گنجور

 
مولانا

آمد بهارِ جان‌ها ای شاخِ تَر به رقص آ

چون یوسف اندر آمد، مصر و شکر به رقص آ

ای شاهِ عشق‌‌پرور‌، مانندِ شیرِ مادر

ای شیر، جو‌ش‌! در رو، جانِ پدر‌، به رقص آ

چوگانِ زلف دیدی، چون گوی دررسیدی

از پا و سر بُریدی، بی‌پا و سر به رقص آ

تیغی به دست، خونی، آمد مرا که چونی؟

گفتم بیا که خیر است، گفتا نه شر، به رقص آ

از عشق، تاج‌داران در چرخِ او چو باران

آن‌جا قبا چه باشد؟ ای خوش‌کمر! به رقص آ

ای مستِ هست‌گشته، بر تو فنا نبشته

رقعه‌ی فنا رسیده، بهرِ سفر به رقص آ

در دست، جامِ باده، آمد بُتم پیاده

گر نیستی تو ماده، ز آن شاهِ نر به رقص آ

پایانِ جنگ آمد، آوازِ چنگ آمد

یوسف زِ چاه آمد، ای بی‌هنر! به رقص آ

تا چند وعده باشد؟ وین سَر به سجده باشد؟

هجرم ببُرده باشد، دنگ و اثر به رقص آ

کی باشد آن زمانی؟، گوید مرا فلانی!

کای بی‌خبر! فنا شو! ای باخبر! به رقص آ

طاووسِ ما در‌آید وان رنگ‌ها برآید

با مرغِ جان سراید بی‌بال و پر به رقص آ

کور و کرانِ عالَم، دید از مسیح، مرهم

گفته مسیحِ مریم کای کور و کر! به رقص آ

مخدوم، شمسِ دین‌ است، تبریز رشکِ چین ا‌ست

اندر بهار حُسنش، شاخ و شجر به رقص آ

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
غزل شمارهٔ ۱۸۹ به خوانش سهیل قاسمی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
اشکالات خوانش

# ابیات ۲و۵و۷خوانش نشده

فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم