گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
فرخی یزدی

کاخِ جورِ تو گر از سیم بنایی دارد

کلبهٔ بی‌درِ ما نیز صفایی دارد

همچو نی با دلِ سوراخ کند ناله ز سوز

بی‌نوایی که چو من شور و نوایی دارد

در غمِ عشق تو مردیم و ننالیم که مَرد

نکند ناله ز دردی که دوایی دارد

پا نهد بر سر خوبانِ جهان شانه‌صفت

هر که دست و هنرِ عقده‌گشایی دارد

آتشِ ظلم در این خاک نگردد خاموش

مَهدِ زرتشت عجب آب و هوایی دارد

گر به کامِ تو فلک دور زند غرّه مشو

که جهان از پیِ هر سور عزایی دارد

پس چرا از ستم و جور چنین گشته خراب

آخر این خانه اگر خانه‌خدایی دارد