گنجور

حاشیه‌ها

روفیا در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۵۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۳:

دریاب ضعیفان را در وقت توانایی

 

روفیا در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۵۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۳:

Then come kiss me sweet and twenty
ای نگارین بت بیست ساله خیز و پر کن برایم پیاله

 

روفیا در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۵۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۳:

Youth’s a stuff will not endure
چون جوانی گلی بی دوام است
دایم گل این بستان شاداب نمی ماند

 

روفیا در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۴۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۳:

In delay there lies no plenty
در تامل هزاران زیان است
و فی اتاخیر آفات...

 

روفیا در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۴۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۳:

What's to come is still unsure
راز فردا ز چشمت نهان است

 

روفیا در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۳۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۳:

دایم گل این بستان شاداب نمی ماند
دریاب ضعیفان را در وقت توانایی
خوب است بدانیم که فرصت ها از دست می روند و هماره قادر به جبران مافات نخواهیم بود،
این غزل زیبای شکسپیر را با ترجمه پارسی اش می آورم تا ببینید او نیز به نیکی حافظ پی برده بود که:
فی التاخیر آفات...
O Mistress mine where are you roaming?
O stay and hear, your true love's coming,
That can sing both high and low.
Trip no further pretty sweeting.
Journeys end in lovers' meeting,
Every wise man's son doth know.
What is love, 'tis not hereafter,
Present mirth, hath present laughter:
What's to come, is still unsure.
In delay there lies no plenty,
Then come kiss me sweet and twenty:
Youth's a stuff will not endure.
ای بت من ، کجا می خرامی ؟
صبر کن اندکی تا بیایم !
عاشق صادقم ، رخ مگردان !
نغمه ها در مدحت بخوانم
بعد از این راه هجران رها کن .
ای دلارام شیرین و طناز ،
وصل عشاق ختم سفرهاست ؛
عاقلان جمله دانند این راز .
عشق کالای نقد جهان است ،
خنده کن تا دلت شادمان است .
راز فردا زچشمت نهان است .
در تأمل هزاران زیان است .
ای نگارین بت بیست ساله ؛
چون جوانی گلی بی دوام است ،
(خیز و پر کن برایم پیاله )

 

مهدی رستمی در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۲۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۹۷:

این انتخاب چاوشی هنرمندانه بوده به نظر من. واقعا با این شعر نظر منو به عنوان یه مخاطب موسیقی درمورد خوش عوض کرده. بهش تبریک میگم.
در بیت آخر: «می چمی» درست تره به معنی «می خرامی». توی تصحیح فروزانفر و گزیده شفیعی کردکنی هم «می چمی» اومده. خود محسن هم «می چمی» می خونه. لطفا اصلاح بفرمایید.

 

منصور پویان در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۴۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۲۸ - آمدن نایب قاضی میان بازار و خریداری کردن صندوق را از جوحی الی آخره:

در همین رابطه کُره زمین دوران یخبندان عدیده ای را از سر گذرانیده است. پایان عصر یخبندان، آخرین بار، در حدود 13000 سال پیش رقم زده می شود. از آن پس، هزاران سال دوران انتقالی سپری شد تا این که در حدود 10000هزار سال پیش، زندگی آدمیان در خاورمیانه تحول فرهنگی یافت که از آن به عنوان عصر دیرینه سنگی (Old Stone Age) و یا به عبارت دیگر (Palaeolithic) نام برده می شود.

 

منصور پویان در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۵۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۲۸ - آمدن نایب قاضی میان بازار و خریداری کردن صندوق را از جوحی الی آخره:

اکثر قریب به اتفاق مردم در چندین و چند صندوق به اسارت ِذهنیات و در عوالم ِعاطفی و یا در بند تمنیّات و تمایلات گرقتارند. این گرفتاریها چه بر اثر شرطی شدگیها و چه بر اثر ِعادات در طفولیت یا از منظر فرهنگی و اجتماعی در روند تحصیل حاصل آمده باشند یا اینکه امری وراثتی و مادرزاد باشند؛ بهر حال میتوان گفت که حکایت آدمی آنچنان است که گویا در برابر چشم و گوش و قلب وی حجاب یا پرده ای درافتاده است آنچنانکه در ظلمت وتاریکی صندوقهای مَـنیت و فردیت بسر می برد. از منظرروانشناسی این صندوقها همان ذاکره و هویتهای کاذبی هستند که از ناحیهء محیط اجتماعی و تربیتی و یا از طریق ِروابط جمعی و رسانه ای به فرد تحمیل شده ومجموعه ای از مُکتسبات و حساسیت های شرطی شده بمثابه تقدیر رغم خورده است.
این صندوقهای عاریتی مانع تشخیص حقیقت و حضور هوشیارانه آدمی در جهان لامکانی ِعشق می شوند. بدیهیست که لازمه بیداری همانا فهمیدن مشکل و پی بردن به کنه علل درد و غم است. میتوان گفت همه مثنوی ِمولوی در جهت تقویت خرد ِعشق و حل مشکلات درونی انسان و در جهت ِنیل او به رستگاری می باشد تا بتوانیم در عالم وجود اصلیت خود را باز یابیم.
این داستان معلوم می دارد که ما آدمیان همانند آن قاضی در صندوقچه های فکری/ عاطفی/ غریزی درافتاده ایم و اسفبار اینکه خود از این نکبت و نحوست هیچ خبر نداریم:
هم‌چو زنگی کو بود شادان و خوش
او نبیند؛ غیر او بیند رخش
------------------------------

 

سروش در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۱۴ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۱:

هان بر سر سبزه پا به خواری ننهی

 

کامران کسریی در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۵۸ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هشتم در شکر بر عافیت » بخش ۴ - حکایت اندر معنی شکر منعم:

زبان آمد از بهر شکر و سپاش
به غیبت نگرداندش حق شناس
بیت اول: سپاس - به نظر صحیح است

 

اهورا در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۲۹ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۷ - گفتار اندر ستایش پیغمبر:

با سلام و احترام، برای شناخت بهتر فردوسی بهتر است سخنان فیلسوف ارجمند استاد دینانی رو گوش کنید

 

کامران کسریی در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۲۶ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هشتم در شکر بر عافیت » بخش ۴ - حکایت اندر معنی شکر منعم:

مدیریت محترم سایت
با سلام و تشکر از زحمات شما. در بیت زیر:
زبان آمد از بهر شکر و سپاش
به غیبت نگرداندش حق شناس
(بجای سپاش - سپاس درست تر به نظر میرسد. در اینصورت اگر غلط تایپی است تصحیح بفرمایید. چون در دیکشنری واژه یاب خود سایت - لغت سپاش یافت نشد)
خیر پیش

 

گمنام در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۱۵ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۸:

ببخشایید،
نون و ب در کلید برگ من همسایه اند، و سین و شین
هم خانه،
عباد و سخن

 

گمنام در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۱۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۸:

جناب شمس،
یک درخواست دوستانه،
اگر بردن نام دانشگاههایی که سرکار در آنها در علوم انسانی و فلسفه و ادبیات پارسی، و بعد مثنوی و فلسفه تحقیق و ندریس می کرده اید
ممکن است خدای ناکرده مشکلاتی برایتا ن ایجاد کند؛ دست کم ، بفرمایید کی و در کدام دانشگاه به اخذ درجه دکترا نایل شده و عنوان پایان نامه دکتریتان چیست؟
ببخشایید این درخواست برای بستن در بر بحث های نا خوشایندی است که شمارا درگیر و ما را از فیض شخن سرکار محروم میکند.
فبشر عناد الذین یستمعون.........

 

رهام در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۵۰ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » طهمورث » طهمورث:

در مصرع دوم بیت سی ام :
شدند انجمن دیو بسیار مر
که پردخته مانند ازو تاج و فر
بر طبق لغت نامه دهخدا کلمه "پردخته ماند" بجای" پردخته مانند "درست است

 

آسمان آزاد در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۴۴ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۸:

سلام
آقای پروفسور شمس ..... من بارها و بارها در این سایت خوب و مفید نوشته های شما رو نیز از نظر گذروندم اما متاسفانه چیزی که بیشتر از همه رخ می نمود، غرور و خود پسندی و از همان بالا نگاه کردن شما بود. انسان خوبه که در هر مرحله ای که هست متواضع باشه. اینو میگم که به خود بیایید. نزدیک به همه ی نوشته هاتون همین جوریه. راستش درس خوندن و تدریس توی ولایت امریکا (که پارسی را در پارس باید آموخت) و فلان مدرک از فلانجا چه ارزشی داره وقتی که وسیله ای باشه برای غرور و خودپسندی و کوچیک کردن دیگران؟ در این بخش شما به اوج غرور و توهم ناشی از خودپسندی رسیده اید. و این بسیار بسیار چهره ی زشتی داره تو این فضای ادبی. خاکی باش درویش! تا دوست داشتنی تر باشی. این نوشته هام نتیجه تصویرپردازی خودتان بود در نوشته هاتون. ببخشید اگه رنجیده خاطر شدی.

 

صابری در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۰۶ دربارهٔ اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۱۱۸ - چون چراغ لاله سوزم در خیابان شما:

این آخر شعر اقبال خلاصہ ابیات بالا میباشد
حلقه گرد من زنید ای پیکران آب و گل
آتشی در سینه دارم از نیاکان شما
دغدغہ انقلاب تاریخ و فرھنگ عجم نبودہ بلکہ دغدغہ ایشان اسلام بودہ، و چونکہ در آن زمان سرزمین عجم ہا حیثیت و قدرت خود را از دست دادہ بودند، و انقلاب چونکہ با خواندن افکار نیاکان عجم بہ وجد آمدہ بود از دل این سرزمین امید داشت، کہ حتما گلی از دل این بیابان خواھد روید۔ اگر ما فکر اقبال را بہ چند تا فرقہ محدود کنیم ظلم کردیم و خود اقبال از این افکار آزاد بود۔ ھر کس میتوانست سرزمین عجم را بہ خودباوری و خود مختاری برساند، اقبال سناخوان او حتما میشود ہمانگونہ کہ در گذشتہ شدہ بود۔

 

مهدی در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۵:۵۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۶:

اشعار حافظ خیلی رندانست و هر کس میتونه با فکر خودش تفسیرش کنه ولی تفسیر درست رو فقط خودش میتونه بگه بنده ی حقیر و بی اطلاع هم همچینین برداشتی کردم (هر کس برداشت خود را دارد و مهم لذت بردن از شعر است ...)
در بیت اول حافظ خبر از اینکه دلش از لولیوشی که بسیار شور و فتنه بر پا میکرده است ، گریخته و با اوصافی مانند دروغ و عده و قتال و نیرنگ باز وی را معرفی میکند از او برائت جسته(در فکر کوچک بنده این صفات به پادشاهان اموری برمیگرده با توجه به ادامه ی برداشتم)
در بیت دوم میفرمایند که هزار جامه ی تقوا و خرقه ای که به ظاهر پرهیزکاران کوفی داشتند فدای پیرهن چاک چاک مه رویان( حضرت اباعبدالله و حضرت عباس(ع))باد
در بیت سوم به خال زیبای هاشمی ابا عبدالله اشاره میکنه که با این خیال خال(عشق به اباعبدالله) خواهم مُرد تا خاک من عبیر آمیز شود(اشاره به سخنان امام علی (ع) :
کربلا قربانگاه عاشقان و مشهد شهیدان است. شهیدانی که نه شهدای گذشته و نه شهدای آینده به پای آنها نمی‏رسند.
..........................................................
امیرالمومنین (ع): چه خوش‌بویی ای خاک! در روز قیامت قومی از تو به پا خیزند که بدون حساب و بی‌درنگ به بهشت روند.)که اشاره به تربت کربلا دارد.
در بیت چهارم به خدا(ساقی:در آیه ی 21 سوره ی دهر(انسان) وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا ﴿21﴾) میگوید که خدایا فرشته معنی عشق را متوجه نمیشود از عشق خودت (عشق اهل بیت در طول عشق خداست(راهی به سمت خدا))در خاک آدم بریز و او را مست کن(مست می عشق)
در بیت بعد اضافه میکند که پیاله ای بر کفن من ببند که درون آن عشق تو باشد(و عشق اولیای تو) که با توسل جستن از آن عشق در روز حشر ترسی نداشته باشم
در ادامه میگوید به جز ولایت تو و دوستان تو (اولیائت) هیچ دست آویزی ندارم بیا و به حال من رحم کن
در بیت هفتم و هشتم وقتی حافظ غرق در عشق بازی با ساقی(خدا)ست هاتف ندا میدهد که ای حافظ به مقام رضا باید برسی(که اباعبدالله در کربلا جمله ی "رضً به رضاک" را زیاد به کار میبرد)و اگر واقعا خواستار عشق الهی هستی باید بدانی که میان معشوق و عاشق حقیقی هیچ حائلی نیست تو خودت حائلی و باید به فنا فی الله برسی(جالب اینست که بعد از هفت مرحله ی عرفان که حضرت عطار فرمودند آدم به این مقام میرسد و بعد از بیت هفتم حضرت حافظ این حقیقت را از هاتف شنیده).
زیبایی شعر حافظ همین است که هر کس به دلخواه خودش میتونه از شعر برداشت کنه و جهانی شدنش هم بخاطر همینه .سپاس از توجهتون

 

Id instagram:powerful_king_man در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۳۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶:

در جواب دوستانی که میگویند حافظ به شاه نعمت الله ولی طعنه زده ... ببینید دوستان تمام اشعار این دو عزیز همانند قران که بر محمد نازل شد است و اگاهی الهی بحساب می آید
اشعار تمامی عرفا همسو و در یک راستا و بدنبال وحدت بشر است ، حال با این تفاصیر که کلی گفته شد ایا میتوان انتظار چنین حرکتی از آنان داشت !؟؟؟
میخواهم مصرع اول و دوم را برایتان باز کنم ...
همانطور که میدانید خاک انسان است و کیمیا نهایت شکوفایی انسان در راه تعالی ؛ حال نظر چیست که انسان را به این شکوفایی میرساند !!!!؟ همانطور که میدانیم در شعرهای عرفا از نظر و نظر بازی بسیار گفته شده ...
در نظر بازی ما بی خبران حیرانند
من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند
نظر به معنای برقرار کردن اتصال بین یک فرد با جبرییل یا روالقدوس یا روالامین است که فرد هم برای خود میتواند این کار را انجام دهد هم برای فردی یا افرادی
همانکاری که حضرت عیسی انجام میداد و توسط یه نظر ، اتصال فرد مصدوم را با روح القدوس برقرار میکرد و در نهایت طرف شفا پیدا میکرد
جانها در اصل خود عیسی دمند
یک زمان زخمند و گاهی مرهمند
پس نظر باز کسی است که در مسیر الهی گام بر داشته و تسلیم حضرت دوست است
در بیت اول روی سخن حافظ با خود نیست و در واقع از فاعلی صحبت میکند که در خواست کمک از کسانی را دارد که از روزی اسمانی خود انفاق میکنند و این اتصال را برای او برقرار میکنند
(روزی اسمانی همان مما زرقنا هم است که در قران امده است )
بیت دوم منظور از طبیبان مدعی ، انسانهایی رو میگه که روی پله عقل و منطق در صدد دوا کردن یا درمان انسانها هستند و هیچوقتم نمیتونن بفهمم که ریشه این درد از کجاست و فقط ظاهر قضیه رو نگاه میکنند در صورتی که خدا خودش گفته درد و درمان منم !! جایی نرو و وقتتو تلف نکن
پس بیت دوم اشاره به این داره که دردم نهفته بمونه خیلی بهتره از اینکه پیش طبیبان مدعی برم ... و امیدم به اینکه دردمو ملایک دوا کنند
حالا چرا من از ملایک استفاده کردم توی معنیم !!!؟ بدین خاطره که گفته دوا ًکنندً و نگفته کند
اگر میگفت کند یعنی اینکه مستقیم از خدا درخواست دوا داره .
ولی وقتیکه میگه ًکنندً ‌در واقع اینجا اشاره داره به قوانین حاکم بر جهان هستی یا همان فرشتگان الهی که فقط و فقط تشعشعات انسانها روی آنها تاثیر میگذاره و این تشعشعاتم از وجود یا دل انسان بر می خیزه .
(خیلی برام سخت بود رسوند مطلب به این مهمی ؛ چون واقعا خیلیییییی ریزتر باید شد برای بیان حق مطلب )

 

۱
۳۲۳۴
۳۲۳۵
۳۲۳۶
۳۲۳۷
۳۲۳۸
۵۰۵۰
sunny dark_mode