گنجور

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱

 

ای سر نامه نام تو عقل گره گشای را

ذکر تو مطلع غزل طبع سخن سرای را

آینه وار یافته یکنظر از جمال تو

دل که فروغ میدهد جام جهان نمای را

نسخه ی سحر سامری کاغذ توتیا شود

[...]

بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵

 

تازگیی که شد ز می آن رخ همچو لاله را

تازه کند به یک نفس داغ هزارساله را

کشتهٔ دیرساله را زنده کند به جرعه‌ای

چاشنیی که می‌دهد می ز لبت پیاله را

پیش تو سرو و لاله را جلوهٔ نازکی رسد

[...]

بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹

 

وای که تلخ شد دوا، بر دل پرگزند ما

مرگ بود نه زندگی، داروی سودمند ما

از دو لبت نصیب ما، ناز و عتاب میشود

وه که شراب تلخ شد، از تو گلاب و قند ما

عاقبت مراد ما چون همه نامرادیست

[...]

بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴

 

عرضه مده بدور گل ساغر لاله گون مرا

کزمی و گل نمیرسد فایده جز جنون مرا

بود ببوی گلرخی میل دلم سوی چمن

خاصه که خود نسیم گل آمده رهنمون مرا

اهل صلاح را بکف ساغر شهد و شیر به

[...]

بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳

 

آنکه به تیزی زبان نرم کند ادیب را

نیست گناه اگر کشد عاشق بی نصیب را

نالهٔ مرغ بوستان گریه کی آرد اینقدر

من که بهانه ساختم نغمهٔ عندلیب را

آب حیات کی شود روزی ناکسی چو من

[...]

بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳

 

خیز و چراغ صبح کن ماه تمام خویش را

ساغر آفتاب ده تشنه ی جام خویش را

خال نهاده پیش لب زلف کشیده گرد رخ

کرده بلای عقل و دین دانه و دام خویش را

وه چه نبات نور سست آن خط سبز کز صفا

[...]

بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۸

 

ریخت شکوفه و مرا گریه برای او همان

غنچه شکفت و در دلم خار جفای او همان

هر طرف از چمن گلی خاست برای بلبلی

در دل خاکسار من تخم وفای او همان

جان بلب رسیده را آینه گشت تیغ تو

[...]

بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۹

 

چند بسینه از هوس داغ جنون نهد کسی

سر بکسی نمی نهی دل بتو چون نهد کسی

عاقبت از برای تو همچو سپند سوختم

چند بنای عشق بر سحر و فسون نهد کسی

شحنه ی مست نیمشب گر کشدم روا بود

[...]

بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۸

 

ای به کرشمه هر زمان گلبن باغ دیگری

من شده کوه درد و تو لالهٔ راغ دیگری

سوز تو در دل حزین چون نگرم به نیکوان

بر دل خویش چون نهم بیهده داغ دیگری

یار به دیگری روان من ز پِیَش به سر دوان

[...]

بابافغانی
 
 
sunny dark_mode