدون حضور یار ارزشی ندارد همانطور که بهار بدون شراب ارزش ندارد .
طَرفِ چمن و طوافِ بستان
بیلالهعذار خوش نباشد
رفتن کنار چمن و گردش در باغ بدون یاری که رخش مثل لاله است ارزشی ندارد .
رقصیدن سرو و حالتِ گُل
بیصوتِ هَزار خوش نباشد
حتی اگر سرو به رقص آید و گل خودنمایی کند اگر صدای بلبل نباشد ارزشی ندارد
با یارِ شکرلبِ گلاندام
بیبوس و کنار خوش نباشد
اگر یار شیرین گفتار و خوش اندام هم باشد ولی بوسه و آغوش نباشد ارزشی ندارد
هر نقش که دستِ عقل بندد
جز نقشِ نگار، خوش نباشد
دست عقل هر تصویری به جز تصویر یار بکشد ارزش ندارد .
زیبایی این بیت در آن است که حافظ بین عقل و عشق پیوند برقرار می کند .عقل را با چهره یار آشنا کرده است و انتظار دارد پس از درک یار در حالت مستی عقل بتواند تصویری از او ترسیم کند .وقتی عقل یار را بشناسد در همه تصمیم هایش حضور یار را لحاظ می کند .در محاسباتش او را به حساب می آورد .واقعا کدام زاهد و عابدی چنین نگاهی دارد ؟
جان نقدِ مُحَقَّر است حافظ
از بهرِ نثار خوش نباشد
ای حافظ حتی جان جهت نثار کردن برای یار بسیار کم است .
حافظ چه چیزی بیشتر و بزرگتر از جان برای نثار کردن در برابر یار می خواهد ؟شاید جان همه انسانها باید نثار یار شود .نمی دانم.
محمد رضا یاری در ۱۱ ساعت قبل، ساعت ۱۲:۱۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳: