گنجور

حاشیه‌ها

رضا در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۱۱ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۰:۳۳ دربارهٔ وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » ترکیبات » شرح پریشانی:

سلام بنده این شعر را صدها بار خوانده ام و به هیچ وجه بحث مذکر و مونث بودن معشوق برایم مطرح نشده بود تا اینکه مطالب دوستان و اساتید را خواندم.
از نظر بنده روایت عشق مذکر به مؤنث است و در جایی که شاعر می فرمایید : ای پسر چند.... شاعر خودش را نصیحت میکند.

 

مهسا در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۱۱ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۰۴:۴۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۵:

میشه لطفا کسی این شعر رو معنی کنه ؟

 

مهسا در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۱۱ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۰۴:۲۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۸۷:

سلام
ببخشید میشه لطفا بیت 6 رو معنی کنید ؟
منظور از کر و کار چیه؟

 

غلامرضا انصاری در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۱۱ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۰۴:۲۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰:

خشت در ابیات گوناگون:
نیکخواهانم نصیحت می‌کنند
خشت بر دریا زدن بی‌حاصلست(سعدی)
نه در خشت و کوپال و گرز گران
که آن شیوه ختم است بر دیگران(سعدی)
لاف از سخن چو در توان زد
آن خشت بود که پر توان زد(نظامی)
خشت از سر خم برکند باده ز خم بیرون کند
وانگه به قمعی افکند در قصعهٔ مروانیه(منوچهری)
خشت گل زیر سر و پی سپر آئید به مرگ
گر به خشت و به سپرمیر کیائید همه(خاقانی)
کارها کردند، اما پست و زشت
ساختند آئینه‌ها، اما ز خشت(پروین اعتصامی)
تو اکنون همانا بکین آمدی
که با خشت بر پشت زین آمدی(فردوسی)
باز این سستی این ناموس‌کوش
کو فرو مرد از یکی خش خشت موش(مولوی)
تا چند زنم بروی دریاها خشت
بیزار شدم ز بت‌پرستان کنشت(خیام)
در دست به از تخت فریدون صد بار
خشت سر خم ز ملک کیخسرو به(خیام)
خاک تن من به باده آعشته کنید،
وَز کالبدم خشتِ سَرِ خُم سازید.(خیام)
پیر خمار تو را خشت سر خم نکند
تا گل قالبت از باده مخمر نکنی(فروغی بسطامی)
یکی بر فرق تاج زر نهاده
یکی خشت لحد برسرنهاده(وحشی)
ای پی سهم خشت دارانت
خشت دارم چو مردگان بالین(سنایی)
نیست بر بالای دست خاکساری هیچ دست
خشت خم می نوشد اول، باده سرجوش را(صائب)
خشت عقل از قالبش بیرون فتاد
خانهٔ عاقل نگر تا چون فتاد(شاه نعمت اله)

 

غلامرضا انصاری در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۱۱ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۰۳:۲۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰:

سر تسلیم من و خشت در میکده ها
مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت
خشت /xešt/
معنی:
1. از مصالح ساختمانی به‌صورت مکعبی از گِل که در قالب ریخته و خشک کرده‌اند.
2. [قدیمی] نوعی نیزۀ کوچک که در جنگ‌های قدیم به ‌کار می‌رفت: ◻︎ چنان بود تیرش که ژوپین‌گران / شمردند هر تیر خشتی‌ گران (اسدی: 73)، ◻︎ یکی خشت زد بر سرین قباد / که بند کمرگاه او برگشاد (فردوسی: 1/298).
فرهنگ عمید

 

شیرین در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۲۳:۰۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷:

ز شعر دلکش حافظ کسی بود آگاه
که لطف طبع و سخن گفتن دری داند
شگفتا!اعجاز خداوند در دل و کلام حافظ را ببینید.چه شورانگیز است.اینهمه نازک بینی و لطافت کلام مرا بس شگفت زده کرده.
حرمتش را به دری زبانان بخوبی و زیبایی بی حد،تقدیم میکند.
درکد بر حافظ نازک بین و دوسداران نازک طبعش

 

شیرین در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۲۲:۲۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۹:

دوستان گرامی،ایکاش امکانی محقق میشد تا تفال این غزلهای زیبا نیز در حاشیه ها نوشته میشد تا هم فال میشد و هم تماشا.لذتش بیش بود.
سپاس از لسان الغیب و دوسداران حضرتش

 

مهران پشوتن در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۲۱:۰۸ دربارهٔ خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » هرچه باداباد [۱۰۰-۷۴] » رباعی ۸۶:

سلام سوالی داشتم
مصراع سوم چرا هم وزن بقیه مصراع ها نیست؟

 

مهران در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۸:۰۳ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸ - فریده:

خوشم باشه فریده دیگه کیه؟؟؟
از شهریار غیر گناه مجردی
یک نقطه سیاه دگر در جریده نیست( چقدر همذات پندای میکنم با این بیت ...تعریف از خود نیست خیلی شبیه منه)

 

یاسر قاسمی در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۴:۵۰ دربارهٔ رودکی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۱:

با احترام، «کارِ دل» درست است، چون در آخرهمین مصرع، به گره اشاره شده است و گره به کار می افتد ونه به تار.

 

م.حیران در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۴:۰۲ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۱۴:

چقدر این ساختار زبانی زیباست:
چمنزار جراحت بیدل! از یادش دلی دارم
یعنی بیدل،دلی دارم که از یادش چمنزار جراحت است

 

Saki badri در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۳:۱۴ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۹۱:

یکی از مصرع های این شعر در کتاب (نقدبیدل)اثر صلاح الدین سلجوقی چنین امده است
به کام عشرتم گر واگذارد گردش دوران
دوعالم میدهم برباد و یک دیوانه میسازم

 

امیرحسین در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۴۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۲:

در پاسخ به رسول که گفته بود:
«“”تا بعداز این رقیبت ” زیاد جالب نیست و بی نعنی میزنه»
شد حلقه قامت من، تا بعد از این رقیبت / زین در دگر نراند، ما را به هیچ بابی
این بین کاملاً معناداره. احتمالاً رقیب رو درمعنای «رقیب عشقی» در نظر گرفتی که به نظرت بی‌معنا جلوه کرده. درحالی‌که اینجا «رقیب» یعنی «نگهبان / محافظ».
قامتِ من حلقه شد (تبدیل به کوبۀ در شد // یا اینکه به حالت سجده و تضرع دراومد) تا بعد از این دیگه نگهبان نتونه من رو از درِ تو بیرون برونه.

 

صوفی مولانا در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۰۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۹۶:

ذهن ما بسیار شلوغ هست
مدام در حال فرافکنی و توجه به بیرون هستیم و هوشیار نیستیم
مولانا مارو به یک جستجو فرا می‌خواند
آن کیست که بیرون درون مینگرد؟
آیا اون اصل وجودی که چیزهای بیرونی میبینه و میفهمه و فکر می کند ذهن ما؟ یا چیزی فراتر اون که متوجه ذهن هست چیزی فراتر از ذهن
مولانا مار را هدایت می‌کند به سمت هوشیاری ترک ذهن
تفحص خود حقیقی اون گستره معرفت و هوشیاری درونی و الوهیت درون
وز دیده نگر که دیده چون مینگرد
و آن کیست که از دیده برون مینگرد

 

خلیل قیصری در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۲۱ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۱۸ - حکایت:

دکتر سروش نیز این احتمال را قوی دانسته اند.

 

محمدرصا در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۰۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۶۵:

اول اینکه از 30 نوشته بالا 25 تا درباره غلط املایی و اینجا چنین است و آنجا چنان است... دریغ از اینکه خود را از واژه ها رها و به معانی بپردازیم.
اما در جواب دوست اخر... می فرماید آنچه از شمایل تو پیداست تصویر دیگری است غیر از آن رنگ رخساره معمولی. نگاره ای بیش از تصویر یک انسان.... براستی او که بود؟

 

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۰۹:۰۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۹:

سلام جناب آقای محمد کریمی فر
ضرب این اثر از استاد فرهنگفر نیست
از استاد جهانگیر ملک است

 

فرزاد در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۰۸:۱۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:

با سلام به نظر من معنی بیت اینه
اگر آن یار ،دل و جان ناقابل حافظ را بپذیرد(دل تقدیمی حافظ به معشوق و یاری که اگر دل تقدیمی حافظ را به دست آورد یعنی بگیرد و قبول کند) آنگاه تنها از فیض خال او هم شهرهایی چون سمرقند و بخارا در ید بخشش من قرار خواهد گرفت(توصیفی از عظمت معشوق).
اگر به شخصیت حافظ در اشعارش بنگریم منظور حافظ باید این باشد به چند دلیل1.حافظ پیکر و باطن شعرش بنا به شعر زیرکانه اش تضاد ایجاد میکند مانند ز راه میکده یاران عنان بگردانید چرا که حافظ از این راه رفت و مفلس شد یعنی به این راه بیایید یا عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ قران ز بر بخوانی در چارده روایت ...بر خلاف صورت شعر یعنی عشق راه نجاته در ده روایت خواندن قران به مانند من حافظ دردی را از شما درمان نخواهد کرد اینجا هم به دست آوردن دل یعنی به دست گرفتن و پذیرفتن دل 2.در هیچ شعری از حافظ ادعا و موعظه ای نمی بینید جز مقام خاکساری و رندی.حافظ به معنی واقعی بی ادعاست ....... .من این حروف نوشتم چنانچه غیر ندانست تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی.

 

مرتضی روحانی در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۰۶:۱۷ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸۵:

سلام بر خوبان عاشق
صائب تبریزی در پاسخ این غزل شاه نعمت الله ولی غزل خود را سروده است :
ذوق ما داری درآ در بحر ما ، ما را طلب
آبرو جوئی مرو هر سو بیا ما را طلب
موج دریائیم و ما را دل به دریا می کشد
حال این دریای ما گر بایدت از ما طلب
ای محقق بی حقیقت هیچ شیئی هست نیست
عارفانه این حقیقت در همه اشیا طلب
هر که آید در نظر ای نور چشم عاشقان
دست او را بوسه ده گم کردهٔ خود را طلب
نقد گنج کنت کنزا را بجو در کنج دل
گوهر دُر یتیم مخزن دلها طلب
قاب قوسین از خط محور پدید آمد تو نیز
خط برانداز از میان معنی او ادنی طلب
آفتاب حسن او و چشم مردم رو نمود
روشنست این نور او در دیدهٔ بینا طلب
دنیی و عقبی و جسم و جان این و آن گذار
*گر تو چون ما طالبی مطلوب بی همتا طلب*
اسم اعظم را بخوان و یک مسمی را بدان
نعمت الله را بجو مجموعهٔ اشیا طلب
در واقع صائب تبریزی توجه مخاطب را به طلب هرچیزی از خدا سوق داده تا از به ادعا و دعوت کسی از مسیر حق نشود و اسیر مصیر دیگران نگردد

 

پیمان امیری در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۹ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۲۱:۳۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳۷:

مولانا بی پیرایس ینی در قید هیچ چیزی نیست. گاهی وقت ها از جملات به ظاهر رکیک هم استفاده میکنه تا حرفشو بزنه. اصلا هم براش مهم نیس کی چی میگه راجع به شعراش . داستان کنیزک و خاتون که دیگه یکی از آثار بی نظیر مولاناس . ولی وسط داستان صد در صد سکسی تو میبره به سمت خودت و میگه شهوت از خوردن بود کم کن ز خور

 

۱
۱۹۰۶
۱۹۰۷
۱۹۰۸
۱۹۰۹
۱۹۱۰
۵۰۷۶
sunny dark_mode