همی با عقل در چون و چرائی
همی پوینده در راه خطائی
همی کار تو کار ناستوده است
همی کردار بد را میستائی
گرفتار عقاب آرزوئی
اسیر پنجهٔ باز هوائی
کمین گاه پلنگ است این چراگاه
تو همچون بره غافل در چرائی
سرانجام، اژدهای تست گیتی
تو آخر طعمهٔ این اژدهائی
ازو بیگانه شو، کاین آشنا کش
ندارد هیچ پاس آشنائی
جهان همچون درختست و تو بارش
بیفتی چون در آن دیری بپائی
ازین دریای بی کنه و کرانه
نخواهی یافتن هرگز رهائی
ز تیر آموز اکنون راستکاری
که مانند کمان فردا دوتائی
بترک حرص گوی و پارسا شو
که خوش نبود طمع با پارسائی
چه حاصل از سر بی فکرت و رای
چه سود از دیدهٔ بی روشنائی
نهنگ ناشتا شد نفس، پروین
بباید کشتنش از ناشتائی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
بدو زیباست ملک و پادشایی
که هرگز ناید از ملکش جدایی
سر راهت نشینم تا بیایی
در شادی به روی ما گشایی
شود روزی بروز مو نشینی
که تا وینی چه سخت بیوفائی
نصیر دین که چشم پادشائی
نبیند چون تو فرخ کدخدائی
جهان را کدخدائی جز تو نبود
چنان چون نیست جز یزدان خدائی
اگر گویم بهمت آسمانی
[...]
ز هر شمعی که جویی روشنایی
به وحدانیتش یابی گوایی
دلا در راه حق گیر آشنایی
اگر خواهی که یابی روشنایی
چو مست خنب وحدت گشتی ای دل
میندیش آن زمان تا خود کجایی
در افتادی به دریای حقیقت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.