گنجور

حاشیه‌ها

پوریا سجادی در ‫۳ ماه قبل، شنبه ۳ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۳۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۹:

آواز استاد بنان با سنتور استاد منصور صارمی در ابوعطا بر روی این شعر را از دست ندهید.

یکی از معدود جاهاییست که استاد بنان اوج صداش رو به رخ میکشه بی نظیره

برمک در ‫۳ ماه قبل، شنبه ۳ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۵۴ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۸:

که اکنون چه داری ز رستم نشان
که گم باد نامش ز گردنکشان
که رستم منم کم مماناد نام
نشیناد در شیونم پور سام

برمک در ‫۳ ماه قبل، شنبه ۳ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۵۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۸:

چو بشنید رستم سرش خیره گشت

جهان پیش چشم اندرش تیره گشت

بپرسید زان پس که آمد به هوش

بدو گفت با ناله و با خروش

که اکنون چه داری ز رستم نشان

که کم باد نامش ز گردنکشان
که رستم منم کم مماناد نام
نشیناد در شیونم پور سام

بدو گفت ار ایدونکه رستم تویی

بکشتی مرا خیره از بدخویی

ز هر گونه‌ای بودمت رهنمای

نجنبید یک باره مهرت ز جای

چو برخاست آواز کوس از درم

بیامد پر از خون دو رخ مادرم

همی جانش از رفتن من بخست

یکی مهره بر بازوی من ببست

مرا گفت کاین از پدر یادگار

بدار و ببین تا کی آید به کار

کنون کارگر شد که بیکار گشت

پسر پیش چشم پدر خوار گشت

برمک در ‫۳ ماه قبل، شنبه ۳ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۴۵ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۸:

بدو گفت کاین بر من از من رسید
زمانه به دست تو دادم کلید
تو زین بیگناهی که این کوژپشت
مرابرکشید و به زودی بکشت
به بازی بکویند همسال من
به خاک اندر آمد چنین یال من
نشان داد مادر مرا از پدر
ز مهر اندر آمد روانم بسر
همی جستمش تا ببینمش روی
چنین جان بدادم بدیدار اوی
کنون گر تو در آب ماهی شوی
و گر چون شب اندر سیاهی شوی
وگر چون ستاره شوی بر سپهر
ببری ز روی زمین پاک مهر
بخواهد هم از تو پدر کین من
 چو بیند که خاکست بالین من
از این نامداران گردن کشان
 کسی هم برد سوی رستم نشان
که سهراب کشته است و افکنده خوار
ترا خواست کردن همی خواستار



اتش میزند - این ها سره است و ان  چه میان ان امده سره نیست

برمک در ‫۳ ماه قبل، شنبه ۳ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۳۵ در پاسخ به حمید جهان پناه دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۸:

چه چرتی گفتی .بابا دست بردارید از این عرفان بازی

م ذ در ‫۳ ماه قبل، شنبه ۳ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۳۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۲۳ - تشبیه مغفلی کی عمر ضایع کند و وقت مرگ در آن تنگاتنگ توبه و استغفار کردن گیرد به تعزیت داشتن شیعهٔ اهل حلب هر سالی در ایام عاشورا به دروازهٔ انطاکیه و رسیدن غریب شاعر از سفر و پرسیدن کی این غریو چه تعزیه است:

برای کسی که پیرو پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هست روایت ثقلین کافی است انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا من در میان شما دو ثقل کتاب و عترتم را به جا می گذارم اگر به آن دو تمسک کنید هرگز گمراه نمی‌شوید. زیارت و عزاداری و گریه بر سیدالشهدا علیه السلام دستور ائمه علیهم السلام است

برمک در ‫۳ ماه قبل، شنبه ۳ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۲۸ در پاسخ به عباسی دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۸:

فرمایشت شما درسته

 

 

بدو گفت کاین بر من از من رسید

زمانه به دست تو دادم کلید

تو زین بیگناهی که این کوژپشت
مرابرکشید و به زودی بکشت

هرآنگه که تشنه شدستی به خون

بیالودی آن خنجر آبگون

 

این واپسین  در دست نویسهای سره نیامده

مصطفی محمودیان در ‫۳ ماه قبل، شنبه ۳ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۵۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۲۷ - در بیان آنک صفا و سادگی نفس مطمنه از فکرتها مشوش شود چنانک بر روی آینه چیزی نویسی یا نقش کنی اگر چه پاک کنی داغی بماند و نقصانی:

در گشاد عقده‌ها گشتی تو پیر

عقده چند دگر بگشاده گیر

مولانا در اینجا به پوچی درونی اهداف و پروژه‌های زندگی اشاره می‌کند و کلامش لحنی هستی‌گرایانه دارد. شوپنهاور در کتاب جهان همچون اراده و بازنمود به این مساله اشاره می‌کند که کنش آدمی همواره از یک فقدان یا کمبود که رنج‌آور است ریشه گرفته و هدف ما در هر کنشی از میان برداشتن رنج ناشی از آن کمبود است. اما به محض رسیدن به هدف یعنی زمانی که رنج ناشی از فقدان و کمبود از میان می‌رود، ملال جای رنج را می‌گیرد. از این رو زندگی آدمی نوسانی است بین رنج و ملال. البته انسان می‌تواند پس از رسیدن به اهداف پروژه جدیدی تعریف کرده براوردن اهداف جدید را دنبال کند. اما سخن مولانا این است که کمی از این روال فاصله بگیریم و با فاصله به آن نگاه کنیم. عقده چند دگر بگشاده گیر. فرض کن چند گره دیگر هم گشودی بعد چه؟ مولانا می‌خواهد پوچی درونی و ماهوی این مکانیسم را نشان دهد اینکه اگر ارزشهای ما صرفا مبتنی بر دستاوردهای زندگی باشد و پروژه‌هایی که کامل می‌کنیم خود این روند یک مکانیسم خودویرانگر درون خود دارد که ارزشهای ما را بی‌معنا می‌کند. یعنی انچه که به زندگی ما معنا می‌داد پس از به دست آمدن دیگر نمی‌تواند عملکرد معنابخشی را ایفا کند. فرض کن باز هم پروژه‌های جدیدی تعریف کردی و به اهداف جدیدی هم رسیدی آخرش چه؟ مولانا می‌خواهد بگوید ارزشهای غائی زندگی نمی‌تواند از این دستاوردها بیاید و باید از جای دیگری تامین شود.

فرهود در ‫۳ ماه قبل، شنبه ۳ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۲۴ در پاسخ به هانيه سليمي دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۵۲ - قصهٔ رستن خروب در گوشهٔ مسجد اقصی و غمگین شدن سلیمان علیه‌السلام از آن چون به سخن آمد با او و خاصیت و نام خود بگفت:

مولانا خیلی بهتر از این سخن‌رانی، که به آن اشاره کرده‌اید، در یک مصرع و در چند بیت بالاتر توضیحش داده است:

کاش چون طفل از حیل جاهل بدی

خلاصه و مفید.

 

 

فرهود در ‫۳ ماه قبل، شنبه ۳ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۰۰ در پاسخ به امین کیخا دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۵۲ - قصهٔ رستن خروب در گوشهٔ مسجد اقصی و غمگین شدن سلیمان علیه‌السلام از آن چون به سخن آمد با او و خاصیت و نام خود بگفت:

چه کسی گفته خروب و خراب ربطی به هم دارند؟ که شما می‌گویید ربطی به هم ندارند!

فرهود در ‫۳ ماه قبل، شنبه ۳ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۵۱ در پاسخ به امین کیخا دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۵۲ - قصهٔ رستن خروب در گوشهٔ مسجد اقصی و غمگین شدن سلیمان علیه‌السلام از آن چون به سخن آمد با او و خاصیت و نام خود بگفت:

طاق و طرنب

و تاک و تارم

هیچ ربطی به هم ندارند

 از نظر ریشه کلمات.

agareza sad در ‫۳ ماه قبل، شنبه ۳ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۱۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۷:

غزلی پراازشاه بیت

وحید محمدپور کاریزکی در ‫۳ ماه قبل، شنبه ۳ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۴۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۳۵:

با سلام و عرض ادب. چقدر این گنجور سایت خوبی است. واقعا از خوندن کامنتها و تفسیر و تحلیل دوستان لذت بردم. تفاوت حاشیه نویسی و ابراز نظر در اینجا با سایر سایتها اینه که اینجا عمدتا افراد اهل ادب و فرهنگ و هنر صحبت می کنند و در نتیجه مکالمات و بحثها با حداقل تنش (یا خدای نکرده توهین) انجام میشه. با آرزوی بهروزی برای دوستان عزیز

مهرداد ت در ‫۳ ماه قبل، شنبه ۳ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۵۴ در پاسخ به برگ بی برگی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۵:

سپاس که هستی 

مجید مدبرنیا در ‫۳ ماه قبل، شنبه ۳ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۱۸ دربارهٔ قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵۰ - د‌ر منقبت هژبر سالب علی بن ابیطالب علیه السلام گوید:

مرحبا به اقای توفیقی و دقت نظرشان در مورد تعویض قافیه بیت دهم با یازدهم

فرماایششان کاملا درست است

ممنون از ایشان

رضا از کرمان در ‫۳ ماه قبل، شنبه ۳ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۴۲ در پاسخ به Reza Mazini دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۰:

رضا جان درود بر شما 

   طبع روان واحساس لطیف ،نعمتی است که خداوند به هر کس عنایت نمیکند در شعر زیبای شما، قدر دانی وارادت به بزرگان ادب این مرز وبوم به خوبی مشهود است  نفست همیشه گرم باشه دوست عزیزم قدر دان این نعمت خدادادی باش شاد وپاینده باشی 

رضا از کرمان در ‫۳ ماه قبل، شنبه ۳ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۳۰ در پاسخ به بابک چندم دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۴:

درود خدا بر شما 

  از توصیه وآموزش شما دوست گرامی ممنونم در پاسداشت زبان وادب پارسی برایتان آرزوی توفیق دارم شاد باشی عزیز

.فصیحی در ‫۳ ماه قبل، شنبه ۳ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۰۵:۲۰ در پاسخ به برگ بی برگی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵:

سلام وعرض‌ادب برگ بی برگی بزرگوار

اگر کسی مقداری با قران انس داشته باشد متوجه میشود که غزلیات عارفانه حافظ به گفته‌ی خودش از دولت قران  است

از شما بسیار سپاسگزارم که با شرحهای زیباتون   در فهم بهتر شعر حافظ به ما کمک می‌کنید🌹

بابک چندم در ‫۳ ماه قبل، شنبه ۳ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۰۳:۵۹ در پاسخ به مرتضی توکلی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸:

همان مورد اول، یعنی نقل قول از شیخ صنعان است.

۱
۱۰۱
۱۰۲
۱۰۳
۱۰۴
۱۰۵
۵۲۶۷