گنجور

 
حافظ

معاشران، گره از زلفِ یار باز کنید

شبی خوش‌ است بدین قصه‌اش دراز کنید

حضورِ خلوتِ اُنس است و دوستان جمعند

وَ اِنْ یَکاد بخوانید و در فَراز کنید

رَباب و چنگ به بانگِ بلند می‌گویند

که گوشِ هوش به پیغامِ اهلِ راز کنید

به جانِ دوست که غم پرده بر شما نَدَرَد

گر اعتماد بر الطافِ کارساز کنید

میانِ عاشق و معشوق فَرق بسیار است

چو یار ناز نماید، شما نیاز کنید

نَخست موعظهٔ پیرِ صحبت این حرف است

که از مُصاحبِ ناجِنس اِحتِراز کنید

هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق

بر او نَمُرده به فتوایِ من نماز کنید

وگر طلب کند اِنعامی از شما حافظ

حَوالَتَش به لبِ یارِ دلنواز کنید