گنجور

حاشیه‌ها

آرش پ در ‫۶ ساعت قبل، ساعت ۰۰:۰۰ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۶۱ - غائلهٔ گیلان:

لازم به ذکر است "شهنشه" ای که در این شعر به خاطر بریدن سر میرزاکوچک خان جنگلی مدح شده چند سال بعد همین استاد بهار را چند ماه به زندان انداخت و بعد به اصفهان تبعید کرد. (صرفا حهت اطلاع)

جلال ارغوانی در ‫دیروز پنجشنبه، ساعت ۲۲:۳۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۰:

در شگفتم از کلامت ای سعدی

چون رخ یار شد به زیبایی

جلال ارغوانی در ‫دیروز پنجشنبه، ساعت ۲۲:۳۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۸:

چشم فلک است به شعر سعدی

زین چشمه وچشم کرده جادو

جلال ارغوانی در ‫دیروز پنجشنبه، ساعت ۲۲:۲۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۹:

شد جهانگیر  شهرت سعدی

از کلام وشکر نابش

 

جلال ارغوانی در ‫دیروز پنجشنبه، ساعت ۲۲:۱۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۵:

همچو روی یار سعدی در سخن

دل کش است ودل ستانی می کند

 

 

جلال ارغوانی در ‫دیروز پنجشنبه، ساعت ۱۷:۵۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۱:

سرشاعران شیرین سخن است سعدی اما

سرمازجوراورفت ونگفت گناه دارم

 

جلال ارغوانی در ‫دیروز پنجشنبه، ساعت ۱۷:۴۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۲:

هرکس که دارددرد وغم گوشربت ازسعدی بگیر

عیسی که باشد پیش من من آب حیوان می برم

جلال ارغوانی در ‫دیروز پنجشنبه، ساعت ۱۷:۳۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۳:

چشم عالم به لب وگفته شعدی است ولی

من به چشم ولب زیبای شما می نگرم

جلال ارغوانی در ‫دیروز پنجشنبه، ساعت ۱۷:۳۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۴:

نشندید کس عجایب چو نگار وشعر سعدی

که بدست این اسیرم وبه لطف آن امیرم

جلال ارغوانی در ‫دیروز پنجشنبه، ساعت ۱۷:۳۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۵:

شده زنده جهان زشعر سعدی

در خاک اگر روم نمیرم

nabavar در ‫دیروز پنجشنبه، ساعت ۱۷:۱۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۰:


جام مهر

در دل بسی امید ، که دُردانه ام کنی
شاید،  شراب مهر به پیمانه ام کنی 
از دست دوست هرچه بگیری غنیمت است
دست از دلم مدار که دیوانه ام کنی
یک جام مهر از همه کس بیش ده مرا
تا بگذرم ز مستی  و فرزانه ام کنی 
مستی خوش است با قدح  مهربانی ات
  لبریز تر  بریز  که مستانه ام کنی
راز دلم اگر چه به کس بر ملا نشد
در دِه قدح به دُور، که پُرناله ام کنی
رخسار ما به باده چنان ارغوان شده
یک اشکِ دیگرم بده ، گلخانه ام کنی
بار غمم به سینه چو کوهی گران نمود
غائب مشو ز دیده که ویرانه ام کنی 
دستم نمی رسد که بگیرم ز دامنت
تابم نمانده، اُستن حنانه ام کنی 
فقرم ببین، زِ گنج زَرَت رایگان بده
اقبالِ بد بگیری و شاهانه ام کنی
باری دلم گرفت، به یک جام خسروی
دفع صدای بوم ز کاشانه ام کنی
روزی اگر که روی بگردانی از دلم
جارو به دستِ درگه میخانه ام کنی
چنگ است و ساقی و میِ رخشانِ خوشگوار
 تا کِی اسیر مذهبِ بیگانه ام کنی 
از عاشقی و مستی و فرزانگی بگو
از مکتب ” نیا “ که چو افسانه ام کنی

 

جلال ارغوانی در ‫دیروز پنجشنبه، ساعت ۱۷:۱۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۷:

سعدی شیرین سخن اندر جهان

جلوه گر وعشوه گر ودلبری

 

جلال ارغوانی در ‫دیروز پنجشنبه، ساعت ۱۷:۰۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۸:

هم چو سعدی ندید کس شاعر

آتش وآب را داده پیوندی

جلال ارغوانی در ‫دیروز پنجشنبه، ساعت ۱۶:۵۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۲:

گفت شعر سعدی است مانند آب

بهتر ازاینش نگفت از حاسدی

 

جلال ارغوانی در ‫دیروز پنجشنبه، ساعت ۱۶:۵۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۱:

سعدی چو داد سخن داد وخوش بداد

 

کس را چه  زوروزهره که گوید روایتی

محمد خراسانی در ‫دیروز پنجشنبه، ساعت ۱۱:۱۲ دربارهٔ عنصری » قصاید » شمارهٔ ۳۴ - در مدح سلطان محمود غزنوی:

این قصیده حکم کتاب تاریخی را دارد. شامل تمامی جنگ های  محمود غزنوی از اولین جنگ تا جنگ سومنات است که شاعر آنرا نقل کرده 

شیخ جام در ‫دیروز پنجشنبه، ساعت ۱۰:۴۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲:

"جان علوی هوس چاه زنخدان تو کرد "

جان : روح 

علوی : بالارونده ، متعلق به عالم بالا ، 

چاه زنخدان : چال چونه ، گودی زیر چانه ، که در هنگام خندیدن عمیق تر و زیباتر میشود 

روح من که تمایل به عروج به سمت عالم بالا را دارد برای رسیدن به این تمایلات درونی خود یک هوسی کرده ، هوس دیدن گودی چانه ی تو 

فرق این چاه با بقیه چاهها این است که این چاه به سمت بالا حفر شده است برای رفتن به داخل این چاه باید به سمت بالا صعود کرد نه سقوط 

یعنی روح من از طریق این چاه به آسمان عروج می کند . یک آرایه بسیار زیبا که عروج و صعود روحانی را به چاه متصل کرده است 

معنی تحت الفظی این مصرع را شاید بتوان اینگونه نوشت که وقتی تو میخندی و حفره ی چانه ی تو بیشتر هویدا میشود روح من به آسمان پرواز میکند . لذا هر وقت روح من هوس عروج میکند ناخودآگاه هوس دیدن چانه تو را می کند.(این ساده ترین راه عروج روحانی من است )

هویدا در ‫دیروز پنجشنبه، ساعت ۰۸:۵۷ در پاسخ به وفایی دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۸:

اینهمه خصم و تحقیر؟ به چه دلیل؟

این سوال و جواب شما چه معنایی داشت؟ اظهار فضل؟ عقده گشایی؟ یا ...؟ لطفا دقیقا مشخص کنید.

گیرم که کلمات انگلیسی و معنی کلمات انکلیسی در زیر شعر پارسی گفته شده، خب که چه؟ به کجای ادبیات برخورد؟ رگ غیرت باد کرده شما برای چه بود؟

وحید نجف آبادی در ‫دیروز پنجشنبه، ساعت ۰۸:۳۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳:

به کسی ندارم الفت ز جهانیان مگر تو

اگرم تو هم برانی، چه کنم ز بی پناهی

#حق

مهدی در ‫دیروز پنجشنبه، ساعت ۰۶:۴۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷:

بشنوید با صدای استاد وحید قاسمی از افغانستان با آهنگسازی استاد یعقوب قاسمی:

پیوند به وبگاه بیرونی

۱
۲
۳
۴
۵۲۵۸