مجتبی در ۸ سال قبل، شنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۴۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۸۸:
با سلام. بیت یکی مانده ب آخر باید اینگونه نوشته شود: "دریای خونی"
زهی کشتی شاهانه که عشق است
که رانندش درین دریای خونی
علی در ۸ سال قبل، شنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۴۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۱:
دوستان به نظر بنده اوت یعنی همان زلف که یعنی نگران نباش همان زلف تورا رهبری خواهد کرد
سجاد در ۸ سال قبل، شنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۰۱ دربارهٔ قاآنی » مسمطات » شمارهٔ ۳ - وله ایضاً:
با عرض سلام
« مفاعلن فاعلن// مفاعلن فاعلن » وزن شعر هست.
با تشکر
mojtaba۸۹ در ۸ سال قبل، شنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۳۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲۷:
جسارت نباشه اما برخی نظرات و صحبت ها مصداق بارز مَثَل معروفیه که فردی با دستش به نقطه ای اشاره می کنه افرادی که اونجا قرار گرفتن به جای نگاه کردن به جایی که اشاره می شه به خود انگشت خیره می شن ، اگه شخص اشاره کننده هدفش پاک تر و به مقصود نزدیک تر باشه کارش می تونه ماندگار شه و دینش رو به اون مقصود و نمایش گوشه ای از اون عظمت ادا کرده. موفق باشید
روفیا در ۸ سال قبل، شنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۱۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸:
بلی زینب جان
با پوزش از گنجور و گنجوریان برای خروج از چارچوب گنجور که خاطرشان برایمان عزیز است...
اگر می توانید لینک تلگرامتان را درج کنید.
حسین،۱ در ۸ سال قبل، شنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۵۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۱۷:
شبی بربود ناگه شمس تبریز
ز من یکتا دو تایی من چه دانم
میگوید : مرا از اینکه دربند یکتایی خدا باشم یا شریکی برایش قائل شوم رها کرد ، اکنون آزادم
کسرا در ۸ سال قبل، شنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۰۹ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۲:
عاشق تو دارد اعتبار دگر ...
کسرا در ۸ سال قبل، شنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۳۸ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۵:
بسیار زیباست
کسرا در ۸ سال قبل، شنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۵۴ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۲:
سبحه در دست و دعا بر لب و سجاده به دوش
پی تزویر و ریا تازه مسلمان شدهایم
محشره
جمشید پیمان در ۸ سال قبل، شنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۱۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۵:
تو که رازِ گل شناسی
«جمشید پیمان»
سفرت دراز گشت و دل من شده هوائی
من و رسم با تو بودن، تو و شیوه ی جدائی
من و شَروه های هجران،به خزانِ بی تو ماندن
سرِ آن مگر نداری، که به باغ پر گشائی
شده کار باغ داران، به عزای گل نشستن
تو که رازِ گل شناسی،به چمن چرا نیائی؟
ز بهار مانده نقشی، به خیالِ زخمیِ من
همه باغ شد خزانی، چه خزانِ بی حیائی
نفَس ام گرفته اینجا، ز حضور زشتِ زاغان
وَ ملول گشته جانم، ز چنین عَفِن هوائی
پُرم از امیدِ خامی،که ببینم اَت دوباره
شده ای نهان به کنجی،نکند تو هم خدائی؟!
سفرت دراز گشت و، خبری نیامد از تو
دلِ نازکِ غمینم،شکنی اگر نیائی.
محمد کندری در ۸ سال قبل، شنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۰۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۵ - روان شدن خواجه به سوی ده:
سلام بر شما گرامیان:
اجازه بدهید بیت برجسته شده را از منظری دیگر بنگریم:
آیا خالق، تولید کننده و تکثیردهنده (در اینجا گیاهان و حیوانات را) و بدان کار، برطرف کننده نیازِ عده ی کثیری از انسانها، "ابله" شمره می شود و یا آنکه "مصرف گرایِ بی خاصیت؟" هرچند این دو گروه را هم در شهر می توان یافت و هم در روستا!
آیا دهاتیِ زحمتکشِ بیچاره ای که این بیت شعرِ متعصبانه و یا احساسیِ موردی را بشنود، نمی تواند انگیزه ای برایِ مهاجرتش به شهر شود؟
مسعود در ۸ سال قبل، شنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۲۰ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۲:
هشت سر بر دوش من باری و باری می کشم
کلمه اول هست صحیح هست... هشت اشتباه هست... اطفا اصلاح شود
ساعد هاشمی در ۸ سال قبل، شنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۰۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۶:
این غزل در برنامه شماره 209 گنج حضور توسط آقای پرویز شهبازی تفسیر شده است .
شما را به شنیدن این تفسیر جامع و دقیق دعوت می کنم .
سیامک در ۸ سال قبل، شنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۶:۴۱ دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۸:
در مصرع دوم بیت سوم، نوشته شده "کان باد همی از بد معشوق من آید."
به نظرم "بد" اشتباه تایپی است و واژهی درست، احتمالا، "بر" است: کان باد همی از بر معشوق من آید.
همایون در ۸ سال قبل، شنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۰۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۰۸:
غزل نیستی
نیستی یا عدم به باور جلال دین مشرق انسان است
چیزی و یا نیرویی و یا نقشی و یا کاری و یا نیستی دیگری در هستی هست
که دست و یا گوش هر که را که نیست شود میگیرد و به جاهای خوبی میبرد
و جانی و عقلی دیگر به او میدهد و زندگی دیگر
این صورتی و نقشی است که جلال دین برای ما ترسیم میکند و هر کس میتواند
آنرا تجربه کند و جانی نو برای این صورت نو دریافت کند
سفری به نیستی کردن حتی برای یک لحظه میتواند تجربهیی شیرین باشد
که جلال دین راهنمای خوبی برای این سفر است مطمئن و کار کشته
همایون در ۸ سال قبل، شنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۳۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۴۰:
این غزلی است که دیگر نه از شمس بلکه از آفتاب میگوید
افتابی که از زیر ابر بیرون آمده و هر سردی را گرمی میدهد و هر تلخی را شیرینی
دربان سرزمین زیبایی و مخزن شادیهای زندگی است
میداند که غصهها و تلخیها همه پوچ اند و چون حباب تو خالی
این آفتاب رخشان و خورشید تابان کسی نیست جز جلال دین ما
همایون در ۸ سال قبل، شنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۱۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷:
وقتی میگوید مسلمانان معلوم میشه که با هر چه مسلمان است رودر رو میشود
و خبری نو میآورد در حد پیامبر و بالاتر
و از عشق خود که جنسیتی و غریزه یی نیست میگوید، انسانی یافته است که
صد بهشت میسازد و لطافت حور و نوی بهار را دارد
و مهم تر آنکه جلال دین را چنان قدرتی داده که یک تنه رودرروی جهان و جهانیان میایستد
و با احساس بی مرگی و جاودانگی شمشیر بر هر که دشمن شمس باشد میکشد
و هر چه عشق دروغین است زیرا چنین توانایی را یافته است و بیهوده نمی گوید
هر چند شمس همیشه او را از خونریزی منع میکرده است و این نیست جز اوج بیخودی
بیخودی از عشق شورانگیز شمس
سعید رضایی در ۸ سال قبل، شنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۱۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳۵:
در پاسخ به سوال شمیم. برای درک بهتر “چو ترسا جفت گویم گر ز جفت و فرد می دانم” حکایت شیخ صنعان و دختر ترسا رو از منطق الطیر عطار مطالعه کنین.
حمید در ۸ سال قبل، شنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۰۲ دربارهٔ شیخ بهایی » دیوان اشعار » مخمس:
عالی هستید. درود بر شما که با زحمات فراوان ادبیات ما رو زنده و قابل دسترس نگهداشته اید.
زبان در سپاس از شما قاصر است.
مجتبی در ۸ سال قبل، شنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۴۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۸۸: