نفس را بعد ازین در سوختن افسانه میسازم
چراغی روشن از خاکستر پروانه میسازم
به فکر گوهر افتادهست موج بیقرار من
کلید شوق از آرام بیدندانه میسازم
خیال مصرع یکتاییاش بیپرده میگردد
به مضمونی که خود را معنی بیگانه میسازم
نیام آیینه اما در خیالش صنعتی دارم
که تا نقش تحیر میکشم بتخانه میسازم
سرا پا خار خارم سینه چاک طرهٔ یارم
به جسمم استخوان تا صبح گردد شانه میسازم
محبت در عدم بینشئه نپسندد غبارم را
همانگرد سرت میگردم و پیمانه میسازم
رم لیلی نگاهان گرد تعمیر جنون دارد
چو وحشت در سواد چشم آهو خانه میسازم
عقوبتها گوارا کرد بر من بی پر و بالی
قفس چندانکه تنگی مینماید دانه میسازم
دماغ طاقتی کو تا توان گامی ز خود رفتن
سرشکی ناتوانم لغزشی مستانه میسازم
سر و برگ تسلی دیدهام وضع عبارت را
برای یکمژه خواب اینقدر افسانه میسازم
بهکام عشرتم گر واگذاری حاصل امکان
دو عالم میدهم برباد و یک دیوانه میسازم
مبادا بیدل آنگنجیکه میگویند من باشم
مرا هم روزگاری شد که با وبرانه میسازم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق و درونی شاعر میپردازد. شاعر از سوختن و ایجاد افسانه سخن میگوید و چراغی از خاکستر پروانه میسازد که نماد خلاقیت اوست. او با اشاره به تمایلش به درک گوهر و شوق، از آرامشی که درونش وجود دارد، صحبت میکند و با تصاویری زیبا، عشق و جنون را به تصویر میکشد. شاعر در تنگناها و سختیها، به ساختن و ایجاد چیزی نو ادامه میدهد و از قفسهای محدودکنندهاش سخن میگوید. او همچنین به عشق و زیباییهای آن اشاره میکند و در نهایت به رنج و تحملی که برای رسیدن به خواستههایش دارد، اعتراف میکند. این شعر نشاندهنده تلاش شاعر برای مواجهه با مشکلات و خلق زیبایی در دل دردهاست.
هوش مصنوعی: بعد از این، برای خودم داستانهای جدیدی میسازم و از خاکستر پروانه، نوری را روشن میکنم.
هوش مصنوعی: موج بیقرار من به یاد ارزش و زیباییهای زندگی افتاده و در دل این ناآرامیها، من با آرامش و بیهیاهو، در پی ایجاد شوق و اشتیاق هستم.
هوش مصنوعی: تصور دلمشغولیاش به وضوح به مفهومی میرسد که باعث میشود من خود را معنیای متفاوت از آنچه هستم، احساس کنم.
هوش مصنوعی: من مانند نی هستم که در ظاهر شفاف و روشن است، اما در ذهنم یک هنری دارم که با آن میتوانم تصاویری شگفتانگیز بسازم و به مانند معبدی برای رازها و افکارم دست پیدا کنم.
هوش مصنوعی: تمام وجودم پر از درد و رنج است و دلتنگیهای ناشی از عشق یار، به حدی رسیده که به تمام وجودم احساس سستی میکنم. هر شب تا صبح خود را به سختی و کوشش مشغول میکنم تا شانهای برای این دردها بسازم.
هوش مصنوعی: عشق در بیحالی و سردی به من بیمحلی نمیکند. من همچنان دور سرت میچرخم و برای تو نوشیدنی میسازم.
هوش مصنوعی: در دل شب، نقشهی عشق را طراحی میکنم؛ مانند آهو که در دل تاریکی به جستجوی منزل میپردازد، شوق و هیجان دیوانگی مرا فرا گرفته است.
هوش مصنوعی: ناراحتیها و مشکلات را به راحتی پذیرفتم، حتی وقتیکه در قفسی بیپروبال گرفتار بودم؛ به طوری که تنگی آن برایم محسوس میشود. من در این شرایط نیز دانهای برای خود میسازم.
هوش مصنوعی: ذهن من طاقت ندارد که از خود فاصله بگیرد، من به مانند قطرهای ناتوان هستم. اما در این حالت، لحظهای سرمست و شاداب، قدمی را با شوق برمیدارم.
هوش مصنوعی: نمیتوانم از نگرانیها و حالات درونی خود خلاص شوم، به اندازهای که برای یک خواب، داستانهایی جذاب و خیالانگیز میسازم.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی خوشی و لذت دنیویام را برایت بگذارم، به جای آن حاضرم همه امکانات این دو عالم را به باد بدهم و تنها یک دیوانه بسازم.
هوش مصنوعی: مبادا بیدل آنگنجیکه میگویند من باشم یعنی نکند که من همان گنجی باشم که دربارهاش صحبت میکنند. روزگاری به حالتی رسیدهام که میتوانم با سختیها و مشکلات کنار بیایم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همین شعر » بیت ۶
محبت در عدم بینشئه نپسندد غبارم را
همانگرد سرت میگردم و پیمانه میسازم
چه خوش گفتست اینجا بیدل بزم ادب طغرل
همان گرد سرت میگردم و پیمانه میسازم
به عالم خویش را از بیخودی افسانه میسازم
به یاد جام وصلش نعره مستانه میسازم!
اگر باشد کلید قفل جنت صحنه زاهد
ز اشک خویش من هم سبحه صد دانه میسازم!
به مردم گر همین باشد طریق آشناییها
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.