گنجور

حاشیه‌ها

فاطمه زندی در ‫۲ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۲۱:۴۲ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱۹:

درود 

 یا معشر الخلان قولوا للمعافی... یعنی ای گروه دوستان  به آن کسی که در عافیت و تندرست است .بگویید :تو از دل درد مند خبر نداری...

 

سید محسن در ‫۲ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۲۱:۰۷ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۶:

لغت(((مرائیانه))) در بیت دوم بی معنا است---مکن است مر آئینه  باشد

 

سید محسن در ‫۲ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۲۱:۰۰ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۵:

درود بر ادیبان جای تعجب است که بعد از شش سال هنوز غلط املائی بیت چهارم تصحیح نشده است

 

پوریا محمدزاده در ‫۲ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۱۹:۴۲ دربارهٔ سعدی » گلستان » دیباچه:

فرمانروای ملک سخن خواجه سعدی شیرازی در دیباچه گلستان فزونی نعمت های خداوند را برشمرده و فرموده که هیچ کسی نمیتواند از عهده شکرگزاری نعمت های حق تعالی آن گونه که شایسته وی است بربیاید. به همین دلیل ما انسان ها میتوانیم با اعتراف به کوتاهی در عبادت و شکر خداوند تا حدودی ادای وظیفه کرده باشیم و در قسمت های دیگر هم سخن از حکمت خداوند بر زبان اورده، اینگونه که رحمت او مشمول همه است و روزی هیچ کسی را به خاطر گناهش قطع نمیکند و محرم عیوب است.در قسمت بعد هم بار دیگر از حکمت خداوند، اینبار درباره پدیده های هستی و قانونمندی ان سخن گفته که همه اینها واسطه ای برای روزی رسانی انسان ها هستند و نباید دچار غفلت شد و کفران نعمت کرد. در قسمت دیگر هم حضرت محمد مصطفی را وصف کرده و وی را پشیبان پیروان خویش دانسته.سعدی در قالب نثر سخن پیامبر اسلام را بیان کرده که وقتی انسان مداومت میکند در توبه و انابت به درگاه حق روی گردانی خداوند نشانه بی مهری و بی توجهی نیست بلکه خداوند میخواهد  بنده تنها او را پناه دهنده خودش بداند.و در اخر اینکه در قسمت های دیگر سعدی میفرماید که عارفان و بزرگان هم نمیتوانند خدا را انگونه که سزاوار است عبادت کنند و بشناسند چرا که خداوند فراتر از خیال و قیاس و گمان و وهم ماست و هرگز فهم حقیقت خداوند در ظرفیت فهم ما نمیگنجد.

 

پرواز در ‫۲ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۱۹:۳۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴:

با سلام سال هاست اشعار حافظ عزیز را با لذت و اشتیاق میخونم و برداشتهای عارفانه ، عاشقانه ای داشته ام ولی متاسفانه از زمانی که تفاسیر آقای رضا را می خوانم غباری از غم روی قلبم نشسته که آیا واقعا حافظ عزیز تمام این غزل های ناب را برای شاه شجاع سروده است !!!! (حاشا) از دوستان گرامی خواهش می کنم برداشتهای خود را از غزلهای حافظ داشته باشند ولی شأن و منزلت این اشعار را هم در نظر بگیرند
 

افسانه چراغی در ‫۲ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۱۹:۳۲ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۷:

شاید اشاره به دیوژن یا دیوجانس، فیلسوف یونانی باشد که مولانا درباره او فرموده:

دی شیخ با چراغ همی‌گشت گرد شهر

کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست

البته او یونانی بوده نه خَتایی ولی مضمون شعر خاقانی به این داستان نزدیک است.

 

رضا از کرمان در ‫۲ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۱۸:۴۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۹:

  با عرض سلام وادب خدمت تمامی عزیزان

بنده به نوبه خود اجرای این غزل رو توسط همه هنرمندان شنیدم  وخلاصه یکیشون برام دلچسب تر از بقیه بوده واین کاملا طبیعیه ولی  بنظرم این سایت وزین  جهت تبادل نظر  در خصوص  اجرای خوانندگان وهنرمندان نیست   واین نکته هم قابل اغماض نیست که هرکدام از این عزیزان با صدا واجرای حالا خوب یا بد یا کپی یا به هر نوعی ، صدای حضرت مولانا وپیام ایشون رو به مخاطبین و شنوندگانشون انتقال دادن  وبنا به اعتراف دوستان حاشیه نویس بعضا با کلام شعرا از این طریق آشنا شدن  واین نیمه پر لیوانه که باید مورد اعتنا باشه  موضوع دوم این سایت یک سایت ادبی است ولی چرا بعضی از سروران رعایت ادب را نمیکنند وراحت به نظرات وحاشیه ها وحتی خود افراد توهین میکنند که با اصول وشرایط  وقانون حاشیه گذاری مندرج در ذیل  محل حاشیه نویسی نیز مغایرت داره وبهتره جهت پویایی بیشتر سایت رعایت بشه

بر خیالی جنگشان وصلحشان

وز خیالی فخرشان وننگشان

.   واز دوستانی که در انتقال معنی ومفهوم ادبی عرفانی شعر حاشیه گذاشته اند ممنونم چون هر کدام از اشعار شعرا که  توفیق  واقبال ارایه  عمومی بصورت ترانه  پیدا میکنند بدیهی است که علامت سوالهای بیشتری در اذهان عمومی میگذارند  معنی خیلی از ابیات یا کلمات بکار رفته جای تامل وسوال میشه کاش بزرگوارانی که به معنی ومفاهیم این غزل زیبا بیشتر واقفند  قبول زحمت کرده و با زبان ساده  وشیوا یک معنی جامع بر روی این غزل مینوشتند

شاد وخرم باشید

 

شیرین در ‫۲ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۱۸:۰۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۸۸:

به به به به واقعا!!!

این شعر به قدری زیبا است که با صد بار خواندن آن، نمیتوان سیر شد.

عشق و جذبه‌ای که مولانا را دربر گرفته به خوبی در این شعر مشهود است. عشقی که مولانا از آن به فغان می‌آید و نمی‌تواند آن را در وجود خود نگه دارد و همه را از این عشق باخبر می‌کند.

و چه زیبا مولانا دل شکستگان را از همه به خدا نزدیک‌تر می‌داند و آن‌ها را در صدر دل خود جای می‌دهد.

 

شیرین در ‫۲ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۱۷:۵۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۲:

سراسر این شعر، عشق بی‌نهایت به محبوب را وصف می‌کند و رسیدن به محبوب حقیقی را در مستی عشق الهی و محو و بیخودی از خود، می‌داند. آنجا که عقل هم مست شود و از چون و چرا و برهان و دلیل برهد و با عشق یکی شود و فقط در راه معبود حقیقی فنا شود.

مولانا از شدت مستی در این شراب ربانی و عشق الهی، این معشوق ازلی و ابدی را درخواست می‌کند حال آنکه خود او با فنای خود به این معشوق رسیده است.

شعر بسیار عارفانه و الهی است.

سپاس.

 

امین شاهی در ‫۲ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۱۷:۱۳ در پاسخ به زهرا جان نثاری لادانی دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:

میشه به این نام کاربری در تلگرام پیام بدید 

@allahorabbyy

 

turba در ‫۲ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۱۷:۱۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹۳:

شمس من و خدای من...

با احترام خدمت اساتید بزرگوار، در پاسخ به آقای امیر،  (از دید من)عاشق به هر طرف که رو کند یار میبیند، و این وحدت و این معشوق یگانه دیدن همه چیز را ، یعنی خدایی 

لحظه هایی که مولانا شمس و خدا یکی میشوند، همه چیز یک می شود

 

میــــرِ سلطان احمـــد در ‫۲ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۱۶:۵۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۳۳:

همه صورتها: منظور شاعر همه ادیان است نه هرکسی

لغزلان: همان معشوقه ها هستند!

دو بیت بعدی هم که مشخصه

 

شهروز کبیری در ‫۲ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۱۵:۵۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۹:

عزیزان و بزرگواران، شایسته است در این حاشیه نویسی ها بیشتر در باب این غزل ناب صحبت کنیم و نه درباره بازخوانی محسن چاوشی. چرا که قد و قامت این غزل بسیار بلند تر از این صحبت هاست. تفکر مولانا ذهن جهانیان را به وجد آورده است، اما محسن چاوشی را کسی جز جوانان معاصر کسی نمیشناسد، پس در پس ازن مطلب دلیلی نهفته است که بیان آن باعث دلخوریطرفداران محسن چاوشی عزیز است.
در باره ی بازخوانی این غزل توسط آقای چاوشی، این مساله را در نظر بگیرید که ایشان این آهنگ را بازخوانی رده و به اصطلاح امروزی ها آنرا «کاور» کرده است. نسخه ای که ایشان برای کپی کردن انتخاب نموده اند آهنگی است در سبک قرصک پنجشیری از خواننده افغان به نام «صدیق شباب» و نام آن آهنگ هست «آن ماه نو رسیده» که میتوانید در اینترنت بیابید. البته گفتنی است که صدیق شباب هم آنرا کپس کرده و نسخه اصلی این آهنگ را تقریبا نیم قرن پیش، «در محمد کشمی» خوانده است و شعر ماه نو رسیده نیز از سید قاسم پنجشیری است. پس محسن چاوشی تنها شعری از مولانا را بر آهنگی پنجشیری نهاده. که البته در این مسیر هم بی غلط نبوده. بنظر بنده حقیر سراپا تقصیر میرسد که محسن چاوشی معنی این غزل را در حد کمال درک نکرده و در خواندن این غزل، تکیه های نا به جا بر روی برخی واژگان دارد. به عنوان نمونه آنجا که مولای بزرگ روم میفرماید:
«گر نیستی تو ماده» منظور این است که اگر تو یک جسم بی روح و تنها یک «ماده: و یک «شیئ» نیستی، پس به رقص در آ! که این معنی بسیار زیباست. اما چاوشی طوری خوانده انگار میگوید اگر تو از جنس مونث نیستی و مرد هستی، بیا برقص! که البته بسیار نا به جا و خام دستانه است.
اما از این مسایل حاشیه ای بگذریم. رابطه مصر با شکر را دوست خوب ما، محمد جان به خوبی توضیح داده اند. اما دوست مهربان ما جناب «خیال» توضیحاتی ایراد فرمودند که بنظر میرسد فقط در تخیل ایشان معنی-دار باشد و بنده ربطی بین تعابیر عرفانی که در ذهن ایشان است، با این شعر تَر که پیش روی ماست، نمیبینم.
امید دارم که اساتید بزرگوار نظر دهند و چراغ دانش بر افروزند.

 

سئنا در ‫۲ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۱۵:۲۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۸ - التزام کردن خادم تعهد بهیمه را و تخلف نمودن:

«شیرگرم» به معنی  ولرم و آبی که دمایش ملایم و متعادل باشد، است و باید با سکون «ر» تلفظ شود

 

رضا از کرمان در ‫۲ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۱۴:۲۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۱:

سلام بر تمامی دوستان 

شرح ونقطه نظرات دوستان رو خوندم وبا اصل احترام به نظر تمامی کاربران محترم  بنده بیشتر با نظر جناب برگ بی برگی هم عقیده هستم  چرا اگه به این موضوع واقف ومعترف باشیم که غزلیات حافظ عرفانی است پس خیلی واضحه که باید دنبال تفاسیر عرفانی باشیم از سوی دیگر میدانیم  که ما از دوبعد جسمانی وروحانی متشکل میباشیم یا بقول حضرت مولانا 

هست سیم آدمیزاد وبشر    

نیم او زفرشته ونیمیش خر

  بعد جسمانی ما همین جسم وفیزیک ماست که قابل رویت ولمس  از سوی دیگرانه بعد روحانی ما یا در اصطلاح روح ما در این بازار جهان قابل رویت لمس ومشاهده برای دیگران نیست   باز به گفته حضرت مولانا 

نیست را بنمود هست ومحتشم

هست رابنمود بر شکل عدم

 بحر را پوشید کف شد اشکار 

باد را پوشید بنمودت غبار  

الی آخر در دفتر پنجم بخش 46 که توصیه میکنم مطالعه ودقت کنید در هر صورت پر واضحه که اشاره  این بیت غزل به همین موضوعه  به بعد فراموش شده ما که اصل ماست ولی در پرده قرار گرفته و بیشتر تلاش ما در اثبات   وتایید بعد جسمی ماست . یعنی گل اشاره به روح وگلاب اشاره به جسم ما داره  منتظر راهنمایی دوستان گرامی هستم .

شاد وخرم باشید 

 

 

پندار زنگنه در ‫۲ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۱۴:۱۴ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۲۱ - گفتار اندر پرورش زنان و ذکر صلاح و فساد ایشان:

بنام حضرت دوست
سلام و عرض احترام

عزیزان دوست دارم به این نکته توجه کنیم جناب سعدی لسان الغیب هست و آنقدر بزرگ که از ما بر نمیاد که در موردش حرف بزنیم همینطور جناب مولوی فوق العاده بزرگ یا جناب حافظ و فردوسی و...
اشعاری این چنین هم از فردوسی هم از سعدی و مولوی... وجود دارد می توانید در مورد هرکدام مطالعه کنید یا سرچ کنید اشعاری از همجنس بازی، سکس حیوانی، بد زبانی، بر علیه زن گفتن،تعصب های مذهبی، توهین به اهل بیت و...البته همگی این خصوصیات رو با هم نداشته اند هر کدام موردی یا مواردی رو با هم داشتن و عده ای این بزرگان را در حد پرستیدن قبول دارند و می پرستند. فقط این‌نکته را عرض می کنم که این ها با وجود بزرگی و دانشمند بودن و ... معصوم نیستند...

زنده باشین و برقرار

 

رضا از کرمان در ‫۲ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۱۳:۴۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۲:

سلام 

 جناب فاضلی این اتفاق در دیوان غزلیات سایر شعرا هم دیده میشه مثلا در غزلیات شاه نعمت الله ولی این مطلب به کرات وجود داره، البته به نظر بنده صرفا به حال وهوای شاعر وتاثیراتی که از سرودن غزلی در یک وزن  داشته بر میگرده وبا اون مطلع یک غزل دیگه با ابیات متفاوت بوجود آمده  البته این نظر شخصی وتجربه خودمه از نظر یک نفر که طبع شعر داره واتفاقا غزلیات شاید شباهت در تعدادی ابیات دارند ولی در عین حال هریک لطف خاص خودشون رو دارن و البته ارائه دهنده مطلبی نو و این غزل حضرت مولانا بنظرم شاهکاره  برای بنده ،که ابیاتی از این غزل همواره همچون چراغی در مواقع مرتبط  در  مواجهه با مردم یا مسایل روزمره برایم روشنی بخش وراهگشاست  ضمنا به دوستان توصیه میکنم تفسیر زیبای آقای استاد پرویز شهبازی رو بر این غزل از دست ندهید  ممنونم    

شاد وخرم باشید 

 

احسان الف در ‫۲ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۱۳:۳۴ در پاسخ به حمید دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۱:

احسنت بر شما. کاملا موافقم. نمیدونم چرا بعضی دوستان موضوع گل و گلاب رو دقیقا برعکس تفسیر می کنند در حالی که شاعر منظورش رو واضح گفته 

 

محسن خطیبی در ‫۲ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۱۳:۱۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۳۵:

بخوانید ددی بگذار آخر مردمانیم و قائله را ختم کنید

 

احسان الف در ‫۲ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۱۲:۵۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۱:

درود خدمت تمامی ادیبان گرامی. 

بنده ادیب نیستم و تخصصی هم در این زمینه ندارم و فقط یک علاقمند به شعر و ادبیات پارسی هستم. با این وجود خواستم درک و برداشت خودم از این شعر رو خدمت اساتید عرض کنم. 

به نظر بنده شاعر این شعر رو زمانی گفته که از دنیا و قواعدش دلگیر بوده و قصد از این شعر گلایه از اوضاع ناعادلانه دنیا بوده به همین دلیل هم شعر رو با این بیت شروع میکنه که

" کی شعر تر انگیزد، خاطر که حزین باشد"

منظورش اینه که میگه وقتی انسان خاطرش غمگین و دلش گرفته باشه حس و انگیزه ای برای شعر گفتن نداره. 

در یک بیت هم میگه " 

غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل

شاید که چو وابینی خیر تو در این باشد" 

در اینجا روی صحبتش با دل خودش هست که میگه درسته که تو به اون آرزو و خواسته دل خودت نرسیدی ولی غمگین نباش که شاید خیر تو در نرسیدن به مقصودت باشه. (اینجا هم اشاره به دلگیری و ناراحتی از نرسیدن به مراد دل داره)

در بیت دیگری می گوید : 

"جام می و خون دل هر یک به کسی دادند

در دایره قسمت اوضاع چنین باشد" 

اینجا هم اشاره به بی عدالتی و نا مردی چرخ فلک داره که میگه دنیا قانونش اینجوریه که به یک کسی "جام می|" دادند (منظور جاه و مقام و رو بهش دادند و به مراد دلش رسیده" به بعضی هم فقط خون دل دادند یعنی فقط غم و سختی و دوری و فراق نصیب بعضی دیگر شده در این دنیا. 

بیت دیگری می فرماید : 

"در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود

کاین شاهد بازاری وان پرده نشین باشد"

اینجا هم مجدد مقصود خودش رو با تمثیل زیبایی بیان کرده. میگه این دنیا رسم و قانونش گویا اینطوره که یک کسی میشه مثل گلاب که شاهد بازاری میشه (یعنی عزیز مردم میشه و اسمش همه جا هست و همه دنبالش هستند و میشناسندش و همیشه در نظرها حضور داره و در بازار بین مردم دست به دست میشه) یک کسی هم میشه مثل گل که پرده نشین هست. یعنی در انظار نیست و در باغ و به دور از بازار و به دور از چشم مردم هست. در حالی که شما وقتی دقت می کنی می بینی گلاب در واقع عصاره گل هست، گلاب اگر عطر و بوی گل نباشه چیزی جز آب بی ارزش نیست، ولی این عطر بوی گل هست که گلاب رو شاهد بازاری کرده در حالی که خود گل که اصل عطر و بو از او نشآت میگیره و منبع زیبایی و طراوت هست به دور از چشمان هست. منظورش از این بیت اینه که میگه قاعده دنیا گویا اینطور بنا شده که دانایان و عارفان واقعی رو کسی نمیشناسه و اسمی ازشون جایی نیست در حالی که افراد دیگری که پای صحبت اینها می نشینند و قطره ای از دریای عرفان اینها رو یاد میگیرند می روند و به اسم خودشون این دانش رو به مردم ارائه می کنند و معروف می شوند و شاهد بازاری می شوند. 

اگر دقت کنیم امروز هم در دنیا همین حالت وجود داره و همیشه دانایان واقعی رو کسی نمیشناسه و فقط کسانی که حراف خوبی هستند رو مردم می شناسند و همه چیز به اسم اونها تموم میشه. 

با سپاس از همه دوستان 

 

 

۱
۱۰۵۹
۱۰۶۰
۱۰۶۱
۱۰۶۲
۱۰۶۳
۵۲۰۳