گنجور

 
خاقانی

در عشق ز تیغ و سر نیندیشم

در کوی تو از خطر نیندیشم

در دست تو چون به دستخون ماندم

از شش در تو گذر نیندیشم

پروانهٔ عشقم اوفتان خیزان

کز آتش تیز پر نیندیشم

یک بوسه ز پایت آرزو دارم

جان تو که بیشتر نیندیشم

این آرزویم ببخش و جان بستان

تا آرزوی دگر نیندیشم

با دل گفتم که ترک جان کردی

دل گفت کز این قدر نیندیشم

گفتم که دلا ز جان نیندیشی

گفتا که حق است اگر نیندیشم

خاقانی‌وار بر سر کویت

سر برنهم و ز سر نیندیشم