آشکارا به در مفتیم ار باری هست
در نهان نیز به پیمانه کشان کاری هست
مشمر از سلسله سبحه شماران که مرا
زیر سجاده نهان حلقه زناری هست
خو ندارم به ستم سلسله از پا بگشا
تا مرا زآن سر کو قوت رفتاری هست
وصل خواهی مکن از هجر شکایت که طبیب
نرود جز ره آن کوچه که بیماری هست
زاهد ار سایه طوبی به سرم نیست چه باک
در خرابات مغان سایه دیواری هست
با خیال سر زلفت به همه شهر شبی
به دو چشمت که اگر دیده بیداری هست
همه سرگرم تماشا و تو یغما خاموش
که به صیاد رساند که گرفتاری هست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به وضوح به موضوعاتی چون عشق، رازها، و احساسات عمیق انسانی میپردازد. شاعر ابتدا از حالت آشکار و نهان عشق صحبت میکند و میگوید که حتی در پنهان نیز عشق و علاقهای وجود دارد. او به اهمیت یک رابطه عمیق و ناپیدا اشاره میکند که به یادگیری و درک بیشتری نیاز دارد. در ادامه به ناتوانی در مقابله با مشکلات و ستمها اشاره کرده و میگوید که گاهی اوقات حقیقت و واقعیت دردناکتر از شکایت از دوری است. شاعر از زاهدان و مذهب نیز انتقاد میکند و میگوید که در خرابات (محلهای عیش و نوش) هم میتوان الهام و جذابیت یافت. در نهایت، او به علاقهمندیها و نگرانیهای خود اشاره میکند و نشان میدهد که همه درگیر تماشای زیباییها هستند در حالی که خود او در حالت خاموشی قرار دارد. تمام این مضامین در قالبی شعری و زیبا بیان شدهاند.
هوش مصنوعی: اگرچه ما به صراحت و علنی در حال تلاش و کوشش هستیم، اما در پشت صحنه هم کارهایی در حال انجام است که اگر لازم باشد، وجود دارد.
هوش مصنوعی: به دیگران نگو که من در زمره شمارندهها هستم، زیرا زیر سجادهام حلقهای از زنجیر وجود دارد که در آن نهان است.
هوش مصنوعی: من به ظلم و ستم این زنجیر عادت ندارم، آن را از پایم باز کن تا از آن طرف کوه، قوت و نیرویی برای رفتار و عمل کردن دارم.
هوش مصنوعی: اگر به وصال میخواهی برسی، از جدایی گله نکن، زیرا طبیب تنها به درمان بیماریهایی میپردازد که در آن کوچه وجود دارند.
هوش مصنوعی: اگر زاهد و پرهیزگار، سایه درخت طوبی را بالای سر من ندارد، برایم مهم نیست؛ زیرا در خرابههای مغان، حداقل سایه دیواری وجود دارد.
هوش مصنوعی: با تصور موهای تو در تمام شهر سر میزنم، به چشمانت که اگر بیدار باشد، کاری نمیتوان انجام داد.
هوش مصنوعی: همه مشغول تماشای صحنه هستند و تو در گوشهای بیصدا نشستهای، گویی به صیاد میخواهی بگویی که در دام، مشکلی پیش آمده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست
یا شب و روز به جز فکر توأم کاری هست
به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس
که به هر حلقهٔ موئیت گرفتاری هست
گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست
[...]
گر چه هر دم ز غمت بر دلم آزاری هست
باشم اغیار اگر جز تو مرا یاری هست
نشود دور ز تیغ تو که هرگز نکند
بلبل اندیشه که اندر پی گل خاری هست
گر خطت هست مزور سزد ایدوست از آنک
[...]
همچو من وصل ترا هیچ سزاواری هست
یا چو من هجر ترا هیچ گرفتاری هست
دیده دهر بدور تو ندیده است بخواب
که چو چشمت بجهان فتنه بیداری هست
ای تماشای رخت داروی بیماری عشق
[...]
مشنو ای دوست که بعد از تو مرا یاری هست
یا شب و روز بجز ذکر توام کاری هست
مشنو ای جبه که جز پیرهنم یاری هست
یا بجز پیچش دستار مرا کاری هست
گر بگوئی که بحمل و تتقم کاری نیست
[...]
تو جفاکن که از اینسوی وفاداری هست
طاقت و صبر مرا حوصلهٔ خواری هست
با دلم هر چه توان کرد بکن تا بکشد
کز من و جان منش نیز مددکاری هست
میخرم مایه هر شکوه به سد شکر ز تو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.