گنجور

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۷

 

عشق تو به گرد هر که برگردد

از زلف تو بی‌قرارتر گردد

تاج آن دارد که پیش تخت تو

چون دائره جمله تن کمر گردد

مرد آن باشد که پیش تیغ تو

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۳

 

عشق تو به هر دلی فرو ناید

و اندوه تو هر تنی نفرساید

در کتم عدم هنوز موقوف است

آن سینه که سوزش تو را شاید

از هجر تو ایمنم چو می‌دانم

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۸

 

وصل تو به وهم در نمی‌آید

وصف تو به گفت برنمی‌آید

شد عمر و عماری وصال تو

از کوی امید در نمی‌آید

وصل تو به وعده گفت می‌آیم

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۰

 

می وقت صبوح راوقی باید

وان می به خمار عاشقی باید

چون مرغ قنینه زد صلای می

با پیر مغان موافقی باید

تا زهد تکلفیت برخیزد

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲

 

دل سکهٔ عشق می‌نگرداند

جان خطبهٔ عافیت نمی‌خواند

یک رشتهٔ جان به صد گره دارم

صبرش گرهی گشاد نتواند

گفتی به مغان رو و به می بنشین

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۱

 

خار غم تو گل طرب دارد

دل در پی تو سر طلب دارد

مه حلقه به گوش تو نمی‌زیبد

ور حلقه به گوش تو لقب دارد

وصل تو و زحمت رقیبانت

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۲

 

در عشق ز تیغ و سر نیندیشم

در کوی تو از خطر نیندیشم

در دست تو چون به دستخون ماندم

از شش در تو گذر نیندیشم

پروانهٔ عشقم اوفتان خیزان

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۶

 

ای صبح مرا حدیث آن مه کن

ای باد، مرا ز زلفش آگه کن

ای قرصهٔ آفتاب پیش من

بگشای زبان، قصد آن مه کن

ای خیل خیال دوست هر ساعت

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰

 

در یک سخن آن همه عتیبش بین

در یک نظر این همه فریبش بین

خورشید که ماه در عنان دارد

چون سایه دویده در رکیبش بین

خاموشی لعل او چه می‌بینی

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۱

 

یا وصل تو را نشانه بایستی

یا درد مرا کرانه بایستی

می‌سوزم ازین غم و نمی‌بیند

این آتش را زبانه بایستی

گفتی به طلب رسی به کوی ما

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۸

 

ماهی که مه از قفای او بینی

خورشید ز روی و رای او بینی

جوزا کمر کلاه او یابی

گردون گرهٔ قبای او بینی

عاشق‌تر و زارتر ز من یابی

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۱۱

 

خاقانی اگرچه راست‌پیوندی

پیوندِ تو کژ‌نهاد نپسندد

آری همه کژ ز راست بگریزد

چون دال که با الِف نپیوندد

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۱۶

 

سر سخنان نغز خاقانی

از خواجه شنو که علمش او دارد

از تشنه بپرس ارز آب ایرا

ارز او داند که آرزو دارد

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۰۸

 

زهر است مرا غذای هر روزه

زین کاسهٔ سرنگون پیروزه

وز دهر سیاه کاسه در کاسم

صد ساله غم است شرب یک روزه

دهر است کمینه کاسه گردانی

[...]

خاقانی
 
 
sunny dark_mode