پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۳
دگر باره شد از تاراج بهمنتهی از سبزه و گل راغ و گلشن
پریرویان ز طرف مرغزارانهمه یکباره بر چیدند دامن
خزان کرد آنچنان آشوب بر پایکه هنگام جدل شمشیر قارن
ز بس گردید هر دم تیره ابریحجاب چهرهٔ خورشیدی روشن
هوا مسموم شد چون نیش کژدمجهان تاریک شد چون چاه بیژن
بنفشه بر سمن بگرفت ماتمشقایق در غم گل […]

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۲
همی با عقل در چون و چرائیهمی پوینده در راه خطائی
همی کار تو کار ناستوده استهمی کردار بد را میستائی
گرفتار عقاب آرزوئیاسیر پنجهٔ باز هوائی
کمین گاه پلنگ است این چراگاهتو همچون بره غافل در چرائی
سرانجام، اژدهای تست گیتیتو آخر طعمهٔ این اژدهائی
ازو بیگانه شو، کاین آشنا کشندارد هیچ پاس آشنائی
جهان همچون درختست و تو بارشبیفتی […]

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » آرزوی پرواز
کبوتر بچهای با شوق پروازبجرئت کرد روزی بال و پر باز
پرید از شاخکی بر شاخساریگذشت از بامکی بر جو کناری
نمودش بسکه دور آن راه نزدیکشدش گیتی به پیش چشم تاریک
ز وحشت سست شد بر جای ناگاهز رنج خستگی درماند در راه
گه از اندیشه بر هر سو نظر کردگه از تشویش سر در زیر پر کرد
نه […]

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » آرزوی مادر
جهاندیده کشاورزی بدشتیبعمری داشتی زرعی و کشتی
بوقت غله، خرمن توده کردیدل از تیمار کار آسوده کردی
ستمها میکشید از باد و از خاککه تا از کاه میشد گندمش پاک
جفا از آب و گل میدید بسیارکه تا یک روز می انباشت انبار
سخنها داشت با هر خاک و بادیبهنگام شیاری و حصاری
سحرگاهی هوا شد سرد زانسانکه از سرما […]

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » امید و نومیدی
به نومیدی، سحرگه گفت امیدکه کس ناسازگاری چون تو نشنید
بهر سو دست شوقی بود بستیبهر جا خاطری دیدی شکستی
کشیدی بر در هر دل سپاهیز سوزی، نالهای، اشکی و آهی
زبونی هر چه هست و بود از تستبساط دیده اشک آلود از تست
بس است این کار بی تدبیر کردنجوانان را بحسرت پیر کردن
بدین تلخی ندیدم زندگانیبدین بی […]

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » برف و بوستان
به ماه دی، گلستان گفت با برفکه ما را چند حیران میگذاری
بسی باریدهای بر گلشن و راغچه خواهد بود گر زین پس نباری
بسی گلبن، کفن پوشید از توبسی کردی بخوبان سوگواری
شکستی هر چه را، دیگر نپیوستزدی هر زخم، گشت آن زخم کاری
هزاران غنچه نشکفته بردینوید برگ سبزی هم نیاری
چو گستردی بساط دشمنی راهزاران دوست را […]

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » برگ گریزان
شنیدستم که وقت برگریزانشد از باد خزان، برگی گریزان
میان شاخهها خود را نهان داشترخ از تقدیر، پنهان چون توان داشت
بخود گفتا کازین شاخ تنومندقضایم هیچگه نتواند افکند
سموم فتنه کرد آهنگ تاراجز تنها سر، ز سرها دور شد تاج
قبای سرخ گل دادند بر بادز مرغان چمن برخاست فریاد
ز بن برکند گردون بس درختانسیه گشت اختر بس […]

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » بهای نیکی
بزرگی داد یک درهم گدا راکه هنگام دعا یاد آر ما را
یکی خندید و گفت این درهم خردنمیارزید این بیع و شرا را
روان پاک را آلوده مپسندحجاب دل مکن روی و ریا را
مکن هرگز بطاعت خودنمائیبران زین خانه، نفس خودنما را
بزن دزدان راه عقل را راهمطیع خویش کن حرص و هوی را
چه دادی جز یکی […]

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » بی آرزو
بغاری تیره، درویشی دمی خفتدران خفتن، باو گنجی چنین گفت
که من گنجم، چو خاکم پست مشمارمرا زین خاکدان تیره بردار
بس است این انزوا و خاکساریکشیدن رنج و کردن بردباری
شکستن خاطری در سینهای تنگنهادن گوهر و برداشتن سنگ
فشردن در تنی، پاکیزه جانیهمائی را فکندن استخوانی
بنام زندگی هر لحظه مردنبجای آب و نان، خونابه خوردن
بخشت آسودن و […]

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » پیوند نور
بدامان گلستانی شبانگاهچنین میکرد بلبل راز با ماه
که ای امید بخش دوستدارانفروغ محفل شب زندهداران
ز پاکیت، آسمان را فر و پاکیز انوارت، زمین را تابناکی
شبی کز چهره، برقع برگشائیبرخسار گل افتد روشنائی
مرا خوشتر نباشد زان دمی چندکه بر گلبرگ، بینم شبنمی چند
مبارک با تو، هر جا نوبهاریستمصفا از تو، هر جا کشتزاری است
نکوئی کن چو […]

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » جامهٔ عرفان
به درویشی، بزرگی جامهای دادکه این خلقان بنه، کز دوشت افتاد
چرا بر خویش پیچی ژنده و دلقچو میبخشند کفش و جامهات خلق
چو خود عوری، چرا بخشی قبا راچو رنجوری، چرا ریزی دوا را
کسی را قدرت بذل و کرم بودکه دیناریش در جای درم بود
بگفت ای دوست، از صاحبدلان باشبجان پرداز و با تن سرگران باش
تن […]

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » جولای خدا
کاهلی در گوشهای افتاد سست
خسته و رنجور، اما تندرست
عنکبوتی دید بر در، گرم کار
گوشه گیر از سرد و گرم روزگار
دوک همت را به کار انداخته
جز ره سعی و عمل نشناخته
پشت در افتاده، اما پیش بین
از برای صید، دائم در کمین
رشتهها رشتی ز مو باریکتر
زیر و بالا، دورتر، نزدیکتر
پرده می ویخت پیدا و نهان
ریسمان می تافت […]

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » دزد خانه
حکایت کرد سرهنگی به کسریکه دشمن را ز پشت قلعه راندیم
فراریهای چابک را گرفتیمگرفتاران مسکین را رهاندیم
به خون کشتگان، شمشیر شستیمبر آتشهای کین، آبی فشاندیم
ز پای مادران کندیم خلخالسرشک از دیدهٔ طفلان چکاندیم
ز جام فتنه، هر تلخی چشیدیمهمان شربت به بدخواهان چشاندیم
بگفت این خصم را راندیم، امایکی زو کینه جوتر، پیش خواندیم
کجا با دزد بیرونی […]

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » دیده و دل
شکایت کرد روزی دیده با دلکه کار من شد از جور تو مشکل
ترا دادست دست شوق بر بادمرا کندست سیل اشک، بنیاد
ترا گردید جای آتش، مرا آبتو زاسایش بری گشتی، من از خواب
ز بس کاندیشههای خام کردیمرا و خویش را بدنام کردی
از آنروزی که گردیدی تو مفتونمرا آرامگه شد چشمهٔ خون
تو اندر کشور تن، پادشاهیزوال […]

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » ذره و خفاش
در آنساعت که چشم روز میخفتشنیدم ذره با خفاش میگفت
که ای تاریک رای، این گمرهی چیستچرا با آفتابت الفتی نیست
اگر ماهیم و گر روشن سهیلیمتمام، این شمع هستی را طفیلیم
اگر گل رست و گر یاقوت شد سنگیکی رونق گرفت از خور، یکی رنگ
چرا باید چنین افسرده بودنبصبح زندگانی مرده بودن
ببینی، گر برون آئی یکی روزتجلیهای […]

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » روباه نفس
ز قلعه، ماکیانی شد به دیواربناگه روبهی کردش گرفتار
ز چشمش برد، وحشت روشنائیبزد بال و پر، از بی دست و پائی
ز روز نیکبختی یادها کرددر آن درماندگی، فریادها کرد
فضای خانه و باغش هوس بودچه حاصل، خانه دور از دسترس بود
بیاد آورد زان اقلیم ایمنز کاه و خوابگاه و آب و ارزن
نهان با خویشتن بس گفتگو […]

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » سعی و عمل
براهی در، سلیمان دید موریکه با پای ملخ میکرد زوری
بزحمت، خویش را هر سو کشیدیوزان بار گران، هر دم خمیدی
ز هر گردی، برون افتادی از راهز هر بادی، پریدی چون پر کاه
چنان در کار خود، یکرنگ و یکدلکه کارآگاه، اندر کار مشکل
چنان بگرفته راه سعی در پیشکه فارغ گشته از هر کس، جز از خویش
نهاش […]

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شب
شباهنگام، کاین فیروزه گلشنز انوار کواکب، گشت روشن
غزال روز، پنهان گشت از بیمپلنگ شب، برون آمد ز ممکن
روان شد خار کن با پشتهٔ خاربخسته، دست و پا و پشت و گردن
بکنج لانه، مور آرمگه ساختشده آزرده، از دانه کشیدن
برسم و راه دیرین، داد چوپاندر آغل، گوسفندان را نشمین
کبوتر جست اندر لانه راحتزغن در آشیان بنمود […]

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » صید پریشان
شنیدم بود در دامان راغیکهن برزیگری را، تازه باغی
بپاکی، چون بساط پاک بازانبه جانبخشی، چو مهر دلنوازان
بچشمه، ماهیان سرمست بازیبسبزه، طائران در نغمهسازی
صفیر قمری و بانگ شباویززمانی دلکش و گاهی غمانگیز
بتاکستان شده، گنجشک خرسندز شیرین خوشه، خورده دانهای چند
شده هر گوشهاش نظاره گاهیز هر سنگیش، روئیده گیاهی
جداگانه بهر سو رنگ و تابیبهر کنجی، مهی یا […]

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » عمر گل
سحرگه، غنچهای در طرف گلزارز نخوت، بر گلی خندید بسیار
که، ای پژمرده، روز کامرانی استبهار و باغ را فصل جوانی است
نشاید در چمن، دلتنگ بودنبدین رنگ و صفا، بی رنگ بودن
نشاط آرد هوای مرغزارانچو نور صبحگاهی در بهاران
تو نیز آمادهٔ نشو و نما باشبرنگ و جلوه و خوبی، چو ما باش
اگر ما هر دو را […]

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » عهد خونین
ببام قلعهای، باز شکارینمود از ماکیانی خواستگاری
که من زالایش ایام پاکمز تنهائی، بسی اندهناکم
ز بالا، صبحگاهی دیدمت رویپسند آمد مرا آن خلقت و خوی
چه زیبائی بهنگام چمیدنچه دانایی بوقت چینه چیدن
پذیره گر شوی، خدمت گذاریمهوای صحبت و پیوند داریم
مرا انبارها پرتوش و برگ استولی این زندگی بیدوست، مرگ است
چه حاصل، زیستن در خار و خاشاکزدن […]

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » غرور نیکبختان
ز دامی دید گنجشگی همائیهمایون طالعی، فرخنده رائی
نه پایش مانده اندر حلقهٔ دامنه یکشب در قفس بگرفته آرام
نه دیده خواری افتادگان رانه بندی گشتن آزادگان را
نه فکریش از برای آب و دانهنه اندوهیش بهر آشیانه
نه غافل گشته هیچ از رسم و رفتارنه با صیادش افتاده سر و کار
نه تیری بر پر و بالش نشستهنه سنگ […]

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » کرباس و الماس
یکی گوهر فروشی، ثروت اندوزبدست آورد الماسی دل افروز
نهادش در میان کیسهای خردببستش سخت و سوی مخزنش برد
درافکندش بصندوقی از آهنبشام اندر، نهفت آن روز روشن
بر آن صندوق زد قفلی ز پولادچراغ ایمن نمود، از فتنهٔ باد
ز بند و بست، چون شد کیسه آگاهحساب کا رخود گم کرد ناگاه
چو مهر و اشتیاق گوهری دیدببالید و […]

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » کعبهٔ دل
گه احرام، روز عید قربانسخن میگفت با خود کعبه، زینسان
که من، مرآت نور ذوالجلالمعروس پردهٔ بزم وصالم
مرا دست خلیل الله برافراشتخداوندم عزیز و نامور داشت
نباشد هیچ اندر خطهٔ خاکمکانی همچو من، فرخنده و پاک
چو بزم من، بساط روشنی نیستچو ملک من، سرای ایمنی نیست
بسی سرگشتهٔ اخلاص داریمبسی قربانیان خاص داریم
اساس کشور ارشاد، از ماستبنای شوق […]

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » گرگ و شبان
شنیدستم یکی چوپان نادانبخفتی وقت گشت گوسفندان
در آن همسایگی، گرگی سیه کارشدی همواره زان خفتن، خبردار
گرامی وقت را، فرصت شمردیگهی از گله کشتی، گاه بردی
دراز آن خواب و عمر گله کوتاهز خون هر روز، رنگین آن چراگاه
ز پا افتادی، از زخم و گزندیزمانی برهای، گه گوسفندی
بغفلت رفت زینسان روزگارینشد در کار، تدبیر و شماری
شبان را […]
