عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸
مست خراب یابد هر لحظه در خرابات
گنجی که آن نیابد صد پیر در مناجات
خواهی که راه یابی بیرنج بر سر گنج
میبیز هر سحرگاه خاک در خرابات
یک ذره گرد از آن خاک در چشم جانت افتد
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹
دیدی چو من خرابی افتاده در خرابات
فارغ شده ز مسجد وز لذت مباحات
از خانقاه رفته، در میکده نشسته
صد سجده کرده هر دم در پیش عزی و لات
در باخته دل و دین، مفلس بمانده مسکین
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲
با شمع روی خوبان پروانهای چه سنجد؟
با تاب موی جانان دیوانهای چه سنجد؟
در کوی عشقبازان صد جای جوی نیرزد
تن خود چه قیمت آرد؟ویرانهای چه سنجد؟
با عاشقان شیدا، سلطان کجا برآید؟
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳
با عشق عقلفرسا دیوانهای چه سنجد؟
با شمع روی زیبا پروانهای چه سنجد؟
پیش خیال رویت جانی چه قدر دارد؟
با تاب بند مویت دیوانهای چه سنجد؟
با وصل جانفزایت جان را چه آشنایی؟
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶
جانا، حدیث شوقت در داستان نگنجد
رمزی ز راز عشقت در صد بیان نگنجد
جولانگه جلالت در کوی دل نباشد
خلوتگه جمالت در جسم و جان نگنجد
سودای زلف و خالت جز در خیال ناید
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹
در حلقهٔ فقیران قیصر چه کار دارد؟
در دست بحر نوشان ساغر چه کار دارد؟
در راه عشقبازان زین حرفها چه خیزد؟
در مجلس خموشان منبر چه کار دارد؟
جایی که عاشقان را درس حیات باشد
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰
با پرتو جمالت برهان چه کار دارد؟
با عشق زلف و خالت ایمان چه کار دارد؟
با عشق دلگشایت عاشق کجا برآید؟
با وصل جانفزایت هجران چه کار دارد؟
در بارگاه دردت درمان چه راه یابد؟
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱
با درد خستگانت درمان چه کار دارد؟
با وصل کشتگانت هجران چه کار دارد؟
از سوز بیدلانت مالک خبر ندارد
با عیش عاشقانت رضوان چه کار دارد؟
در لعل توست پنهان صدگونه آب حیوان
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲
با درد خستگانت درمان چه کار دارد؟
با وصل کشتگانت هجران چه کار دارد؟
با محنت فراقت راحت چه رخ نماید؟
با درد اشتیاقت درمان چه کار دارد؟
گر در دلم خیالت ناید عجب نباشد
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴
تا بر قرار حسنی دل بیقرار باشد
تا روی تو نبینم جان سوگوار باشد
تا پیش تو نمیرد جانم نگیرد آرام
تا بوی تو نیابد دل بیقرار باشد
جانا، ز عشق رویت جانم رسید بر لب
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۸
در ملک لایزالی دیدم من آنچه دیدم
از خود شدم مبرا، وانگه به خود رسیدم
در خلوتی که ما را با دوست بود آنجا
گفتم به بیزبانی، بی گوش هم شنیدم
خورشید وحدت اینک از مشرق وجودم
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷
ای راحت روانم، دور از تو ناتوانم
باری، بیا که جان را در پای تو فشانم
این هم روا ندارم کایی برای جانی
بگذار تا برآید در آرزوت جانم
بگذار تا بمیرم در آرزوی رویت
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۶
ای در میان جانم گنجی نهان نهاده
بس نکتههای معنی اندر زبان نهاده
سر حکیم ما را در شوق لایزالی
در من یزید عشقش پیش دکان نهاده
در جلوهگاه معنی معشوق رخ نموده
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۸
در صومعه نگنجد، رند شرابخانه
عنقا چگونه گنجد در کنج آشیانه؟
ساقی، به یک کرشمه بشکن هزار توبه
بستان مرا ز من باز زان چشم جاودانه
تا وارهم ز هستی وز ننگ خودپرستی
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۹
در صومعه نگنجد رند شرابخانه
ساقی، بده مغی را، درد می مغانه
ره ده قلندری را، در بزم دردنوشان
بنما مقامری را، راه قمارخانه
تا بشکند چو توبه، هر بت که میپرستید
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۷
تا چند عشق بازیم بر روی هر نگاری؟
چون میشویم عاشق بر چهرهٔ تو باری
از گلبن جمالت خاری است حسن خوبان
مسکین کسی کزان گل قانع شود به خاری!
خواهی که همچو زلفت عالم به هم بر آید؟
[...]
عراقی » لمعات » لمعۀ نهم
در تنگنای صورت معنی چگونه گنجد؟
در کلبه گدایان سلطان چه کاردارد؟
صورت پرست غافل معنی چه داند آخر؟
گو:با جمال جانان پنهان چه کار دارد؟
عراقی » لمعات » لمعۀ بیست و ششم
تشریف دست سلطان چوگان بود ولیکن
بیگوی، درون میدان، چوگان چه کاردارد؟