رضا از کرمان در ۳ ماه قبل، شنبه ۳ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۳۰ در پاسخ به بابک چندم دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۴:
درود خدا بر شما
از توصیه وآموزش شما دوست گرامی ممنونم در پاسداشت زبان وادب پارسی برایتان آرزوی توفیق دارم شاد باشی عزیز
.فصیحی در ۳ ماه قبل، شنبه ۳ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۰۵:۲۰ در پاسخ به برگ بی برگی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵:
سلام وعرضادب برگ بی برگی بزرگوار
اگر کسی مقداری با قران انس داشته باشد متوجه میشود که غزلیات عارفانه حافظ به گفتهی خودش از دولت قران است
از شما بسیار سپاسگزارم که با شرحهای زیباتون در فهم بهتر شعر حافظ به ما کمک میکنید🌹
بابک چندم در ۳ ماه قبل، شنبه ۳ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۰۳:۵۹ در پاسخ به مرتضی توکلی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸:
همان مورد اول، یعنی نقل قول از شیخ صنعان است.
Mhdi P در ۳ ماه قبل، شنبه ۳ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۰۳:۱۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۵۵:
نمیشه که هم بگه افرین بر اونایی که زیر سایه ما خواب هستند هم بیدار، منظورش اینه آفرین بر شمایی که زیر سایه ما خواب هستید ولی مثل ابوحامد غزالی شب و تا صبح برای نون نماز نمی خونید و در جستجوی.حقیقت مثل سگ نعره نمیزنید، و میگه حروم نکنید نور رو برای امثال این سگ ها
سعید علمی (رحمان) در ۳ ماه قبل، شنبه ۳ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۵۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۶۲:
اینجا مولانا اشاره دارد به کسانی که علم را قسمت کردند بمانند علم نقلی و علم عقلی و...و هر کدام از اینها خود و علمشان را بالاترین علم و علم حقیقی میبینند و مولانا آنهارا نادان توصیف میکند و بیان میدارد که بزرگترین علم،علم قلبی هستش و این علم را ریشه تمام علم ها میداند و باید اینگونه دنیای درون و برون را دید که موجب دانایی میشود
H Hj در ۳ ماه قبل، شنبه ۳ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۳۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۸:
دریای دل از لطفش پُر خسرو و پُر شیرین
بابک چندم در ۳ ماه قبل، شنبه ۳ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۲۱ در پاسخ به رضا از کرمان دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۴:
رضا جان
به شما که اهل ادبی توصیه می کنم این " درب" را از زبان و قلم بیاندازی که همانقدر بی سر و پا و غلط اندر غلط است که "جوب" در جای "جوی"...
در فارسی "در" درست است و از ریشه دوروا (durva) در پارسی کهن میاید.
این درب کذایی از هچل هفت نویسیهایی است که گویا از زمان قاجار به راه افتاد و درِ فارسی و بابِ عربی را سرهم کرده و این معجون را ابداع کردند، مثلاً در نوشته های عزیز السلطان (ملیجک) به وفور بر میخوریم به " امروز رفتم درب خانه/درب منزل " که منظورش کاخ ناصرالدین شاه است...
باری
لغت ساختگی دیگری که آنهم همه گیر شده و همگان به اشتباه فکر می کنند که اصالت و پیشینه کهن دارد "واژه" است که قدمت استعمال و معنی کنونیش به یک قرن هم نمی رسد! و برای احتراز از خدای ناکرده استفاده از لغت (از ریشه یونانی لوگوس/لوغوس) و کلمهٔ عربی وارد معرکه شد...
در زبانهای کهن:
اوستایی "واچاه vacah" برابر بوده با بیان/سخن و لغت
در پارسی میانه (ساسانی) واز (wāz) برابر با لغت/کلمه و بیان، ولی هیچ نشانی از واژه نیست که نیست...
واژ waž در زبان پارتها/اشکانیان (پهلوی) موجود بوده برابر با "گو/بگو say" و "بیان (کن/کردن) و سخن (گو/گفتن) speak"...
در ادبیات کلاسیک فارسی نیز هیچگاه واژه را نیافتم خلاصه که " یا من ندیدم یا اونشان ندارد"...
فقط جهت اطلاع
سرت شاد
علی شکری در ۳ ماه قبل، شنبه ۳ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۵۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷:
سلام و عرض ادب به همه اساتید
با خواندن شعر به نظرم رسید حافظ داره با خودش صحبت می کنه و خودشو نصیحت می کنه و راه رو به خودش نشون میده یعنی بلبل خودشه و با این که وصله ولی همچنان در سوز و گدازه و از عشق خدایی داره میگه و در آخر برای خودش مثال هم می زنه که در عشق باید مثل شیخ صنعان بشی
اشتیاق در ۳ ماه قبل، شنبه ۳ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۲۴ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷۲:
حسرت زلف توام بود شکستم دادند
وصل میخواستم آیینه به دستم دادند
م.م.سپهر sepehr.moloudian@gmail.com در ۳ ماه قبل، جمعه ۲ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۵۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶:
با سلام
علامت سوال بیت دهم رو هیچ نپسندیدم.
جدا از این که سلیقه هر خواننده منفرد با یا بدون علامت سوال این بیت رو میپسنده، مگر در نسخه های خطی همچین چیزی هست؟
از آن جا که در نسخ قدیمی علامات دستوری استفاده نمیشده، موافق دست بردن توی اشعار به این شیوه نیستم.
ضمنا عرض کنم که شخصا این بیت را بدون علامت سوال خیلی بیشتر میپسندم. چرا که در این صورت در مصراع اول یک سرزنش و استهزایی هست، که کسی سرو را با خنده نیش دار مخاطب قرار میدهد که عجب از تو، وای بر تو، که درختی، ولی ثمر نداری. ولی سرو همانطور که از یک پروتاگونیست آزاده انتظار میرود، رندانه آن طور پاسخ میدهد. این شیوه را اتفاقا به لحن و سبک رندانه و شیرین و نکته سنج سعدی نزدیک نر میبینم. اگرچه، همانطور که گفتم اینها سلیقه است، نه فتوا.
اشتیاق در ۳ ماه قبل، جمعه ۲ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۵۰ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۶۱:
ادب ز مردمک دیده میتوان آموخت
که ساکنند اگر هوشیار اگر مستند
افشین یوسفی در ۳ ماه قبل، جمعه ۲ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۴۳ دربارهٔ صفی علیشاه » زبدة الاسرار » دفتر اول » بخش ۱ - دیباچه و مقدمه:
مولانا صفی علیشاه رحمتاللهعلیه به امر پیر طریقت خویش یعنی حاج میرزا کوچک رحمت علیشاه شیرازی طاب ثراه، در هندوستان شروع به نگارش دفتر اول مثنوی زبدة الاسرار فرمود.
اشتیاق در ۳ ماه قبل، جمعه ۲ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۱۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۵۱ - قصهٔ صوفی کی در میان گلستان سر به زانو مراقب بود یارانش گفتند سر برآور تفرج کن بر گلستان و ریاحین و مرغان و آثار رحمةالله تعالی:
یکی درخت گل اندر فضای خلوت ماست
که سروهای چمن پیش قامتش پستند
Fátima در ۳ ماه قبل، جمعه ۲ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۵۲ در پاسخ به ماهان دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۳۰:
در مورد بیت اول اطلاعی ندارم، اما بیت دوم سرودهی آقای روحالله سلیمی، با تخلص "ناحیه" است.
سفید در ۳ ماه قبل، جمعه ۲ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۱۴ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۴:
دل عراقی اگرچه هزار گونه بگشت
ولی ز مهر تو هرگز نگشت دیگر گون
مرتضی توکلی در ۳ ماه قبل، جمعه ۲ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۵۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸:
سوالی دارم:
در بیت اول مصرع دوم داخل گیومه آمده. آیا تنها منظور این است که این سخن پیر کنعان است، یا اینکه این مصرع از شاعری دیگر است که حافظ به شعر خود وارد کرده؟
برمک در ۳ ماه قبل، جمعه ۲ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۲۹ دربارهٔ اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹۶:
چه سروده خوبی
برمک در ۳ ماه قبل، جمعه ۲ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۱۷ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۵۸:
چکه چکه گرد اید وانگهی دریا شود
برمک در ۳ ماه قبل، جمعه ۲ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۲۱ دربارهٔ کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۹۲:
نگارم چو گرد گلستان بر آید
خروش دلم تا به کیوان برآید
چمان سرو در خاک پایش بغلتد
چو گرد چمنها خرامان برآید
چو غنچه برآیم ز دل من هرآنگه
که آن سروبن از گلستان برآید
برآید غریو از دل مردمان گر
دگر ره به بازار ازین سان برآید
بسی برنیاید که از دست رویش
غریو از گل و سرو بستان برآید
دهانی چنان تنگ و نایاب کوراست
به جان گر دهد، سخت ارزان برآید
نشسته به امید ان سرو بالا
که این کار دشخوار آسان برآید
مرا مهر آن چهره و لعل میگون
فرو رفت با شیر و با جان برآید
رضا از کرمان در ۳ ماه قبل، شنبه ۳ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۴۲ در پاسخ به Reza Mazini دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۰: