جانم از دولت درد تو دوایی دارد
دلم از صیقل ذکر تو صفایی دارد
هر کرارو بتو شدجنت جاویدان یافت
دوزخ آنجاست که رویی وریایی دارد
عشق سلطان کریمست ولی مصلحتست
بر دل خسته اگر جور و جفایی دارد
دوزخ افسردگی وظلمت جهلست مدام
جنت آنست که دل عشق وولایی دارد
دلم از ظلمت تن نیک بجان آمده است
«جل ذکرک »،ز تو امید جلایی دارد
عاشقی را که پریشان و مشوش بینی
دم انکار مزن، عشق و هوایی دارد
گر اجابت کنی،ای دوست،نیاز دل و جان
قاسم سوخته دل رو بدعایی دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و ارتباط آن با درد و امید نوشته شده است. شاعر بیان میکند که درد و رنج او بر اثر دوری از معشوقهاش قابل درمان است و ذکر او باعث آرامش دلش میشود. در اینجا به بهشت و جهنم نیز اشاره میشود؛ بهشتی که عشق و محبت در آن وجود دارد و جهنمی که خالی از آن است. شاعر عشق را به عنوان نعمتی گرانبها توصیف میکند و بر اهمیت آن در زندگی تأکید میکند. او همچنین از ظلمت و جهل به عنوان موانع عشق یاد میکند و در نهایت به این نتیجه میرسد که اگر دل او به عشق پر شود، میتواند از رنجها رهایی یابد.
هوش مصنوعی: عشق و درد تو، روح من را تسکین میدهد و دل من با یاد تو روشن و پاک است.
هوش مصنوعی: هر کسی که به تو نزدیک میشود، به بهشت جاودان دست مییابد و جهنم آنجاست که تو را میبیند و از تو دور است.
هوش مصنوعی: عشق یک فرمانروای سخاوتمند است، اما ممکن است برای دل خسته بهتر باشد که در برابر سختیها و بیمهریها صبر کند.
هوش مصنوعی: عذاب و تاریکی ناشی از ناامیدی و جهل همیشه وجود دارد، اما بهشت واقعی جایی است که دل انسان پر از عشق و وابستگی به حقیقت باشد.
هوش مصنوعی: دل من از تاریکی بدن خسته و نگران است و از تو امید دارم که با یاد تو، روشنی و آرامشی به من ببخشی.
هوش مصنوعی: اگر کسی را دیدی که در عشق دچار بیقراری و نگرانی است، به او بیاعتماد نباش و گمان نکن که عاشق نیست؛ او احساسات و حال و هوای خاصی دارد که نشان از عشقش است.
هوش مصنوعی: اگر به درخواست من پاسخ بدهی، ای دوست، قاسم که دل شکستهای دارد و جانش پر از نیاز است، دعای خاصی برای تو خواهد داشت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زلف مشکین تو زنجیر بلائی دارد
بسته بر هر سر موئی سر و پائی دارد
دوست آن نیست که تابد سر پیمان از دوست
دوست آن است که با دوست وفائی دارد
بینوائی ز غم ار ناله کند باکی نیست
[...]
دل من با سر زلف تو هوایی دارد
دردمندست و ز لعل تو دوایی دارد
رخ تو بدر منیر است و در او حیرانم
دل من روشنی و نور ز جایی دارد
شاه حسنست و لطافت شده مغرور به خود
[...]
مطربِ عشق عجب ساز و نوایی دارد
نقشِ هر نغمه که زد راه به جایی دارد
عالَم از نالهٔ عُشّاق مبادا خالی
که خوشآهنگ و فرحبخش هوایی دارد
پیر دُردیکَش ما گرچه ندارد زر و زور
[...]
در ولای تو دلم حسن وفایی دارد
روی زیبای تو هر لحظه صفایی دارد
عشق مستست،ندانم که چه خواهد کردن؟
غالبا نیت انگیز بلایی دارد
دل بیچاره من بر سر کوی تو رسید
[...]
مطرب عشق عجب ساز و نوائی دارد
زخم هر زخمه که زد راه بجائی دارد
گل بر اطلس اگر چند قبائی دارد
نه قبائیست که گویند بهائی دارد
مشنوا یخواجه تو در مذهب ارباب لباس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.