گنجور

 
خاقانی

می وقت صبوح راوقی باید

وان می به خمار عاشقی باید

چون مرغ قنینه زد صلای می

با پیر مغان موافقی باید

تا زهد تکلفیت برخیزد

بر ناصیه داغ فاسقی باید

در پیش خسان اگر نهی خوانی

هم بی‌نمک منافقی باید

همچون محکت چو چهره بخراشند

بر چهره نشان صادقی باید

در هر کنجی است تازه عذرائی

اما نظر تو وامقی باید

چون کار به کعبتین عشق افتد

شش پنج زنش حقایقی باید